رادیو زمانه – ایرج گرگین، روزنامهنگار باسابقه ایرانی و از مدیران پیشین تلویزیون ملی ایران، بر اثر یک بیماری طولانیمدت، صبح جمعه، سیزدهم ژانویه ۲۰۱۲ در ویرجینیای امریکا درگذشت.با اینکه ایرج گرگین رسانههای فارسیزبان مختلفی را پایهگذاری کرد، اما همچنان آرزوی یک رسانه متفاوت را در سر داشت.
به همین خاطر سراغ رادیویی تازهتأسیس در هلند آمد و برای این رسانه نام و سبک انتخاب کرد. اکنون پنج سال از فعالیت این رادیو میگذرد و شما شنونده آن هستید. نام “زمانه” را ایرج گرگین انتخاب کرد.
کبری قاسمی، همکار زمانه، از روزهای اول تأسیس این رادیو میگوید:
کبری قاسمی – آقای گرگین علاقه بسیار زیادی به زمانه و راهاندازی زمانه داشتند. خیلی خوشحال بودند و میگفتند: برای اولین بار در تاریخمان است که داریم یک رسانهی مستقل میزنیم. به همین خاطر خیلی خوشحال بودند. میگفتند: میتوانیم آنچیزی را که خودمان میخواهیم راه بیندازیم.
اسم زمانه را هم آقای گرگین انتخاب کردند. این نام به اسم ایشان ثبت شده بود و وقتی رفتند، خیال داشتند اجازه ندهند از این اسم استفاده بشود. اما بعد که مدیر جدید، آقای مهدی جامی استخدام شدند، آقای جامی رفتند با ایشان صحبت کردند. ایشان از ایده آقای جامی خیلی خوششان آمد و گفتند چون فکر میکنم شما دارید همان کاری را میکنید که من در نظر داشتم برای این رادیو انجام بدهم، به همین خاطر اجازه میدهم از اسم زمانه استفاده شود و از نظر قانونی و حقوقی میتوانید از این اسم استفاده کنید.
کبری قاسمی، همکار ما در رادیو زمانه: نام “زمانه” را ایرج گرگین انتخاب کرد.
ایرج گرگین که از پیشکسوتان دنیای رسانه ایران محسوب میشود، همزمان با تحصیل در رشته ادبیات فارسی، کار حرفهای مطبوعاتی را در دهه ۱۳۳۰ خورشیدی، در روزنامه کیهان شروع کرد و مدت کوتاهی نیز مدیر داخلی کیهان فرهنگی بود.
ایرج گرگین در آخرین گفت وگویش در برنامه “پارازیت” شبکه تلویزیونی صدای آمریکا، از سانسور در رسانههای دوران پیش از انقلاب میگوید:
” … در واقع سانسور وجود داشت، کنترل وجود داشت و خط قرمز هم وجود داشت. اما این خط قرمزها، کنترلها و… سبکتر از آنی بود که طبیعتاً الان هست، یا حتی در آن زمان در کشورهای دیگر بود. این خط قرمزها و کنترلها در کشورهایی مانند پاکستان، مصر ترکیه خیلی بیش از ایران بود. مسائل سانسوری ما بیشتر مربوط به دربار و مذهب میشد. ولی راجع به دولت، برنامههای انتقادیای بود که سربهسر مقامات دولتی میگذاشتند، شوخی میکردند، انتقاد میکردند. برنامه “ارتباط مستقیم” داشتیم که میکروفون به میان مردم میرفت و مردم راجع به گوشت، آب، نان و گرانی صحبت میکردند و کسی مزاحم نبود؛ اسباب گله میشد، فلان وزیر زنگ میزد، گله میکرد، اعتراض میکردند، ولی این مانع نمیشد.”
در اوایل دهه ۱۳۴۰ خورشیدی، برنامه دوم رادیو تهران که سرپرستی و مسئولیت آن به ایرج گرگین واگذار شد، به رادیو در ایران معنای تازهای بخشید. برای نخستین بار، فرستندهای بهطور کامل به طرح مباحث فرهنگی و هنری، علمی و اقتصادی اختصاص یافت. این رادیو به پایگاهی برای معرفی هنر و ادبیات جدید ایران، تئاتر و موسیقی جهان و برخی مباحث تاریخی و اجتماعی تبدیل شد.
او در این دوران همچنین به تربیت روزنامهنگاران جوان پرداخت، که ایرج ادیبزاده، گزارشگر رادیو زمانه در پاریس، یکی از آنها به شمار میرود:
ایرج ادیبزاده، گزارشگر رادیو زمانه: ایرج گرگین یک روزنامهنگار واقعی بود.
ایرج ادیبزاده – آقای ایرج گرگین، در واقع الگوی روزنامهنگاری برای من بود. چون من خیلی جوان بودم که به رادیو تهران پیوستم. طرح رادیو تهران را خود ایرج گرگین، به عنوان یک رادیوی فرهنگی داده بود که در تهران اداره بشود و نقش مهمی در پیشبرد فرهنگ داشته باشد.
در این رادیو، برای نخستین بار، مرزها مقداری شکست. مثلاً فروغ فرخزاد برای اولینبار در این رادیو با ایرج گرگین صحبت کرد. او در این گفتوگو راجع به وضعیت شعر امروز و اینکه شعر امروز باید دارای چه خصوصیاتی باشد، نکات ضعیف و مثبت آن چیست و… صحبت کرد. اینها بحثهایی بودند که برای اولین بار در رادیو تهران مطرح شدند و ایرج گرگین چندین بار با فروغ فرخزاد و دیگر شاعران پیشتاز در این زمینهها گفتوگو کرد.
پس از آن، ایرج گرگین به تلویزیون ملی ایران پیوست و نخستین گوینده خبر این تلویزیون بود. در همان زمان، انتشار مجله “تماشا” را نیز آغاز کرد که به یک مجله فرهنگی تبدیل شد. درست است که وابسته به تلویزیون بود، ولی مسائل فرهنگی بسیار خوبی که در جاهای دیگر قابل دسترس نبود، در این مجله مطرح میشد. وقتی تلویزیون شبکه دوم در سال ۱۳۵۳ شروع به کار کرد، ما برای اولینبار یک گروه ورزش درست کردیم و برنامهای تهیه شد به اسم “ورزش از نگاه دو”. در آن برنامه هم ایرج گرگین بهطور کامل پشتیبان ما بود و میگفت: ما به شما کارت بلانژ میدهیم.
آنچه مهم است، این است که ایرج گرگین یک روزنامهنگار واقعی بود. تمام مدت دوران زندگیاش، تا آخرین روز، با روزنامهنگاری و بهویژه با رادیو گذشت. آدمهایی مثل ایرج گرگین هیچوقت نمیمیرند و بهخاطر کارهای فراوانی که انجام دادهاند و تأثیری که بر جامعه روزنامهنگاری و بخش رادیو، تلویزیون و روزنامه در ایران گذاشتهاند، یادشان همیشه زنده است.
ایرج گرگین به دنبال انقلاب ۱۳۵۷ و خروج از ایران، “رادیو امید” را به عنوان یکی از نخستین رادیوهای مستقل و روزانه فارسیزبان، در سال ۱۳۶۱ خورشیدی در لوسآنجلس تأسیس کرد.
محمود خوشنام، کارشناس موسیقی: ایرج گرگین یک مدیر لایق بود.
محمود خوشنام، کارشناس موسیقی رادیو زمانه، از همکاری خود با ایرج گرگین میگوید:
محمود خوشنام – آقای ایرج گرگین در زمینه سازمانهای رسانهای یکی از بهترین مدیران لایق این جامعه بهشمار میرفت و همیشه در کار رسانهای موفق و پیروز بود. اولین آشنایی من با ایشان در جشن هنر شیراز اتفاق افتاد. این آشنایی ما همچنان بود تا اینکه پس از انقلاب که به خارج از کشور آمدیم، من دوباره با ایشان دیدار کردم.
آن موقع ایشان رئیس رادیو “صدای آزادی” در کشور چک بودند. ایشان برنامهای راجع به موسیقی پیشرو ایران در این رادیو به من پیشنهاد کرد که برنامههای دیگری را در پی داشت. در آنجا هم میدیدم که برنامههایی که ایشان برای رادیو آزادی تنظیم میکند، تا چه حد منسجم، دقیق، علمی و در عین حال سرگرمکننده و آگاهیدهنده است.
یکی دو بار آخر در “جشنوارهی بنیاد توس” در لندن با ایشان دیداری داشتم که مثل اینکه ناراحتی قلبی برایشان پیش آمده بود و خوشبختانه در آن زمان برطرف شده بود. باز دوباره تکرار میکنم که جامعه رسانهای ایران یکی از مدیران لایق خود را از دست داده است. امیدواریم که خدواند رحمتش بفرماید.
ایرج گرگین روزنامهنگار باسابقهی ایرانی و از مدیران پیشین تلویزیون ملی ایران، در سال ۱۳۷۷ به پراگ نقل مکان کرد و به عنوان یکی از پایهگذاران اصلی بخش فارسی “رادیو اروپای آزاد” (رادیو آزادی) که چند سال بعد تبدیل شد به “رادیو فردا”، همکاری خود را با این رادیو آغاز کرد و مسئولیت محتوای این رادیو را بر عهده داشت.
مسعود بهنود، روزنامهنگار سرشناس: ایرج گرگین به روزنامهنگاری سالم و اطلاعرسان اعتقاد داشت.
مسعود بهنود، از روزنامهنگاران سرشناس ایرانی، در پاسخ به این پرسش که ایرج گرگین که نامش با بسیاری از رسانههای فارسیزبان پیوند دارد، دنبال چه رسانهای بود که تا آخرین لحظه زندگی طرحهای تازه رسانهای داشت، میگوید:
مسعود بهنود – گرگین یک مدیر واقعی رسانهای بود و شاید بشود گفت از زمانی که مطبوعات در ایران پیدا شد، چند نفر بیشتر مدیر در اندازه و شأن ایرج گرگین تربیت نشد و ظهور نکرد. او در روزنامهنگاری، معتقد به روزنامهنگاری سالم اطلاعرسان بود و تا آنجا که من میفهمم، حتی از زمانهای قبل از انقلاب که در ایران جزو مدیران برجسته سازمان رادیو تلویزیون بود، اصرار داشت که سیاست وارد دروازه اطلاعرسانی نشود. یعنی در حقیقت، آدمها بر اساس اعتقادات خودشان اخبار را سانسور نکنند و این آزادی را به گیرنده خبر بدهند که خودش انتخاب کند.
من تنها چیزی که میدانم این است که در دورانی که گرگین رادیو آزادی را منتشر میکرد مخالفان او در بین همفکرانش ( مقصودم از مخالفان او، کسانی است که در بیرون از ایران بودند، مقصودم طرفداران جمهوری اسلامی نیست)، اسم آن رادیو را گذاشته بودند “خاتمی دو”. چرا؟ بهخاطر اینکه در ایران دوم خرداد اتفاق افتاده بود و گرگین به درستی این نکته را فهمیده بود و توانست در دورهای که نفوذ داشت، آن رادیو را تبدیل کند به رادیویی که صدای واقعی جنبش ایران بود، بدون جهت گرفتن نسبت به حکومت و یا ضد آن.
صدای ایرج گرگین:
“…میدانید که چه مسابقهای وجود دارد، بین این رسانهها، برای رساندن خبر، برای اینکه حتی شنونده یا بینندهی بیشتری جلب کنند؟! در گذشته اینطور نبود. در گذشته، رسانههایی که با کمک دولتها تأسیس میشدند، برایشان مهم نبود که آیا تعداد تماشاگر یا شنوندهشان زیاد است یا کم.
اما در گذشته، به نظر من، فقط اینطور نبود. اینکه امروز اینطور است، به دلیل وضع جهان است. به این دلیل است که ازدحام وسایل ارتباط جمعی وجود دارد، ازدحام رسانههای مدرن و انقلاب تکنولوژیکی هست. در گذشته، مسئلهی کیفیت بیشتر مطرح بود، یا اینکه کی خبر را صحیحتر میدهد؛ مسابقه بر سر اینکه کی خبر را زودتر میدهد، در جریان نبود.”
کاش مدیران زمانه از ایشون یاد بگیرند!
کاربر مهمان / 13 January 2012
نخست که روانش شاد و خوشابه حالش که عمر بسیار پرمایه و پر ثمری داشت و تسلیت به خانواده و بازماندگانش.
دوم اینکه چون موضوع نوشته درگذشت آقای گرگین هست که عمرش رو صرف پیشبرد وگسترش خبررسانی درست و حرفه ای کرد، نتونستم از این موضوع “یک بیماری طولانی مدت” بگذرم که تقریبا تمامی رسانه های فارسی (به استثنای بی بی سی اگه اشتباه نکنم) موضوع بیماری رو کمابیش همینطور مبهم طرح کردند، انگار که عبارت سرطان یک تابو یا واژهء ممنوعه است. در حالی که سرطان خصوصا در روزگار ما که عمر انسانها به لطف پیشرفتهای بهداشتی و پزشکی افزایش پیدا کرده، کمابیش یه بیماری معمول و طبیعی و بسیار شایعی هست که تمام انسانها اگه عمر طولانی کنند بالاخره به اون دچار می شوند اما در بسیاری از موارد به دلیل کهولت و بیماریهای دیگه عمر به پایان می رسه و فرصتی برای بروز بالینی سرطان باقی نمی مونه. سرطان در سنین پایین تر هم بیماری ایه که بسیاری وقتها قابل پیشگیریه و در صورت توجه و معاینه ها و آزمایشهای به موقع وقتی در مراحل اولیه تشخیص داده بشه، کاملا قابل درمانه. خلاصه اینکه مبهم گویی و اجتناب از آوردن نام “سرطان” در نوشته ها و خبرها بیشتر به سر در برف کردن کبک می مونه و متاسفانه هیچ کمکی به بالا بردن آگاهی مردم از این بیماری شایع و گاه قابل درمان نمی کنه و نتیجه این می شه که بسیاری از افراد، به دلیل این ترس و وحشت نابه جا از اسم سرطان، علایم و نشانه های هشدار دهندهء خودشون رو نادیده می گیرند تا وقتی که کار از کار بگزره و دیر بشه… چه بهتر که اونقدر این واژهء “سرطان” رو تکرار کنیم تا ترسمون ازش بریزه و به جای وحشت و نا آگاهی و زبونی، با سلاح آگاهی و علم و شجاعت با اون روبرو بشیم…
کاربر مهمان / 14 January 2012
با گذشت زمان معلوم شد حکومت شاه یک حکومت ملی بوده که در دامانش انسانها کاآمد و شریفی توانسته بودند پرورش یابند٬ در تمامی مدت این سی سال تمامی شرافت و انشانیت و ایرانیت ما به تارج آیت الله ها و روحانیت رفت. ای وای از دورویی و ترسویی و دینخویی این مردم نادان. در تمامی این دوره حتا یک مدیر خوب ساخته نشد٬ تمامی مدیران خوب از ایرانی فراری داده شدند و این مردم صبور دم بر نیاوردند. و اینک بزودی ایران تخریب خواهد شد و ما ملت گل و بلبل همچنان در خواب خرگوشی بسر می بریم.
نامی از تهران / 14 January 2012