شهرنوش پارسیپور – در آمریکا انجمنهایی شکل گرفته که در کار بررسی وجوه رمزی قرآن هستند. این جمعیتها که تحت تأثیر راشد خلیفه، قرآنشناس مصری هستند، باور دارند که قرآن دارای رمزی عددیست. به این ترتیب که جمع ابجدی آیات قرآن همیشه قابل بخش به عدد ١٩ است.
خود بسم الله الرحمن الرحیم به صورت جمع ابجدی عدد ١٩ را نشان میدهد. اعضای این انجمنها که به طور خلاصه “گروه ١٩” نامیده میشوند جداً براین باورند که این کتاب مبین درست به همین علت یک کتاب آسمانیست. در عین حال روشن است که محاسبه رمز عددی قرآن تنها در عصر کامپیوتر امکانپذیر بوده است؛ چرا که رقمهای نجومی را باید محاسبه کرد. البته افرادی که به فلسفه ریاضیات علاقمند هستند به خوبی میدانند که در زمانهای قدیم میان اعداد و حروف ارتباط تنگاتنگی وجود داشته است. اعداد در حقیقت ارگانهای زندهای به شمار میرفتند. میتوان این رمزهای عددی را در ییجینگ، یعنی کتاب تحولات چینیان نیز پیدا کرد. در این کتاب اعداد یک و دو و سه و به دنبال آنها اعداد شش و هفت و هشت و ۹ از اهمیت معنایی بسیار والایی برخوردارند.
حقیقتیست که من کوچکترین اطلاعی از این مفاهیم رمزی عددی ندارم. کل دانش من محدود میشود به خواندن کتابی به نام فلسفه ریاضیات، که کتاب بسیار جالبیست و من آن را در زندان خواندم. با این گروه ١٩ نیز از طریق یک دوست و یک خویشاوند آشنا شدم. آنها کتاب راشد خلیفه و روایت قرآنی راشد خلیفه را در اختیار من گذاشتند؛ که خواندمشان و به فکر فرو رفتم. البته من بسیار دورم از پذیرش این اندیشه که این کتاب از آسمان نازل شده؛ یا به عبارت بهتر بگویم بسیاری از کتابها آسمانی هستند، چون نبوغ قابل تأملی در آنها به کار رفته است. از جمله این کتابها میتوان از دیوان حافظ نام برد. شعر حافظ بهراستی ملکوتیست. اما آنچه که اینجا در مد نظر من است این پرسش بنیادیست: آیا دیوان حافظ نیز همانند قرآن دارای رمز عددیست؟
سید محمد علی باب رمزشناس بسیار بزرگی بود. او برمبنای رمز عدد ١٩ شمار ماههای دوازده گانه را به ١٩ ماه ١٩ روزه رسانید و موفق شد از شمار پنج روز و چند ساعت اضافی دایره چرخش زمین به دور خورشید یک روز را کم کند.
میدانیم که حافظ به این نکته اشاره میکند: که “قرآن ز بر بخواند در چهارده روایت” پس بنا بر نص صریح خود دیوان حافظ، شاعر ما آشنایی بسیار گستردهای نسبت به قرآن داشته است. در عین حال دیوان حافظ در یک ویژگی به قرآن شبیه میشود. یعنی همانطور که آیات قرآن هریک مستقل از دیگریست و ارتباط منطقی میان آنها وجود ندارد؛ غزلیات حافظ نیز از ابیاتی شکل میگیرد که هر یک مستقل از دیگریست. شاعر ما قرآن را به ۱۴روایت از بر میخوانده است؛ و در عین حال در جایی در گفتوگو از منصور حلاج میفرماید: “عیبش این بود که اسرار هویدا میکرد.” پس میتوان باور داشت که حافظ از مجموعه انسانهای واقف به اسرار است که روش پنهان کردن راز را به خوبی میدانسته است. پس اکنون این پرسش پیش میآید که آیا دیوان حافظ نیز رمز عددی دارد؟
احساسی به من میگوید که دیوان حافظ نه تنها باید رمز عددی داشته باشد، بلکه با احتیاط میتوان گفت که دیوان حافظ ما روکشیست بر یک کتاب مخفی دیگر. بهراستی امکان ندارد کسی که این اشعار ملکوتی را میسراید اسرار کارش را با خود به گور برده باشد. البته میدانیم که حافظ در دوران بسیار سختی زندگی میکرده است: دوران ترکتاریهای تیمور لنگ که از کله بریده پشته میساخت. ظاهر ایالت فارس با تکیه بر عقل مردانی همانند حافظ موفق شد باج فراوانی به پادشاه خونریز بدهد و از یورش او ایمن بماند.
معروف است که میگویند تیمور لنگ به فارس میآید و حافظ را طلب میکند. شاعر به دیدار او میرود. تیمور میخواند که “اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را/ به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را”، و از حافظ میپرسد من این همه خون ریختم تا این دو شهر را بگیرم و تو به خال هندویی آن را میبخشی؟ و حافظ میگوید برای همین است که اینهمه فقیرم.
پس شاعر ما در دوران سختی زندگی میکند و امثال شیخ مگس او را احاطه کردهاند و آزارش میدهند؛ و زمانهایست که به هیچکس نمیتوان اعتماد کرد. پس هشدار میدهد که سر یار بدین دلیل به دار رفت که اسرار هویدا میکرد. پس حافظ اسرار را پنهان میکند، اما کجا؟ من شک ندارم که این اسرار در دیوان خود شاعر ذخیره شده است. چرا؟ به این علت ساده که او مردی فقیر است. امکانات و مال و منالی ندارد که بتواند در جایی اسرارش را مخفی کند. علاوه بر اینکه به طور حتم به خوبی میدانسته است که دانشش را هر کجا پنهان کند عاقبت لو خواهد رفت. پس بهترین جا پنهان کردن آن در میان اشعاریست که آن قدر زیبا هستند و آنفدر مستکننده که خود به خود خواننده را ارضاء میکنند. او کمتر ممکن است به فکر رمزشناسی بیفتد. حالا اگر افرادی که دانش دارند کوششی در این زمینه به خرج دهند که رمز عددی حافظ را بگشایند شاید به نتایجی برسیم.
شاید کسانی که از قرآن رمزشناسی میکنند روزی دریابند که در شکم این کتاب کتاب دیگری وجود دارد. اینک کسانی که با حافظ کار میکنند درست ممکن است به همین نتیجه برسند. البته شاید در جریان تاریخ و در طی این ۷۰۰ سال افرادی به فکر رمزشناسی عددی حافظ برآمده باشند، اما من تا به حال در جایی برنخوردهام به این معنا که در این زمینه کاری انجام شده باشد. اطلاع داریم که سید محمد علی باب رمزشناس بسیار بزرگی بود. او برمبنای رمز عدد ١٩ شمار ماههای دوازده گانه را به ١٩ ماه ١٩ روزه رسانید و موفق شد از شمار پنج روز و چند ساعت اضافی دایره چرخش زمین به دور خورشید یک روز را کم کند. اهمیت کار او به گونهای بوده است که بهائیان ماههای ١٩ گانه را باور دارند. میتوان از همین یک مثال نتیجه گرفت که انجام کارهایی از این دست و مطالعات ریاضی در ایران بسیار گسترده بوده است. اما روشن است که شاید کسی به فکرش نرسیده است که حافظ یک کتاب در شکم کتاب خود مخفی کرده باشد، چرا که کتاب او آن چنان در خود کامل است که چنین ادعایی را به بوته فراموشی میاندازد. اما تکرار میکنم که حافظ باید “اسرار” خود را در جائی پنهان کرده باشد.
ایران کشوریست که از نظر جغرافیایی بدخیم به نظر میرسد. این کشور همیشه دچار حملات و یورشها بوده است. وضع به گونهایست که گریه کردن یکی از اجزای اصلی مذهب رسمی آن را تشکیل میدهد. این واقعیت در عین حال نشان میدهد که چرا بناهای تاریخی در ایران تا این حد کم است. مردم همه چیز را به طور موقت سامان میدادهاند. جالب است که همتای یی جینگ چینیان که یک کتاب است و معادل شطرنج هندوان که یک دستگاه است؛ ایرانیان رمل را اختراع کردهاند که به راحتی میتوان آن را در مشت مخفی کرد. یعنی دستگاه ورزش ذهنیات را گوشه لبادهات جا بده و رونده باش. پس حافظ نیز عمارت بنا نکرده تا همانند اهرام مصر اسرار خود را در آنجا مخفی کند. او احتیاطاً از سادهترین روش استفاده کرده است: کتابی در شکم کتابی، به مدد رمز عددی.
میگویند آرزو بر جوانان عیب نیست. ۶۵ سال از عمرم میرود و هنوز ریاضیات نمیدانم. حالا با این ادعایی که در مورد دیوان حافظ دارم وسوسه میشوم که باقی عمر را صرف آموختن علوم مخفی بکنم. اما حالا تا من بیایم یاد بگیرم، شما دانستههای خود را به کار بیندازید. شاید رمز عددی حافظ را کشف کنید. خودتان فکرش را بکنید که اگر چنین کنید دچار چه حالت شعفی خواهید شد.
در همین زمینه:
::برنامههای رادیویی شهرنوش پارسیپور در رادیو زمانه::
::وبسایت شهرنوش پارسیپور::
سرکار شاهزاده خانوم با سلام و عرض ارادت
اگر هم رمزی پیدا شود این یک تصادف است تا یک حقیقت چه تعداد اعداد از انگشتان دو دست (9) تجاوز نمیکند و حروف الفبا هم که محدود هستند. از طرفی برخی حروف با تواتر بیشتری در کلمات و جملات یاقته میشوند و همین میتواند اعداد سری از این قبیل 19 یا 17 را در حساب ابجد به دست دهد.
اشعار حافظ از درجه بالایی از “تجربه معنوی” برخوردارند یعنی اینکه معنای برخی کلمات به عمد یا به هر دلیلی از حوزه مفاهیم معمول ان لغات فراتر میروند و گاه معانی کاملا استعاری و جدید را پدید می اورند. این پدیده در اثار رومی و همین سهراب سپهری خومان هم تا حدود زیادی یافت میشود و به همین دلیل است که گفته اند “المعنی فی بطن الشاعر”
حال اینکه بگوییم کتاب دیگری یا اسراری در کتاب حافظ نهفته است شاید فرستادن بندگان خدا به دنبال نخود سیاه باشد.
اری، شما هر شعر حافظ را بگیرید در ان از استعاره تا مفاهیم نو خواهید یافت پس اگز به دنبال معانی جدید باشید مسلما در کتاب حافظ خواهید یافت.
ما یک مهندسی داشتیم به نام “بازرگان” که مدتی نخست وزیر هم بودند ودر عین حال که با علوم منفرد و عقلی سروکار داشتند در قران هم غور و بررسی هایی میکردند و با شمردن کلمات قران به اعداد و ارقامی دست یافته بودند و انها را به عنوان اعجاز قران بر میشمردند. البته این مورد فقط به مرحوم بازرگان محدود نبود و بودند و هستند دیگر عزیزانی که از این قبیل کارها می کنند اما نتیجه هرانچه باشد یک تصادف است تا یک اعجاز.
خدا یار و نگهدارتان باشد
کاربر مهمان / 30 December 2011
بسیار به جا می بود اگر خانم پارسی پور پیش از نگارش این مقاله نخست کمی در مورد حافظ مظالعه می کردند، و حداقل در دیوان او کمی نگاه می کردند که مضصرع های او را به درستی نقل قول کنند. اولا در هیچ دیوانی “عیب” حلاج نبود که اسرار را هویدا می کرد، بلکه “جرمش” این بود. در ثانی عرفا جهان را مجموعه ای از اسرار می دانستند، جون به وحدت وجود اعتقاد داشتند و تلاش داشتند در هر چیزی اثری از خدا بیابند. به قول خود حافط “نقش” می خواندند، که یعنی در بازی ورق کارت حریف را می خواندند. برملا کردن اسرار و صحبت کردن میان عوام از اسراری که صوفیه به آن ها اعتقاد داشتند در میان صوفیان ممنوع بود، و سالکان با شرط احترام به این اصل به مراد خود روی می آوردند. حلاج که از مکتب جنید بغدادی برید و میان عوام از بازیابی خدا در وحود خود سخن گفت، “ان الحق”، در حقیقت در مکتب صوفیه جرمی کرد که منتهی به مرگ وی شد. او به اتکای عارف بودن خویش است که از سوی حافظ “یار” تلقی می شود.
در بسیاری از ابیات حافظ از اعداد ابجد برای مشخص کردن تاریخ اتقاتی که به آنها ارحاع دارد استفاده می کند، مثلا سال قتل شاه شیخ، سلطان ابو اسحق، از سوی ایادی سلطال مبارز. اما عحیب خواهد بود اگر به جای خواندن حافظ و تعبیر آنچه با کلمات خود می گوید در پس کلمات و حروف وی دنبال عدد ۱۹ بگردیم.
سینا بینشیان / 30 December 2011
دوستان گرامی به نظرم دچار اشتباهی شده اید. من نگفتم حافظ از آسمان آمده ، یا بناست عدد ۱۹ در آن یافت شود. بلکه عرضم این است که ممکن است آن بخش از مفاهیمی را که به دلیل روح زمان نمی تواسنته گفته باشد در پس و پشت اشعارش پنهان کرده باشد.
به هرحال این بحث را مخدومه تلقی کنید. من مطمئن هستم آنها که باید این کار را بکنند متوجه شده ند.
شهرنوش
کاربر مهمان شهرنوش پارسی پور / 30 December 2011
به نظر من بزرگترین اشتباه این است که به دنبال رمزنگاری کتابها برویم.هر کتابی همان چیزی هست که هست و نمیدانم چرا بعضی ها اصرار دارند بگویند نه “این” نیست و در اثر رمز نگاری” آن “میشود.ممکن است یک مصراعی یا یک بیتی پیشینه تاریخی در خود داشته باشد که بایستی آن را بدانیم ولی هیچ ارتباطی به رمز نگاری ندارد.رمز نگاری کنیم که چه بشود؟ مثلا بگوییم عدد 19 پایه کتاب حافظ است خوب که چی بشه؟ما رو به چی میرسونه؟ آیا حافظ منظورش از نگارش دیوانش این بوده که ما به همچین کشفی برسیم؟ یا این بوده که معنی و مفهوم ابیات را همانگونه که هست و میبینیم درک کنیم؟ظاهرا عشق به ماوراء هیچ وقت از بین نمیرود و خیلی از افراد به جای درک مفهوم یک کتاب دنبال کشفیات در ان هستند.در صورتیکه اصلا منظور اون نویسنده یا شاعر این نبوده .رمز نگاری کنیم که بگیم این کتاب از آسمان آمده یا از اول فرض رو بر این بزاریم که دیوان حافظ از آسمان آمده ، پس حتما رمزی با خود دارد؟
اتابک - مشهد / 30 December 2011
خانم پارسی پور،
روح زمان؟ فکر کنم مفهوم را اشتباه استفاده می کنید. فیلسوف های قرن ۱۸ و ۱۹ که از این مفهوم استفاده می کردند منظورشان این بود که مفاهیم و معنا هایی که در تمامی تولیدات فکری یک عصر وجود دارد که متفکران در فعالیت مشخصشان از آن نمی توانند مطلع باشند و روح زمان خودش را بعدا در نگاه انتقادی مخققان تاریخ نشان می دهد. سال هاست که مفهوم “روح زمان” به دلیل غیر علمن بودن استفاده نمی شود، چون چیزی که در یک دوره تاریخی همه جا و نزد همه کس وجود داشته باشد مثل ایده خدا می ماند و خارج از زمان و مکان قرار می کیرد و هیج پدیده، رفتار، ایده و واقعه ای نیست که خارج از آن قرار بگیرد. چنین چیزی ناقض ندارد و هر گاه برای بررسی مشخصش کنید مثل الکل در دستتان ناپدید می شود و در محموع دیگر پدیده های عصر پنهان می شود.
اگر منظور شما اشاره به معنا های پنهان شعر حافظ است.خود شعر عرفانی که در فالب غزل عاشقانه بیان می شود یک نوع پنهان سازی منظور اصلی عرفان است. ایده وحدت وجود باعث آن می شود که عرف نزد همه پدیده های مشخص حداقل دو معنی بیابد که این امر به او و بیان عرفانش قابلیت پنهان شدن در پس استعاره های عاشقانه را می دهد.
اینطور بنظر می رسد که می خواهید بدون هیچ دلیل و منطقی که برآمده از سابقه تحقیقاتی در مورد حافظ باشد ایده ای مطرح کنید که تازه باشد. هر کسی می تواند اینکار را بدون کمترین تحقیقی انجام دهد. می خواهید من همیدطور بیخود و بی دلیل یک ایده پر رمز مطرح کنم؟ هیچ می دانستید که قطر کره زمین ۸۵۰ هزار برابر ارتفاع خانه کعبه است؟ حالا می توانیم ببینیم رابطه ارتفاع خانه کعبه با فاصله زمین تا خورشید یا زمین تا ماه چیست. اگر فرض ما اعتقاد بر وجود حکمتی در تمامی این تناسب ها باشد، قطعا با کمی فکر می توانیم ارتباطی میان این تناسب ها با هم و با خانه کعبه پیدا کنیم… اما واقعیتش کاری که در این حالت می کنیم هیچ ارزش علمی، فکری و فلسفی ندارد.
سینا بینشیان / 31 December 2011
سید علی محمد باب نه سید محمد علی باب و از قرار زده رو دست خیام . و آخر آنکه بین ایهام و رمز فرق بگذارید.
کاربر مهمان / 31 December 2011
جناب سینا بینشیان
منظور من از روح زمان توجه به دوران حافظ است که سراسر مشحون است از خونریزی های تیمور لنگ. مثال دیگری برای شما می زنم:
عزیزالدین نسفی در مقطع خونریزی های مغول به فارس گریخته و از آنجائی که بخش قابل ملاحظه ای از عارفان در یورش مغول کشته شده بودند، با این محاسبه ساده که ممکن است سنت عرفانی نابود شود نشسته است و برای مردم عادی کتاب الانسان الکامل را تحریر کرده. او در آخر هر فصل می گوید می بینم که فهم نکردی، پس دوباره می گویم. اما جالب است که او یک کلمه به یورش مغول اشاره نمی کند. چرا؟ چون مغول در همان حوالی ایالت پارس است و عزیزالدین می ترسد یک کلمه اضافه بگوید و آنها یورش بیاورند.
زمانه حافظ نیز چنن است. امیر تیمور آنقدر نزدیک ایالت فارس است که برای بازدید به آنجا می آید. اما حافظ یک کلمه درباره او در کتابش نمی نویسد. چرا؟ چون می ترسد چیزی بگوید و پادشاه خونریز را خشمگین کند. پس اما این یعنی روح زمانه حافظ. اینک بر مدار چنین حالی شاعر ما باید حرف های اصلی اش را در جائی گفته باشد. پرسش این است که اینجا کجاست؟
امروز می بینیم که قرآن رمز عددی دارد. فکر نمی کنم که قضیه به همین جا محدود شود که پیامبر کوشش کرده باشد دائم روی عدد نوزده بچرخد. پس ممکن است کتابی در شکم قرآن فعلی پنهان باشد.
پندار من چنین است که حافظ که قرآن زبر بخواند در چهارده روایت به نظر می رسد اولا از ان راز آگاه است و ثانیا شاید خودش نیز کتابی را در دل کتابی پنهان کرده باشد.
اما چرا من به این نکته اشاره کردم؟ دلیل نخستینش این که می خواستم دلبری کنم و من هم به سهم خودم چیزی درباره حافظ بگویم. دلیل دومم اما این بود که چون شصت و پنج ساله هستم و ناگهان فکری به خاطرم آمده که به نظرم قابل تامل می آید ، و چون خودم بضاعت علمی این تحقیق را ندارم، و چون ممکن است یک نفر از خوانندگان سایت به این مبحث علاقمند باشد ، و چون ممکن است احتیاطا این شخص دانش در زمنه علوم قدیمه داشته باشد، و چون ممکن است که چند نفری در این باب بحث کنند و تشویق به مطالعه ای در این زمینه بشوند…. من این نکات را گفتم.
موید باشید، در عین حال از لحن مودبانه نامه تان سپاسگزارم.
شهرنوش
کاربر مهمان شهرنوش پارسی پور / 31 December 2011
با سلام میخواستم بعد از توضیح اول چیزی ننویسم چون ایشان کرامت کرده و به ما خوانندگاه اعلام کردند که بایستی این نوشته را نقل از نوشته:"به هرحال این بحث را مخدومه تلقی کنید. من مطمئن هستم آنها که باید این کار را بکنند متوجه شده ند. شهرنوش" – مختومه قلمداد کنم و بروم دنبال کارم. بنده هم قبول کردم و چیزی ننوشتم. اما چون خودشان دوباره به بحث وارد شدند بنده هم به خود اجازه دادم تا جسارتا وارد گود شوم و در مورد توضیح-نوشته های ایشان هم توضیحی بدهم و هم توضیحی بخواهم. ایشان نوشه اند که "من مطمین هستم آنها که باید این کار را بکنند متوجه شده اند." این جمله کمی معنا داراست چونکه اولا ایشان ما بندگان خدا را تلویحا کمی کم ذکاوت تر از "انها که باید این کار را بکنند متوجه شده اند" دانسته اند و ثانیا اینکه از ما خواسته اند که مساله را نادیده بگیریم و برویم دنبال کارمان و ثالثا خانم نویسنده انچنان "مطمین" هستند که حتی نمیخواهند به ما بندگان خدا اجازه بحث در این مورد را بدهند. گرچه در توضیح دومشان تناقض اشکار با این جمله بالا وجود دارد. البته بعدا ایشان توضیح دادند که میخواستند "دلبری کنند" و غیره—- که حرف ایشان را قبول میکنم و این بحث را میبندم. سوال بنده اینست اگر کسی مقاله ای مینویسد ایا نباید بتواند ادله ای را هم به خوانندگان ارایه دهد تا انهارا متقاعد سازد!؟ مگر منظور از نوشتن این مقالات روشنگری و اشاعه اطلاعات نیست؟ پس چرا به انها بگوییم که شما خدای نکرده عقلتان نمیرسد و بروید دنبال کارتان؟ دیگر اینکه اگر به خوانندگان بحث گفته شود که بروید دنبال کارتان و بعد از انها دعوت شود که وارد بحث شوند کدامیک را باید دنبال کرد!؟ با احترام امیدوارم زمانه این نوشته را بی حرمتی به خانوم پارسی پور تلقی نکند و اجازه دهد نصب شود تا ایشان هم بتوانند از گفته خود دفاع کنند ا ان را اصلاح کنند.
کاربر مهمان / 31 December 2011
با اجازه فقط اشاره کنم که حافظ مدت کوتاهی قبل از فتح شیراز از سوی تیمور لنگ مرده است. از قرائن بر میاید که حافظ در سال ۷۹۲ هجری (در دسامبر سال ۱۳۸۸ یا ژانویه سال ۱۳۸۹ میلادی* قمری فوت کرده باشد، یعنی چند ماهی قبل از امدن تیمور به شیراز.
تیمور هم مغول نبوده، ترک تاتار بوده است ولی مثل دیگر کشور گشایان آن عصر اصرار داشته است که نسبت خود را به چنگیزخان برساند… در ضمن این هم نادرست است که حافظ چیزی در مورد تیمور لنگ نگفته باشد. حافظ که در دوران آغاز کشورگشایی تیمور زنده بود نظر مثبتی به او داشت و در غزلی به او به عنوان “ترک شیرازی” یاد می کند و به او “سمرقند و بخارا” را می بخشد.
سینا بینشیان / 01 January 2012
مونه اينكه كتابى آبستن كتاب(هاى) ديگرى باشد خود ايده-ى رمزآميز و جالبى است. ولى اين مونه جديدى نيست. تمامى اصول رمزى(ميستيك و عرفانى شرق و غرب) همگى ريشه دينى و خاوندى و آسمانىدارند. در واقع همه آن اسرار فرضى را مىتوان به اين قاعده كلى ارجاع داد كه چون زبان يا متن-ها( خصوصا شعر و داستان) تعديل پذير و ناكران-مند Openended مىباشند، پس روالهاى كشف و تعبير همواره براى خواننده باز است.
جيمزجويس مدعى بود كه دانشگاهىها بايد چند قرن (سيصد سال) روى بيدارى فينيگن-ها Finnegans Wake مطالعه بكنند تا پى به معناى اسرار درونى اثرش ببرند.
در ضمن عبارت روح زمانZeitgeist Lat. genius saeculi در سال ١٧٦٩ توسط گاتفريد هردر (و رمانتيك-گراها) سكه خورد . گاتفريد هردر با انتقاد از genius saeculi كه خود اثرى از آدلف كلوتس بود واژه لاتينى(مذكور) را به آلمانى برگرداند كه هنوز هم كاربرد دارد. در زبان فارسى كلمه <روح> در تركيب روح زمان هم-چم(مترادف) رسايى نمىباشد.
مص شناسا
کاربر مهمان M. Shenasa / 04 January 2012
مفهوم “روح زمان” البته هنوزهم از سوی عده ای استفاده می شود اما چیزی که در طی تمامی یک دوره تاریخی نزد همه و همه جا وجود دارد اصولا قابل تدقیق و بحث نیست. چیزی قابل بحث است که مکان و زمان مشخصی برای حضور آن بتوان شمرد و مواردی را بتوان ذکر کرد که در آن موارد صدق نکند. استفاده از مفهوم “روح زمان” به آن ترتیبی که خانم پارسی پور از آن استفاده کردند به این می ماند که جیزی را با خودش توضیح بدهیم.
هردر مانند دیگر رمانتیک های تاریخ گرا مذهبی بود، مانند بقیه آنها یک دوره تاریخی را به موقعیت ها و واحدهای زمانی یا فرهنگی مشخص تقسیم می کرد تا آنها را در فردیت و تحت شرایط مشخص خودشان مورد بررسی قرار دهد و بفهمد. این به آن معنی بود که دوره های مشخص به اجزاء خود تجزیه می شدند و تصویر کلیت تاریخ متشتت می شد. بنابراین هردر و دیگر رمانتیک های تاریخ گرا وقایع را در سطح دیگری، سطحی بسیار انتزاعی، با مفاهیمی نظیر “اراده الهی” و “روح زمان”، دوباره به هم پیوند می دادند تا منظری بر کل تاریخ نیز داشته باشند.
همه متون البته قابل تعبیر هستند و همانطور که آقا یا خانم “مص شناسا” فرمودند “ناکران-مند” هستندو کرانه ای برای تعابیر نباید قائل شد. اما هر چه تعداد و دفعات تعبیر بیشتر باشد، تعبیری قانع کننده تر خواهد بود که بر تعابیر قبل تز خودش احاطه داشته باشد، آنها را شامل شود و تعبیر خود را از طریق رودررویی با آنها یا تایید آنها تثبیت کند. تعبیر همیشه بر یک سنت استوار است و به همین خاطر است که مثلا تعبیر یک متخصص قرآن بر تعبیر شخصی که بار اول است قرآن را می خواند ارجحیت دارد. مشکل استدلال خانم پارسی پور این بود که اصولا هیج ارتباطی با سنت حافظ شناسی و سنت تعبیر اشعار حافظ نداشت. اگر قرار باشد همه در هر موردی باین ترتیب استدلال کنند، اصولا هر چیزی را در هر موردی بدون هیچ استدلالی می توان گفت و نظرها آنقدر شخصی و بدون ارتباط با هم خواهند بود که اصولا امکان ارتباط گیری و رودررویی با هم را از دست می دهند.
سینا بینشیان
سینا بینشیان / 08 January 2012
در ضمن اصرار خانم یا آقای ” مص شناسا” بر استفاده از عدم استفاده از کلماتی در زبان فارسی که از ریشه عربی هستند متاسفانه باعث آن شده است که درک منظور ایشان بسیار مشکل شود. کلمه “مونه” که اشان بکار می برند به احتمال قوی یعنی “نظر” یا “نظریه”؛ کلمه “چم” هم احتمالا معنای “معنی” می دهد و بنابراین “هم-چم” یعنی “مترادف” یا “هم معنی”: کلمه “خاوند” مخفف “خداوند” است… و “ناکرانمند” هم یعنی “بدون انتها”.
این کلمات یک کارکرد دیگر هم به جز ثقیل ساختن صحبت دارند و آن این است که تعداد خوانندگان متن و شرکت کنندگان در بحث را تقلیل می دهند و بحث را محدود به عده ای خاص می کنند. عده ای ممکن است از غیرمعمول یا ثقیل بودن کلمات از شرکت در مکالمه متوحش شوند… آیا بهتر نیست به جای اینکار از کلماتی که فارسی زبانان سال ها از آنها استفاده کرده اند و با آنها فکر کرده اند استفاده کنیم؟ به نظر من در این حالت نه تنها تفهیم منظور ساده تر می شود بلکه کسی را هم عامدانه یا ناخودآگاه از گفتگو حذف نخواهیم کرد.
سینا بینشیان
سینا بینشیان / 10 January 2012