شهرنوش پارسیپور – در میانه اتاق راه میرفتم و ذهنم را میورزیدم تا با اتکاء به کتاب “مهره مهر”، نوشته خانم پوران فرخزاد، درباره کیومرث، یا همان گائومرتا یا گاو مرد، نخستین انسان ایرانی برایتان بنویسم که رادیو ناگهان اعلام کرد دختر خردسالی که باردار شده بود پسرش را پس از تولد کشته است.
خودتان میدانید که این نوع خبرها چقدر انسان را اذیت میکند. حالا من که داشتم به کیومرث فکر میکردم بیاختیار ذهنم کشیده شد به طرف مشی و مشیانه، نخستین زوج ایرانی که از نطفه همین کیومرث همانند گیاهی از زمین روئیدهاند. آنان دوشاخه توأمان یک ریواس هستند، که پس از تولد و زمانی که زن، مشیانه باردار شده و بچهای میزاید، زوج به دلیل علاقه شدید به بچه خود او را میخورند! پس بچهکشی آئینیست بسیار قدیمی.
در بخشهایی از آفریقا که تا همین اواخر بسیار بدوی مانده بود، خانواده بچه خود را در بازار میفروخت و اما از گوشت بچه همسایه میخرید، که مستقیماً بچه را نکشند. در کتاب مقدس یهودیان نیز آمده است که در زمانه قحطی دو خانواده همسایه با یکدیگر قرار میگذارند که امروز بچه این خانواده را بخورند و فردا بچه خانواده دیگر را. بچه نخستین کشته میشود، و اما فردا روز همسایه بچهاش را پنهان میکند. داستان به قاضی کشیده میشود.
شهرنوش پارسیپور: اگر عرب بودم، دائم خواب فتح قطب شمال را میدیدم تا در آنجا اندکی نفس بکشم.
حالا که داریم از ملل مختلف غیبت میکنیم بد نیست شایعهای که درباره چینیان بر سر زبانهاست هم نقل شود. چینیان بر طبق قانون فقط میتوانند یک بچه داشته باشند. البته در بعضی نقاط روستایی گویا میتوانند دو بچه داشته باشند. به هرحال از آنجایی که همه چینیان دلشان میخواهد پسر داشته باشند و دختر را سهم خانواده شوهر میدانند دچار گرفتاری بزرگی شدهاند. در نتیجه خیلیها دخترشان را سر راه میگذارند تا بتوانند یک بار دیگر بزایند و این بار پسر نصیبشان شود. شنیدهام در بعضی نقاط سطل آبی در کنار تختخواب زائو هست که وقتی قابله ببیند بچه دختر است همانجا سرش را در آب کرده و خفهاش میکند. البته متأسفانه گزارشهایی هم در زمینه بچهخواری، یا بهتر بگوئیم دخترخواری به دست داده شده. بگذریم.
خودمانیم که دخترها همیشه شر هستند. اساساً میان زن و اهریمن و شیطان پیوندیست. در کتاب مقدس شیطان به شکل مار بر حوا ظاهر شده و او را به وسوسه سیب خوردن یا گندم خوردن میاندازد. کتاب مقدس تأکید دارد که خداوند زن را به دلیل این رفتار زننده محکوم میکند تا همانند مار روی زمین بخزد و بچهدار شده و درد زایمان بکشد، و خلاصه انواع خفت و خواری نصیب او بشود. اما اینها به نظر من کم است و زنان را باید بیشتر از پیش تنبیه کرد. باور نمیکنید؟ به همین چین و آینده چین نگاه کنید. در حال حاضر شمار مردان چینی بسیار زیادتر از زنان شده است، چرا که همانطور که دیدیم دختران را یا سر راه گذاشته، که اغلب میمیرند، یا رسماً آنها را خفه میکنند. در هند نیز پس از سونوگرافی اغلب نوزاد دختر را کورتاژ میکنند تا در شکم بعدی پسر بزایند. اما بدبختی به اینجا ختم نمیشود. در آینده نزدیک ۷۰ درصد جامعه چین مرد و ۳۰ درصد زن خواهد شد. اما باور کنید همین ۳۰ درصد هم اضافیست، چون مایه شر خواهند شد. چگونه؟ به آن تعداد مردانی فکر کنید که به خاطر آنکه زنی پیدا کنند به هردری خواهند زد، و به دخترانی فکر کنید که در آن واحد صاحب چندین عاشق خواهند شد. در موارد متعددی این عاشقان چارهای جز این ندارند که برای تصاحب دختر به عنوان همسر به جان یکدیگر افتاده و یکدیگر را له و لورده کرده و حتی بکشند. به این میگویند شر زن، یا زن شرور، یا شر زنانه.
از همه بدتر این است که باید برای این ۳۰ درصد زن نیز نگهبان تعیین کنند. چون هر بار که این موجودات شرور از خانه خارج شوند ممکن است مورد تهاجم اوباش قرار گیرند و یا مورد تجاوز قرار گیرند. میشود باور کرد که در شکل حکومت آینده چین حالتی تبتی پیدا شود. یعنی گروه رهبران مرد بدون همسر.
حالا همین جا باید باور کرد که تبتیها جزو متمدنترین مردم روی زمین هستند. آنها برای مبارزه با زمینهای کم بار و غیر حاصلخیز کوهستانهای هیمالیا که کار کشاورزی را محدود میکند مجبور به کاهش جمعیت بودهاند. راهی که آنها پیدا کردهاند این است که برای چند برادر یک همسر میگیرند. در نتیجه به جای آنکه چهار زن پنج بار بزایند و ۲۰ بچه درست شود، یک زن برای چهار برادر پنج بچه میزاید. دولت را هم به گونهای شکل داده بودند که مرکب بود از مردان مجرد کاهن و راهب. مردانی محترم که داوطلبانه از ازدواج خودداری میکردند. در این کار نیز بسیار متمدنانه رفتار کرده بودند. اگر راهبی به زنی عاشق میشد حق داشت از معبد بیرون بیاید و با آن زن ازدواج کند. اما البته همیشه ریسمانی به گردن او بود به این نشانه که اگر نتوانست به ازدواج خود ادامه دهد به معبد باز گردد. البته اگر راهب به معبد برگشته دوباره عاشق میشد دیگر حق ریسمان را از دست میداد و برای همیشه از معبد بیرون میآمد.
شهرنوش پارسیپور:به نظر من کیومرث از نوع افراد دوجنسیست که یا بیمار به دنیا آمده است و یا همانند هرمافرودیتها ضعیف است.
البته مردمان عربستان راه حل تلختری برگزیده بودند. آنان با اتکاء به این معنا که زن شرور است دختران نوزاد را زنده به گور میکردند. این مسئله البته معقول به نظر میرسد، اگر که باور داشته باشیم که شر را باید از ریشه خشکانید. شاید هم البته آنان با این کار غضب خود را تیز میکردند. بیابان جای مخوفیست و گرسنگی ایمان نمیشناسد. خواندم در جایی که هر مرد عربی برای خودش یک قطعه سنگ داشت که در هنگام گرسنگی شدید آن را به شکم میبست تا گرسنگی را کمتر حس کند. چقدر خوب است که یک لحظه خودمان را به جای این اعراب بگذاریم و ببینیم آنها چگونه فکر میکردهاند، وقتی که میدانستند زمینهای دور و بر آنها پربار است و مردم سیر هستند. شاید بتوان در آینده جهان را به گونه دیگری اداره کرد. مثلاً اگر من در عربستان به دنیا میآمدم به دو دلیل بسیار بدبخت بودم. دلیل نخست اینکه از فضای حرم متنفرم. دلیل دوم اما اینکه حتی در هوای سرد پنجره من باز است، و به جای بخاری روشن کردن لباس بیشتری میپوشم. به طور حتم اگر من عرب بودم دائم خواب فتح قطب شمال را میدیدم تا در آنجا اندکی نفس بکشم.
این همه را گفتم و با این حال یک کلمه از کیومرث نگفتم. شاهنامه فردوسی با کیومرث آغاز میشود. او به عنوان نخستین پادشاه روزی پلنگی را میکشد. پوست او را کنده و به دور خود میپیچد و برای نخستین بار بدن نحو لباس میپوشد. نخست آفرین بر شاعر ملی که از عهد شکار داستان را آغازیده است. اما متون دیگری که از کیومرث سخن در میان آورند چهره مردی بیمار را تصویر میکنند که احتیاطاً دوجنسیست. خانم پوران فرخزاد او را یک ربات دستساخت میبیند. به نظر من کیومرث از نوع افراد دوجنسیست که یا بیمار به دنیا آمده است و یا همانند هرمافرودیتها ضعیف است.
اما واقعیتیست که من حق ندارم در این زمینه بحث کنم، چون این یک مطلب علمیست. بنابراین سر حرف را در همینجا درز میگیرم؛ و البته اما چون آدمی هستم “بحثو” (به گویش آبادانی یعنی اهل بحث) در این زمینه در سایت خودم یک سلسله مطالب غیر علمی خواهم نوشت.
در همین زمینه:
::برنامههای رادیویی شهرنوش پارسیپور در رادیو زمانه::
::وبسایت شهرنوش پارسیپور::
کاربر محترم ميهمان
قطعا متوجه هستيد که هيچ هدف بدي در نوشتن نداشتم. از ملت هاي مختلف گفت داشتيم، به اعراب هم اشار ه شد.
شهرنوش
کاربر مهمان شهرنوش پارسی پور / 24 January 2012
خانم عزیز**** در چین مانند هر کشور دیگر دنیا ممکن است بیماران روانی باشند که آدم هم میخورند. عقب افتادگانی که مانند ایران خودمان داشتن فرزند پسر را به دختر ترجیح میدهند. اما اینگونه راجع به ملتی سخن گفتن خیلی جای تاسف دارد. تنها در شهرهای بزرک چین داشتن یک فرزند قانون است و خلاف آن مجازات دارد. دوست من که از دهات نزدیک شانگهای میاید هفت خواهر و برادر دارد که در مزرعه کمک میکنند و کسی هم کاری به آنها ندارد و قانونی برای ممنوعیت آن نیست.
کاربر مهمان / 25 January 2012
با سلام. کاربر مهمان محترم. اعراب منحصر بودند به طوایف وقبائل پراکنده که در صحاری لم یزرع حجاز به شغل دامداری وشتر چرانی امور زندگانی خودرا میگذراندند وبدلیل جغرافیا واقلیم صحرا روزخودرا زیر سایه سیاه چادرها ونخلها استراحت میکردند وشبها دور اتش جمع شده******! بهمین دلیل در علم کلام استاد شدند.هیچ ابنیه ای از انها به یادگار نمانده وهیچ اثر هنری یا کشف علمی را به بشریت تقدیم نکردند! قلم وکتابت را ننگ دانسته وزن وهمسر را در حد احشام با هم معامله میکردند!(*****) .وحالا با چشم سر به به جهان نگاه کنید! از چین تا پارس تایونان وقبائل اینکا ومایا و…..!!. شما از کدام اعراب سخن میگوئید؟! از لیبی یا اردن یا لبنان یا تونس یا مصر ویا حتی عراق ؟!. اینهاتا قبل از هجوم اعراب هیچگاه عرب نبوده وحتی امروز هم عرب نیستند! وهرکدام تاریخ با شکوهی داشته اند. البته هر قوم قبیله ای احترام ومنزلت خودرا دارد.چه عرب باشد یامغول یا سرخپوست.در مورد حرم وحرمسرا وبرده داری وسواد فرمودید: همین بس که سالار شما امی بود! وحرمسراهای هزار ویکشب به هر نگارخانه ای ثبت است! وبه ما عجم میگفتند !!. راستی شما از کدام طایفه یا عشیره هستید؟* که فارسی را اینچنین خوب مینویسید؟*
کاربر نادر / 25 January 2012
کاربر محترم مهمان دوشنبه, 11/03/1390 – 15:08.
این که فرمودید عربها « پیش از میلاد وقت داشتند به خط و ادبیات بپردازند و شعر بسرایند، این فرهنگ کتابت و شعر را پارسها همان زمانها نداشتند»، با واقعیت های تاریخی هماهنگ به نظر نمیرسد. «کتابت» در زبان عربی با ترجمه آثار علمی وادبی روزگارساسانیان توسط روزبه فرزند دادویه یا همان ابن مقفع آغاز شد و با انتقال دستور و فن نویسندگی زبان پارسی به عربی توسط عبدالحمید انباری ( فیروز شاپوری ) فرزند یحیی و دیگران نویسندگان و ترجمه گران ایرانی ( زمان عباسیان ) ادامه یافت. چندتنی بعنوان «قراء» بودند ولی نوشتنی بگونه یگسترده و همگانی در کار نبود. آنها که شعر میسرودند، که بزرگترین و برترینشان امراءالقیس تازیشاه حیره بود، بیشترشان در بخش زیر نفوذ ساسانیان بودند و در پیوند با ایرانیان. چنانچه دوست داشته باشید و کتاب پژوهشی تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانیان به عصر اسلامی اثر زنده یاد استاد محمد محمدی ملایری، از انتشارات توس، را مطالعه بفرمایید( بویژه جلد چهارم آن را ) دراین زمینه اطلاعات بیتشری هست.
خود جناب عالی باید بدانید که درست است دانش و ادبیات در سرزمینها و در میان مردمان گوناگون پدید می آید و شکوفا میشود ولی در کل، آثار انسانی است و برای همه انسانها، این که عرض میکنم انسانی از یک سو بدین معناست که پدیده ای انسانی است برای همه انسانها. از سرکار خانم پارسی پور هم سپاسگزارم. خدانگهدار، تهران ـ بابک
کاربر مهمان / 26 January 2012
خط و زبان باستانی عربی (جنوبی) شامل چند لهجه می شده که مهمترینش عربی سبائی است که در یمن یکی از کهن ترین و مهمترین تمدنهای آن عصر پدید آمده، کتیبه هائی از قرن هشتم پیش از میلاد به این خط و زبان هست و از جمله شعر-دعائی خطاب به خدای ماه. این فرهنگ بر عربی نبطی ( اردن قرن دوم پیش از میلاد) هم تأثیر بسیار گذاشته و خط و زبان نبطی هم بر عربی حجازی و…
اینکه می گویند همه ی عربها بادیه نشین بودند، یک دروغ بزرگ ضدتاریخی است. یمن، اردن و نواجی نزدیک به آن هم جزو سرزمینهای عربی بود و مردمانشان برخوردار از تاریخ و تمدنهای کهن.
اما پارسیان کی صاحب خط و کتابت شدند؟ تازه در زمان داریوش، که آن هم چند کتیبه تنها برای ثبت فتوحاتشان بود. بعد از چند دهه که بابلیان و عیلامیان را به زیر یوغ کشیده بودند آنها هم کم کم از فرهنگ پیشرفته و تکنیک خط میخی آنها بهره مند شد. تا زمان ساسانیان هم که کلی اتفاقات دیگر افتاده و در آن زمان حتا عربهای حجازی هم دیگر صاحب خط و کتابت بودند.
در مورد تدوین دستور زبان: در گذشته دستور یک زبان وقتی ضرورت تدوین پیدا می کرد که خارجی زبانی بخواهد آن زبان را یاد بگیرد، اگر نه لزومی نداشت که همان مردم به فکر تدوین دستور زبان خود باشند. ایرانیان در دم و دستگاه حکومتی خلفای عرب هم باید دستور زبان عربی را تدوین می کردند تا یادگیری اش راحت تر شود و این البته به نفع زبان عربی هم شد. دستور زبان فارسی هم تدوین نشد تا زمانی که ضرورت آموزش آن به خارجیان پدید آمد. “چنان كه دستورهای اولیه ی فارسی را كسانی نوشتهاند كه فارسی زبان نبودهاند.”
کاربر مهمان / 27 January 2012
در عربستان حرم نبود، پیش از اسلام حرم متعلق به شاهان ایرانی و یونانی بود، روایت زنده به گور کردن دختران در عربستان به ناحیه و تاریخ مشخصی بر می گردد که این هم الان مورد شک است و سندیت قطعی ندارد، در عربستان پیش از اسلام زنان قوی و مالک و ثروتمند و تاجر وجود داشتند و برای خودشان شوهر برمی گزیدند، پس همه ی عربها هم سنگ به شکم نمی بستند و از نعماتی برخوردار بودند. بهر حال آنقدر متنعم بودند که پیش از میلاد وقت داشتند به خط و ادبیات بپردازند و شعر بسرایند، این فرهنگ کتابت و شعر را پارسها همان زمانها نداشتند. و اگر منظور از عربستان سرزمینهای اعراب باشد و نه تنها صحاری خشک و سوزان شبه جزیره ی عربسان، آنها نیز طبیعتهائی متعادل و سبز داشتند و در آن بخشها از وفور نعمت بهره مند بودند.
کاربر مهمان / 23 January 2012