شهزاده سمرقندی – “نامه‌‌ سرگشاده برای تو گلشیفته و خودم لیلی”، عنوان نامه‌ سرگشاده‌ لیلی پورزند، حقوقدان و فعال حقوق بشری مقیم کاناداست که در حمایت از انتشار عکس نیمه‌برهنه‌ گلشیفته فراهانی بازیگر ایرانی ساکن فرانسه در تارنمای “شهروند” منتشر شده است.

 
 
خانم پورزند در نامه‌ خود با گلشیفته حرف می‌زند و از او سپاسگزاری می‌کند که با این عمل خود به او جرئت این را داده که از آرزویی بگوید که به خاطر ترس از قضاوت مردم، خود از آن دست کشیده است: آرزوی بالرین شدن که همچنان در دل او مانده است.
 
این نامه در شبکه‌های اجتماعی اینترنتی بازنشر شده و نظرات مختلفی را هم در پی داشته است. در گفت‌وگویی با خانم پورزند، نخست از او پرسیده‌ایم:چه چیز باعث می‌شود که زن فعالی مثل شما حتی خارج از ایران نیز نتواند ترس خود را بشکند و همچنان به خود سانسوری ادامه دهد؟
 
لیلی پورزند می‌گوید: “خیلی سئوال خوبی ا‌ست. به این سئوال بارها و بارها فکر کرده‌ام. کار گلشیفته باعث شد که دوباره به خودم فکر کنم. چون من دوست داشتم و آرزویم این بود که در ایران بالرین شوم. وقتی دو، سه ساله بودم، این در ذهنم متبلور شده بود. من سه سال و نیمه بودم که انقلاب شد و خب امکانات اولیه برای پروراندن چنین استعدادی درهم کوبیده شد و من به ژیمناستیک روی آوردم و در آن همه به نقطه‌ای رسیدم که آمادگی شرکت در مسابقات بین‌المللی را داشتم، ولی دختران ایرانی نمی‌توانستند در این مسابقات شرکت کنند و آن آرزو هم به شکست انجامید.
 
تا این که من رشته‌ حقوق را ادامه دادم که چندان به ذاتم نمی‌خورد؛ به‌خصوص آنچه در ایران خواندم و با آن میزان خشکی‌ای که حقوق در ایران داشت برای جالب نبود، ولی راه خودم را به‌هرحال آنجا هم پیدا کردم و کارم را مطالعات زنان قرار دادم. وقتی مهاجرت کردم، نه یک‌بار بلکه بارها و بارها خواستم که دوباره آرزویم را عملی کنم یا فعالیت در آن زمینه را دوباره امتحان کنم. هم پیست اسکیت روی یخ را امتحان کردم و هم بارها و بارها به کلاس‌های متفاوت باله رفتم، حرف زدم، تشویق شدم که ثبت نام کنم، ولی چیزی که مرا بازداشت، این بود که این برای من فقط یک سرگرمی نبود.
 
می‌دانستم اگر واردش شوم، باید تا آخرش را بروم. برای این که این آرزویی بود که در همه‌ سال‌های زندگی‌ام آن را بر دوش کشیده بودم. وقتی به آن نقطه می‌رسیدم که آیا این فقط یک فعالیت تفریحی کنار زندگی‌ است که وقت آزادم را می‌خواهم با آن بگذرانم یا نه، قرار است زندگی‌ام شود؟ به این نتیجه می‌رسیدم که قرار است زندگی‌ام شود و جا می‌زدم. چون این تصور که من بالرین شوم برایم سخت بود. هنوز در درونم تابوهایی وجود داشت و دیگر این حکومت اسلامی نبود که مرا سانسور می‌کرد. بلکه آن باورهای زن‌ستیز درونی من بود. ترس از آبرو که هیچ تعریف مشخصی ندارد و ما با این تیغ خودمان و دیگران را دائماً مجروح می‌کنیم.
 
فکر این که بروم روی صحنه، فکر این که لباس بدن‌نما بپوشم، فکر این که با بالرین مرد هم‌رقص شوم، برایم ترس‌آور بود. از همه این‌ها وحشت داشتم و در نهایت روزی تصمیم گرفتم که دیگر هیچ‌وقت به این موضوع فکر نکنم و شاید فقط سال به سال، وقتی مسابقات Figur Skating کانادا شروع می‌شود، دوباره به آن حس و حال برمی‌گردم. وقتی صحنه‌ باله‌ای را می‌بینیم، یا تابوشکنی‌ای را می‌بینم، مثل کار گلشیفته فراهانی، انگار آیینه‌ای جلوی من گرفته می‌شود و دوباره مرا به یاد خودم می‌اندازد.”
 
لیلی پورزند از فروغ فرخ‌زاد یاد می‌کند و می‌گوید در دوران او نیز مردم همین‌گونه قضاوت‌ها می‌کردند که حالا در مورد گلشیفته می‌کنند: “در زمانی که فروغ فرخ‌زاد شعرهای بی‌پروای خودش را می‌نوشت و چاپ می‌کرد، آیا مردم همین قضاوت‌ها را نمی‌کردند؟ می‌کردند. حتی در جرگه‌ روشنفکری ما هم این قضاوت‌ها می‌شده و من بارها و بارها از هم‌نسلی‌های فروغ شنیدم که حتی در جرگه‌های روشنفکری هم قضاوت‌هایی می‌شده و به او صفت‌هایی نسبت داده می‌شده است. مانند همین حرف‌هایی که امروز زده می‌شود. آن زمان هم گفته می‌شد که الان موقعش نیست بی‌پروا بود، چون شعر نو تازه دارد بال و پر می‌گیرد و باید از آن محافظت کرد. به او گفته می‌شده است که تو آبروی شعر نو را برده‌ای. امروز اما فروغ شده است مظهر آزادی و آزاداندیشی و به اصطلاح ملکه‌ شعر نو. آیا ما نمی‌خواهیم یکجایی تغییری در این باورهای‌مان بدهیم از امروز به فردا که گذر تاریخ است؟”
 
لیلی پورزند: به نظر من تاثیر کاری که گلشیفته کرد، این بود که حتی اگر درباره آن سکوت کردیم، ولی در درون خودمان دوباره دچار چالشی شدیم که ببینیم: حالا من چه فکر می‌کنم؟ این جالب است. وقتی خودم را مرور کردم، دیدم تفاوتی وجود دارد بین این که ما چقدر با آزادی در تئوری اُخت هستیم و چقدر در عمل آن را اجرا می‌کنیم.
 
به‌هرحال مردم به دو گروه تقسیم می‌شوند. آنهایی که از حرکت گلشیفته فراهانی، پشتیبانی می‌کنند و از جسارت او و تاکید بر آزادی‌های فردی سخن می‌گویند و کسانی که او را تحقیر می‌کنند. ما چرا به آن افراد منفی‌نگر بیشتر توجه داریم، تا به افرادی که خوشبین هستند و خواهان آزادی‌های فردی هستند؟
 
آنهایی که منفی‌نگر هستند در واقع بازدارنده‌اند و آنهایی که مثبت نگاه می‌کنند، به‌هرحال بازدارنده‌ راه تابوشکنی‌ها نیستند، ولی من دوست دارم نکته‌ای را اینجا اضافه کنم. در پیوند با مخالفت با این کار یا با هر کار دیگری، حتی مخالفت با این که لیلی پورزند می‌خواهد بالرین شود، ممکن است خیلی‌ها بگویند من خوشم نمی‌آید. حالا دلیلش می‌تواند این باشد که من اصلاً باله را دوست ندارم، اصلاً فکر می‌کنم این کار کاری است که ارزش ندارد یا هر دلیل دیگری. می‌تواند مخالف باشد، ولی نمی‌تواند مخالف باشد و بگوید که بالرین شدن تو آبروی مرا برده است. نمی‌تواند بگوید که عکس نیمه برهنه تو، آبروی دوهزاروپانصدساله‌ فرهنگ ایرانی و فارسی را برده است. نمی‌تواند بگوید نیمه برهنه شدن تو به آبروی سینمای ایران صدمه زده است.
 
می‌تواند بگوید من با این کار مخالفم و این کار را تقدیر نمی‌کنم. اشکالی ندارد. این مخالفت، یک نظر شخصی است، ولی مشکل وقتی ایجاد می‌شود که شما این نظر شخصی‌ات را می‌آوری و آن را به کل جامعه تعمیم می‌دهی و می‌گویی: شما با برهنه شدنت آبروی من و یک ملت را برده‌ای. قضیه آبرو و حیثیت چیزی است که ما هیچ تعریفی برایش نداریم و با آن همدیگر را سرکوب می‌کنیم.
 
به نظر تو این حرکت گلشیفته جسارت خفته‌ای را در بسیاری از زن‌ها بیدار کرده است؟ یکی از آنها می‌تواند تو باشی، درست است؟
 
قطعاً همینطور است و چیزی دیگری که می‌توانم بگویم، همانطور که ابتدای مطلبم را اینطور شروع کردم، این است که گلشیفته شاید خودش هم نمی‌دانست، شاید هم می‌دانست. من با گلشیفته حرف نزدم که ببینم قبل از این که این کار را بکند، چه انتظاری از کارش داشته است، ولی مهم نیست. آگاه یا ناآگاه مثل این می‌ماند که آیینه‌ای را جلوی همه‌ ما گرفت که ما تعریف‌های خودمان را از آزادی دوباره مرور کنیم و به‌خصوص در مورد آزادی جسمی و جنسی و آزادی فردی و به عبارتی آزادی حق تسلط بر بدن. این‌ها حریم‌هایی خیلی خصوصی هستند که معنای آزادی را در ابعاد بزرگ‌تر می‌توانند در جامعه تعریف کنند. وقتی من احساس کنم بدنم ملک یک ملت است و این به من تلقین شود، طبیعتاً وقتی بخواهم از آن آنطوری که دوست دارم استفاده کنم، خب! صدای آن ملت درمی‌آید و نوعی مرزشکنی تلقی می‌شود.
 
به نظر من تاثیر کاری که گلشیفته کرد، این بود که حتی اگر درباره آن سکوت کردیم، ولی در درون خودمان دوباره دچار چالشی شدیم که ببینیم: حالا من چه فکر می‌کنم؟ این جالب است. وقتی خودم را مرور کردم، دیدم تفاوتی وجود دارد بین این که ما چقدر با آزادی در تئوری اُخت هستیم و چقدر در عمل آن را اجرا می‌کنیم.
 
این آدم آمده یک کار متفاوت هنری کرده است، برای این که یک پیام را برساند. اصلاً فکر کنیم از این طریق خواسته در جامعه‌ صنعت سینمای غرب مراحل ترقی را طی کند. هر دو فرض را در نظر بگیریم. ما می‌آییم او را با تیغ تیز قضاوت سانسور می‌کنیم. اینجاست که آن لبه‌ نازک آزاداندیشی به معنای تئوریک و آزاداندیشی به معنای عملی‌اش جایگاه خودش را نشان می‌دهد.
 
شما در نامه خودتان می‌گویید که گلشیفته باعث شد در زندگی فردی ما سرفصل جدیدی باز شود. یعنی چه فصلی؟

لیلی پورزند: مشکل وقتی ایجاد می‌شود که شما این نظر شخصی‌ات را می‌آوری و آن را به کل جامعه تعمیم می‌دهی و می‌گویی: شما با برهنه شدنت آبروی من و یک ملت را برده‌ای. قضیه آبرو و حیثیت چیزی است که ما هیچ تعریفی برایش نداریم و با آن همدیگر را سرکوب می‌کنیم.
من فکر می‌کنم که در این چند روز با خیلی از زن‌ها و مردهای مختلف حداقل در اطراف خودم صحبت کردم؛ از سنین مختلف، از دختر در آستانه‌ ۳۰ سالگی تا خانم بالای ۷۰ سال و به‌هرحال از دو نسل متفاوت. خب همه هم نمی‌توانند بنویسند، همه بلندگوی اظهار نظر ندارند. شاید هم اگر داشته باشند به قول شما ترجیح داده‌اند سکوت کنند، ولی این سکوت معنایش این نیست که آنها به این عمل فکر نکرده‌اند. من فکر می‌کنم کاری که او کرده، به خاطر این که همه‌مان گلشیفته را می‌شناختیم و گلشیفته یک فیگور شناخته‌ شده بوده برای ما بوده است و به نوعی روی همه‌ ما اثر گذاشته است. ما نمی‌توانیم خیلی خنثی از کنار آن بگذریم. حتی اگر دهان‌مان را بستیم و حرفی نزدیم، در درون خود دچار یک گفت‌وگوی درونی هستیم که موضع‌ من چیست؟
 
حتی اگر کسی نگفته است که برداشتش از این کار چیست، من مطمئنم در درون خودش یک کلنجار شخصی با این موضوع داشته است. این یک سرفصل جدید است که من واقع‌بین‌تر به خودم نگاه ‌کنم. دوست من، نه به گلشیفته، به خودش واقع‌بین‌تر نگاه می‌کند. ما زن‌ها به یک شکل می‌توانیم در یک قالب واقع‌بینانه‌تر به آن صیقل و رنگ و بو دهیم و مردها هم همینطور. در اطراف من، خیلی از مردها برخورد پذیراتری با این حرکت داشتند تا زن‌ها و این خودش برای من یک سرفصل جدید بود که شاید ما از یکسری از مراحل به اصطلاح دستیابی به آزادی یا برابری جنسیتی عبور کرده‌ایم که آن تغییر در نگاه قشری از مردان ایرانی است.
 

شاید حالا باید روی یک بخش دیگر عمیق‌تر کار کنیم و آن خود خودمان هستیم. خود ما زن‌ها هستیم که باید بیشتر در مورد خودمان بدانیم، روی خودمان کار کنیم و مرزها و مواضع‌مان را مشخص کنیم. این از نظر من سرفصل جدیدی است که هرکسی در مقابل خودش با خودش مجبور شد روراست باشد.