چه عاملی باعث شد که شما به مسیحیت پیوندید؟

رضا صادقی: من وقتی به اینجا آمدم، تنهایی برایم بسیار آزاردهنده بود. خودم را خیلی غریب و تنها حس می‌کردم و مسیحیت را در واقع پناهگاهی دیدم برای تنهایی‌هایم. کلام انجیل، کلام مسیح را هم بسیار دلنشین و روحانی دیدم و خیلی زود جذب آن شدم. البته خیلی زود هم نه، چون حدود یک‌سال طول کشید که انجیل را بتوانم خوب مطالعه و پیامش را دریافت کنم و بعد از آن هم سعی کردم که واقعاً مثل دستورات انجیل عمل کنم.

چطور شد کتاب انجیل به دست شما رسید و در چه شرایطی؟

من در کمپ پناهندگی بودم. به‌واسطه‌ دانستن زبان انگلیسی برای خیلی از پناهنده‌ها ترجمه می‌کردم. تا این که یک روز دوستان من آمدند و گفتند که یک گروه مبلغ مسیحی آمده‌اند و دارند با ما صحبت می‌کنند، ولی ما نمی‌فهمیم چه می‌گویند. اگر می‌شود، تو بیا برای ما ترجمه بکن. آشنایی من با این گروه به این ترتیب انجام شد که من قبول کردم برای‌شان ترجمه کنم، اما چون پیشینه‌ مذهبی اسلامی هم داشتم، زیر بار نمی‌رفتم که بخواهم خودم مسیحی شوم. بعد از مدتی که برای این گروه ترجمه کردم، آنها کتابی را به من دادند که همان کتاب انجیل بود و گفتند اگر دوست داشتی، بخوان. مجبور نیستی بپذیری. فقط بخوان، جهت اطلاع خودت. آنجا بود که برای اولین‌بار این کتاب به دست من رسید و شروع به مطالعه آن کردم.

چه چیزی در این کتاب برایتان جالب بود که آن را در قرآن پیدا نمی‌کردید؟

آن خشکی و جمودی که در دین اسلام بود، آن دستورات زیادی که در دین اسلام هست و حتی خصوصی‌ترین روابط یک شخص با همسرش را نیز دربر می‌گیرد در این کتاب نبود. در قرآن حتی برای رفتن به توالت هم قوانینی هست مبنی بر اینکه باید با پای چپ وارد شوی با پای راست بیرون بیایی. یعنی آنقدر قوانین در اسلام زیاد هست که آدم اصلاً مقصد تمام آن دعاها را فراموش می‌کند. شما وقتی به نماز ایستاده‌اید، حتی برای اقامه‌ نماز آنقدر قوانین وجود دارد، مکان نمازگزار یا چه می‌دانم ساعت نماز و وضوح که شما تمام فکرت فقط معطوف به اجرای آن قوانین می‌شود.

الان در ایران ما بسیار می‌شنویم و می‌خوانیم که گرایش زیادی به مسیحیت پیدا شده است. آیا به نظر تو یکی ازدلایل آن می‌تواند این باشد که شرط و شرایطی که دین مسیحی برای پیروان خودش می‌گذارد، آسان‌تر از شرایط دین اسلام است؟

وقتی من از انجیل صحبت می‌کنم منظورم عهد جدید است. چون عهد عتیق همان کتاب موسی است که آن هم به همان اندازه خشک است که اسلام هست. آن هم به همان اندازه قوانین دارد که قرآن دارد، اما کتاب عهد جدید انجیل، کتاب عیسی، تمام قوانین‌اش خلاصه می‌شود به محبت کردن. یعنی شما در سرتاسر انجیل عهد جدید با قوانین این‌چنینی مواجه نمی‌شوید که چه بخورید و چه نخورید. یا کجا بروید و کجا نروید. یا چه ساعتی با خدا صحبت کنید و چه ساعتی نه. هیچ یک از این قوانین وجود ندارد. تنها قانونی که عیسی از آن می‌گوید، این است که به همدیگر محبت کنید و از آنجایی که ایرانی‌ها از طریق کتاب مولانا و حافظ با این محبت و با این صوفی‌گری و عرفان آشنایی دارند، خیلی زود جذب این کتاب می‌شوند.

یعنی به نظر شما این گرایشی که الان در داخل ایران به مسیحیت پیدا شده، به همین دلایل است یا دلایل دیگری هم دارد؟

البته باید گفت حکومت فعلی هم بی‌تأثیر نیست. در زمان سابق به خاطر این که حکومت، حکومتی دینی نبود، هیچ وقت مسائل دینی مورد انتقاد قرار نگرفت. البته هنوزهم که هنوز هست به همین ترتیب است و آن دوران هم به همین ترتیب بود و دقیق و منتقدانه در اختیار مردم قرار داده نمی‌شد. یعنی کسی نمی‌آمد دین را واقعاً نقد کند. اگر کسانی هم پیدا می‌‌شدند، مثل مرحوم کسروی یا علی دشتی یا هرکسی که به‌هرحال جرئت می‌کرد دین را نقد کند، مورد ضربت چاقوی تندروهای اسلامی قرار می‌گرفت. به همین ترتیب دین اسلام همیشه نقد نشده باقی ماند و حکومت فعلی هم که اصلاً زاده و پرورده‌ این دین است. به همین ترتیب این دین هیچ وقت واقعیت‌ و ماهیت‌اش به مردم آشکار نشد و مردم همیشه در ذهن‌شان یک اسلام من‌درآوردی داشتند و این که باید به همنوع کمک کرد. ولی واقعاً چهره‌ خشن اسلام هیچ‌وقت برای مردم آشکار نبود.

به‌هرحال دین و مذهب بخشی از فرهنگ ما هستند که ما با آن به‌بار می‌آییم و بزرگ می‌شویم. الان چه حسی دارید نسبت به این که به مسیحیت پیوسته‌اید، اما با فرهنگ ایرانی بزرگ شده‌اید که آمیخته‌‌‌ به باورهای مختلف مذهبی است و در عین حال در هلند زندگی می‌کنید که به‌عنوان یک کشور ضد اسلام شناخته شده است؟

اولاً این که من واقعاً خوشحالم از این بیداری‌ای که در ذهنم به‌وجود آمده است و من به واسطه آن توانستم در واقع دنبال گمشده‌ام بگردم. گمشده‌ من مسیحیت نبود. گمشده‌ من زرتشت نبود. گمشده‌ من خرد بود. امیدوارم روزی برسد که در ایران ما هم آنقدر آزادی وجود داشته باشد که پِیروان ادیان مختلف به راحتی بتوانند حرف‌های‌شان را بزنند و مردم نیز به راحتی آنها را نقد کنند. فرق نمی‌کند چه دینی باشد. چون دین همانطور که شما گفتید، قسمتی از زندگی انسان است و هیچوقت از او دور نیست. وقتی شما تصمیم می‌گیرید، دین را در نظر می‌گیرید. وقتی شما می‌خواهید ازدواج کنید، دین‌تان را درنظر می‌گیرید. دین واقعاً در همه‌ی ابعاد زندگی دیده می‌شود. پس چگونه است که در انتخاب پدیده‌‌‌ای چنین مهم، شما هیچ وقت آزادی نداشته باشید! همه‌ مردم باید در انتخاب دین‌شان آزاد باشند.

بین مسیحیان رسم این است که روزهای کریسمس اعضای یک خانواده‌ دور هم جمع می‌شوند و به همدیگر هدیه می‌دهند و ترانه‌های مذهبی خودشان را می‌خوانند. شما به مسیحیت پیوسته‌اید، ولی خانواده‌ شما همچنان مسلمان هستند. اگر شما در چنین روزی دور هم بنشینید، اختلافی بین خودتان نمی‌بینید، یا جدایی و دوری بین همدیگر احساس نمی‌کنید؟

منظورتان از خانواده‌ من خانواده‌ای است که در ایران هستند؟

بله، پدر و مادرتان.

البته که تفاوت زیاد است. چون این روند تغییر و انقلاب فکری‌ای که در من به‌وجود آمده، حاصل یک شب و دو شب نبوده است. ۱۴-۱۳ سال طول کشید که من به اینجا رسیدم. این انتظار نابه‌جایی است که من از آنها بخواهم در آن واحد مرا بپذیرند و با من همفکر شوند. ولی خب دوست داشتم که می‌توانستم حداقل با آنها در رابطه با این باور جدیدم حرف بزنم…

نمی‌توانید؟

به‌هرحال فضای ایران به حدی فضای بسته‌ای است که نمی‌شود. یعنی من آنها را درک می‌کنم. چون من هم یک ایرانی هستم و آنجا زندگی کرده‌ام. زمانی که در ایران بودم، فکر می‌کردم اسلام بهترین دین دنیاست و تمام دین‌های دیگر در واقع قسمت کوچکی از این دین هستند و دین ما کامل‌ترین است. بعد آمدم اینجا و دیدم چنین تفکری، اشتباه محض است. چون هرکسی فکر می‌کند دین‌اش بهترین دین دنیاست. از یک بودایی هم اگر بپرسید، فکر می‌کند دین‌اش بهترین دین دنیاست. اینجا بود که متوجه شدم اینطور نیست و همه می‌توانند با روش‌هایی که خودشان دارند، حالا یا از طریق بودا یا از طریق زرتشت، با خدایی که در ذهن‌شان دارند ارتباط برقرار کنند. البته که دوست داشتم می‌توانستم با والدینم، با خواهرها و برادرهایم در رابطه با این باور جدید حرف بزنم و امیدوارم که روزی برسد که این کار شدنی باشد.

در روزهایی چون روز کریسمس آیا به کلیسا می‌روید و عبادت می‌کنید؟ در آستانه سال نو میلادی چه آرزویی دارید؟

با توجه به شرایط کنونی ایران، این که به‌هرحال در شرایط خیلی سختی هستیم و هموطنان‌مان در ایران دارند شرایط بسیار سختی را می‌گذرانند، بزرگ‌ترین آرزوی من این است که درهای بسته باز شود و ملت ایران به آنچه استحقاق‌شان هست برسند؛ یعنی آزادی. آرزو دارم همه در این کره‌ خاکی آزاد زندگی کنند و برای آینده‌شان، برای دین‌شان و برای راه زندگی‌شان آزادانه تصمیم بگیرند.