شهرنوش پارسیپور – این روزها در پورتلند و لوس آنجلس برنامههایى داشتم و سخنرانىهاى خود را بر گفتمان قابل تأمل زنانگى هستى متمرکز کرده بودم. در اینجا به طور مختصر به آن اشاره مىکنم و بعدتر گزارش مفصلترى خواهم داد.
اما این روزها موضوع جالبى فکر مرا به خود مشغول داشته است. هنگامى که ما بچه بودیم به ما یاد داده بودند که هرکس چیزى به ما داد از او “تشکر” کنیم. ما هم اینکار را مىکردیم. بعد یاد گرفتیم که واژهاى به نام “ممنون” هم وجود دارد که حس بیشترى از تشکر را به شنونده القاء مىکرد. این هم گذشت و پس از مدتى واژه “مرسى” جاى دو واژه پیشین را گرفت. کمکم سواد ما زیادتر شد و دانستیم که دو واژه تشکر و ممنون عربى هستند و واژه مرسى فرانسه است. پس ما به عنوان انسانى که دلش مىخواهد پارسى گپ بزند، واژه “سپاس” را جانشین واژههاى پیشین کردیم. اکنون دوستى براى من توضیح داد که این واژه نیز در اصل یک واژه روسىست! حالا اى خواننده عزیز لطف فرموده و برابرنهاد پارسى این چهار واژه متشکر و ممنون و مرسى و سپاس را براى من بنویسید. به راستى زیاد فکر کردم و هیچ واژهاى به ذهنم نیامد. چرا ما ایرانىها که به طور قطع مردم مؤدبى هستیم از خود واژهاى براى نشان دادن خوشحالى خود از گرفتن چیزى نداریم؟ البته بدون شک چنین واژهاى وجود دارد که من از وجود آن آگاهى ندارم.
اما این مسئله مرا به فکر فرو برد. از آنجایى که زن هستم و با شنیدن جمله: “یا روسرى یا توسرى” به شدت منقلب شدم و یکسره وقت خود را صرف بررسى وضعیت زن در مجموعه فرهنگ ایران کردم، و از آنجایى که کمکم کشف کردم که تمام اسباب بزرگى را فراهم آوردهاند که به زن توهین کنند، حالا بهطور مبهمى نبود واژه پارسى براى تشکر کردن در ذهنم با وضعیت زن در ایران تطابق پیدا کرده است. در خواندن اسطوره آفرینش بابلىها بود که متوجه شدم از خیلى سال پیش کوشش خارقالعادهاى صورت گرفته تا اصل زنانگى هستى را بىجان کنند. در خواندن اساطیر چینى متوجه شدم که هردو اصل نرینه و مادینه را کشتهاند تا هستى را بر بنیاد این مردگى بنیان بگذارند. در خواندن اساطیر ژاپن متوجه شدم که اصل زنانگى هستى با زایش آتش محکوم به مردن شده است.
در اساطیر ایران متوجه شدم که کیومرث، نرینه نخستین به جاى داشتن یک زوج زن در برابر خود، یک گاو مادینه دارد. این کشف ترسناکى بود. اسطوره ملى ما در همان آغازینه خود اصل مادینه را به کلى حذف کرده و به آن کیفیتى حیوانى بخشیده، و تازه این گاو را هم نتوانستهاند تحمل کنند و به دست مهر یا میترا کشته مىشود. و فکر مىکنم تمام گرفتارى نیز از همینجا برمىخیزد. آنقدر زن را تحقیر کردهاند که این بیچاره هیچ الگو و انگارهاى که از طریق آن خود را تبیین کند نداشته است، در نتیجه گویا نتوانسته است به فرزندانش بیاموزد که با به زبان آوردن واژه ویژهاى حالت امتنان خود را از دیگران نشان بدهد. این حقیقتىست که مقنعه و اضافه پارچهاى که در آن در برابر جاى چانه قرار دارد به معناى آن است که زن باید زبان خود را که وسیله حرف زدن است، پنهان کند. حالا این مادر و زن است که باید آداب اجتماعى را به مردم بیاموزد، اما او را لال کردهاند، و در هنگام هجوم قبایل و ملتهاى دیگر به ایران بیشتر او را لال کردهاند، و در نتیجه مجبور شدهاند از واژگان ویژه نشان دادن امتنان از زبانهاى دیگر مدد بگیرند.
ژاپنىها که به سبک خود به زن احترام مىگذارند با ایجاد آداب چاى خوردن، که مراسم آن اغلب از طریق زنان اداره مىشود، مردان را تربیت مىکنند. آنان از مفهوم روسپىگرى نیز حالت مثبت و سودمندى بیرون کشیدهاند. روش تربیت گیشایان صرفاً متوجه تربیت بخشى از زنان براى ارضاى جنسى نیست، بلکه این زنان داراى آنچنان فرهنگ ظریفى هستند که به نوبه خود مردان را تربیت مىکنند. حالا ما در جامعه خود چه کردهایم؟ منظورم جامعه سنتى است. در این ساختار ما آنقدر توى سردستهاى از زنها زدهایم که تبدیل شدهاند به عضو زاینده. اینان تا همین اواخر سالى یک بچه به دنیا مىآوردند بىآنکه قادر به تربیت آنها باشند. شمار قابل تأملى از این بچهها در همان کودکى مىمردند. اما دستهاى از زنان را نیز از همان کودکى مورد تجاوز و دستمالى قرار دادهاند و به روسپى تبدیل کردهاند. این روسپیان به هیچ عنوان قادر به تربیت مردانى که به آنها برمىخورند نیستند و صرفاً به عنوان ابزار جنسى مورد استفاده قرار مىگیرند. ناسزا گفتن به آنها صواب دارد، و در لحظه انقلابها نیز مىتوان آنها را به عنوان عامل فساد کشت.
چنین است که ما واژهاى براى تشکر کردن یا ممنون بودن به زبان پارسى نداریم. البته اگر شما بتوانید این واژه را پیدا کنید من تمام این حرفها را پس مىگیرم. اما تا شما این واژه را پیدا کنید باید به آگاهى شما برسانم که زنانگى هستى نه تنها مرده نیست، بلکه به شدت زنده است. نگاهى به پیرامون خود بیندازید. شما یک خالى بىنهایت بزرگ در اطراف خود مىبینید. این خالى چنان بزرگ است که به وهم هم نمىآید. این خالى دربرگیرنده تمامى کهکشانهایىست که در میلیاردها سال نورى پخش شدهاند. این خالى که به زهدان بزرگى مىماند وجهى از وجوه زنانگى هستىست.
اما مسئله به همین جا ختم نمى شود. در جوار این خالى، ما نیروى زنانه دیگرى در هستى داریم که نیروى پذیرنده است. چنین است که خاک، تمامیت دانههاى جهان را در خود مىپذیرد. این حس پذیرش آنچنان کبیر است که در اذهان شمارى ابله این توهم را ایجاد کرده است که زنانگى یعنى حالت “انفعالى” از اثر این قضاوت نادرست است که ما واژه تشکر را در زبان پارسى نداریم. چون به اتکاى این نیروى پذیرنده آنقدر توى سر زن زدهاند که او دیگر هرگز از کسى تشکر نمىکند، در نتیجه ما چنین واژهاى نداریم. اما اشتباه محض خواهد بود اگر فکر کنیم زنانگى یعنى “حالت پذیرش”. در حقیقت گرچه زنانگى مىپذیرد، اما بیدرنگ “واکنش” نشان مىدهد. معنى این واکنش چیست؟ در یک برنامه تلویزیونى درباره فیزیک معاصر که لحن و بیانى اسطورهوار داشت، گفته مىشد که “زمان” (اصلى نرینه) به فضا (اصل مادینه) مىگوید: “مىخواهم عبور کنم!” پاسخ فضا این است: “پس خم شو!” چنین است که جهان حالت “محدب” پیدا مىکند، و چنین است که سیارگان و ستارگان در چرخشى دورانى هستند.
واقعیت این است که در زندگى اجتماعى نیز این اصل عملکرد دارد. نیروى مادینه در برابر نیروى نرینه حالتى دارد که منجر به خمش او مىشود. اما اگر او خم نشود، آنچه که بعد شکل مىگیرد حالت “عجز” مادینگى هستىست. این عجز نرینگى را فلج مىکند. چنین است که مردانى پس از ارتکاب جرمهاى مختلف، از جمله قتل و کشتار از پوسته انسانى تهى مىشوند؛ و چنین است که گاهى دیده مىشود که یک جامعه قادر نیست هیچ کشف و اختراعى به جهان هدیه کند. جامعههایى که هیچ چیز نوینى بهوجود نمىآورند همان جامعههایى هستند که زنانگى هستى در آنها در “حالت عجز” به سر مىبرد. نیروى زنانگى در این جوامع به گونهاى عمل مىکند که گویى هیچ واکنشى ندارد، در نتیجه جامعه مردانه در عملکرد نرخویانه خود از اشتباهى به اشتباهى سقوط مىکند و هیچ “واکنشى” در قبال آن صورت نمىگیرد، اما در همان حال “فرشته وحى” نیز که زنانه است در سکوت محض بهسر مىبرد، و خب، در نتیجه هیچ اختراع یا اکتشافى صورت نمىگیرد. در این جوامع از آنجایى که تعریف زن صرفاً به عنوان یک شیئى جنسى انجام شده است، مردان به نگهبانان اعضاى جنسى زنان تقلیل مىیابند و در جامعه وظیفهاى ندارند جز انجام همین کار نگهبانى!
در همین زمینه:
::برنامههای رادیویی شهرنوش پارسیپور در رادیو زمانه::
::وبسایت شهرنوش پارسیپور::
در زبان های هم خانواده میتوان به فراوان کلمات اشاره کرد که مشترکند. ساده ترین نمونه ها: مادر، پدر و امثالهم. واژه سپاس با واژه “اسپاسیبا”ی روسی قرابت دارد اما حتی سوال:« از کجا که آنان این واژه را از زبان فارسی نگرفته باشند؟!» نیز بیمورد است زیرا آنچه که مسلم است برخی پدیده ها در هر زبانی وجود دارند و هر زبانی برای آ«ها از خودش لغاتی دارد. مثلا کدام مردم در دنیا هستند که کلمه “دست” را نداشته اند و منتظر نشسته اند تا برایشان از خارج و از زبانی دیگر واژه ای برای این “چیز” وارد شود؟ کلمه سپاس هم از همین قاعده برخوردار است: مردمی را نمیتوان یافت که در برابر لطف فرد دیگری، بعنوان تشکر، کلمه ای نداشته باشد. شاهدش هم استفاده بسیار فراوان همین “سپاس” در نزد کردهاست. و فراموش نکنیم که ایرانیان در مسیر مهاجرت های پیش از تاریخ شان مدت مدیدی در جنوب روسیه امروزی سکونت داشتند و در همان زمانها داد و ستد در میان زبانها اتفاق هم افتاده است ولی به هیچوجه نمیتوان ثابت کرد که ما از روس ها و یا آنها این واژه را از ما به عاریت گرفته باشند، هر دو واژه سپاس و اسپاسیبا، میتواند مستقلا بر اساس بنیادهای مشترک زبانی و به پیروی از یک منطق مشترک زبانی ساخته شده باشند. مثلا که میتواند ثابت کند که ما کلمه “مادر” را از انگلیسی یا آلمانی یا فرانسه، گرفته ایم یا آنها از فارسی؟
گرفتن یک لغت از زبانی دیگر، یعنی که روزگارانی بوده که ما آن پدیده را داشته ایم ولی واژه ای برای نامیدنش نداشتیم و این اندکی عجیب است.
بهرام / 28 February 2012
با سلام ! در مورد کیومرث که شاهنامه با نام او شروع میشود و آئین تخت و کلاه را آورد و پادشاه شد کم لطفی فرمودید.
در مورد “سپاس” در فرهنگ فارسی عمید با علامت اختصار “پٔه” که مخفف پهلوی است آمده که دلیل پارسی یا فارسی بودن آست و به این صورت معنی شده است “حمد وثنا ، شکر ، درود ، ستایش. و بمعنی لطف و شفقت و منت ، سپاسه هم گفتهاند”.
با احترام عباس مهروز
کاربر مهمانAbbas Mehrooz / 27 February 2012
در پاسخ به فرمایش دوست عزیزم بهرام، گاهی نیز میتوان ثابت کرد که کدام زبان یک واژه را از زبانی دیگر به عاریت گرفته. مثلا وقتی که یک واژه ای در ادبیات چند “هزار” سال پیش ایران وجود داشته ولی مشابه انگلیسی آن در ادبیات چند “صد” سال پیش آنها وجود دارد.
Anonymous / 29 February 2012
بانوی گرامی
سرکار خانم پارسی پور
از این همه مطالب زیبای شما سپاسگزارم. بدون شک شما ذهن زایایی دارید و مطالبی که فرمودید نیز زیبا بودند. ولی چه بهتر بود که کمی بیشتر در فرمایشاتتون تامل میفرمودید. بار قبلی دوستان سخنان من را سانسور کردند، امیدوارم این بار کم لطفی نکنند.
لازم میدانم دوباره بگویم که رابطه ای شناخته شده بین میزان اختراع و اکتشاف و میزان زنانگی جامعه وجود ندارد. بسیاری از مخترعین و مکتشفین جوامع غربی، همین تربیت شدگان ایرانی هستند که با وجود تربیت مردسالار خود میتوانند اختراع کنند اگر بستر آن مناسب باشد، و بستر مناسب یعنی سرمایه گذاری و حمایت مالی (باز ارتباطی به زنانگی و مردانگی ندارد). همچنین سایر فرمایشات شما پیرامون کیهان خالی و زنانه بودن آن (به خاطر خالی بودن آن) جای بسی سؤال دارد… مگر هر خالی ای زنانه است؟ فراموش نکنیم که زمانی که اسطوره ها خلق میشدند، انسان کوچکترین درکی از بزرگی و ژرفی این کیهان نداشت که آن را هم زنانه کند. نتیجه گیری شما از آن فیلم مستند پیرامون زمان و فضا نیز جای بسی سوال و شگفت دارد. چطور فیلمی مستند که “حال و هوای اسطوره ای داشته” شما را مجاب کرده که فضای زنانه میپذیرد ولی عکس العمل هم نشان میدهد؟ اصلا دیالوگ بین زمان و فضا در آن فیلم اشتباه بوده! کی زمان از فضا خواسته که از درون آن عبور کند؟ که فضا نیز پاسخ دهد که پس خم شو.
صد البته که زنانگی در لحظه به لحظه زندگی تمام فرهنگ ها جاری بوده و هست و دیدن آن فقط نیاز به شستن چشمان دارد. اگر با خشم به فرهنگ مردسالار بنگرید، ظرافت های فراوانی که زنانگی را در خود پنهان کرده اند را هرگز نمیبینید.
اگرچه فرمایشات شما زیبا بودند، ولی شاید بهتر بود که پیش از انتشار آنها کمی بیشتر مطالعه میفرمودید.
با تشکر.
کاربر مهمان / 29 February 2012
در اين لينک نشان داده شده است که سپاس کلمه اي فارسي است
http://shahrbaraz.blogspot.co.uk/2012/04/blog-post.html
کاربر مهمان / 04 April 2012
بنده در باره خواندن نوشته های شما حتمن بازنگری میکنم!
و اما درباره واژه ی سپاس:
یک- واژهی روسی مورد نظر «اسپاسیبو» spasibo است. این دعای روسی در اصل spasi bog بوده است و به معنای «خدا شما را نجات دهاد!» (May God save you) است. پس این اصطلاح روسی هیچ ربطی به «سپاس» پارسی ندارد.
دو- در کردی هم می گوییم سپاس، البته با سین ساکن
سه- و از همه مهمتر
در پهلوی هم به سپاس/اسپاس وجود دارد ..
اَن اَسْپاس= an aspãs ناسپاس
اَن اَسْپاسیْه= an aspãsih ناسپاسی
اَن اَسْپاسیها= an aspãsihã ناسپاسانه
ان : پیشوند نفی ساز
ایه (): پسوند اسم ساز
ایها : پسوند قید ساز به سان واژه ی تنها
چطور ممکن است واژه ای با تمام مشتقاتش از 1700 سال پیش در فارسی وجود داشته باشد و شما با ناآگاهی آنرا به روسی بچسبانید!
جای بسی پرسش است که چرا این چنین افرادی حتا زحمت یک جستجوی ساده و بی هزینه در اینترنت را هم به خود نمی دهند!
کاربر مهمان / 04 April 2012
در پهلوی هم به سپاس/اسپاس وجود داشته.
اَن اَسْپاس= an aspãs ناسپاس
اَن اَسْپاسیْه= an aspãsih ناسپاسی
اَن اَسْپاسیها= an aspãsihã ناسپاسانه
ان : پیشوند نفی ساز
ایه (): پسوند اسم ساز
ایها : پسوند قید ساز به سان واژه ی تنها
کاربر مهمان / 04 April 2012
هـــر دم از ایــــن باغ گلی می رسد !!!!
چرا راديوزمانه شده بلندگوي خانم پارسي پور. يكي نيست مطالب ناصواب ايشان را كنترل كند. مـتــا سـفـانـه ” تـاریـخ و فـرهـنـگ ” میهنمان دیـوار کـوتـاهی شـده است کـه هـرکس بـرای ” نـانی ” و “نـامی ” به آسانی بر روی آن می پرد.
خانم پـارسـی میفرمایند :
” ما به عنوان انسانى که دلش مىخواهد پارسى گپ بزند، واژه “سپاس” را جانشین واژههاى پیشین کردیم. اکنون دوستى براى من توضیح داد که این واژه نیز در اصل یک واژه روسىست! حالا اى خواننده عزیز لطف فرموده و برابرنهاد پارسى این چهار واژه متشکر و ممنون و مرسى و سپاس را براى من بنویسید. به راستى زیاد فکر کردم و هیچ واژهاى به ذهنم نیامد. چرا ما ایرانىها که به طور قطع مردم مؤدبى هستیم از خود واژهاى براى نشان دادن خوشحالى خود از گرفتن چیزى نداریم؟ البته بدون شک چنین واژهاى وجود دارد که من از وجود آن آگاهى ندارم. ……..”
اگر حوصله خواندن وبلاگ ” شــهــر بــراز ” در این باره ندارید این چند بیت کافیست تا اشتباه خانم پارسي پور را نشان بدهد.
– سپاس و ستایش مر خدای را جل جلاله … (کلیله و دمنه)
– بدو گفت رستم «ز یزدان سپاس ——– که بودم همه ساله یزدانشناس» (فردوسی)
– سپاس از جهاندار فریادرس ——— نگیرد به سختی جز او دست کس (فردوسی)
– هر که نداند سپاس نعمت امروز ——— حیف خورد بر نصیب رحمت فردا (سعدی)
– سگ حقشناس به از آدمی ناسپاس (گلستان سعدی)
– بدین سپاس که مجلس منور است به دوست —- گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز (حافظ)
http://shahrbaraz.blogspot.com/
کاربر مهمان / 04 April 2012
مشکل اینجاست که هر کس دو تا داستان می خواند یا می نویسد فکر می کند می تواند درباره همه ی جنبه های زبان اظهار نظر بکند!!
مثلا چند سال پیش آقای عباس معروفی واژه های موشک و رزمایش را مسخره کرده بود و بخت پذیرش آنها را هیچ انگاشته بود. امروز می بینیم که نه تنها این واژگان جا افتاده اند بلکه اصلا مردم فراموش کرده اند که روزی این واژگان ساخته شده اند و در فارسی نبوده اند!
حالا داستان خانم پارسی پور هم همین است!
شما خانم پارسی پور، آیا زبانهای باستانی ایران (پارسی میانه، پارسی باستان، اوستایی، سغدی، …) را می دانید؟
در باره زبانشناسی همسنجشی (تطبیقی) و یا زبانشناسی تاریخی چیزی می دانید؟
اگر نمی دانید لب فروبندید و کار را به کاردان بسپارید. نیازی نیست در باره همه چیز اظهار نظر بفرمایید.
کاربر مهمان / 08 April 2012