کارزار انتخاباتی مجلس نهم در ایران از پنجشنبه گذشته آغاز شد. اسامی نامزدها را ستاد انتخابات وزارت کشور اعلام کرد که سه هزار و دویست و شصت و نه نفر هستند. نزدیک به صدوپنجاه نفر کمتر از تعدادی که شورای نگهبان پیش‌تر تأیید کرده بود. شماری از فعالان گروههای سیاسی، بیشتر اصلاح‌طلبان، انتخابات روز ۱۲ اسفند را تحریم کرده‌اند.

شورای هماهنگی راه سبز ۱۱ اسفند، یکروز پیش از انتخابات، را روز آگاهی دادن و روز ۱۲ اسفند را روز “خانه‌نشینی مردم” ؛ پیشنهاد کرده است.
 
نظرسنجی‌ها در مورد شرکت یا عدم شرکت مردم در انتخابات، گوناگون است. به دلیل آزاد نبودن روزنامه‌ها و آزاد نبودن امر نظرسنجی. اما برخی نظرسنجی‌ها که روی سایت‌های درون کشور آمده، نشان می‌دهد که تنها ۱۸درصد از مردم در انتخابات ۱۲ اسفند شرکت می‌کنند.
 
از آقای رضا علیجانی پژوهشگر و از فعالان ملی‌ـ مذهبی در پاریس می‌پرسم، به نظر شما انگیزه‌ مردم برای شرکت در این انتخابات،  با توجه به آنچه در انتخابات ریاست جمهوری اتفاق افتاد چه‌قدر است؟
 
 
آنچه در انتخابات قبل اتفاق افتاد و جنبش اعتراضی که پس از آن شکل گرفت، عمدتاً معطوف به طبقه‌ متوسط مدرن جامعه‌‌ ایران است و مدارهایی پیرامون آن که هرچند دل در این جنبش دارند، اما به علت سرکوب شدید نمی‌توانند کنش و ظهور و بروزی داشته باشند، به‌ویژه در شهرهای متوسط و کوچک.
 
اما در مجموع ضمن این که  این روند ادامه پیدا کرده و فاصله‌ نقطه‌‌چین‌هایش هم به‌تدریج زیاد شده، اما چیزی تغییری نکرده است در آن جنبش.  یعنی معترضان برخلاف سرکوب شدید همچنان بر اعتراض خودشان هستند. ولی ابعاد این جنبش را در آن چارچوب و در آن مختصات طبقاتی ‌ـ فرهنگی می‌توان دید. بقیه مردم به‌هرحال به زندگی روزمره‌شان مشغول هستند و شاید مطالبه‌ اول‌شان دموکراسی هم نباشد و [مثلا] مطالبه‌ اول‌شان وضعیت رفاهی‌شان باشد.
 
این بخش از مردم که شاید الان اکثریت جامعه را هم تشکیل دهند، معترض‌اند و ممکن است از موضع اعتراضی که به کلیت ساختار دارند یا ناامیدی که از تغییر آن دارند در انتخابات شرکت نکنند. اما بخشی از آنها شرکت می‌کنند به‌ویژه در شهرهای متوسط و کوچک که هم یک‌نوع فرهنگ طایفه‌ای و قومی و فامیلی حاکم است و هم به‌نوعی فرهنگ دم‌غنیمتی؛ اینکه به‌هرحال نماینده‌ای را باید  فرستاد که به‌قولی عامیانه اگر از این خرس یک مو هم بکند غنیمت است.
 
من فکر می‌کنم این انتخابات یکی از سردترین انتخاباتی باشد که بعد از انقلاب برگزار شده و این را هم می‌شود از طیف کسانی که گفته‌اند در انتخابات شرکت نمی‌کنند و تحریم می‌کنند، به‌خوبی مشاهده کرد
 
برخی هم که تعدادشان ناچیز است و کمتر هستند و کمترین درصد را تشکیل می‌دهند، ممکن است به دلیل اعتقادی و مذهبی و اینکه این سیستم را قبول دارند شرکت کنند. اما در مجموع من فکر می‌کنم این انتخابات یکی از سردترین انتخاباتی باشد که بعد از انقلاب برگزار شده و این را هم می‌شود از طیف کسانی که گفته‌اند در انتخابات شرکت نمی‌کنند و تحریم می‌کنند، به‌خوبی مشاهده کرد.
 
شاید به دلیل همین مسئله‌ای که شما گفتید باشد که آقای خامنه‌ای در نمازجمعه ۱۴ بهمن ۱۳۹۰ گفت که هرچه حضور در انتخابات بیشتر و پای صندوقهای رأی شلوغ‌تر باشد، اعتبار کشور بالا خواهد رفت و مصونیت کشور بالا می‌رود. این مسئله‌ شرکت مردم به نظر شما چه قدر در اعتبار و مصونیت کشور تأثیر خواهد داشت؟
 
در یک نظام دموکراتیک یا حتی نیمه دموکراتیک که به‌هرحال به سلامت انتخابات اعتماد وجود دارد، این تئوری درست است. یعنی میزان مشارکت و یا میزان حمایت از یک جریان سیاسی (این‌که  این حمایت به چه صورتی شکل گرفته باشد آن مسئله‌ ثانوی‌ست،) چون به واقعیت جامعه نزدیک است، می‌تواند مشروعیت ایجاد کند. اما در ایران قطعاً این طور نیست.
 
در آخرین انتخاباتی که صورت گرفته تخلف و تقلب بزرگی اتفاق افتاده است. بخش مهمی از جامعه‌ به‌ویژه در تهران و شهرهای بزرگ این اعتراض‌شان را علنی گفته‌اند و یکنوع بی‌اعتمادی حتی در درون جریان راست  به مجریان انتخابات وجود دارد.
 
مسئله‌ دوم این که رهبری جمهوری اسلامی گاهی اوقات در این دوره‌ ۲۰ ساله‌ای که در این منصب قرار گرفته، خواسته‌هایی داشته است که بعداً نیروهای امنیتی و نظامی و نیروهای سیاسی پیرامون آنها سعی کرده‌اند این خواسته را جامه عمل بپوشانند. ما در پرونده‌های مختلفی این خواسته را دیده‌ایم. مثل وقتی که “قتل‌های زنجیره‌ای” اتفاق می‌افتد و رهبری جمهوری اسلامی موضع‌اش این است که این‌ها اسراییلی هستند و جاسوس بیگانه‌اند.  به‌هرحال ما بعداً مشاهده کردیم که چه بازجویی‌هایی از کسانی که مسئولان رده بالای اطلاعات بودند، صورت گرفت؛ از دوستان نزدیک همین سیستم و ازجمله رهبری ، تا آنها همین تئوریی که رهبری در تریبون می‌گفته را مستندسازی کنند.
 
در یک نظام دموکراتیک یا حتی نیمه دموکراتیک، میزان مشارکت و یا میزان حمایت از یک جریان سیاسی، چون به واقعیت جامعه نزدیک است، می‌تواند مشروعیت ایجاد کند. اما در ایران قطعاً این طور نیست
 
بنابراین این جملات آن بی‌اعتمادی را، که بعد از آخرین انتخابات در ایران وجود دارد، تشدید کرد و و خیلی از ناظران سیاسی دیگر هیچ اعتمادی به آرایی که توسط مجاری رسمی کشور اعلام می‌شود نخواهند داشت و صرفاً ناظران بی‌طرف و خبرنگارانی که حالا برای ورودشان به ایران سختی‌ها و موانع زیادی ایجاد شده است، مشاهدات آنها شاید تا یکمقدار مورد توجه و قبول واقع شود. از همین حالا ناظران سیاسی بی‌اعتماد هستند و روزنامه‌ کیهان هم چند روز پیش از مشارکت بالای  ۷۰ـ۶۰ درصد صحبت کرد، در حالی که هیچ نظرسنجی‌ای حتی درون ساختار قدرت، این را نمی‌گوید و این از همین حالا سناریویی را که طراحی شده، نشان می‌دهد.
 
برخی نظرسنجی‌ها که اعلام شده. ازجمله نظر آقای محمدرضا باهنر نایب رئیس مجلس روز شنبه هشتم بهمن ۱۳۹۰ که جامعه اسلامی مهندسین گفته است که نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد ۱۸درصد از مردم در انتخابات شرکت می‌کنند. اما برخی گزارشهای محرمانه هم که روی سایتها منتشر شده، نظرسنجی‌ها کمتر از ۹ درصد هستند. شما نظرتان چیست؟
 
حقیقتاً نظردادن در این حوزه یک‌مقدار سخت است. یعنی باید کاملاً کار پیمایشی و آماری صورت بگیرد. ۹درصد که یک‌مقدار دور از ذهن است، ولی آمار ۱۵ تا۲۰ درصد در شهرهای بزرگ را گزارشهای خبری دیگرهم تأیید می‌کند. اما در مقیاس کل کشور هنوز قابل پیش‌بینی نیست، ولی من فکر می‌کنم زیر ۴۰ـ ۳۵ درصد قطعا خواهد بود.
 
البته به حوداث این روزها هم بستگی خواهد داشت. اما وقتی آقای باهنر یک چنین چیزی را می‌‌گوید، نشان از سردی و حتی انجماد فضای انتخاباتی در کشور دارد.
 
آقای علیجانی  در انتخابات پیشین، چند دوره‌ای که، چه ریاست جمهوری چه مجلس،  داشته است فضای کشور را باز می‌کردند؛ به‌ویژه فضای سیاسی کشور را. این بار فضا که باز نشده هیچ، بسیارهم نظامی‌تر شده است. بسیاری از چهره‌های فعال سیاسی‌ـ اجتماعی، دانشجویان، زنان، وکلا در زندانند. حتی راه سبز امید اسامی چهار نفر را به‌عنوان کاندیدای خودش اعلام کرده است که در زندان به‌سر می‌برند. چرا این بار فضا را باز نکردند؟
 
فکر می‌کنم به روندی بستگی دارد که به‌ویژه در سه چهار سال اخیر تشدید شده، یعنی به صورت مضاعفی پی‌گیری می‌شود. درست است که از ابتدای انقلاب و بعد از انقلاب این روند حذفی وجود داشته، اما این روند از سال ۸۸ یعنی بعد از این آخرین انتخابات ریاست جمهوری تشدید شده و به‌نوعی یک حکومت نظامی نامرعی در کشور به‌وجود آمده است.
 
یعنی آقایان هم در مقیاس داخلی فکر می‌کنند بازکردن هر روزنه‌‌ای برای آنها خطر بزرگ امنیتی و حتی در حد فروپاشی خواهد داشت، و هم در سیاست خارجی دارند همین رویکرد را پیش می‌برند.
 
در سیاست داخلی‌شان من فکر می‌کنم آنها اراده‌شان به حذف همه‌ اصلاح‌طلبان و یکسان‌سازی قدرت است و تحمل یک رقابت ناچیز در بین خود نیروهای راست. یعنی در ایران یک حکومت اقلیت بر اکثریت داریم و شگفت‌انگیز این که در داخل این اقلیت هم می‌خواهد یک اقلیتی بر همان اقلیت حکومت کند.
 
البته اینجا در همین مقیاس محدود است که رقابتی صورت خواهد گرفت و به نظر من این اراده‌ یکسان‌ساز پیش خواهد رفت و می‌خواهد همه‌ صداهای مخالف را و حتی صداهای منتقد جدی را از مجلس حذف کند و اراده دارند که نوعی حکومت شبیه حکومت بعث را به  وجود آورند. هرچند موفق نخواهند شد.
 
در سیاست داخلی‌ اراده‌شان به حذف همه‌ اصلاح‌طلبان و یکسان‌سازی قدرت است. این اراده‌ یکسان‌ساز می‌خواهد همه‌ صداهای مخالف و منتقد را از مجلس حذف کند و نوعی حکومت شبیه حکومت بعث را به  وجود آورد
 
یک نوع مدل چینی برای حکومت که از یک‌طرف تصورشان این است که توسعه اقتصادی دهند که در آن هم به شدت شکست خوردند. چون سیاست خارجی ماجراجویانه‌ای دارند. چون نیروهای کارشناسی همه حذف شده‌اند و نیروهای کم قد و قامت و کوته‌نظر اقتصاد کشور را در دست گرفته‌اند، در حالی که بالاترین درآمدهای نفتی در این چند ساله بوده.
 
این مدل چینی هم شکست خواهد خورد. طبق آن مدل ما بایستی منتقدان را حذف کنیم، کمربند امنیتی‌ـ سیاسی را سفت‌تر ببندیم. براین اساس است که این بار وقتی که دیگر بولدوزر حذف به نمایندگان مجلس ، به آقایان موسوی و کروبی و به محمد نوری‌زاد رسیده، فکر می‌کنم آقایان یک مسیر بی‌بازگشت را در پیش گرفته‌اند و به همین دلیل نمی‌خواهند در انتخابات فضای باز دهند و برگزاری انتخابات باشکوه مدنظرشان نیست، بلکه برگزاری یک انتخابات آرام مدنظرشان است که هیچ مشکل امنیتی نداشته باشد. شکوهش را خودشان در آمارسازی‌های‌شان به این ماجرا خواهند داد.
 
آقای علیجانی پرسش مهم این است که الان برای رفتن به این مجلس تلاش و انرژی زیادی به‌ویژه بین اصولگراها و کسانی که نزدیک به قدرت اصلی هستند صورت می‌گیرد. از امروز هم که انتخابات وارد مرحله‌ی تبلیغاتش شده، می‌بینیم که شروع کرده‌اند به تبلیغات خیلی گسترده. این مجلس چه چیزی برای این نمایندگانی که انتخاب می‌شوند دارد که این‌ همه به قول معروف برای آن سرودست می‌شکنند؟
 
وقتی مجلس کارکرد خودش را از دست دهد، به تعبیر جامعه‌شناسان یک کژکارکردی پیدا می‌کند. مجلسی که نمی‌تواند قانونگذاری آزادانه‌ای داشته باشد یا نظارت آزادانه‌ای داشته باشد، دو کارکرد اصلی‌اش را از دست داده. کژکارکردی مجلس این است که هم حقوق کلانی به نمایندگان می‌دهد، هم با قوانینی که تصویب کرده‌اند نوعی دریافت این حقوق کلان را تا آخر عمر ضمانت می‌کند.
 
حالا من نمی‌خواهم وارد جزییاتش شوم که با پیچیدگی‌هایی این قانون را تصویب کرده‌اند. و هم نوعی ارتباط با بخش اجرایی کشور که بودجه‌ نفت دستش است، این‌ها می‌توانند موافقت‌های اصولی بگیرند، طرحهای اجرایی بگیرند برای خودشان و دوست و آشناهایشان.
 
البته من نمی‌خواهم بگویم همه‌ی مجلس این طورند، ولی تعداد قابل ملاحظه‌ای وارد زدوبندهایی حتی کثیف می‌شوند، وزیری را تهدید به استعفا کنند و بعد از همان وزیر در واقع نوعی باج‌گیری نقدی و غیرنقدی و طرح و پروژه‌ و غیره می‌گیرند و مجلس حتی سکوی پرتابی‌ هم هست برای این که دیده شوند، ارتباط برقرار کنند و نردبان قدرت را بالا روند.
 
بنابراین جاذبه‌ زیادی دارد. وقتی نماینده‌ای از یک شهر بسیار کوچک با دهها میلیون تومان و گاهی اوقات بالاتر از صد میلیون تومان و گاهی اوقات صدها میلیون تومان هزینه وارد مجلس می‌شود، طبیعتاً او در این بده بستان سیاسی منافعی را برای خودش می‌بیند که این سرمایه را هزینه کرده و در واقع توجیه عقلی و توجیه اقتصادی می‌کند.
 
براین اساس هم مجلس و هم نهادهای کوچکتری مثل شورای شهر گاهی اوقات مراکزی می‌شوند برای رانت خواری، برای بالارفتن از نردبان قدرت ؛ در جایی که ساختار شایسته‌سالار نیست.