شهرنوش پارسیپور – این روزها به شدت گرفتار کار وبسایتم هستم. باید دوباره تمام کتابهایم را ماشین کنم تا روى وبسایت قرار بدهم. این کار باعث خستگى شدید من میشود. البته این از نوع خستگى هاى خوب است. داستانى را هم براى این وبسایت شروع کردهام، که این بیشتر خستهام میکند.
در این میان هنگامى که دوستم نازیلا از من دعوت کرد به گرمابه ژاپنى برویم با استقبال شدید من مواجه شد. خودتان مىدانید که از قدیم گفتهاند اگر گلوله مفت هم دیدى سینهات را سپر کن. به این ترتیب بود که دوشنبهروزى راهى گرمابه ژاپنى شدیم. زمانى فیلم سینمایى جالبى درباره گرمابهاى در ژاپن دیده بودم. در این فیلم ژاپنىها گرمابههاى قدیم و جدید را با هم مقایسه کرده بودند. فیلم از نظرگاه روانشناسى اجتماعى از ارزش مطالعاتى قابل توجهى برخوردار بود. اکنون اما در عمل با پدیده دیگرى مواجه مىشدم.
برایم روشن نیست سنت گرمابهاى که به آنجا رفتیم چقدر قدیمىست. در آغاز وارد فضاى باغچهاى شدیم که به سبک ژاپنى تزئین شده بود. بعد وارد محوطه کوچکى شدیم که یک به اصطلاح سربینه به حساب مىآمد. بهزودى متوجه شدم که ژاپنىها در کشور پهناور ایالات متحده به عمد گرمابه کوچکى ساختهاند که یادآور مقیاس هاى کوچک ژاپن باشد. این گرمابه به طور کلى جاى کوچکى بود. اما به همان نسبت کوچکى بسیار زیبا بود. اشیاى کوچکى را براى فروش گذاشته بودند که مناسب با یک گرمابه بود. صابونهاى دستساخت، کیمونوهاى زنانه و مردانه، دمپایى و اشیایى در همین ردیف. ما بعد وارد اتاق بسیار کوچکى شدیم که رختکن بود. در حالى که در دست و پاى هم مىلولیدیم لباسهایمان را درآوردیم. روشن بود که سازندگان گرمابه قصد داشتند واقعیت زندگى ژاپنى را به همه نشان بدهند.
پس از درآوردن لباسها کیمونویى پوشیدیم و راهى گرمابه شدیم. تا اینجا من فکر مىکردم به یک گرمابه سنتى وارد خواهم شد؛ اما در عمل وارد اتاق کوچک دیگرى شدیم که یک تخت دو نفره در آن قرار داده بودند. این تخت پر از الیافى بود که در پرس و جو روشن شد چوب بسیار خرد شده است. میانه خرده چوبها را گود کرده بودند. به راهنمایى یک خانم مهربان که جواهر نام داشت کیمونوها را در آورده و از تخت بالا رفتیم و روى لایهاى از پوشال خوابیدیم. این پوشالها بسیار داغ بودند، اما نه آنقدر که بدن را بسوزانند. بعد جواهر پوشالها را روى بدن ما ریخت و عملاً ما را در زیر پوشال دفن کرد. فقط سر ما بیرون مانده بود. داغى مطبوع پوشالها آنچنان دلپذیر بود که من از جواهر خواهش کردم گردنم را بیشتر بپوشاند. در پرس و جو درباره منشاء گرما روشن شد که ترکیبى از نیتروژن و کربن باعث آن است. البته از آنجایى که توضیحات را به خوبى متوجه نشدم در همین جا مطلب را درز مىگیرم.
اکنون ما در گور به راستى دلپذیر خود دراز کشیدهایم و مطلوبیت گرما به گونهاىست که چشمهایمان بىاختیار بسته مىشود. جواهر نازنین هر از گاهى یک حوله بسیار خنک را روى چشمان و صورت ما مىگذارد. این خنکى به تمام بدن ما منتقل مىشود. گاهى هم به ما آب مىدهد. در مجموع باید بیست دقیقه در این حالت ماند. ما عملاً نیم ساعت در این شرایط دلپذیر باقى مىمانیم. بعد از لاى پوشالها بیرون مىآئیم و به اتاقک کوچکى که دو دوش در آن قرار دارد وارد مىشویم. سر و تن را مىشوئیم و بیرون مىآئیم. ظاهراً با پرداخت پول بیشتر مىتوان از هنر مشت و مال هم بهرهمند شد. بعد یک چاى لطیف مىنوشیم و با شکم گرسنه راهى یک رستوران هندى مىشویم که توصیه جواهر است.
همه ما مطالعاتى درباره ژاپن داریم. اما واقعیت این است که ما چیز زیادى درباره این فرهنگ نمىدانیم. ژاپنشناسى ما ایرانىها با نمایش فیلمهاى کوروساوا در کانون فیلم ایران آغاز شد. نخستین بار که هنرپیشگان ژاپنى آغاز به حرف زدن کردند نیمى از حاضران در سینما خندیدند. حالت حرف زدن ژاپنىها به نظر ما عجیب مىآمد. بعد کمى که گذشت همه مشتاق دیدن فیلمهاى ژاپنى شدند. البته اما ابزارهاى فنى ژاپنى کوچکترین تصورى از کوچکى ژاپن را تداعى نمىکرد. این ابزارهاى الکترونیک «عظیم» بودند. اما واقعیت این است که ژاپن از کوچکى جزایر خود در رنج است. جمعیت گستردهاى روى چند جزیره جمع شدهاند. زمانى فیلمى ساخته یک فیلمساز ژاپنى دیدم. در این فیلم کارگردان براى نمایش گرفتارى ژاپن بچهمارمولکى را در یک بطرى قرار داد و او را تغذیه کرد. مارمولک بزرگ و بزرگتر شد. زمانى رسید که مارمولک داشت از شیشه بزرگتر مىشد. حیوان دچار عذاب شدیدى شده بود.
این وضعیت ژاپن در این گرمابه دلپذیر ژاپنى به شدت محسوس بود. فضایى دلپذیر، اما به شدت تنگ. بنابر این گرچه در این گرمابه لذت زیادى بردم اما مسئلهدار هم شدم. حقیقتىست که در سالهاى گذشته یکى از مسائلى که به آن فکر کردهام ژاپن است. سفر به ژاپن بیشتر مرا به فکر فرو برد. ژاپنىها معیارى براى یک ملت خوب هستند. بچه که بودم المپیک در ژاپن برگزار شده بود. یادم هست که دولت از دزدهاى ژاپنى درخواست کرده بود تا در جریان آن ده روز از دزدى خوددارى کنند. در آن سال دونده ماراتون اهل اتوپیا پابرهنه مىدوید. زنان ژاپن تمامى مسیر راه را جارو کرده بودند تا پاى او آسیبى نبیند.
مى دانیم که ژاپن دو بار کوشیده است به فضاى زیست وسیعترى دست یابد. به همین منظور در دو جنگ اول و دوم شرکت کرده است و براى خود گرفتارى روانى زیادى ایجاد کرده. حالا این به راستى سؤالىست که چگونه مى توان کارى کرد که بدون اذیت و آزار کسى ژاپن زمین بیشترى در اختیار داشته باشد. به شما پیشنهاد مىکنم اگر تا به حال به ژاپن نرفتهاید سرى به آنجا بزنید. این کشور بسیار زیباست و انسان مىتواند بدون اینکه زبان بداند با آنها صحبت کند.
از این هفته هم مقالات مربوط به اساطیر ژاپن در وبسایت رادیو زمانه منتشر خواهد شد. آشنایى با اساطیر هر ملتى کمک بسیار بزرگى به شناختن آن ملت مىکند. ژاپنىها نشان دادهاند که با حفظ سنت مىتوان رشد و ترقى کرد. اکنون که به انتهاى برنامه رسیدیم بخشى از اسطوره آفرینش ژاپنىها را برایتان واگو مىکنم:
زن و مرد نخستین در ژاپن کار زندگى را به این نحو آغازیدند که زن مرد را طلب کرد و مرد به او پاسخ مثبت داد، اما هر چیزى را که درست کردند ناقص و غیر عادى بود. آنها به خدایان شکایت بردند که مسئله چیست. خدایان پاسخ دادند که دلیل این مشکل این است که مرد باید در آغاز زن را طلب کند و نه بر عکس! پس آنها چنان کردند و آنگاه موجودات کامل در وجود آمدند. این را مىتوان به بحث عمومى گذاشت که آیا این مسئله درست است؟ چرا مرد باید اول بخواهد، و چرا زن نباید داوطلب بشود؟ براى من جالب است که زنها نظرشان را در این مورد بنویسند. اما تا آنها بنویسند باید بگویم که به کرات شاهد نابودى خانوادههایى بودم که زن در آغاز مرد را طلب کرده است. باور نمىکنید؟ نگاهى به دور و بر خود بکنید.
در همین زمینه:
::برنامههای رادیویی شهرنوش پارسیپور در رادیو زمانه::
::وبسایت شهرنوش پارسیپور::
بحثی بسیار جالب و تفکر برانگیزی بود . به نظر می رسد آنگاه که زن طلب مردی را می کند از جایگاه فردی و مونث خود فراتر رفته و شاید بتوان گفت به گونه ای در حال مردانه اندیشیدن است. مرد در جایگاه فاعل، فانونگذار که نماد آسمان هم است نزولات و فرآورده های خود را نیازمند است در بطنی قرار داده و بارور سازد. یعنی مرد یا نرینگی هستی زن را در قالب زاینده و بارور کننده و البته پذیرنده آمال خود دنبال می کند و آنگاه که این فعل برعکس می گردد یعنی زن به دنبال مرد می رود و او را انتخاب می کند این معنا واژگونه می گردد یعنی گویا مردی در هیئت زنانه به دنبال زنی در هیئت مردانه است و این زن را در قالب یک مرد می یابد تا او این بار علایق خود را از طریق او انجام برساند. در مجموع به نظر میرسد این نقصان، نقصانی روانی است که همانطور که فرمودید سرانجامی ندارد چون روشن است که ناگهان دو فاعل یا دو جنگجو در مقابل هم قرار می گیرند و ادامۀ کار میسر نمی شود.چون الگوهای نخست ما طبیعت هستند و نظمی که در آسمان و زمین حضور دارد . مرد به بوی زنانه دنبال جفت خود می گردد و لی این معنا در زن متفاوت است و اهدافی دیگر دنبال می کند. گرچه امروزه تمام مفاهیم و معنایی آنها به هم ریخته است و به نظر می رسد این حق انتخاب را یکی از دلایل برابری زن با مرد تلقی می کنند.
با سپاس فراوان از شما و رادیو زمانه
کاربر مهمان / 06 February 2012
لطفا درباره Hentai هم مطلب بنویسین :)
عکسم بزارین
کاربر مهمان / 06 February 2012
جالب بود. مرسي!
کاربر مهمان / 06 February 2012