چگونگی پذیرش نخستوزیری دولت موقت از سوی مهندس بازرگان اگر چه پس از ۳۳ سال پرسشی کلیشهای و تکراری به نظر میرسد، اما شگفتی این انتخاب و پذیرش هنوز تازگی دارد و اذهان را به سمت کشف ابعاد ناشناخته این مسئله سوق میدهد.
فهم این سئوال کمک میکند تا بهتر بتوان در خصوص تصمیم مهندس بازرگان و نخستوزیری ده ماهه او داوری کرد. در این یادداشت به مدد منابع تاریخی سعی میشود زوایای پوشیده این رویداد روشن شود.
به باور نگارنده اقدام مهندس بازرگان در مجموع اشتباه بوده است. تفاوت نظرات و خصائل مهندس بازرگان با بنیانگذار جمهوری اسلامی آنقدر وسیع بود که مستعجل بودن دولت همکاری آنان را ناگزیر میساخت.
البته در شرایط بسیار ملتهب و پیچیده پس از انقلاب و نامشخص بودن فاکتورهای تصمیمگیری از سویی و احساس وظیفه برای انجام رسالت ملی و وظیفه تاریخی از سویی دیگر اظهار نظر پیرامون درستی یا نادرستی این موضوع را دشوار میسازد، اما بر اساس سیر تحولات پس از انقلاب، برخورد ابزاری آیتالله خمینی با روشنفکران و ناکامی دولت موقت میتوان نتیجه گرفت که عدم پذیرش نخستوزیری از سوی مهندس بازرگان حتی اگر نمیتوانست مانع از انحراف انقلاب به استبداد دینی شود، حداقل زمینه بهرهبرداری آیتالله خمینی، برخورد ابزاری زعمای حزب جمهوری اسلامی از سرمایه اجتماعی مهندس بازرگان و نهضت آزادی را فراهم نمیآورد.
تصور غالب چنین است که مهندس پس از تعیین شروط با آیتالله خمینی بنا را بر اعتماد به ایشان و همراهان روحانیشان گذاشت، اما بیوفایی آنها، نقض تعهدات و قول و قرارها و کارشکنیها منجر به بن بست شد.
در لندن آقای دکتر تقیزاده، نیروهای ملی از مهندس بازرگان میپرسند که آیتالله خمینی را چطور دیدید؟ ایشان پاسخ میدهد: “همان آریامهر هستند با عبا و عمامه! آقا میفرمایند مرغ یک پا دارد”
پارهای شواهد اما صدق این مدعا را زیر سئوال میبرد. البته این شواهد هنوز مدارکی قطعی و خدشهناپذیر نیستند، اما در عین حال قرائن قابل ملاحظهای هستند.
ماجرای نخستوزیری مهندس بازرگان چهارماه پیش از ورود آیتالله خمینی به تهران در نوفللوشاتو کلید خورد. پس از راهپیماییهای عاشورا و تاسوعا موج انقلاب ایران شتاب پیدا کرد و آیتالله خمینی خیلی صریح رفتن شاه و سرنگونی نظام پهلوی را مطرح میساخت.
عمده نیروهای انقلابی در داخل ایران نگران برخورد تند ارتش و به راه افتادن موج خون بودند. از این منظر در آبان ماه ۱۳۵۷ گروهی از چهرههای انقلابی و ازجمله مهندس مهدی بازرگان، راهی نوفل لوشاتو شدند تا از آیتالله بخواهند با توجه به خطر کودتای ارتش و راه افتادن حمام خون کمی نرمی به خرج بدهد و راه حلهای مصالحهجویانه را بپذیرد.
مهندس حسن شریعتمداری که همراه جمع بود در گفتوگویی با نگارنده روایت میکند، جمع مدتی معطل شدند تا سرانجام ملاقات با آیتالله خمینی انجام شد.
سرانجام گفتوگو صورت میگیرد. مهندس بازرگان خطرات را توصیف میکند، اما آیتالله خمینی صحبت وی را قطع میکند و قریب به مضمون میگوید در اسلام ملاحظهکاری وجود ندارد. پیامبر اسلام قاطعانه با دشمنان میجنگید. در اسلام جنگ بدر داریم، جنگ احد داریم و…
در ادامه مهندس شریعتمداری پاسخ میدهد اولاً الان صدر اسلام نیست، ثانیاً پیامبری وجود ندارد و ثالثاً خطر برخورد ارتش جدی است. نمیشود جان افراد را به خطر انداخت. آیتالله خمینی ناراحت میشود و جلسه را ترک میکند.
بعد از این دیدار مهندس بازرگان به همراه آقای میناچی و شریعتمداری به لندن میروند تا از آنجا به ایران برگردند. در منزل آقای میناچی در لندن آقای دکتر تقیزاده، نیروهای ملی از مهندس بازرگان میپرسند که آیتالله خمینی را چطور دیدید؟ ایشان پاسخ میدهد: “همان آریامهر هستند با عبا و عمامه! آقا میفرمایند مرغ یک پا دارد.”
در لندن پیغامی از طرف دکتر یزدی توسط صادق طباطبایی به مهندس بازرگان میرسد و ایشان مجدداً به نوفل لوشاتو بر میگردند و صحبتهایی با آیتالله خمینی میکنند و گویا توافقنامهای چندبندی بین آنها منعقد میشود که تاکنون این توافقنامه علنی نشده است.
البته مسئله نخستوزیری ایشان قطعی نمیشود. چون شرایط معلوم نبوده و خود مهندس نیز تردیدهایی داشته است. همچنین ماموریت مذاکره با کارکنان شرکت نفت نیز به وی محول میشود تا به همراه چهار نفر دیگر از اعتصابهای مربوط به نفت جلوگیری کنند.
عبدالعلی بازرگان از قول مهندس مهدی بازرگان نقل میکند که در اولین جلسه ملاقات[ با آیت اله خمینی]، ایشان پس از بیان نظرهای خود، بدون آنکه منتظر شنیدن سخنان طرف مقابل باشند، جلسه را ترک کردند، فکر کردیم موقتا برای کاری ضروری رفتهاند، چون مدتی گذشت و پرسشی کردیم، گفتند: آقا خسته بودند رفتند بخوابند
مهندس عبدالعلی بازرگان روایت میکند که: “پدرش در بازگشت از فرانسه و دیدار با آقای خمینی در نوفل لوشاتو، در گزارش جریان مذاکرات به شورای مرکزی نهضت آزادی، در حالی که اعضای شورا بیتابانه مشتاق شنیدن اخباری مثبت از ملاقات با رهبرانقلاب و توافق فیمابین بودند، آب پاکی روی دست همه ریختند و گفتند او اهل تبادل نظر و مشورت نیست وبا ایشان نمیتوان کاری جمعی کرد.
نقشهها و نظریاتی دارد که میخواهد کسانی در خدمتش باشند! عبدالعلی بازرگان از قول مهندس مهدی بازرگان نقل میکند که ایشان اظهار داشتند در اولین جلسه ملاقات، که قرار بود اوضاع و احوال سیاسی داخل و خارج را مورد تبادل نظر قرار دهیم، ایشان پس از بیان نظرها و رهنمودهای خود، بدون آنکه منتظر شنیدن سخنان طرف مقابل باشند، جلسه را ترک کردند، فکر کردیم موقتا برای کاری ضروری رفتهاند، چون مدتی گذشت و پرسشی کردیم، گفتند: آقا خسته بودند رفتند بخوابند!”
سیاست گام به گام مهندس بازرگان
روایت رسمی این دیدار نیز از سوی خبرگزاری فارس چنین بازگو شده است: “سه انگشتش را جلو امام گذاشت و گفت: آقا! ایران سه ركن دارد: شاه، ارتش و آمریكا. شما میگویید شاه برود، اولاً كجا برود؟ شاه رفتنی نیست، به فرض برود، با آمریكا و ارتش چه میكنید؟ فكر این دو ركن را كردهاید؟
حضرت امام با تبسم فرمودند: شما بگویید شاه باید برود، با مردم هم صدا بشوید، وقتی رفت، ارتش فرزندان همین مردمند، به دامن انقلاب برمیگردند، آمریكا هم گورش را گم میكند. شما غصه اینها را نخورید، شما موضع ملت را بپذیرید كه شاه باید برود.” البته به دلیل عدم ارائه منبع نمیتوان این ادعا را راستآزمایی کرد.
آیتالله خمینی بعد از ملاقات بازرگان در یك سخنرانی ضمن اشاره به “سیاست گام به گام” بازرگان اظهار داشت: گاهی “بعضی از محترمین” پیشنهادهایی میدهند كه “اصل رژیم باقی باشد”، ولی شاه برود یا باشد، اما طبق قانون اساسی “سلطان باشد و حكومت نكند” و “بعد كمكم، یك قدم یك قدم جلو برویم”.
وی این سیاست را “جزو اشتباهاتی” خواند كه با همه حسن نیتی كه حامیان این سیاست دارند، یك اشتباه محض است: “بعضی از این آقایان كه آمده بودند و میگفتند كه سیاست قدم به قدم… گفتم آقا اگر شما این قدم را سست كنید در قدم دوم، قدمهای شما را میشكنند.“
روزنامه “کیهان” در آن ایام چنین گزارش میدهد: “مهندس بازرگان در مذاكرات خود ضمن تشریح مسائل جنبش دسیسهها و توطئههایی را كه به وسیله مخالفین مبارزات مردم در سطح كشور اعمال میشود و نحوه بروز وقوع آنها را به اطلاع آیتالله خمینی رسانده است.”
روزنامه “لوموند” در مطلبی خبری مینویسد: “رهبران جنبشهای ایرانی از «نقشی كه ارتش ممكن است در آن شرایط بازی كند به سختی نگرانند. همچنین از عكس العملهای احتمالی آمریكا كه میخواهد منافع سوِقالجیشی خود در منطقه دفاع كند به سختی هراس دارند.»
با این همه از پاریس گزارش میرسد كه در این مذاكرات امام خمینی «هیچ گذشت و انعطافی نسبت به موضعی كه قبلاً اتخاذ كرده بودند ابراز نداشتهاند» و با ملاقاتكنندگان خود بر سه موضوع تأكید كردهاند: ۱ـ باید از این فرصت پیش آمده برای تغییرات اساسی و بنیادی استفاده كرد. ۲ـ دولت انتقالی به مصلحت انقلاب نیست. ۳ـ از عكسالعمل آمریكا نباید متوحش و نگران بود.”
روزنامه “اطلاعات” در آن زمان طی گزارشی اعلام داشت: “یكی از نزدیكان بازرگان در پاریس در تماس تلفنی با اطلاعات گفت: مهندس مهدی بازرگان و دكتر میناچی در دو روز گذشته مذاكرات مفصلی با حضرت آیتالله العظمی خمینی داشتهاند.
آیتالله خمینی در مصاحبهای به خبرنگار رویتر : بارها گفتهام كه ملت ایران خواهان برچیده شدن رژیم شاهنشاهی و سقوط دودمان منحوس و خائن پهلوی و برقراری حكومت اسلامی است
در این مذاكرات رهبر نهضت آزادی پس از استماع نظریات رهبر شیعیان جهان آمادگی نهضت آزادی را برای ادامه مبارزات سیاسی در كنار روحانیت مترقی به رهبری آیت الله خمینی اعلام كرد. وی افزود كه بازرگان و میناچی برای ایجاد یك استراتژی تازه و همبسته در مبارزات، مدت یك هفته در پاریس خواهند بود. “
آیتالله خمینی در مصاحبهای در پاسخ به خبرنگار رویتر كه میپرسد: “ملاقات مهندس بازرگان و كریم سنجابی با شما چگونه بوده است؟” میگوید: “بارها گفتهام كه ملت ایران خواهان برچیده شدن رژیم شاهنشاهی و سقوط دودمان منحوس و خائن پهلوی و برقراری حكومت اسلامی است.
هر كس اینجا آمده، من این موضوع را با او مطرح كردهام. این دو آقا هم آمدند و من مطرح كردم، آنان پذیرفتند و رفتند. هركس برخلاف خواست ملت مسئلهای را عنوان كند، خائن به ملت و مملكت است.”
حسین شاهحسینی، مسئول تربیت بدنی دولت موقت در مصاحبه با سایت “جرس” صحبت پیرامون نخستوزیری در پاریس را تایید میکند: “قبل از اینکه آیتالله خمینی به پاریس بیایند هم مذاکراتی درباره مهندس بازرگان شده بود که این مذاکرات مورد تایید مهندس بازرگان نبود.
آقای بازرگان آمادگی نخستوزیری نداشتند، دلایل بسیاری در این زمینه است. قبل از اینکه اصلاً مسائل در مورد شورای انقلاب طرح شود، در شورای انقلابی که در تهران تشکیل شده بود، خود آقای بازرگان هم کاندیدای نخستوزیری نبودند.”
ایشان همچنین میگویند مهندس بازرگان در پاسخ به تقاضای دکتر غلامحسین صدیقی برای حضور در کابینه اظهار داشت: “جناب دکتر صدیقی در عین حال که ما همه اعتقاد داریم به این که در شرایط موجود باید نخستوزیری در این مملکت باشد که مورد اعتماد عامه قرار بگیرد و در عین حال روحانیت هم با او همکاری داشته باشد در چنین شرایطی من و دکتر سحابی آمادگی کار کردن در این کابینه را نداریم چون سایرین هم دچار همین بحران هستند. شرایط و اوضاع به نحوی شده که آقای خمینی میخواهند به عنوان رهبر انقلاب نخستوزیر را انتخاب کنند.”
اعتقاد به دموکراسی و پرهیز از شتاب
رسانههای حکومتی مدعی هستند که مهندس بازرگان در گفتوگو با ساواک در نیمه دوم شهریور ماه ۱۳۵۷ اختلاف نظر با آیتالله خمینی را اینچنین شرح داده است: “در حال حاضر رهبری فعالیتها از دست ما گردانندگان سابق خارج شده و جوانان هستند كه با اعتقاد به مبارزه و جهاد كه بیشتر از افكار خمینی الهام میگیرند، كارها را در دست دادند.”
دکتر ابراهیم یزدی در مصاحبه با “ایران فردا” میگوید: “مهندس بازرگان از اینکه گفتم آیتالله خمینی نظر مساعدی به شما دارد متعجب شدند و گفتند آقا که شناختی از من ندارند
وی در مورد حكومت پیشنهادی امام خمینی میگوید: “به نظرات خمینی از نظر حكومت اسلامی ایراداتی داشته و گفتهام از نظر مذهب تا به حال راجع به حكومت از جانب روحانیون مطلبی عنوان نشده و از نظرتاریخی تا به حال مطرح نبوده است.
اگر چنین مسئلهای را عنوان میكند [سقوط رژیم] در صورت تحقق چه چیز جانشین حكومت خواهد كرد؟ از طرفی عقیده دارم كه روحانیون نمیتوانند حكومت را اداره كنند.”
از آنجایی که سند این اظهارات و گزارشهای مربوطه در اسناد ساواک در دسترس نیست لذا امکان راستآزمایی این ادعا وجود ندارد.
دکتر ابراهیم یزدی در مصاحبه با “ایران فردا” میگوید: “مهندس بازرگان از اینکه گفتم آیتالله خمینی نظر مساعدی به شما دارد متعجب شدند و گفتند آقا که شناختی از من ندارند.” این گفتوگو قبل از دیدار مهندس بازرگان با آیتالله خمینی در نوفل لوشاتو صورت گرفته است.
دیدار و ارتباطات مهندس بازرگان با آیتالله خمینی خیلی محدود بود. در دفعاتی هم که در سال ۱۳۴۱ همراه با اعضای انجمن اسلامی دانشجویان وی را دیده بود گویا پس از انتقادات آیتالله به روشنفکران مذهبی، جدلی بین آنها نیز در گرفته بود.
همچنین نقل است که بعد از ۱۵ خرداد به مهندس بازرگان گفتند شما که دور و بر آیتالله خمینی میروید، میدانید ایشان مخالف مصدق است؟ مهندس بازرگان هم گفته بود: باشد. بالأخره ضد استبداد است.[1]
پس از ورود آیتالله خمینی به ایران و جلوس در مدرسه رفاه، بحث تعیین نخستوزیری به صورت جدی مطرح میشود. مهندس بازرگان ماجرا را چنین شرح میدهد: “مطلب را باید از عصر روز چهاردهم بهمن ماه ۱۳۵۷ سه روز بعد از ورود امام به تهران شروع كنیم.
عصر شنبه كه به مدرسه رفاه رفتیم امام ما را مخاطب قرار داده پرسیدند برای نخستوزیر چه كسی را تعیین كنیم؟ حاضران ساكت مانده به یكدیگر نگاه میكردند. اسامی اشخاص از جمله آقای صدر حاج سیدجوادی به میان آمد. نمیدانم مرحوم مطهری بود یا یكی دیگر از روحانیون شورای انقلاب مرا مطرح كرد.
اعضای غیر روحانی هم كسی را در نظر نداشتند ولی نظر عموم روی من رفت و اگر كسی موافقت نداشت حرفی نزد. آیتالله خمینی تبسم و اظهار خشنودی كرده گفتند به این ترتیب خیالم از هر دو طرف راحت شد… شورای انقلاب اصرار داشت فوراً از من بله بگیرد و اعلامیه صادر كند.
من نخواستم فوراً قبول كنم و گفتم اجازه دهید مطالعه و مشورتی بنمایم. آیتالله خمینی با تبسم فرمودند بگذارید فردا صبح. صبح یكشنبه پانزدهم بهمن ماه ۱۳۵۷ حوالی ساعت ده جلسه كردیم مقدمتاً از حسن ظن آقایان و شخص امام تشكر كردم بعد با اشاره به متن حاضر شده اساسنامه (مصوب شورای انقلاب) متذكر شدم كه شورای انقلاب، مقام مجلس ملی را دارد و میتواند مرا عزل نمایند…
پس از تذكر و تصریح مطالب فوق گفتم خواهش میكنم آقایان نسبت به رای و پیشنهادی كه دادید تجدید نظر فرمایند.”
سپس مهندس بازرگان با اشاره به سوابق و نیز منش سیاسی خود اعلام كرد: “خیلی مقید به دموكراسی و اهل همكاری و مشورت و اعتقاد به دیگران هستم و خیلی مقید به نظم بوده و از تندی و تعجیل احتراز میكنم و علاقمند به مطالعه و عمل تدریجی هستم.
در گذشته اینطور بودهام و برای آینده هم همین رویهام را عوض نخواهم كرد… عكسالعمل مثبت یا منفی ندیدم. من تكرار كردم كه غیر از آنچه بودهام نخواهم بود. سكوت و قبولی و اصرار مجدد آقایان روحانی شورای انقلاب و امام در برابر شرایط و اتمام صحبت من باعث تعجبم شد و انتظار آن را نداشتم.”[2]
مهندس بازرگان و عدم اطمینان به شورای انقلاب
مهندس هاشم صباغیان میگوید مهندس بازرگان شروطی را تعیین کرد: “در کار من نباید دخالتی صورت گیرد، اهل مشورت هستم، اما دخالت در کار را نمیپذیرم. تحمیل هیچکس را به عنوان وزیر نمیپذیرم. مشورت میکنم، نظرم را مطرح میکنم، پذیرش با شماست.“
تعیین شروط مشخص میکند که مهندس بازرگان علیرغم خوشبینی باز چندان اطمینانی به شورای انقلاب و رهبری انقلاب نداشته است.
شاه حسینی میگوید: “جناب مهندس بازرگان در شرایطی نظر آقای خمینی را قبول کرد که مشاوران آقای بازرگان به ایشان فشار آوردند. آقای مهدوی کنی، بهشتی و مطهری که نقشی هم در انتخاب اعضای شورای انقلاب داشتند اصرار داشتند بر نخستوزیری ایشان.”
آیتالله خمینی در حکم انتصاب مهندس بازرگان به نخستوزیر نوشتند: “بنا به پیشنهاد شورای انقلاب، برحسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اكثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران كه طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است و به موجب اعتمادی كه به ایمان راسخ شما به مكتب مقدس اسلام و اطلاعی كه از سوابقتان در مبارزات اسلامی و ملی دارم، جنابعالی را بدون در نظر گرفتن روابط حزبی و بستگی به گروهی خاص مأمور تشكیل دولت موقت مینمایم.”
سپس وی در سخنرانی ضمن دعوت مردم به اعلام حمایت از دولت مهندس بازرگان اظهارات زیر را بیان داشت: “من باید یك تنبه دیگری هم بدهم و آن این كه من كه ایشان را حاكم كردم، یك نفر آدمی هستم كه به واسطه ولایتی كه از طرف شارع مقدس دارم، ایشان را قرار دادم. ایشان را كه من قرار دادم واجبالاتباع است، ملت باید از او اتباع كند.
یك حكومت عادی نیست، یك حكومت شرعی است؛ باید از او اتباع كنند. مخالفت با این حكومت مخالفت با شرع است، قیام بر علیه شرع است. قیام بر علیه حكومت شرع جزایش در قانون ما هست، در فقه ما هست؛ جزای آن بسیار زیاد است.”
مهندس بازرگان نیز در مراسم معارفه طی سخنانی گفت: “این مأموریت یعنی سیاست دولت موقت و تشكیل حكومت در شرایط بسیار دشوار و خطرناك، عظیمترین شغل و وظیفه و در عین حال بزرگترین افتخاری است كه به بنده واگذار شده است.
شاه حسینی : مهندس بازرگان در شرایطی نظر آقای خمینی را قبول کرد که مشاوران آقای بازرگان به ایشان فشار آوردند. آقای مهدوی کنی، بهشتی و مطهری اصرار داشتند بر نخستوزیری ایشان
شاید حق داشته باشم بگویم كه دشوارترین وظیفه و كاری است كه در طول تاریخ ۷۲ ساله مشروطیت ایران به نامزدها و مأموران نخستوزیریهای دیگر داده شده باشد. قاعدتاً با توجه به جثه نحیف و نواقص و معایب خودم نمیبایستی قبول این مسئولیت را كرده و زیربار چنین امری رفته باشم؛ ولی از یك طرف بنا به ضرورت و وظیفه و مسئولیت طبیعی و انتظاری كه داشتند مجبور بودم، ناچار شدم قبول كنم.
مخصوصاً با تأسی به رویه و سنتی كه خود آیتالله در سراسر دوران اداره و رهبری جنبش داشتهاید و با عزم راسخ و ایمان كامل به خدا و اعتماد به موفقیت این راه رهبری فرمودهاید، من هم همین راه را میپیمایم و این اولین درسی است و اولین دستوری است كه از آیتالله گرفتهام. فرمایش حضرت علیبنابیطالب (ع) را به كار بستهام و میبندم كه فرمودهاند: «وقتی در برابر امر خطیر و كار مشكلی قرار گرفتید تردید نكنید، وارد شوید به حول و قوه الهی مشكلات و مسائل حل خواهند شد».”
انتظارهایی که برآورده نشد
برخی از شعارهایی که در حمایت از نخستوزیری مهندس بازرگان سر داده شد عبارت بودند از: “بازرگان، بازرگان، مجری حكم قرآن”، “نخستوزیر ایران منتخب امام است، بر او از جان و دل سلام است”، “نخستوزیر محبوب مهدی بازرگان است، چون كه خمینی فرمود او حاكم ایران است”.
نخستوزیری مهندس بازرگان اما آنطور که وی انتظار داشت، نشد و از همان ابتدا نیروهای سیاسی انقلابی و در صدر آنها حزب جمهوری اسلامی که اکثریت شورای انقلاب را در دست داشت، عرصه را بر دولت موقت تنگ کردند.
اختلاف نظر با مواضع آیتالله خمینی نیز تا بدانجا بود که کار به گلایههای علتی مهندس بازرگان در رسانههای نوشتاری و تصویری هم کشید. او مسئولیت بدون اقتدار داشت و همین مشکل و وجود نهادهای موازی و مراکز متعدد تصمیمگیری باعث شد سه بار استعفا بدهد. سرانجام استعفای سوم مصادف شد با بازگشت وی از الجزایر و بالا گرفتن انتقادات جناح خط امام نسبت به ملاقات وی با برژینسکی و متعاقباً تسخیر سفارت آمریکا.
بارها مسئولان دولت موقت بازرگان ادعای رسمی نظام جمهوری اسلامی که استعفا را به ماجرای گروگانگیری کارکنان سفارت آمریکا مرتبط میسازند، رد کردهاند و مدعی هستند چند روز پیش از رویداد فوق استعفایشان را تقدیم آیتالله خمینی کرده بودند.
دکتر علیاکبر معینفر، وزیر نفت در دولت موقت ماجرا را چنین شرح میدهد: “جریان این است که قبل از این نیز مهندس دو، سهبار به عللی استعفای حضوری کرده بود و هربار آقای خمینی از او خواسته بود به کارش ادامه دهد و میگفت ادامه کارتان تکلیف شرعی است. بار آخر پس از جلسه هیات دولت مهندس استعفای دولت را کتباً به قم فرستاد و قرار شد موضوع به رسانه ملی نیز اعلام شود.
آقای خمینی پس از دریافت استعفاء از روحانیون عضو شورای انقلاب میخواهد که فوراً به ملاقات وی بروند و آنان سحرگاهان به قم آمده و به دیدار ایشان رفتند. آقای خمینی از آنها میخواهد که مهندس را راضی به پسگیری استعفاء کنند. آنان هم با این ماموریت خانه آقای خمینی را ترک میکنند.
وقتی در اتومبیل مینشینند ساعت هفت صبح و موقع پخش اخبار است و خبر اول استعفای دولت پخش میگردد. بنابراین به نزد آقای خمینی برمی گردند و میگویند کار از کار گذشت.”
آیتالله خمینی در تاریخ ۱۴/۰۸/۱۳۵۸ درباره پذیرش استعفای دولت چنین میگوید: “چون جناب آقای مهندس مهدی بازرگان، با ذكر دلایلی برای معذور بودن از ادامه خدمت، در تاریخ ۱۴/۸/۵۸ از مقام نخستوزیری استعفا نمودند، ضمن قدردانی از زحمات و خدمات طاقتفرسای ایشان در دوره انتقال، و با اعتماد به دیانت و امانت و حسن نیت مشارالیه، استعفا را قبول نمودم.”
آیتالله خمینی در عین حال تسخیر سفارت آمریکا را انقلاب دوم نامید. آیتالله موسوی خوئینیها از نزدیکان به دانشجویان خط امام چندبار در دهه شصت همگام مصاحبه با رسانهها و همچنین نطق در مجلس اول تسخیر سفارت را مقدمهای برای تصفیه انقلاب از جریان لیبرال و طرفدار آمریکا توصیف کرد که به تلویح حذف نیروهای میانهرو از نظام سیاسی را به عنوان یکی از اهداف گروگانگیری فوق مطرح میکند.
راهی برای جلب اعتماد مردم و حفظ اعتبار انقلاب
خود مهندس بازرگان چرایی این مسئولیت ناکام را چنین توضیح میدهد: “بعدها معلوم شد آقای خامنهای (رئیسجمهور) در یکی از مصاحبههای خود در دهه فجر اظهار کردهاند که شخص دیگری را نداشتیم و خودمان هم آن موقع نمیتوانستیم.
دوستان و من غافل از این بودیم که بعدها چه معامله خواهند کرد و مرا بطور موقت برای جلب اعتماد مردم ایران و خارج و اعتبار انقلاب به عنوان نردبان قدرت در آنجا میگذارند و راه و برنامههای خودشان را گام به گام دنبال خواهند کرد.
آیتالله طالقانی: چرا آقای مهندس این مسئولیت را پذیرفت؟ خیلی به مهندس بازرگان علاقه دارم. ایشان سرمایهای است. این سرمایه باید برای آینده بماند. میترسم اینقدر زیر فشار قرار بگیرد که حالت سرمایهای خود را از دست بدهد
طالقانی توصیه کرده بود نپذیریم و فرموده بود این آقایان وفا و صفا نخواهند داشت ولی دوستان و خود من در چنان اوضاع و احوال اجتماعی وظیفه شرعی خودمان میدانستیم شانه از زیر مسئولیت خالی نکنیم.
بالاخره با خواندن در جمع و استماع و تصویب امام متن فرمان (نخستوزیری) به شرحی كه شنیده یا دیدهاید صادر شد. من سرم را به زیر انداخته صادقانه و صمیمانه دنبال اجرای این فرمان راه افتادم و آقایان متولیان شورای انقلاب هم به دنبال نقشه و كارهای انقلاب آن طور كه فكر خودشان بود رفتند.”[3]
مهندس هاشم صباغیان نیز مخالفت آیتالله طالقانی با نخستوزیری مهندس بازرگان را تایید میکند: “یکی دو روز بعد از این حکم، آقای طالقانی مرا خواستند و گفتند: «چرا آقای مهندس این مسئولیت را پذیرفت؟ خیلی به مهندس بازرگان علاقه دارم. ایشان سرمایهای است. این سرمایه باید برای آینده بماند. میترسم اینقدر زیر فشار قرار بگیرد که حالت سرمایهای خود را از دست بدهد. به همین دلیل با این انتخاب مخالفم.»”[1]
مهندس توسلی نیز میگوید آیتالله طالقانی گفت: “کنار آمدن با هم لباسیهای من برای بازرگان دشوار است.”[4]
مهندس صباغیان از نگرانی نهضت آزادی با این تصمیم نیز خبر میدهد: “اولین جلسه نهضت آزادی در منزل احمد صدر حاجسیدجوادی برگزار شد. همه وحشتزده شده بودیم که این مسئولیت پذیرفته شده و همه بار مسئولیت سنگین آن بر دوش ما خواهد بود.“
او در ادامه دلیل این بیمیلی را چنین توضیح میدهد: “طبق نظریهای انقلاب، نسل اول خود را میخورد. همین وضعیت هم پیش آمد. من که قبلاً کارمند وزارت مسکن و شهرسازی سازمان مسکن بودم و به دلیل فعالیتهای سیاسی آن موقع، اطلاعات گفته بود که شغل دولتی به من ندهند. اصلا خوشحال نبودم که بهعنوان وزیر انتخاب میشوم. دلهره زیادی در پذیرش این سمت وجود داشت.”
مهندس صباغیان: ما تا روز آخر مثل همان روز اول امام را قبول داشتیم. البته ایرادهایی داشتیم، اما اختلاف مبنایی مطرح نبود. مهندس بازرگان هم تا روز آخر امام را قبول داشت. اما دولت موقت سهبار استعفا داد
وی همچنین میگوید: “ما تا روز آخر مثل همان روز اول امام را قبول داشتیم. البته ایرادهایی داشتیم، اما اختلاف مبنایی مطرح نبود. مهندس بازرگان هم تا روز آخر امام را قبول داشت. نهایت احترام را برای او قائل بود، اما دولت موقت سهبار استعفا داد؛ استعفای جدی.
برای این استعفاها، هربار که پیش امام میرفت و میگفت: نمیتوانیم ادامه بدهیم، اما امام میگفت: اگر قرار است برویم همه با هم میرویم. مشکلات ما اول با شورای انقلاب بود. اکثریت شورای انقلاب را حزب جمهوری اسلامی تشکیل میداد.”
در خصوص تعداد استعفا، عبدالمجید معادیخواه روایت دیگری دارد. وی در دادگاه مهندس عباس امیر انتظام گفت دولت موقت ۱۱ بار استعفا داد.
نظر منفی آیتالله خمینی نسبت به دولت مهندس بازرگان
آیتالله خمینی که در جلسه تنفیذ حکم نخستوزیری، مهندس بازرگان را “مردی که از نزدیک میشناسد”، “صالح و متدین” و”عقیدهمند به دیانت و امین و ملی” خوانده بود، اما بعدها نظر منفی در خصوص دولت موقت و شخص مهندس بازرگان اتخاذ کرد و عباراتی اینچنین بکار برد: “دولت موقت را قرار دادیم خطا کردیم.
از اول باید یک دولتی که قاطع باشد و جوان باشد و بتواند مملکت را اداره کند نه یک دولتی که نتواند. منتها آن وقت ما نداشتیم فردی را که بتوانیم انتخاب کنیم. انتخاب شد وخطا شد.”[5]
“والله قسم من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی میدانستم والله قسم من رای به ریاست جمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.[6]
اگرچه برخی ادعای فوق را جعلی یا به دلیل نامه موسوم به ۰۱/۰۸ منسوخ میدانند منتها نظر منفی آیتالله خمینی به دولت مهندس بازرگان پس از استعفای این دولت قابل کتمان نیست.
آیتالله خمینی: والله قسم من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی میدانستم والله قسم من رای به ریاست جمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم
وی به صراحت در جاهای مختلف اشاره میکند که صدور حکم نخستوزیری برای مهندس بازرگان خطا بوده و یا از سر ناچاری بوده است: “ما دو دسته بودیم: یك دسته مان از مدرسه آمده بودیم و یك دسته مان از خارج آمده بودیم. نه ما [مدرسهایها] تجربه انقلابی داشتیم و نه آنها [خارجنشینها] روح انقلابی را” به این جهت «دولت موقت را قرار دادیم و خطا كردیم.
از اول باید یك دولتی كه قاطع باشد و جوان باشد تا بتواند مملكت را اداره كند» انتخاب میكردیم.”… ” منتها آن وقت ما نداشتیم فردی را كه بتوانیم، آشنا نبودیم تا بتوانیم انتخاب كنیم. انتخاب كردیم و خطا شد.”
آیت الله خمینی در این سخنرانی بر توجه مسئولیت نسبت به همه تاکید کرد و گفت: “ما یا مقصریم یا قاصر و در هر دو جهت آن در پیشگاه ملت جواب باید بدهیم.”
“پیش از انقلاب خیال كردم، وقتی انقلاب پیروز شد، افراد صالحی هستند كه كارها را طبق اسلام عمل كنند، لذا بارها گفتم روحانیون میروند كارهای خودشان را انجام میدهند.
بعد دیدم خیر، اكثر آنها افراد ناصالحی بودند و دیدم حرفی كه زدهام درست نبوده است، آمدم صریحاً اعلام كردم من اشتباه كردهام. این برای این است كه ما میخواهیم اسلام را پیاده كنیم…
این معنا ندارد كه من بگویم چون دیروز حرفی زدهام، باید روی همان حرف باقی بمانم. امروز میگویم مادام كه احكام اسلام پیاده نشده است و افراد صالح نداشتیم تا طبق اسلام عمل كنند، علما باید مشغول به كارهایشان باشند. این شأن برای علما نیست كه ریاست جمهوری و یا پست دیگری را داشته باشند. چون وظیفه است، به این كارها بپردازند.”[7]
احمد خمینی نیز مدعی شد: “دوستان امام، آقای مهندس بازرگان را برای نخستوزیری موقت انتخاب و پیشنهاد كردند. امام مخالف بودند، اما به واسطه احترام به نظر دوستان قبول كردند.”
البته آیتالله خمینی هیچگاه توضیح ندادند که حرفهای بعدی ایشان در تناقض آشکار با سخنانی بود که هنگام مراسم معارفه نخستوزیری مهندس بازرگان بیان داشتند که دولت وی را دولت امام زمان نامیدند که مخالفت و کارشکنی در برابر آن به معنای مخالفت با خدا است، ولی از فردای نخستوزیری مهندس هم خود ایشان و هم حزب جمهوری اسلامی و بدنه نیروهای حزباللهی و خط امام بخصوص سپاه و کمیتهها بییشترین کارشکنی و مخالفت را با مهندس بازرگان انجام دادند.
از فردای نخستوزیری مهندس هم آیت الله خمینی و هم حزب جمهوری اسلامی و بدنه نیروهای حزباللهی و خط امام به ویژه سپاه و کمیتهها بییشترین کارشکنی و مخالفت را با مهندس بازرگان انجام دادند
آیتالله خمینی هنوز دوماه از انتصاب مهندس بازرگان نگذشته بود که دولت را با عتاب شدیدی مواخذه کرد و به اهمال در برقراری فضای انقلابی و اسلامی در نهادهای دولتی متهم نمود.
حتی به تلویح بازرگان را خطاب قرار داد که “ضعیفید آقا” در صورتی که اگر واقعاً در ببان حرفهای معارفه صداقت وجود داشت و حمایت واقعی بود، دو ماه و حتی ۱۰ ماه زمانی نبود که یک دولت در شرایط توفانی پس از فروپاشی رژیم گذشته بتواند به اوضاع سر و سامانی دهد.
البته تغییر در نگرش آیتالله خمینی را میتوان یک احتمال محسوب کرد منتها درستی این احتمال بالا نیست.
دوگانگی و برخوردی تاکتیکی
حزب جمهوری اسلامی به مراتب وضع بدتری داشت. این حزب که مهندس بازرگان را برادر بازرگان خطاب میکرد و در مراتب فضیلت اسلامی و انقلابی وی ابتدا مطالب و مصاحبههایی منتشر کرد، ناگهان در پاییز ۱۳۵۸ علناً با درج مطلبی راهبردی وی را مظهر التقاط با لیبرالیسم و کفر غرب نامید و از آن بعد همین موضع را در برابر وی اتخاذ کرد.
با توجه به بازه زمانی کوتاه هشتماهه این تضاد در نظر را نمیتوان ناشی از تغییر موضع دانست و بیشتر دوگانگی و برخوردی تاکتیکی را باز مینمایاند که به شکل مصلحتی در ابتدا ظاهر دوست از خود نشان داده و در فرصت مقتضی روش حمله و عتاب را پیش گرفته است.
این سخنان آقای سیدعلی خامنهای روشنگر سیاست منافقانه حزب جمهوری اسلامی است: “از روز اول، یكی از مسائلی كه برای ما مطرح بود، نحوه برخورد با آقای بازرگان بود و ما نه ماه تمام، یعنی در طول دولت موقت، دهانمان را بستیم و سخنی نگفتیم تا امروز كه ۸، ۹ ماه از سقوط دولت موقت میگذرد، شما مردم مشهد، چنین چیزی را، با آن كه چندینبار با شما سخن گفتهام، از من نشنیدهاید.
بار اولی است كه من حقایق را افشا میكنم. یك مسئله، مسئله گزینشهاست. ما میگفتیم، وزرا باید افرادی باشند، صد در صد انقلابی. آنهم نه انقلابیای كه فقط با ابرقدرتها مخالف باشند؛ این برای ما كافی نبود. میگفتیم باید كسانی باشند كه هم انقلابی باشند، ضد امپریالیست باشند و هم مسلمان و عمیقاً معتقد به اسلام باشند…
ما میگفتیم مثلاً فلان وزیر را قبول نداریم و مواجه میشدیم با یك پاسخ كه پیوسته با آن روبرو بودیم، و آن این بود كه رئیس دولت موقت به ما میگفت اگر اینها را شما قبول نكنید، من ناچارم استعفا بدهم. حالا شما ببینید وضعیت ما را در مقابل تهدید به استعفا از طرف رئیس دولت موقت. آنهم كی؟ ۲۰ روز پس از تشكیل دولت.”[8]
حزب جمهوری اسلامی که مهندس بازرگان را برادر بازرگان خطاب میکرد و در مراتب فضیلت اسلامی و انقلابی وی ابتدا مطالب و مصاحبههایی منتشر کرد، ناگهان در پاییز ۱۳۵۸ علناً وی را مظهر التقاط با لیبرالیسم و کفر غرب نامید
در باب چرایی انتخاب مهندس بازرگان حرفهای زیادی زده شده است. خود آن مرحوم که سیاستمداری صدیق و خوش نام بود فریبکاری و استفاده ابزاری برای تثبیت قدرت جناح خط امام را ذکر میکند، اما برخی چون طاهری خرمآبادی از پیروان آیتالله خمینی چنین میگوید: “در واقع كسی نمیدانست كه امام موافق نیستند.
در آن مقطع با توجه به دیدگاه امام، چارهای جز نخستوزیری آقای بازرگان نبود و ما غیر از ایشان شخص دیگری نداشتیم و كسی را برای این كار نمیشناختیم.
به طور كلی در ابتدای پیروزی انقلاب، شناخت روشن و درستی از توانمندیها و فعالیت و مدیریت و افكار اشخاص وجود نداشت، نه مردم شناخت خوبی از افراد داشتند و نه كسانی كه در جریانهای انقلاب حضور داشتند و جزو دستاندركاران بودند؛ زیرا موضوع یا جریانی پیش نیامده بود تا افراد در آن شناخته شوند.
بعد دیگر قضیه به خود مهندس بازرگان و اطرافیان وی برمیگردد. آقای بازرگان و دولت وی و نهضت آزادی در جریان انقلاب بودند و جزو هستههای مركزی انقلاب محسوب میشدند، گرچه دارای افكار و گرایشهای خاصی بودند كه در آن زمان خیلی روشن نبود. آقای بازرگان از اركان انقلاب بود.
سالهای متمادی مبارزه كرد و مبارزات آرام داشت. همینطور در راس تشكیلاتی به نام نهضت آزادی بود.” [2]
مرحوم آیتالله منتظری نیز نظر مشابهی داشت و معتقد بود غیر از مهندس بازرگان کسی مطرح نبود. آیتالله بهشتی و مطهری نیز پیش از انقلاب رئیس دولت مناسب برای حکومت اسلامی را مهندس بازرگان معرفی میکردند.
محمد مهدی عبد خدایی پذیرش مسئولیت از سوی مهندس بازرگان را ایثار میداند و در توضیح میگوید: “مهندس بازرگان به شدت ضد استبداد شاهی بود و به نظرم آن زمان ایثار کرد. چون آن زمان امام (ره) با عقایدش حرکت میکرد.
اگر چه آیتالله مطهری نظر مثبتی به مهندس بازرگان داشت، اما وی و آیتالله منتظری و هم آیتالله بهشتی بهشدت به دنبال یک حکومت دینی با محوریت روحانیون بودند و روشنفکران و بویژه دولت مهندس بازرگان را نیروی مطلوب و خودی نمیدانستند
اگر خدای نکرده حادثهای پیش میآمد، امام (ره) قربانی عقایدش شده بود. مهندس بازرگان ضرورتاً این را قبول کرده بود. اگر اتفاقی میافتاد، بازرگان قربانی حکومت اسلامی شده بود، قربانی مخالفت با استبداد شده بود. امام دو جهت داشت؛ آرمانگرایی و مخالفت با استبداد.
مخالفت با استبداد او به دلیل آرمانگرایی حاکمیت اسلامی بود. اما بازرگان مخالف استبداد و طرفدار نوعی دموکراسی بود. این تفاوت را با امام (ره) داشت. در آن شرایط مهندس بازرگان مورد توجه همه گروهها بود. تودهایها و چپها با مهندس بازرگان مخالفتی نداشتند. کمونیستها، جناح چپ، نیروی سومیها و جبهه ملی همه مهندس بازرگان را به عنوان یک آدم سالم قبول داشتند.”[1]
انتخاب مهندس بازرگان و وفاق نیروهای انقلابی
برخی از نیروهای افراطی و همچنین محسن رضایی معتقد هستند انتخاب مهندس بازرگان برای فریب آمریکا و حساسیتزدایی بود. آنها به این انتخاب جنبه کارکردگرایانه میدهند، اما این تحلیل درست به نظر نمیرسد. آیتالله خمینی اگر میخواست چنین بکند اولاً بهتر بود با حفظ قبولی نخستوزیری شاهپور بختیار کنار میآمد.
ثانیاً موضعی علیه دولت کارتر نمیگرفت. وی در تمام مدت اقامت در نوقل لوشاتو مواضع تندی علیه دولت وقت آمریکا اتخاذ کرد. ثالثاً اگر آمریکا در تحولات انقلاب اسلامی قدرت داشت، مانع خروج شاه یا حداقل فروپاشی کلیت رژیم میشد.
بنابراین به نظر میرسد آیت الله خمینی گزینه دیگری نداشت و انتخاب مهندس بازرگان ضمن اینکه وفاقی در بین نیروهای انقلابی ایجاد میکرد و در عین حال وقت برای پیشروی و برنامهریزی پیچیده بنیانگذاران حزب جمهوری اسلامی برای قبضه قدرت را فراهم میکرد.
اگر چه آیتالله مطهری نظر مثبتی به مهندس بازرگان داشت و تا زمانی که زنده بود وضعیت دولت موقت در شورای انقلاب بهتر بود. اما هم وی و هم مرحوم آیتالله منتظری و هم آیتالله بهشتی بهشدت به دنبال یک حکومت دینی با محوریت روحانیون بودند و روشنفکران و بویژه دولت مهندس بازرگان را نیروی مطلوب و خودی نمیدانستند.
دولت مهندس بازرگان که فاقد اختیار بود و همچنین در شورای انقلاب اکثریت نداشت ناخواسته به پوششی برای اختفای برنامههای توسعهطلبانه و معطوف به قدرت حزب جمهوری و جناح خط امام بدل شد
بنابراین دولت مهندس بازرگان که فاقد اختیار بود و همچنین در شورای انقلاب اکثریت نداشت ناخواسته به پوششی برای اختفای برنامههای توسعهطلبانه و معطوف به قدرت حزب جمهوری و جناح خط امام بدل شد.
این دولت مسئولیت کارهایی را برعهده داشت که عملاً توسط نیروهایی در خارج از دولت هدایت میشد. محسن رضایی در مناظره با احمدینژاد در انتخابات سال ۱۳۸۸ فاش کرد که چگونه سپاه کنترل و مدیریت فرمانداریها را برعهده داشت. همین کنترل باعث شد تا عملاً انتخابات مجلس خبرگان در زیر نفوذ و دخالت مستقیم نیروهای خط امام و وابستگان حزب جمهوری اسلامی قرار بگیرد.
هنوز این انتخابات بهطور جدی تحت ارزیابی قرار نگرفته است که حجم تخلفات و تقلبها آنقدر موثر بود که نتیجه انتخابات را تغییر دهد؟ کافی بود تا ۱۲ نفر از منتخبان از جناح فاتح رای نمیآوردند آنگاه پیروزی شکننده وابستگان به حزب جمهوری اسلامی تبدیل به شکست میشد و قطعاً خروجی این مجلس و قانون اساسی پیشنهادی آن نیز متفاوت میشد.
این انتخابات جنجالی که در عمل حوزههای رایگیری در مناطق مهم به ستادهای تبلیغاتی حزب جمهوری اسلامی بدل شده بود یکی از نقاط تاریک عملکرد دولت موقت است که البته در آن نقشی نداشت ولی به اسم آن تمام شد.
مهندس بازرگان مدافع آزادی بود و تا جایی که میتوانست در حفاظت از آن کوشید ولی اشتباهاتی نیز داشت که اعمال نادرست و پیشروی نهادهای انقلابی غیر دموکراتیک وقت در دوران مسئولیت وی به وقوع پیوست.
دکتر کریم سنجابی میگوید: “بازرگان به من گفت بزرگترین اشتباهش در دوران نخستوزیری این بود که پیشنویس نخست قانون اساسی را به رای عمومی نگذاشت و پافشاری کرد که مجلس خبرگان تشکیل شود و به همین خاطر موقعیت روحانیون را در ساختار قانون اساسی تحکیم کرد.”
روحیه مهندس بازرگان تناسبی با فضای انقلابی نداشت
بنابراین با توجه به موارد ذکر شده بهتر میبود که مهندس بازرگان که خود میدانست آبش با آیتالله خمینی به یک جو نمیرود نخستوزیری را قبول نمیکرد. قطعاً در این حالت بحرانی برای پیروان آیتالله خمینی درست میشد.
مهندس بازرگان مدافع آزادی بود و تا جایی که میتوانست در حفاظت از آن کوشید ولی اشتباهاتی نیز داشت که اعمال نادرست و پیشروی نهادهای انقلابی غیر دموکراتیک وقت در دوران مسئولیت وی به وقوع پیوست
مجبور به عقبنشینی میشدند یا آنها قدرت را در دست میگرفتند آنگاه اعتراضها متوجه آنان میشد. معمولاً دولتهای گذار در انقلابها ناکام میشوند چون امکان پاسخگویی به توقعات زیاد و انباشته شده را ندارند. سیدعلی خامنهای در مصاحبهای در سال ۱۳۶۰ به مناسبت سالگرد انقلاب به صراحت در مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی میگوید ما هم اگر بودیم به جای دولت موقت ممکن بود خروجی متفاوتی نداشته باشیم.
البته ممکن بود حزب جمهوری سیاست حذفی خود را که با پیروزی در مجلس اول شتاب بخشید از همان ماه اول بعد از پیروزی انقلاب شروع میکرد.
در پاسخ باید گفت حداقل مهندس بازرگان و یارانش خرج آنها نمیشدند و در ثانی این حزب هنوز موقعیت مستحکمی پیدا نکرده بود و امکان شکست سیاست حذفیاش وجود داشت. امتناع مهندس بازرگان از نخستوزیری این پتانسیل را خلق میکرد که وی سرمایهاش را در فضای بهتری خرج نماید و پس از فرو نشستن هیجانهای اولیه انقلاب، از موضع مقتدرتری وارد شود.
روحیه و طبع مهندس بازرگان تناسبی با فضای انقلابی نداشت. او میتوانست با اتخاذ موضعی مستقل و تا حدودی انتقادی ضمن حضور در شورای انقلاب توازنی در برابر آیتالله خمینی ایجاد کند. پذیرش نخستوزیری از دست آیتالله خمینی و بخصوص تاکید آیتالله بر حق شرعی خود در این انتصاب، پیشاپیش اتخاذ مشی مستقل و متفاوت از نظرات بنیانگزار جمهوری اسلامی توسط مهندس بازرگان را در بن بست قرار میداد. زیرا مشروعیت حکم وی ناشی از اراده آیتالله خمینی بود.
البته فضای حاکم بر قدیمیهای نهضت آزادی چنین بود که فکر میکردند کنارهگیری از میدان و اتخاذ رویکرد آرمانگرا، مشابه آنچه آنها پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اتخاذ کردند منجر به انزوای آنها شده است، لذا انقلاب را فرصتی مناسب برای حضور پر رنگ در عرصه سیاسی میدیدند.
مهندس محمد توسلی: آقای خمینی نماد تودهها و روحانیت بود و مهندس بازرگان هم نماد روشنفکران دینی و روشنفکران ایران. این دو نیرو در کنار هم قرار گفتند و شورای انقلاب گزینهای غیر از بازرگان را پیش رو نداشت
همچنین دلایلی که مهندس محمد توسلی بر شمرده است نیز دلایل منطقی در بدو امر به نظر میرسند. وی میگوید: “در آن شرایط که احزاب و گروههای سازمان یافته منظم وجود نداشتند که بتوانند در ابتدای کار سکان مدیریت جامعه را در دست گیرند، اگر بازرگان که با سوابق فرهنگی و اجتماعی مورد اعتماد عمومی هم قبول مسئولیت نمیکرد معلوم نیست چه پیامدهایی در انتظار ایران بود.
آقای خمینی نماد تودهها و روحانیت بود و مهندس بازرگان هم نماد روشنفکران دینی و روشنفکران ایران. این دو نیرو در کنار هم قرار گفتند و شورای انقلاب گزینهای غیر از بازرگان را پیش رو نداشت.
در فضای آن زمان فردی همچون بازرگان وجود نداشت که بتواند اعتماد عموم نیروها را به خود جلب کند؛ نیروهایی که هم سابقه خوبی در ذهن مردم داشته باشند و هم توانایی مدیریتی تا بتوانند این دوره انتقال را با کمترین هزینه به انجام برسانند.
در آن شرایط غیر از مهندس بازرگان چه کسی میتوانست انتخاب شود که با حضور طیفی از احزاب و گرایشهای سیاسی مختلف چون حزب توده، مجاهدین خلق، طیف احزاب چپ، یا طیف موتلفه و… توانایی این مسئولیت خطیر را بعهده بگیرد؟ اگر این انتقال به این شکل صورت نمیگرفت، آن هم در زمانی که بیگانگان به ویژه امریکا و انگلیس منافع خود را در این سرزمین از دست داده بودند و هر لحظه میتوانستند کارشکنی کنند و این کارشکنیها موجب جنگ قدرت میشد.”
همین دلایل در موقع استعفای دولت موقت هم وجود داشت و مخالفان به غلط تداوم انقلاب را منوط به کنار رفتن این دولت میدانستند. لذا در مجموع جنبههای منفی پذیرش نخستوزیری دولت موقت در شرایطی که اختیارات با مسئولیت تناسب نداشت بر جنبههای مثبت آن به نحو چشمگیری میچربید.
آیتالله خمینی و زعمای حزب جمهوری اسلامی با ظرافت و پیچیدگی حسن اعتماد مهندس بازرگان را سکوی صعود خود به قدرت و قبضه کردن امور در دست خودشان کردند. استعفای دولت موقت میتوانست در همان ماه اول صورت بگیرد و فرقی رخ نمیداد.
البته این فرضیه هم در خور تامل است که اگر مهندس بازرگان قبول نمیکرد، باز بودند روشنفکرانی که این منصب را قبول کنند. کما اینکه صادق خلخالی معتقد بود که کریم سنجابی گزینه بهتری از بازرگان است. میتوان حدس زد افرادی چون وی یا ابوالحسن بنیصدر، صادق قطبزاده، ابراهیم یزدی، داریوش فروهر، کاظم سامی، عزتالله سحابی، حبیبالله پیمان و…
با توجه به نگاه مثبتی که در آن ایام به آیتالله خمینی داشتند، در صورتی که پیشنهاد نخستوزیری به آنها میشد، بعید بود که رد کنند. تشتت و پراکندگی موجود در بین نیروهای مدرن و روشنفکر و در کل جریانهایی که بعد زیر تیغ سرکوب رفتند و نبود حس همبستگی یکی از دلایل قدرت گرفتن سنتگرایان ایدئولوژیک بود.
داوری در خصوص حوادث تاریخی دشوار است بخصوص که هنوز همه اطلاعات و دادههای مربوط رویداد مورد نظر در دسترس نباشد. پرداختن به این تجربه و عبرت آموزی از آن میتواند در موقعیتهای مشابه آینده مدد رسان باشد تا نیروهایی چون مهندس بازرگان که سرمایه ملی بوده و هستند، خرج پروژههای قدرت طلبانه سودا گران سیاسی نشوند.
منابع:
۱– هفته نامه پنجره
۲– مرکز اسناد انقلاب اسلامی
۳– شورای انقلاب و دولت موقت، مهندس مهدی بازرگان، ص۳۶-۳۷
۴– منبع ماهنامه نسیم بیداری شماره ۲۱ آبان ۱۳۹۰
۵– صحیفه نور، ج ۱۲، ص۲۵۳
۶– نامه آیت الله خمینی به آیت الله منتظری، ۶/۱/۶۸.
۷– صحیفه نور، ج۱۸، ص۱۷۸
۸- تاریخ تهاجم فرهنگی غرب، نقش روشنفكران وابسته، قدرولایت، ج۸، صص۲۳۶ـ ۲۳۵
بدترین جنایتها در حق مردم ایران را کمیته های انقلاب انجام دادند. انهایی که سنشان بالای 40 سال است یادشان هست که کمیته ها چه هول و هراسی بر جان ملت انداخته بودند و چگونه در هر جایی به مردم حمله میکردند. متاسفانه دولت موقت در شکل گیری کمیته نقش زیادی داشت.
کاربر مهمان / 17 February 2012
نمیدانم شما هم یادتان هست که اقای خمینی در بهشت زهرا میگفتند پدران ما حق نداشتند برای ما تعیین جکومت کنند. اما حالا همان شرایط برای نسل جوان پیش امده و جانشین ایشان حرف بنیانگذار این انقلاب را مالیده روی نان و قورت داده است.
نکته دیگر اینکه من همیشه مهندس بازرگان را با ان دودلی ها و عدم قاطعیتی که در اوان انقلاب از خود نشان داد مسئول خرابی خای بعدی می انگاشتم. اما این مقاله کمی دیگاه مرا عوض کرد. اخوند ها از همان اول با مترسک بازرگان و ماسک دولت موقت برای 10 ماه کنار نشستند و همه فوت و فن های حکومت را یاد گرفتند و سپس عرصه را بر ان بنده خدای خدا بیامرز تنگ کردند. ای کاش قبول نمیکرد و حرف اقای طالقانی را می پذیرفت.
یک نکته دیگر هم مرگ زودهنگام اقای طالقانی است که در هاله ای از ابهام است.
کاربر / 17 February 2012
دوستاني كه راجع به نقش دولت موقت در تشكيل كميته انقلاب اطلاعات يا مداركي دارند لطفا عرضه كنند تا تاريخ قضاوت درستي كند وگرنه تهمت زدن و افترا بستن به كساني كه با ما زاويه فكري دارند همان كاري است كه حكومت جمهوري اسلامي انجام مي دهد تا نسبت به مخالفان فكري خود ايجاد تنفر كند ما اگر مخالف مرام و مشي حكومت ايران هستيم نبايد خود بازتوليد كننده همان روش ها باشيم تهمت زدن كه كاري ندارد سعي در خراب كردن نيروهاي مخالف كه رفتار مدني نيست اما انتخاب زبان انتقادي مناسب هنر نيروي سياسي مدني ست به گمان من اگر امثال بازرگان در آن زمان آن مسئوليت را قبول نمي كرد بعضي حضرات بهانه گير كه به دنبال خراب كردن مخالفان خود براي بهتر ديده شدن خودشان هستند امروز احتمالا از خيانت بازرگان در مورد چرايي عدم قبول مسئوليت او مي گفتند براي همين هدف از اين مسائل و برگشت به عقب ها چندان محلي از اعراب ندارد و بدبينان هم اگر به قضيه نگاه كنيم هدفشان چيز ديگري به جز ايجاد شفافيت است كه البته اميدوارم اشتباه قضاوت كرده باشم
کاربر مهمان / 17 February 2012
بازرگان قبل از آنکه گرایشات دموکراتیک از خود نشان دهد یک آدم به شدت مذهبی بود نوشتارهای او نیز شیفتگی اش را به اسلام نشان می دهد از اینرو حرفهائی که در مورد دموکراسی هم زده است و همچنین عملکرد دولت موقت نشان میدهد که هیچ سازمان و ساختار دموکراتیکی را برای دولت موقت ایجاد نکردند اگر آزادیهائی در آن دوران وجود داشت تنها به سبب حصور مردم در صحنه ی مبارزه بود از اینرو دولتهائی که دموکراتیک هستند ساختارهائی مانند احزاب سندیکاهای و … را نهادینه کرده و به رسمیت می شناختند اما بازرگان هم تحت تاثیر جنگ سرد دموکراسی خواهی را مشروط کرده بود از اینرو بازرگان نمی توانست فردی دموکرات باشد اگر به هدف گذاری های سیاسی و اقتصادی بازرگان هم توجهی بکنید خواهید دید ملی گرائی را با استقلال و اگر تفسیر درستی از این ملی گرائی و استقلال مورد نظر بازرگان را بنمائیم خواهیم دید تفاوتی با انحصاری کردن بازار داخلی در اختیار سرمایه های سنتی و بومی نداشته است . مثلا کنترل تجارت خارجی در دوران بازرگان قانونی می شود و ….. بطور کلی بازرگان در همه ی عرصه ها نشان داد که فردی دموکرات نبوده و حتی اعتقادی به دموکراسی نداشته است تنها بیان دموکراسی خواهی از سوی افراد نشان از دموکرات بودن آنها نخواهد بود . بخصوص اگر از جنبه ی مذهبی بازرگان بخواهیم تفسیر درستی ارائه کنیم خواهیم دید مذهب که از منبعی الهی نشات گرفته و قوانین تغییر ناپذیر دارد قادر به جمع شدن با دموکراسی که منشاء قوانینش مردم و انسانها هستند نخواهد بود . بطور کلی مذهبی بودن بازرگان , ملی گرائی بازرگان , عملکرد دولت بازرگان و شرایط دوران بازرگان و همزمانی اش با جنگ سرد نمی توانست از بازرگان فردی دموکرات بسازد .
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 17 February 2012
فراموش نشود که دولت موقت اقای بازرگان مجری اولین رفراندم در فروردین ١٣٥٨ بودند که حاصل ان خلوص ٩٨.٢ درصدی از کل جمعیت ایران بود. عددی که تقلبی بودن ان همان زمان هم اشکار بود. اگر اقای بازرگان واقعا ازادی خواه و دموکراسی طلب بود چه نیازی به این تقلب بزرگ داشت؟ اخوندهایی که به همت دولت موقت معاون وزیر شدند (از جمله اخوند بی عمامه یعنی ابوالحسن بنی صدر) همان روش تقلب انتخاباتی را از دولت موقت اموختند و علیه خود ان به کار بردند. دموکرات بودن بازرگان از مرحله ای شروع شد که خود در ون ساختار قدرت نبود. وقتی خود او در قدرت بود مخالفان او همه دو درصدی ها بودند. عبارتی که خودش اختراع کرده بود تا توجیه تقلب انتخاباتی او باشد. ترس از افکار دموکرات جناح های ملی مذهبی را به دامن اخوندها انداخت و هنوز هم این ها همان روش را ادامه می دهند.
دو درصدی / 17 February 2012
بازرگان فردی ضعیفالنفس بدون شم سیاسی بود که از تحزب و مردمگرائی به دور ولی در ملانصرالدین و داستانگویی، نقل مجلس شبانه خانهها از تلویزیون بود. مردی تحصیلکرده، مذهبی، متناقض، ساده لوح، محافظهکار، از قشر شهری و متوسط با خصلتهای ویژه خاص این طبقه. اهل کوچه سیاست بود ولی مرد سیاست نبود و به بًنبست رسید.
ایراندوست / 17 February 2012
تعارف های قلنبه سلنبه و دهان پرکنی مانند “مدافع آزادی” و سرمایه ملی” هرگز موفق به تطهیر کارنامه سیاسی مهندس بازرگان، که همانا هموار ساختن جاده برای فاشیسم مذهبی است، نخواهد شد. این حرفهای سست و بی اساس کسانی را که با تاریخ معاصر ایران آشنا هستند فریب نخواهد داد.
قریب بیست سال از مرگ این دو رهرو محمد مصدق، شاپور بختیار و مهدی بازرگان، می گذرد. سی سه پیش اولی راه دمکراسی پارلمانی، احترام به قانون اساسی مشروطه و جدایی کامل حکومت از مذهب را برگزید و دومی بزیر عبای امامش رفت که بلکه از نمد انقلاب برای خود و همفکرانش در نهضت آزادی کلاهی بدوزد.
همانگونه که نام مصدق اعتباری روزافزونی دارد نام بختیار نیز، که با سربلندی و جانفشانی راه وی را ادامه داد، روز به روز ارزشی والاتر میابد. بسیاری از آنان که در زمان نخست وزیری با کور دلی او را آماج تهمت کردند امروز به درستی راه او اقرار دارند.
هم پیمانان خمینی، مانند بازرگان، نه فقط در باره مصالح ایران کور بودند در مورد مصالح شخصی شان نیز کور خوانده بودند، و گرنه باید میدانستند که این موجود فقط عهد میبندد که بموقعش بشکند و زمان شکستن عهد وقتی است که دیگر به خدمات چاکران نیازی نیست. در مسلک خمینی خدمت که انجام شد خدمتگزار مرخص است و این بود سرنوشت ناگوار حاج مهدی که به حق سزاوارش بود.
کاربر مهمان / 19 February 2012
بازرگان و بنی صدر اخوندهای بی عمامه بوده اند. اخوند های عمامه ای در اول کار احتیاح به ادم های فکل کراواتی مثل بازرگان و بنی صدر داشتند تا بتوانند بر سر کار سوار شوند. به این ترتیب اول بازرگان و بنی صدر زمینه به قدرت رسیدن اخوندها را فراهم کردند ولی بعد از ان که تاریخ مصرف هر دو نفر گذشت اخوند ها ان ها دور انداختند مثل قوطی خالی یک کنسرو. سه ماه اول حکومت بازرگان شکایت او از چپی ها بود و سه ماه دوم حکومت او شکایت از دست کمیته ها. شبیه به این وضع در مورد بنی صدر هم تکرار شد. اول کار او همه را استالنینست خطاب می کرد و در این دوران هم با دست باز کارپرداز اقای خمینی بود. به این ترتیب نخست وزیری بازرگان و رییس جمهوری بنی صدر مرحله ای از استحاله تاریخی برای حکومت کامل اخوندها از کار درآمد. بعضی فکر می کردند که چون ان ها فکل کراوات دارند پس اخوند نیستند در حالی که هر دو نفر اخوند فکلی بودند.
کاربر مهمان / 18 February 2012
آقای ایراندوست:
من معتقدم بودم وهستم که ملت ایران کلا در سطح رسیدن به شعور سیاسی هیچوقت نبوده و حالا حالا ها هم نخواهد رسید. قحط الرجال هم معضلی بوده که از تبعات همان فاکتور بالا است. اما دلم میخواهد نظر جنابعالی را بدانم در حال حاضر شما چه کسی را مرد سیاسی میدانید که با شعور سیاسی یا شم سیاسی این مملکت را از این بن بست(حکومت شرعی آخوند ها) نجات بدهد؟متشکرم.
کاربر مهمان / 18 February 2012
تاریخ یک جریان است. این نقطه یا آن نقطه نیست. کارکرد سلسله رضا خانی را با قطره های خون تیمورتاش یا نصرت نمی سنجند-اگرچه دردناک است- بلکه با اثری که این جریان و این دوره بر جریان کلی تاریخ ایران زمین از حرکت از یک جامعه عقب مانده سنتی به یک جامعه مدرن داشته است، مورد نظر قرار می دهند.
زنده یاد دکتر مهدی بازرگان از سلسله جنبانان گذر از سلسله پهلوی به سلسله فقاهتی بوده است. پیامد این سلسله نوین بر جریان کلی تاریخ ایران زمین بر همگان آشکار است.
زیر پا گذاشتن و له کردن قانون اساسی جاری کشور در سال 57؛ خیانت به دولت قانونی دکتر شاهپور بختیار در حالی که این دولت بر طبق قانون اساسی کشور و با رای اعتماد مجلسین به روی کار آمده بود،؛داشتن مسئولیت مشترک در اخته کردن ارتش ایران به همراهی تیم قره باغی؛ داشتن رابطه با جنبش امل؛ اصرار بر برگزاری رفراندم؛ حمایت صریح از آیت الله خمینی و …..تنها چند مورد از کارهایی است که ایشان در زمان حیات خود به آن مبادرت ورزید.
همه ما اشتباه می کنیم، فریب می خوریم، بر زمین می افتیم و دوباره از جای بر می خیزیم؛ ولی یک نکته در اینجا وجود دارد. در زندگی شخصی، اشتباه من، بر زندگی شخص من اثر می گذارد ولی در زندگی اجتماعی، اشتباه من ممکن است کل جامعه بشری را متاثر کند.
می گویند عشق ابزار تشخیص را از انسان می گیرد. چشم ،بدیها را نمی بیند و گوش، ناملایمات را نمی شنود. دکتر بازرگان عاشق بود. عاشق اسلام! تردید دارم ایشان در ذهن خویش نیم نگهی هم به مسیحیان، بهاییان یا کلیمیان می داشت، اگر داشت، جز این بود که می بود. وگرنه چگونه ممکن است انسان یک دولت دموکرات قانونی را به بهانه برقرای قانون دموکراسی در جامعه ساقط کند و یک دولت اسلامی خودسر پدید آورد؟؟؟ ممکن نیست.
دکتر شاهپور بختیار، آزادی بیان، آزادی قلم، آزادی مطبوعات، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی پوشش و آنچه که در مخیله یک ایرانی در آن زمان نمی گنجید، به جامعه ایرانی عرضه داشت. پس دکتر بازرگان به دنبال چه بود؟
مگر می شود که ادعای دموکراسی خواهی کرد و دولت قانونی را نادیده گرفت و دولت در دولت تشکیل داد؟
زندگی واجد یک اصل اساسی است و آن این است: هر کسی، در هر جا و به هر نحوی بی عدالتی پیشه کند یا در برابر آن سکوت اختیار کند؛ به دلیل کمک در بسط فرهنگ بی عدالتی در بستر جامعه، روزی به عواقب آن بی عدالتی دچار خواهد شد. روزی که علی اکبر داور قانون اساسی مشروطه را نادیده گرفت، نمی دانست جان بر سر این بی قانونی خواهد گذارد. روزی که دکتر بازرگان دولت قانونی شاهپور بختیار را نادیده گرفت و دولت موازی تشکیل داد، به گسترش چنین فرهنگی در جامعه کمک کرد. بعدها، سازمان های موازی، دولت خود بازرگان را نادیده گرفتند و راه خود را رفتند.
هر مفهوم عینی یا انتزاعی ما به ازای ذهنی دارد. ما دنیا را بر اساس تصورات ذهنی خود می شناسیم.جایی که فقر فرهنگی هست، افراد ممکن است طوطی وار واژه ی آزادی را بر زبان بیاورند ولی هیچ تصویر درستی از آن در ذهن نداشته باشند. زیرا ذهن کسی که از این نوع فقر رنج می کشد،از مرحله تصورات عینی فراتر نمی رود و توان پرداختن به مفاهیم انتزاعی چون آزادی، برابری، جامعه مدنی و غیره را ندارد. از آزادی این تصویر در ذهنش نقش می بندد که زنان لچک به سر و سر به زیر ، با شرم و حیا از گوشه خیابان می گذرند.
ابر مرد و ابر زن آن است که از سطح محدود خانواده و جامعه خود فراتر رود و توان آن را بیابد که چشم اندازی دلپذیرتر، معقول تر و موجه تر نسبت به انسان، جامعه و جهان اتخاذ کند.
مرجان / 18 February 2012
مقاله با این جمله شروع می شود: «چگونگی پذیرش نخستوزیری دولت موقت از سوی مهندس بازرگان اگر چه پس از ۳۳ سال پرسشی کلیشهای و تکراری به نظر میرسد،» خواستم خدمتت نویسنده محترم عرض کنم که در موضوع نخست وزیری بازرگان و رئیس جمهوری بنی صدر ناگفته های بسیار مانده است و طرفدران باقیمانده از هر دو طرف سعی می کنند که این دو را ادامه دهندگان راه مصدق نشان بدهند که اشتباها گرفتار خمینی شدند. در حالی که هر دو نفر سواری موجی شدند که فکر می کردند دارند ان موج را کنترل می کنند. ادعاهای ازادی خواهی هر دو نفر فقط در جهت محدود کردن نیروهای غیر مذهبی بود. هر دو هم نقش الت یک بار مصرف را برای اخوندها بازی کردند.
کاربر مهمان / 20 February 2012
گويا تمام گرفتاري ها در طول تاريخ ايران بازرگان بوده است هر كاري كه ديگران كردند به ريش اين بابا مي بندند البته اگر كامنت گذارها عزيزان وطني آشنا نباشند كه زيكرانه آدرس غلط مي دهند عاليجنابان عزيز ادبيات نفرت پراكني به جمهوري اسلامي كه وفا نكرد بعيد است به مدعيان دموكراسي و ازادي بيان اما در باطن اكنده از نفرت جواب دهد كشور ما از شر اين دو جريان فكري كه يكي به نام اسلام مشغول تهمت و افترا بستن به مخالفان خود است و ديگري به اسم متجدد بودن و امروزي بودن و مدرن بودن مشغول به اين كار است و از همان روش ها تبعيت مي كند حفظ شود
سياوش / 18 February 2012
سخنرانی آخرین روزهای عمر بازرگان که با عنوان خدا ،آخرت ،پیامبر منتشر شده است نشان می دهد که او چه خطای بزرگی را در این مرز بوم مرتکب شده است ؟او با استفاده از واژگان علمی دنیای مدرن چنان بازگشتی را به قران بنایی نمود که خمینی و یارانش در پناه آن مصون ماندند .شیفتگی اش به قران و تشیع چنان شور و شعفی در وجودش به پا نمود که از انسان و انسانیت و آزادگی غافل ماند بگونه ای که از یاران و اهداف مبارزات آزادیخواهانه باز ماند و سرانجان آن نمود که نبایست می نمود این هم از عجایب روشنفکر در این دیار که در زمین زندگی می کند و آسمانی می اندیشد و تلاشش در جهت بافتن آسمان به زمین و….
سیامک / 18 February 2012
یکی از مشکلات سیاسی ما اینست که بجای تحزب، اتحادهای تاکتیکی و برنامهریزی سیاسی- اقتصادی شفاف از جانب گروههای سیاسی، به الگوها و سوپرمنهای سیاسی چون شاه،خمینی، مصدق و… دلخوش داریم و در دایره بی عملی،کلی گویی و پرگویی سیاسی دور میزنیم. شعور سیاسی جمعی ما هم حاصل آنچیزی است که اجازه دادیم با هزاران ترفند فرهنگی،سیاسی و مذهبی از جانب خودی و غیر خودی، به ما روا شود بدون آنکه تعقلی در درستی یا نادرستی و نتایج اسفبار آن در هستی اجتماعی خود داشته باشیم. با تجربه شاهان و شیخان در تاریخ ایران، برای سرنگونی ج.ا. ، به یک شورای انقلابی که متشکل از نیروهایی دموکرات، ملی، چپ مستقل، بخشی از ملی- مذهبی ها، طرفداران حقوق بشر و گروههای مدنی, بدون کیش شخصیت فردی یا گروهی, برای تشکیل “جمهوری ملی ایران” احتیاج داریم و متاسفانه بدون حمایت معنوی و لجیستیکی کشورهای استعمارگر دیروزی و مدرنساز امروزی، این امر دشوار, پرهزینه و طولانی خواهد بود. سپاسگزار ایراندوست
ایراندوست / 18 February 2012
با یک جستجوی ساده در اینترنت می توان به مجموعه بیانیه ها ومواضع دولت موقت و نهضت آزادی در زمان انقلاب در برخی سایت ها دست یافت البته ازمواضع دیگر گروه های فعال در آن زمان چیز دندان گیری به دست نمی آید که این هم در نوع خود جالب است مجموعه بیانیه ها و اظهار نظرهای آنها در سال های 56و57و58 خیلی از این مطالب غیر واقعی که در برخی کامنت ها آمده را برایم روشن کرد و بابت منتشر کردن این مطلب از زمانه متشکرم که توفیق اجباری شد برای چند ساعت مطالعه تاریخ واقعی کشورم البته به صورت اینترنتی که حتما عمق یک مطالعه روشمند را ندارد اما باعث اگاهیم درباره مواضع معتدل و مسئولانه نیروهایی شد که در برخی از کامنت ها به نادرست برخی اتفاقات به آنها نسبت داده شده است که خودشان شاکی آن در زمان خود بودند خوانندگان محترم را هم دعوت به این جستجوی اینترنتی میکنم در ضمن دولت و حکومت را اراده مردم تعیین می کند در زمانی که مردم در خیابان ها میلیونی خواهان رفتن دولت و حکومتی می شوند طبیعتا آن دولت مشروعیت ندارد چه احمدی نژاد باشد چه بختیار مگر آنکه معتقد باشد مردم شعور ندارند و باید تا زمان شعور دار شدن آنها حکومت سر نیزه تشکیل داد که مرحوم بختیار اصیل تر از این حرف ها بودند و فهمیدند که مردم طالب حکومت دیگری هستند
کاربر مهمان / 18 February 2012
بازرگان در دو دوره زمانی مدافع ازادی بود دوره اول در دوره شاه بود وقتی که خودش در حکومت شاه ازاد نبود و دوره دوم هم بعد از بهار ١٣٥٨ وقتی که خودش در حکومت تازه دیگر ازاد نبود. در فاصله بهمن ١٣٧ تا بهار ١٣٥٨ که او در قدرت بود مخالفان خود را دو درصدی می خواند و البته دستی هم توی صندوق های رای داشت تا عدد مطلوب از ان خارج شود. در این دوران میانه تصمیم های هیات دولت همگی بر اساس زد وبند با شورای انقلاب صورت می گرفت. در این دوره میانی دموکراسی رفته بود مرخصی. از کرامات دموکراسی این دوره بازرگان مجلس موسسان برای بررسی و تصویب قانون اساسی جدید (که قول ان در حکم نخست وزیری بازردگان داده شده بود) تبدیل شد به مجلس خبرگان که البته قرار بود که این مجلس دست چین شده همان فانون اساسی دست ساخت خود هیات دولت را تصویب کند. حتی شاه هم این قدر مجلس هایش بی مایه نبود. در ظاهر مجلس قانون را بررسی می کرد و بعد ان را تصویب می کرد. ولی مجلس خبرگان ناشی از دولت بازرگان قرار بود که قانون اساسی جدید را فقط تصویب کند . این ها همه حد های ازادی بازرگان بود. ولی خوب اخوند ها به او رو دست زدند و از داخل ان مجلس خبرگان یک قانون اساسی جدید در اوردند و یک ماه بعد هم دولت بازرگان سقوط کرد. در این مرحله بود که بازرگان دوباره طرفدار جدی ازادی شد.
کاربر مهمان / 18 February 2012
جناب افشاري صبح بخير
سيامك / 19 February 2012
بخشی از دیدگاه های ارائه مقایسه استاد بنی صدر و مهندس بازرگان است. این کار نادرست است. استاد بنی صدر از همان زمان عضویت در شورای انقلاب روش های لیبرالیستی بازرگان را به اقای خمینی گوشزد می کرد و در مورد روش های لیرالی بازرگان برای خمینی گزارش تهیه می کرد. استاد پیرو اقتصاد توحیدی بودند در حالی که بازرگان به اقتصاد توحیدی اعقتادی نداشت. مهندس بازرگان حکم نخست وزیری خود را از دست خمینی گرفت در حالی استاد بنی صدر رئیس جمهور بودند. این درست است که در ابتدای کار در دوران شورای انقلاب استاد بنی صدر و بهشتی در مقابله با باززگان جبهه واحد داشتند بل بعد ار سقوط دولت بازرگان که استاد در ان مسیر بودند خط استاد بنی صدر و بهشتی به کلی از هم جدا شد. در این مرحله بود که بازرگان تظاهر به کمک به استاد می کرد ولی به دلیل کودتای خرداد 60 علیه استاد دیگر کارهای بازرگان فایده نداشت علت هم ان بود که بازرگان از ابتدای کار به توصیه های استاد توجه نداشت و خطی لیبرالی خود را ادامه می داد.
کاربر مهمان / 20 February 2012
توضیح بدهم در ادامه نوشته قبل تا چند موضوع روشن شود. که اگر چه ممکن است به نظر برسد که در دوران شورای انقلاب بنی صدر و بهشتی عملکرد مشترک بر علیه دولت موقت داشتند ولی این دو نفر وحدت نظر نهایی نداشتند به این علت که بنی صدر پیرو موازنه عدمی هستند در حالی که بازرگان سیاست های اقتصادی لیبرالی را دنبال می کرد و بهشتی هم به دنبال دیکتاتوری فقها بود. به این ترتیب بود که در دوران دولت موقت روش های عملی بنی صدر در مخالفت با سیاست های لیبرالی باززگان با روش های فقاهتی بهشتی بر هم منطبق شد. بر خلاف تمامی شایعه ها بنی صدر اصلا به دنبال حزب جمهوری نبود بلکه این حزب جمهوری بود که به دنبال او بود. در آن شرایط اخوندها هنوز مستقر نشده بودند و به دنبال افراد به ظاهر غیر اخوند می گشتند تا مردم نگویند همه مملکت دست اخوند ها است. ولی بعد از ان که دولت موقت سقوط کرد دیگر شرایط عوض شد. این که بعضی های می نویسند که شرایط بعد از بازرگان به صورت رقابت بین بنی صدر و بهشتی بوده است درست نیست. به این دلیل که اگر بهشتی توانسته بود خود را کاندیدا رپیس جمهوری کند در این صورت بنی صدر در رقابت های ريیس جمهوری اصلا شرکت نمی کرد و در این صورت هم رقابتی بین ان دو نفر به وجود نمی امد. ولی وقتی به دلیل بی سیاستی های خمینی بهشتی از رقابت های رپیس جمهوری کنار زده شد در این حالت بود که بنی صدر کاندید شد و به این صورت هم رقابتی بین بنی صدر و بهشتی وجود نیامد. دیده می شود که در هر دو صورت بین بین صدر و بهشتی اصلا رقابتی نبود. بل رقابت اصلی بین بنی صدر و خمینی بود. و عاقبت ان هم که معلوم است. خمینی جام زهر را سرکشید و رفت در حالی که بنی صدر مانده است. بنی صدر قبلا هم گفته بود که ما می رویم تا بمانیم و شما می مانید تا بروید. دیدید که خمینی رفت و بنی صدر همچنان در فرانسه مانده است.
کاربر مهمان / 21 February 2012
توجه: کامنتهای توهینآمیز منتشر نمیشوند. کامنتهای حاوی لینک به عنوان "اسپم" شناخته میشوند.
بدترین جنایتها در حق مردم ایران را کمیته های انقلاب انجام دادند. انهایی که سنشان بالای 40 سال است یادشان هست که کمیته ها چه هول و هراسی بر جان ملت انداخته بودند و چگونه در هر جایی به مردم حمله میکردند. متاسفانه دولت موقت در شکل گیری کمیته نقش زیادی داشت.
کاربر مهمان / 17 February 2012
نمیدانم شما هم یادتان هست که اقای خمینی در بهشت زهرا میگفتند پدران ما حق نداشتند برای ما تعیین جکومت کنند. اما حالا همان شرایط برای نسل جوان پیش امده و جانشین ایشان حرف بنیانگذار این انقلاب را مالیده روی نان و قورت داده است.
نکته دیگر اینکه من همیشه مهندس بازرگان را با ان دودلی ها و عدم قاطعیتی که در اوان انقلاب از خود نشان داد مسئول خرابی خای بعدی می انگاشتم. اما این مقاله کمی دیگاه مرا عوض کرد. اخوند ها از همان اول با مترسک بازرگان و ماسک دولت موقت برای 10 ماه کنار نشستند و همه فوت و فن های حکومت را یاد گرفتند و سپس عرصه را بر ان بنده خدای خدا بیامرز تنگ کردند. ای کاش قبول نمیکرد و حرف اقای طالقانی را می پذیرفت.
یک نکته دیگر هم مرگ زودهنگام اقای طالقانی است که در هاله ای از ابهام است.
کاربر / 17 February 2012
دوستاني كه راجع به نقش دولت موقت در تشكيل كميته انقلاب اطلاعات يا مداركي دارند لطفا عرضه كنند تا تاريخ قضاوت درستي كند وگرنه تهمت زدن و افترا بستن به كساني كه با ما زاويه فكري دارند همان كاري است كه حكومت جمهوري اسلامي انجام مي دهد تا نسبت به مخالفان فكري خود ايجاد تنفر كند ما اگر مخالف مرام و مشي حكومت ايران هستيم نبايد خود بازتوليد كننده همان روش ها باشيم تهمت زدن كه كاري ندارد سعي در خراب كردن نيروهاي مخالف كه رفتار مدني نيست اما انتخاب زبان انتقادي مناسب هنر نيروي سياسي مدني ست به گمان من اگر امثال بازرگان در آن زمان آن مسئوليت را قبول نمي كرد بعضي حضرات بهانه گير كه به دنبال خراب كردن مخالفان خود براي بهتر ديده شدن خودشان هستند امروز احتمالا از خيانت بازرگان در مورد چرايي عدم قبول مسئوليت او مي گفتند براي همين هدف از اين مسائل و برگشت به عقب ها چندان محلي از اعراب ندارد و بدبينان هم اگر به قضيه نگاه كنيم هدفشان چيز ديگري به جز ايجاد شفافيت است كه البته اميدوارم اشتباه قضاوت كرده باشم
کاربر مهمان / 17 February 2012
بازرگان قبل از آنکه گرایشات دموکراتیک از خود نشان دهد یک آدم به شدت مذهبی بود نوشتارهای او نیز شیفتگی اش را به اسلام نشان می دهد از اینرو حرفهائی که در مورد دموکراسی هم زده است و همچنین عملکرد دولت موقت نشان میدهد که هیچ سازمان و ساختار دموکراتیکی را برای دولت موقت ایجاد نکردند اگر آزادیهائی در آن دوران وجود داشت تنها به سبب حصور مردم در صحنه ی مبارزه بود از اینرو دولتهائی که دموکراتیک هستند ساختارهائی مانند احزاب سندیکاهای و … را نهادینه کرده و به رسمیت می شناختند اما بازرگان هم تحت تاثیر جنگ سرد دموکراسی خواهی را مشروط کرده بود از اینرو بازرگان نمی توانست فردی دموکرات باشد اگر به هدف گذاری های سیاسی و اقتصادی بازرگان هم توجهی بکنید خواهید دید ملی گرائی را با استقلال و اگر تفسیر درستی از این ملی گرائی و استقلال مورد نظر بازرگان را بنمائیم خواهیم دید تفاوتی با انحصاری کردن بازار داخلی در اختیار سرمایه های سنتی و بومی نداشته است . مثلا کنترل تجارت خارجی در دوران بازرگان قانونی می شود و ….. بطور کلی بازرگان در همه ی عرصه ها نشان داد که فردی دموکرات نبوده و حتی اعتقادی به دموکراسی نداشته است تنها بیان دموکراسی خواهی از سوی افراد نشان از دموکرات بودن آنها نخواهد بود . بخصوص اگر از جنبه ی مذهبی بازرگان بخواهیم تفسیر درستی ارائه کنیم خواهیم دید مذهب که از منبعی الهی نشات گرفته و قوانین تغییر ناپذیر دارد قادر به جمع شدن با دموکراسی که منشاء قوانینش مردم و انسانها هستند نخواهد بود . بطور کلی مذهبی بودن بازرگان , ملی گرائی بازرگان , عملکرد دولت بازرگان و شرایط دوران بازرگان و همزمانی اش با جنگ سرد نمی توانست از بازرگان فردی دموکرات بسازد .
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 17 February 2012
فراموش نشود که دولت موقت اقای بازرگان مجری اولین رفراندم در فروردین ١٣٥٨ بودند که حاصل ان خلوص ٩٨.٢ درصدی از کل جمعیت ایران بود. عددی که تقلبی بودن ان همان زمان هم اشکار بود. اگر اقای بازرگان واقعا ازادی خواه و دموکراسی طلب بود چه نیازی به این تقلب بزرگ داشت؟ اخوندهایی که به همت دولت موقت معاون وزیر شدند (از جمله اخوند بی عمامه یعنی ابوالحسن بنی صدر) همان روش تقلب انتخاباتی را از دولت موقت اموختند و علیه خود ان به کار بردند. دموکرات بودن بازرگان از مرحله ای شروع شد که خود در ون ساختار قدرت نبود. وقتی خود او در قدرت بود مخالفان او همه دو درصدی ها بودند. عبارتی که خودش اختراع کرده بود تا توجیه تقلب انتخاباتی او باشد. ترس از افکار دموکرات جناح های ملی مذهبی را به دامن اخوندها انداخت و هنوز هم این ها همان روش را ادامه می دهند.
دو درصدی / 17 February 2012
بازرگان فردی ضعیفالنفس بدون شم سیاسی بود که از تحزب و مردمگرائی به دور ولی در ملانصرالدین و داستانگویی، نقل مجلس شبانه خانهها از تلویزیون بود. مردی تحصیلکرده، مذهبی، متناقض، ساده لوح، محافظهکار، از قشر شهری و متوسط با خصلتهای ویژه خاص این طبقه. اهل کوچه سیاست بود ولی مرد سیاست نبود و به بًنبست رسید.
ایراندوست / 17 February 2012
تعارف های قلنبه سلنبه و دهان پرکنی مانند “مدافع آزادی” و سرمایه ملی” هرگز موفق به تطهیر کارنامه سیاسی مهندس بازرگان، که همانا هموار ساختن جاده برای فاشیسم مذهبی است، نخواهد شد. این حرفهای سست و بی اساس کسانی را که با تاریخ معاصر ایران آشنا هستند فریب نخواهد داد.
قریب بیست سال از مرگ این دو رهرو محمد مصدق، شاپور بختیار و مهدی بازرگان، می گذرد. سی سه پیش اولی راه دمکراسی پارلمانی، احترام به قانون اساسی مشروطه و جدایی کامل حکومت از مذهب را برگزید و دومی بزیر عبای امامش رفت که بلکه از نمد انقلاب برای خود و همفکرانش در نهضت آزادی کلاهی بدوزد.
همانگونه که نام مصدق اعتباری روزافزونی دارد نام بختیار نیز، که با سربلندی و جانفشانی راه وی را ادامه داد، روز به روز ارزشی والاتر میابد. بسیاری از آنان که در زمان نخست وزیری با کور دلی او را آماج تهمت کردند امروز به درستی راه او اقرار دارند.
هم پیمانان خمینی، مانند بازرگان، نه فقط در باره مصالح ایران کور بودند در مورد مصالح شخصی شان نیز کور خوانده بودند، و گرنه باید میدانستند که این موجود فقط عهد میبندد که بموقعش بشکند و زمان شکستن عهد وقتی است که دیگر به خدمات چاکران نیازی نیست. در مسلک خمینی خدمت که انجام شد خدمتگزار مرخص است و این بود سرنوشت ناگوار حاج مهدی که به حق سزاوارش بود.
کاربر مهمان / 19 February 2012
بازرگان و بنی صدر اخوندهای بی عمامه بوده اند. اخوند های عمامه ای در اول کار احتیاح به ادم های فکل کراواتی مثل بازرگان و بنی صدر داشتند تا بتوانند بر سر کار سوار شوند. به این ترتیب اول بازرگان و بنی صدر زمینه به قدرت رسیدن اخوندها را فراهم کردند ولی بعد از ان که تاریخ مصرف هر دو نفر گذشت اخوند ها ان ها دور انداختند مثل قوطی خالی یک کنسرو. سه ماه اول حکومت بازرگان شکایت او از چپی ها بود و سه ماه دوم حکومت او شکایت از دست کمیته ها. شبیه به این وضع در مورد بنی صدر هم تکرار شد. اول کار او همه را استالنینست خطاب می کرد و در این دوران هم با دست باز کارپرداز اقای خمینی بود. به این ترتیب نخست وزیری بازرگان و رییس جمهوری بنی صدر مرحله ای از استحاله تاریخی برای حکومت کامل اخوندها از کار درآمد. بعضی فکر می کردند که چون ان ها فکل کراوات دارند پس اخوند نیستند در حالی که هر دو نفر اخوند فکلی بودند.
کاربر مهمان / 18 February 2012
آقای ایراندوست:
من معتقدم بودم وهستم که ملت ایران کلا در سطح رسیدن به شعور سیاسی هیچوقت نبوده و حالا حالا ها هم نخواهد رسید. قحط الرجال هم معضلی بوده که از تبعات همان فاکتور بالا است. اما دلم میخواهد نظر جنابعالی را بدانم در حال حاضر شما چه کسی را مرد سیاسی میدانید که با شعور سیاسی یا شم سیاسی این مملکت را از این بن بست(حکومت شرعی آخوند ها) نجات بدهد؟متشکرم.
کاربر مهمان / 18 February 2012
تاریخ یک جریان است. این نقطه یا آن نقطه نیست. کارکرد سلسله رضا خانی را با قطره های خون تیمورتاش یا نصرت نمی سنجند-اگرچه دردناک است- بلکه با اثری که این جریان و این دوره بر جریان کلی تاریخ ایران زمین از حرکت از یک جامعه عقب مانده سنتی به یک جامعه مدرن داشته است، مورد نظر قرار می دهند.
زنده یاد دکتر مهدی بازرگان از سلسله جنبانان گذر از سلسله پهلوی به سلسله فقاهتی بوده است. پیامد این سلسله نوین بر جریان کلی تاریخ ایران زمین بر همگان آشکار است.
زیر پا گذاشتن و له کردن قانون اساسی جاری کشور در سال 57؛ خیانت به دولت قانونی دکتر شاهپور بختیار در حالی که این دولت بر طبق قانون اساسی کشور و با رای اعتماد مجلسین به روی کار آمده بود،؛داشتن مسئولیت مشترک در اخته کردن ارتش ایران به همراهی تیم قره باغی؛ داشتن رابطه با جنبش امل؛ اصرار بر برگزاری رفراندم؛ حمایت صریح از آیت الله خمینی و …..تنها چند مورد از کارهایی است که ایشان در زمان حیات خود به آن مبادرت ورزید.
همه ما اشتباه می کنیم، فریب می خوریم، بر زمین می افتیم و دوباره از جای بر می خیزیم؛ ولی یک نکته در اینجا وجود دارد. در زندگی شخصی، اشتباه من، بر زندگی شخص من اثر می گذارد ولی در زندگی اجتماعی، اشتباه من ممکن است کل جامعه بشری را متاثر کند.
می گویند عشق ابزار تشخیص را از انسان می گیرد. چشم ،بدیها را نمی بیند و گوش، ناملایمات را نمی شنود. دکتر بازرگان عاشق بود. عاشق اسلام! تردید دارم ایشان در ذهن خویش نیم نگهی هم به مسیحیان، بهاییان یا کلیمیان می داشت، اگر داشت، جز این بود که می بود. وگرنه چگونه ممکن است انسان یک دولت دموکرات قانونی را به بهانه برقرای قانون دموکراسی در جامعه ساقط کند و یک دولت اسلامی خودسر پدید آورد؟؟؟ ممکن نیست.
دکتر شاهپور بختیار، آزادی بیان، آزادی قلم، آزادی مطبوعات، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی پوشش و آنچه که در مخیله یک ایرانی در آن زمان نمی گنجید، به جامعه ایرانی عرضه داشت. پس دکتر بازرگان به دنبال چه بود؟
مگر می شود که ادعای دموکراسی خواهی کرد و دولت قانونی را نادیده گرفت و دولت در دولت تشکیل داد؟
زندگی واجد یک اصل اساسی است و آن این است: هر کسی، در هر جا و به هر نحوی بی عدالتی پیشه کند یا در برابر آن سکوت اختیار کند؛ به دلیل کمک در بسط فرهنگ بی عدالتی در بستر جامعه، روزی به عواقب آن بی عدالتی دچار خواهد شد. روزی که علی اکبر داور قانون اساسی مشروطه را نادیده گرفت، نمی دانست جان بر سر این بی قانونی خواهد گذارد. روزی که دکتر بازرگان دولت قانونی شاهپور بختیار را نادیده گرفت و دولت موازی تشکیل داد، به گسترش چنین فرهنگی در جامعه کمک کرد. بعدها، سازمان های موازی، دولت خود بازرگان را نادیده گرفتند و راه خود را رفتند.
هر مفهوم عینی یا انتزاعی ما به ازای ذهنی دارد. ما دنیا را بر اساس تصورات ذهنی خود می شناسیم.جایی که فقر فرهنگی هست، افراد ممکن است طوطی وار واژه ی آزادی را بر زبان بیاورند ولی هیچ تصویر درستی از آن در ذهن نداشته باشند. زیرا ذهن کسی که از این نوع فقر رنج می کشد،از مرحله تصورات عینی فراتر نمی رود و توان پرداختن به مفاهیم انتزاعی چون آزادی، برابری، جامعه مدنی و غیره را ندارد. از آزادی این تصویر در ذهنش نقش می بندد که زنان لچک به سر و سر به زیر ، با شرم و حیا از گوشه خیابان می گذرند.
ابر مرد و ابر زن آن است که از سطح محدود خانواده و جامعه خود فراتر رود و توان آن را بیابد که چشم اندازی دلپذیرتر، معقول تر و موجه تر نسبت به انسان، جامعه و جهان اتخاذ کند.
مرجان / 18 February 2012
مقاله با این جمله شروع می شود: «چگونگی پذیرش نخستوزیری دولت موقت از سوی مهندس بازرگان اگر چه پس از ۳۳ سال پرسشی کلیشهای و تکراری به نظر میرسد،» خواستم خدمتت نویسنده محترم عرض کنم که در موضوع نخست وزیری بازرگان و رئیس جمهوری بنی صدر ناگفته های بسیار مانده است و طرفدران باقیمانده از هر دو طرف سعی می کنند که این دو را ادامه دهندگان راه مصدق نشان بدهند که اشتباها گرفتار خمینی شدند. در حالی که هر دو نفر سواری موجی شدند که فکر می کردند دارند ان موج را کنترل می کنند. ادعاهای ازادی خواهی هر دو نفر فقط در جهت محدود کردن نیروهای غیر مذهبی بود. هر دو هم نقش الت یک بار مصرف را برای اخوندها بازی کردند.
کاربر مهمان / 20 February 2012
گويا تمام گرفتاري ها در طول تاريخ ايران بازرگان بوده است هر كاري كه ديگران كردند به ريش اين بابا مي بندند البته اگر كامنت گذارها عزيزان وطني آشنا نباشند كه زيكرانه آدرس غلط مي دهند عاليجنابان عزيز ادبيات نفرت پراكني به جمهوري اسلامي كه وفا نكرد بعيد است به مدعيان دموكراسي و ازادي بيان اما در باطن اكنده از نفرت جواب دهد كشور ما از شر اين دو جريان فكري كه يكي به نام اسلام مشغول تهمت و افترا بستن به مخالفان خود است و ديگري به اسم متجدد بودن و امروزي بودن و مدرن بودن مشغول به اين كار است و از همان روش ها تبعيت مي كند حفظ شود
سياوش / 18 February 2012
سخنرانی آخرین روزهای عمر بازرگان که با عنوان خدا ،آخرت ،پیامبر منتشر شده است نشان می دهد که او چه خطای بزرگی را در این مرز بوم مرتکب شده است ؟او با استفاده از واژگان علمی دنیای مدرن چنان بازگشتی را به قران بنایی نمود که خمینی و یارانش در پناه آن مصون ماندند .شیفتگی اش به قران و تشیع چنان شور و شعفی در وجودش به پا نمود که از انسان و انسانیت و آزادگی غافل ماند بگونه ای که از یاران و اهداف مبارزات آزادیخواهانه باز ماند و سرانجان آن نمود که نبایست می نمود این هم از عجایب روشنفکر در این دیار که در زمین زندگی می کند و آسمانی می اندیشد و تلاشش در جهت بافتن آسمان به زمین و….
سیامک / 18 February 2012
یکی از مشکلات سیاسی ما اینست که بجای تحزب، اتحادهای تاکتیکی و برنامهریزی سیاسی- اقتصادی شفاف از جانب گروههای سیاسی، به الگوها و سوپرمنهای سیاسی چون شاه،خمینی، مصدق و… دلخوش داریم و در دایره بی عملی،کلی گویی و پرگویی سیاسی دور میزنیم. شعور سیاسی جمعی ما هم حاصل آنچیزی است که اجازه دادیم با هزاران ترفند فرهنگی،سیاسی و مذهبی از جانب خودی و غیر خودی، به ما روا شود بدون آنکه تعقلی در درستی یا نادرستی و نتایج اسفبار آن در هستی اجتماعی خود داشته باشیم. با تجربه شاهان و شیخان در تاریخ ایران، برای سرنگونی ج.ا. ، به یک شورای انقلابی که متشکل از نیروهایی دموکرات، ملی، چپ مستقل، بخشی از ملی- مذهبی ها، طرفداران حقوق بشر و گروههای مدنی, بدون کیش شخصیت فردی یا گروهی, برای تشکیل “جمهوری ملی ایران” احتیاج داریم و متاسفانه بدون حمایت معنوی و لجیستیکی کشورهای استعمارگر دیروزی و مدرنساز امروزی، این امر دشوار, پرهزینه و طولانی خواهد بود. سپاسگزار ایراندوست
ایراندوست / 18 February 2012
با یک جستجوی ساده در اینترنت می توان به مجموعه بیانیه ها ومواضع دولت موقت و نهضت آزادی در زمان انقلاب در برخی سایت ها دست یافت البته ازمواضع دیگر گروه های فعال در آن زمان چیز دندان گیری به دست نمی آید که این هم در نوع خود جالب است مجموعه بیانیه ها و اظهار نظرهای آنها در سال های 56و57و58 خیلی از این مطالب غیر واقعی که در برخی کامنت ها آمده را برایم روشن کرد و بابت منتشر کردن این مطلب از زمانه متشکرم که توفیق اجباری شد برای چند ساعت مطالعه تاریخ واقعی کشورم البته به صورت اینترنتی که حتما عمق یک مطالعه روشمند را ندارد اما باعث اگاهیم درباره مواضع معتدل و مسئولانه نیروهایی شد که در برخی از کامنت ها به نادرست برخی اتفاقات به آنها نسبت داده شده است که خودشان شاکی آن در زمان خود بودند خوانندگان محترم را هم دعوت به این جستجوی اینترنتی میکنم در ضمن دولت و حکومت را اراده مردم تعیین می کند در زمانی که مردم در خیابان ها میلیونی خواهان رفتن دولت و حکومتی می شوند طبیعتا آن دولت مشروعیت ندارد چه احمدی نژاد باشد چه بختیار مگر آنکه معتقد باشد مردم شعور ندارند و باید تا زمان شعور دار شدن آنها حکومت سر نیزه تشکیل داد که مرحوم بختیار اصیل تر از این حرف ها بودند و فهمیدند که مردم طالب حکومت دیگری هستند
کاربر مهمان / 18 February 2012
بازرگان در دو دوره زمانی مدافع ازادی بود دوره اول در دوره شاه بود وقتی که خودش در حکومت شاه ازاد نبود و دوره دوم هم بعد از بهار ١٣٥٨ وقتی که خودش در حکومت تازه دیگر ازاد نبود. در فاصله بهمن ١٣٧ تا بهار ١٣٥٨ که او در قدرت بود مخالفان خود را دو درصدی می خواند و البته دستی هم توی صندوق های رای داشت تا عدد مطلوب از ان خارج شود. در این دوران میانه تصمیم های هیات دولت همگی بر اساس زد وبند با شورای انقلاب صورت می گرفت. در این دوره میانی دموکراسی رفته بود مرخصی. از کرامات دموکراسی این دوره بازرگان مجلس موسسان برای بررسی و تصویب قانون اساسی جدید (که قول ان در حکم نخست وزیری بازردگان داده شده بود) تبدیل شد به مجلس خبرگان که البته قرار بود که این مجلس دست چین شده همان فانون اساسی دست ساخت خود هیات دولت را تصویب کند. حتی شاه هم این قدر مجلس هایش بی مایه نبود. در ظاهر مجلس قانون را بررسی می کرد و بعد ان را تصویب می کرد. ولی مجلس خبرگان ناشی از دولت بازرگان قرار بود که قانون اساسی جدید را فقط تصویب کند . این ها همه حد های ازادی بازرگان بود. ولی خوب اخوند ها به او رو دست زدند و از داخل ان مجلس خبرگان یک قانون اساسی جدید در اوردند و یک ماه بعد هم دولت بازرگان سقوط کرد. در این مرحله بود که بازرگان دوباره طرفدار جدی ازادی شد.
کاربر مهمان / 18 February 2012
جناب افشاري صبح بخير
سيامك / 19 February 2012
بخشی از دیدگاه های ارائه مقایسه استاد بنی صدر و مهندس بازرگان است. این کار نادرست است. استاد بنی صدر از همان زمان عضویت در شورای انقلاب روش های لیبرالیستی بازرگان را به اقای خمینی گوشزد می کرد و در مورد روش های لیرالی بازرگان برای خمینی گزارش تهیه می کرد. استاد پیرو اقتصاد توحیدی بودند در حالی که بازرگان به اقتصاد توحیدی اعقتادی نداشت. مهندس بازرگان حکم نخست وزیری خود را از دست خمینی گرفت در حالی استاد بنی صدر رئیس جمهور بودند. این درست است که در ابتدای کار در دوران شورای انقلاب استاد بنی صدر و بهشتی در مقابله با باززگان جبهه واحد داشتند بل بعد ار سقوط دولت بازرگان که استاد در ان مسیر بودند خط استاد بنی صدر و بهشتی به کلی از هم جدا شد. در این مرحله بود که بازرگان تظاهر به کمک به استاد می کرد ولی به دلیل کودتای خرداد 60 علیه استاد دیگر کارهای بازرگان فایده نداشت علت هم ان بود که بازرگان از ابتدای کار به توصیه های استاد توجه نداشت و خطی لیبرالی خود را ادامه می داد.
کاربر مهمان / 20 February 2012
توضیح بدهم در ادامه نوشته قبل تا چند موضوع روشن شود. که اگر چه ممکن است به نظر برسد که در دوران شورای انقلاب بنی صدر و بهشتی عملکرد مشترک بر علیه دولت موقت داشتند ولی این دو نفر وحدت نظر نهایی نداشتند به این علت که بنی صدر پیرو موازنه عدمی هستند در حالی که بازرگان سیاست های اقتصادی لیبرالی را دنبال می کرد و بهشتی هم به دنبال دیکتاتوری فقها بود. به این ترتیب بود که در دوران دولت موقت روش های عملی بنی صدر در مخالفت با سیاست های لیبرالی باززگان با روش های فقاهتی بهشتی بر هم منطبق شد. بر خلاف تمامی شایعه ها بنی صدر اصلا به دنبال حزب جمهوری نبود بلکه این حزب جمهوری بود که به دنبال او بود. در آن شرایط اخوندها هنوز مستقر نشده بودند و به دنبال افراد به ظاهر غیر اخوند می گشتند تا مردم نگویند همه مملکت دست اخوند ها است. ولی بعد از ان که دولت موقت سقوط کرد دیگر شرایط عوض شد. این که بعضی های می نویسند که شرایط بعد از بازرگان به صورت رقابت بین بنی صدر و بهشتی بوده است درست نیست. به این دلیل که اگر بهشتی توانسته بود خود را کاندیدا رپیس جمهوری کند در این صورت بنی صدر در رقابت های ريیس جمهوری اصلا شرکت نمی کرد و در این صورت هم رقابتی بین ان دو نفر به وجود نمی امد. ولی وقتی به دلیل بی سیاستی های خمینی بهشتی از رقابت های رپیس جمهوری کنار زده شد در این حالت بود که بنی صدر کاندید شد و به این صورت هم رقابتی بین بنی صدر و بهشتی وجود نیامد. دیده می شود که در هر دو صورت بین بین صدر و بهشتی اصلا رقابتی نبود. بل رقابت اصلی بین بنی صدر و خمینی بود. و عاقبت ان هم که معلوم است. خمینی جام زهر را سرکشید و رفت در حالی که بنی صدر مانده است. بنی صدر قبلا هم گفته بود که ما می رویم تا بمانیم و شما می مانید تا بروید. دیدید که خمینی رفت و بنی صدر همچنان در فرانسه مانده است.
کاربر مهمان / 21 February 2012