شهرنوش پارسیپور – لی – چسبنده، آتش/سه خطی بالا لی چسبنده آتش/سه خطی پائین لی چسبنده آتش/این ششخطی یکی دیگر از علامتهای دو برابر است. سهخطی “لی” به معنای “چسبیدن به چیزی”، “شرطی بودن”، “وابسته یا تکیه داشته به چیزی” و همچنین به معنای “درخشندگی”ست.
یک خط تاریک به دو خط روشن، یکی در بالا، یکی در پائین، چسبیده. -این انگاره فضایی خالی میان دو خط قویست، جایی که خطهای قوی درخشان هستند. سهخطی نمایشگر دختر میانیست. کنش، خط مرکزی واکنش را با خود همکاسه کرده، و بر این نهج “لی” گسترش مییابد. به عنوان نماد او آتش است. آتش هیچ شکل مشخصی ندارد، بلکه به شیئی گیرنده میچسبد، و پس درخشان است. همانطور که آب از آسمان پائین رونده است، آتش از زمین بالاکشنده است. در حالی که آن (آب) به معنای روح در میان بدن است، لی (آتش) در طبیعت نماینده تابندگیست.
داوری
چسبنده. پیشرفت مطلوب است.
باعث موفقیت میشود.
مراقبت از گاو باعث خوشاقبالی میشود.
آنچه که تاریک است به آنچه که روشن است میچسبد و بر درخشش آن میافزاید. چیزی که درخشان است و نور میپراکند باید در درون خود چیزی پر استقامت داشته باشد؛ چون در غیر این صورت در گذشت زمان خود را نیز خواهد سوزاند. هرچیزی که نور میپراکند وابسته به چیزیست که به آن چسبیده است، تا بتواند به درخشش خود ادامه میدهد.
از این قرار خورشید و ماه به آسمان چسبیدهاند، و دانه و علف و درخت به زمین چسبیدهاند. پس بر همین نهج شفافیت مضاعف انسان متعهد به آن چیزی که درست است چسبیده و از آن طریق میتواند به جهان شکل ببخشد. زندگی انسان در روی زمین مشروط و غیر آزاد است، و هنگامی که شخص این محدودیت را تشخیص میدهد و خود را وابسته نیروهای سازوار و خیر عالم میکند، به موفقیت میرسد. گاو نماد رام بودن افراطیست. انسان از طریق پرورش دادن حال و هوای تسلیم و رضا و وابستگی ارادی در خود به روشنگری غیر سوزانندهای دست یافته و جای خود را در جهان مییابد. (یک)
(یک) در اینجا تقارن قابل تأمل و کنجکاوی برانگیزانندهای وجود دارد که آتش و گاو همانند دین پارسی با یکدیگر در ارتباط هستند. (بر طبق عقاید پارسی، نور ایزدی یا آتش پیش از آنکه در انسان تجلی یابد در دنیاهای کانیها، سبزیها و حیوانات متجلی شده است. تجسم حیوانی آن گاو بود، و پرورش اهورا مزدا از شیر آن بود)
انگاره
آنی که درخشان است دو بار خیزیده:
انگاره آتش.
از این قرار انسان کبیر، با جاودانه کردن این درخشش،
چهار گوشه جهان را نورانی میکند.
هدف از تنبیه کردن مجازات کورکورانه نیست، بلکه هدف ایجاد نظم است. شر باید از ریشه مداوا شود. در زندگی سیاسی برای ریشهکن کردن شر بهترین کار کشتن گروه رهبری و عفو کردن پیروان است.
هر یک از دو سهخطی نمایشگر مدار خورشید در طی روز است. این دو با هم نمایشگر جنبش مکرر خورشید، در عملکرد نور با عرض احترام به زمان است. انسان کبیر کار طبیعت را در جهان انسانی تداوم میبخشد. او با تکیه بر روشنائی طبیعتش باعث میشود تا نور در دوردستتر و دوردستتر گسترش یافته و در طبیعت انسان، هرچه ژرفتر، نفوذ کند.
خطها
نه در خط آغازین یعنی:
جای پا چلیپاواره میرود.
اگر شخص به طور جدی مشتاق است، سرزنشی نیست.
بامداد زود است و کار آغاز شده است. ذهن در خواب از جهان بیرون بیخبر است؛ اکنون ارتباطات با جهان دوباره آغاز شده است. رد پای پندارهای شخص چلیپائی در هم میشود. فعالیت و شتاب غلبه میکند. پس این نکته مهم است که آرامش درونی را حفظ کرده و به خود اجازه ندهیم که هیاهوی زندگی ما را جارو کند. اگر فرد جدی و خوددار باشد میتواند به آن شفافیت ذهنی برسد که برای کنار آمدن با بیشمار نشانههایی که جاریست بدان نیاز دارد. دقیقاً در آغاز است که تمرکز جدی اهمیت پیدا میکند؛ زیرا که نطفه همه چیز در آغاز است.
شش در خط دوم یعنی:
نور زرد. خوش اقبالی اعلا.
نیمه روز آمده است. خورشید در نور زرد میدرخشد. زرد رنگ اندازهگیری و میانگین است. نور زرد بنابراین نماد والاترین فرهنگ و هنر است، جایی که اوج سازوارگی در معنای حد نگه داشتن است.
نه در خط سوم یعنی:
در نور غروب آفتاب
انسانها یا بر قابلمه میکوبند و آواز میخوانند
یا به صدای بلند برای از دست رفتن دوران گذشته زار میزنند (؟)
بداقبالی.
اینجا انتهای روز آمده است. نور خورشید در حال غروب در ذهن یادآور این حقیقت است که زندگی محل گذار است و مشروط. انسان محصور در حصار بیرونی اغلب از آزادی درونی نیز محروم میشود. احساس گذرا بودن زندگی مردم را به سوی لذتهایی میکشاند تا از گذار زمان حظ ببرند؛ یا بر عکس اندوهگین شده و زمان گرانبها را برای از دست رفتن دوران گذشته به عزاداری صرف میکنند. هر دو این حالات غلط هستند. برای انسان برتر اینکه مرگ زود بیاید یا دیر هیچ تفاوتی نمیکند. او خود را در جریان گذار زمان پرورش میدهد، و از این طریق امنیت مقدر را به دست میآورد.
نه در خط چهارم یعنی:
آمدنش ناگهانیست؛
شعله میکشد، در مرگیدن کاهش مییابد، دور انداخته میشود.
شفافیت ذهنی همان ارتباطی را با زندگی دارد که آتش با چوب برقرار میکند. آتش به چوب میچسبد، اما در عین حال تحلیلش میبرد. همه چیز به این بستگی دارد که شفافیت چگونه عملکردی دارد. انگارهای که در اینجا به کار رفته یک شهاب یا آتش کوچک است. انسانی که هیجانزده و بیقرار است ممکن است خیزش تندی به سوی شهرت داشته باشد، اما دوام چندانی نخواهد آورد. پس بسیار بد است که انسان همانند شهاب سنگ سریع برخاسته و خود را تحلیل برد.
شش در خط پنجم یعنی:
اشکهای سیلآسا، آه کشیدن و زار زدن.
خوش اقبالی.
اینجا اوج زندگی فرا میرسد. اگر اخطاری نباشد شخص همانند مشعلی خود را میسوزاند. به جای آن اگر بیهودگی همه این چیزها را درک کند ممکن است امید و ترس را، و آه کشیدن و گریه کردن را کنار بگذارد: اگر شخص تصمیم داشته باشد شفافیت ذهنی خود را حفظ کند از این غم و غصه خوشاقبالی ناشی خواهد شد. چرا که اینجا ما نه با حالتی گذرا، همانند نه در خط سوم روبرو هستیم، بلکه رودررو با یک تغییر اساسی در قلب میباشیم.
نه در خط بالائی یعنی:
شاه او را برای رژه رفتن و تنبیه کردن برمیگزیند.
پس بهترین کار کشتن رهبران
و اسیر کردن پیروان است. سرزنشی نیست.
هدف از تنبیه کردن مجازات کورکورانه نیست، بلکه هدف ایجاد نظم است. شر باید از ریشه مداوا شود. در زندگی سیاسی برای ریشهکن کردن شر بهترین کار کشتن گروه رهبری و عفو کردن پیروان است. بهترین کاری که انسان در پرورش دادن خود انجام میدهد ریشهکن کردن عادتهای بد و مدارا کردن با عادتهای بیضرر است. همانطور که ریاضت کشی زیاده از حد همانند تنبیهات بیاندازه خشنی است که هدف غائی را از میان میبرد.
در همین زمینه:
::برنامههای رادیویی شهرنوش پارسیپور در رادیو زمانه::
::وبسایت شهرنوش پارسیپور::