شهرنوش پارسیپور – از این پس وارد گفتی درباب اساطیر خواهم شد. پیش از هر چیز به بررسی اساطیر مربوط به آفرینش جهان خواهم نشست. البته اساطیر فراوانی داریم درباب نحوه آفرینش. میکوشم در هر شماره یکی از این اساطیر را بررسی کنم. اما بهراستی کار بررسی برخی از این اساطیر حجمی را اشغال خواهد کرد بیشتر از یک برنامه. پس دو یا چند برنامه را به اینکار اختصاص خواهیم داد:
نخستین اسطورهای که بر سر شرح و تفسیر آن خواهم نشست “انوما الیش” نام دارد. اصل این اسطوره در کتابخانه آشوربانی پال، امپراتور آشور به دست آمده و نشاندهنده شکلگیری جهان است و مقطعی را پی میگیرد که در میان برزخ پایانه دوران مادرتباری و آغازینه دوران پدرسالاریست. از این روی بررسی آن بسیار با ارزش و قابل تأمل است. از آنجایی که من در طی ۴۰ سال گذشته دائم به این اسطوره اندیشیدهام به دریافتهایی رسیدهام که میکوشم آنها را در اختیار شما قرار دهم.
بر وفق این اسطوره در آغاز هیچ چیز وجود نداشت جز دو آب. آب شیرین نرینه بود و “آپسو” نام داشت. من در مقالهای از مقالههای چاپ شده در اینترنت خواندم که که این واژه “آپ” در نام این شخصیت همان “آب” زبان پارسیست. پس بسا شاید بتوان گفت اسطوره در برشی از تاریخ شکل گرفته که نخستین آریائیان ایرانی در قالب شکارچی و گردآورنده ریشههای خوراکی سراسر فلات ایران را در نوردیده و در غرب کشور به اقوام باستانی منطقه رسیدهاند و در آمیزشی عاشقانه و از سر میل با نظامات مادرتبار این خطهها درآمیختهاند.
انوما الیش: اصل این اسطوره در کتابخانه آشوربانی پال، امپراتور آشور به دست آمده و نشاندهنده شکلگیری جهان است
به هر تقدیر آب شیرین نرینه است و “آپسو” نام دارد و آب شور مادینه و دریاوار است و “تیامات” نامیده میشود. این دو خود به خود با یکدیگر در میآمیزند. از آمیزش آنها نخستین زوج به دنیا میآیند. یعنی حالت گستره افقی. نام این زوج “لاخما” و “لاخامو”ست و در عین حالت گستردگی افقی، کنایهای هستند از آن گل و لای قابل تأملی که در مقطع ورود رود به دریا بهوجود میآید. اینک اما زوج دیگری زائیده میشوند که پائین و بالا یا “آنشار” و “کیشار” نام دارند، و زاد و ولد ادامه مییابد و زوجهایی به دنیا میآیند که کنایه از مفاهیم مکانی هستند. در این پندار فضا دارد شکل میگیرد. روشن است که فضا کثیر است و بالا پائین و چپ و راست و عقب و جلو دارد. اما به هر حال ما یک “واحد فضا” هم داریم که تک است. چنین است که پس از مدتی خدایی تنها به نام “ائا” به دنیا میآید که از همه خدایان بزرگتر و جمع زننده آنان است.
اکنون آپسو، آب شیرین، به نزد همسرش میرود و میگوید: من میخواهم همه خدایان را بکشم! تیامات شگفتزده میپرسد: چرا؟ آپسو میگوید: در قدیم آرامشی داشتیم و میخوابیدیم. اینک این خدایان بسیار زیاد هیاهو میکنند و ما آرامش نداریم. خدایان که همه جا پراکنده هستند سخن پدر را میشنوند و وحشتزده به نزد ائا رفته و او را با خبر میکنند. ائا میآید و در خواب پدرش را میکشد. جلال او را برداشته و به تن خود میکند. بنابراین نرینه نخستینه به نفع نرینه دوم کنار میرود. اما زاد و ولد خدایان ادامه مییابد و این بار گوئیا مفاهیم زمانی به گونههای رمزی زادمان مییابند. اینجا نیز پس از مدتی یک خدای تنها به نام مردوک یا مردوخ به دنیا میآید. روشن نیست که چه میشود، اما این هست که خدایان شرور به دور تیامات گرد میآیند و خدایان نیک به همراه مردوک میروند. خدایان شرور به تیامات میگویند ائا که تنها به دنیا آمد پدر را کشت. این مردوک نیز تنها به دنیا آمده و ترا خواهد کشت. تیامات در خشم شدیدی فرو میرود. میگوید: مرا! مادر هستی را میخواهد بکشد؟ مگر چنین چیزی امکان دارد؟! عزم جزم میکند تا به جنگ مردوک برود. لشکری فراهم میآورد و مدالی به پسرش کینگ گو میدهد و او را سپهسالا لشکرش میکند. و الواح سرنوشت را به دست او میسپارد.
متوجه میشویم که الواح سرنوشت در دست تیامات بوده و از آنجایی که نخستین شاعر جهان نیز یک زن است به نام انهدوانا که در چهار هزار سال پیش میزیسته، به این نتیجه میرسیم که خط اختراعی زنانه بوده است. آقایانی که قصد دارند به این مناسبت اعتراض بکنند مختار و آزاد هستند، اما اساطیر دیگری هم وجود دارد که نشان میدهد خط در دست زنان بوده است. به هر تقدیر جنگ میان مردوک و تیامات مغلوبه میشود. غوغای غریبی به راه میافتد. تیامات در این جنگ گاه به هیبت دریا و گاه به هیبت اژدها خود را مینمایاند.
در زمانی که در زندان بودم قرآن را به ترجمههای مختلف میخواندم. یکی از این ترجمهها برگردان قمشهای بود. او در سوره الرحمان که از سورههای زیبای قرآن و به اصطلاح عروس قرآن است، در برابر آیهای که از دریاهای شور و شیرین سخن در میان میآورد پرانتزی باز کرده و میگوید: همانا به درستی که این آبهای شور و شیرین همان علی و فاطمه هستند. در آن مقطع که این را خواندم بسیار به هیجان آمدم، چرا که میدیدم رد پای این داستان باستانی آشوری که احتیاطاً ریشه در فرهنگ سومری دارد، در آئین شیعه قابل مشاهده است.
زاد و ولد خدایان ادامه مییابد و این بار گوئیا مفاهیم زمانی به گونههای رمزی زادمان مییابند. اینجا نیز پس از مدتی یک خدای تنها به نام مردوک یا مردوخ به دنیا میآید.
اینک اما در جنگ غریب و پر غوغای تیامات و مردوک نیز که همه جا را فرا گرفته ما میتوانیم نگاهی به خطبه دوم نهج البلاغه بیندازیم. در آنجا در نقل به مضمون میگوید: و آبها کف کرده و از شهوت طغیان کرده و خیزابهها برمیخاست. پس خداوند خود را بر آبها گسترانید و آنها را آرام کرد. این هم باز دلیل دیگری که آئین باستانی بر آئین شیعه اثرگذار بوده است.
به هر تقدیر در این جنگ سرنوشتساز تیامات کشته شده و همانند چوب خشکی در برابر مردوک به زمین میافتد. پس تا اینجا حادثه بسیار مهمی اتفاق افتاده است که نوشتن درباره آن میارزد. در مقطع نخست آپسو (نرینه) به دست ائای (نرینه) کشته میشود. اینجا اما مردوک (نرینه) تیامات (مادینه) را میکشد. این حادثه تلخیست، چرا که مادینگی هستی و یا همان زنانگی هستی کشته شده و جای خود را به یک نرینگی میدهد. تا جایی که اطلاعات محدود من نشان میدهد خاورمیانه تنها جاییست که مادینگی هستی در آن کشته شده است. در دیگر نقاط جهان این مادینگی زنده و پر از عمل و حرکت است و دهها وجه تجلی دارد. این تنها در خاورمیانه است که مادینگی را کشته و نرینگی را به جای آن نشاندهاند. این مسئله از نظر پردازش به روانشناختی اجتماعی منطقه ما بسیار بسیار مهم است. من در برنامه آتی در اینباره خواهم نوشت. اما اکنون ببینیم که مردوک با جسد تیامات چه میکند:
او سر تیامات را از بدنش جدا میکند. سر به بالا میرود و میشود “آسمان”، چشمان تیامات به خورشید و ماه تبدیل میشود، برق چشمانش به ستارگان تبدیل میشود و اشک چشمانش به رودهای دجله و فرات بدل میگردد. موهایش نیز میشود شب. بخش بدن تیامات به پائین میافتد و به زمین بدل میشود. رودههایش به کوهها و درهها تبدیل میشود. آبهای بدنش به رودها و دریاها. جانوران تنش به تمامی جانوران روی زمین و دریا و پشمهای تنش به درختان و جنگلها. شاید برای همین است که نظامی گنجوی در مخزنالاسرار میفرماید: جهان یک زن بیوه است.
در برنامه آینده خواهیم دید که بعدتر چه اتفاقی میافتد.
در همین زمینه:
::برنامههای رادیویی شهرنوش پارسیپور در رادیو زمانه::
::وبسایت شهرنوش پارسیپور::
خانم پارسى پور با سلام و سپاس:
١. خيلى خوب مىشد كه منابع تطبيقى خود را ذكر مىكرديد. در همين راستا ميتوان به اسطوره مثلا گيل-گمش (برگردان زنده ياد شاملو) ياد كرد. همچنين <ميتولوژى> اثر ر ولا بارت Roland Barthesخواندنى است.
٢. خويشاوندى واژه <اسطوره> (استوره، ميتخت) از ديدگاه زبانشناسى تاريخى (تطبيقى):
See
pers. Osture, sansc. sutra, avest. mithoxt, fr. mythe,
modern lat. mythus, grk. mu(y)thos(speech, myth)
کاربر مهمان M. Shenasa / 19 January 2012