بهنام داراییزاده – امروزه برخورداری از “محیط زیست سالم” بهعنوان یکی از مصادیق اصلی “مجموعه حقوق بشر”، به ویژه در گستره حقوق موسوم به نسل سوم شناخته میشود. تاکنون چندین سند و کنوانسیون مهم بینالمللی در این زمینه نوشته شده و فعالان محیط زیستی نیز سعی میکنند بهطور مدام، دولتها را در این عرصه تحت فشار قرار دهند.
بهرغم اهمیت این مسئله و نیز شرایط بسیار بحرانی محیط زیست در برخی مناطق ایران، به نظر میرسد مردم ایران حتی در توسعهیافته ترین مناطق شهری (مانند تهران که بهطور روزمره با خطر محیط زیست آلوده و آلودگی کشنده هوای تهران مواجهاند)، نسبت به این مسئله حساسیت و توجه لازم را ندارند. به گونهای که در طول چند سال اخیر، شاهد هیچگونه حرکت اعتراضی منسجم و گستردهای، حتی در قالب بیانیههای معمول اینترنتی نیز نیستیم.
در گفتوگو با دکتر مهرداد درویشپور، جامعهشناس و استاد دانشگاه در استکهلم، این مسئله را با او در میان گذاشتهایم و ابتدا از او پرسیدهایم: عامل اصلی بیتوجهی مردم ایران، بهویژه روشنفکران و کنشگرانی که خود را فعال اجتماعی یا حقوق بشر تعریف میکنند چیست؟
مهرداد درویشپور: تا آنجا که به نقش روشنفکران برمیگردد، اصولاً یک دوره طولانی روشنفکران ایران تحت تأثیر اندیشههای چپ، مبارزات اجتماعی، طبقاتی و انسانی را فوقالعاده مهمتر میدانستند و بنابراین توجه به محیط زیست را یک مسئله “لوکس” تلقی میکردند و معتقد بودند زمانی که “فقر فزاینده و شکافهای طبقاتی” وجود دارد، پرداختن به مسئله “محیط زیست”، نوعی طفره رفتن از مسائل اصلی و واقعیتر جامعه است.
روشنفکران راست نیز از آنجایی که به پروژه صنعتی شدن و توسعه صنعتی و پروسه پیشرفت بیشتر علاقه داشتند، توجه به محیط زیست را نوعی عامل بازدارنده در “ایدئولوژی پیشرفت” میدانستند و کماکان نیز این چنین میاندیشند.
به این معنا، دو گروه اصلی جامعه روشنفکری ایران، به مسئله “هارمونی انسان با طبیعت” و مسئله مقابله با آلودگیهای محیط زیست توجه کافی نداشتهاند. من یادم هست زمانی که سال ۸۷-۸۶ میلادی برای اولینبار به اهمیت توجه جنبشهای ترقیخواه به محیط زیست در کنار مسئله عدالت اجتماعی، دموکراسی، فمینیست و رفع نژادپرستی و تبعیض قومی اشاره کرده بودم، با موجی از انتقاد روبهرو شدم.
بنابراین، گفتمان روشنفکرانه چه تحت تأثیر”ایدئولوژی پیشرفت”، یعنی ایدئولوژی راست و چه تحت تأثیر مقوله “عدالت اجتماعی”، یعنی ایدئولوژی چپ، به مسئله طبیعت و هارمونی انسان با طبیعت کمتر توجه دارند و همین امر نیز یکی از اسباب به حاشیه رانده شدن “ذهنیت محیط زیستی” در جامعه ایران شده است.
علاوه بر نقش روشنفکران و گفتمان حاکم روشنفکری، باید به واقعیت دیگری نیز توجه کرد. واقعیت این است که در سایر جوامع نیز دغدغههای “محیط زیستی” و “آگاهی محیط زیستی” در جاهایی رشد کرده است که از درجه “توسعه صنعتی” بالایی برخوردار بودهاند. فراموش نباید کرد که توسعه صنعتی بالا، مسئله محیط زیست را خودبهخود به مسئله جدیتر برای جامعه تبدیل میکند.
مسئله مهمتر هم این است که در کشورهای پیشرفته صنعتی، در جاهایی که مردم از یک رفاه نسبی برخوردارند، زمینه مناسب فراهم میشود تا مردم بهجای این که تنها به “نان شب” خود بیاندیشند، به مسئله آلودگی محیط زیست، مقابله با آن و حفظ هارمونی انسان با طبیعت نیز بیاندیشند.
در ایران اما، واقعیت این است که که ما با نوعی “بیرحمی خشن روابط انسانی” روبهرو هستیم؛ ازجمله با فقر فزاینده روبهروایم. در واقع این شکافهای گوناگون اجتماعی باعث میشود مردم به راستی به نان شبشان بیاندیشند، به دیکتاتوری و سرکوب بیاندیشند. در نتیجه مسئله محیط زیست در شرایطی که مردم از تأمین نان شب خود عاجزند، به راستی، صورت و شکلی لوکس به خود بگیرد.
در چنین شرایطی، نه روشنفکر جامعه بهطور جدی به این مسئله میاندیشد، نه دولت به محیط زیست توجه دارد و نه این فقر فزاینده و عدم توسعه صنعتی، اجازه میدهد که محیط زیست، دغدغه مردم شود. از سویی دیگر، سیاست انزواجویانه دولت جمهوری اسلامی نیز خود مانع دیگری است؛ این سیاست جلوی انتقال آگاهیهای جهانی و امکان همکاری بینالمللی در راستای مقابله با مشکلات محیط زیستی در کشور را گرفته است.
ولی این طور به نظر میرسد که در سطح محلی و بومی، شاهد برخی از حرکتهای موردی هستیم. مانند حرکتهای اعتراضی که در تابستان همین امسال در مناطق آذرینشین ایران نسبت به خشک شدن دریاچه ارومیه صورت گرفت. در تحلیل چنین نمونههایی، به نظر شما این عامل “قومیت” است که تعیین کننده است یا حساسیت نسبت به مسائل زیستمحیطی بومی؟
همان طور که مسئله “خودآگاهی قومی” در جامعه در حال رشد است، یک درجه از “آگاهی محیط زیستی” نیز به تدریج در جامعه در حال شکلگیری است. اشاره و مسئله من این بود که چرا این گفتمان همگانی نشده است؟
در مورد دریاچه ارومیه، به دو دلیل به سرعت حساسیت ایجاد شد: دلیل نخست این که دریاچه ارومیه بهطور خاص، جمعیت آذری کشور را به حرکت در آورد. یعنی در این جریان، “انگیزه اتنیکی” بالا بود و هموطنان آذری ما احساس میکردند که “نابودی دریاچه ارومیه” میتواند بهطور جدی موقعیت مناطق پیرامونی را از چیزی که هماکنون هست، به مراتب وخیمتر کند.
دوم این که نابودی دریاچه ارومیه در زمره آن مواردی است که پیامدهای فوری اقتصادی- نه فقط محیط زیستی- دارد و از این نظر، یک نوع دلنگرانی بیواسطه را در افکارعمومی مردم منطقه ایجاد کرد. واقعیت این است که جامعه با آن دسته از مسائل محیط زیستی که بازتاب و پیامدهایش فوری نیست، خیلی درگیر نمیشود. یک نمونه دیگر آن، همین مسئله آلودگی هوای تهران است.
تهران یکی از خطرناکترین و آلودهترین شهرهای جهان شناخته میشود. قاعدتاً اگر یک “آگاهی محیط زیستی” درخوری وجود داشت، باید اعتراضهای جدی علیه این پدیده صورت میگرفت، اما همانطور که اشاره کردم در اینجا نه عامل اتنیکی نقش دارد و نه ایرانیان احساس میکنند که این “آلودگی محیط زیست “به طور مستقیم بر سرنوشت و زندگی اقتصادیشان تاثیر میگذارد.
به گمان من، اگر به راستی مردم آگاه بودند که همین مسئله آلودگیهای محیط زیستی تا چه اندازه به مرگ و میر و نابودیشان منجر میشود، شاید افکار عمومی حساسیت بیشتری بهخرج میداد و فشار بیشتری نیز برای بهبود شرایط محیط زیست کشور ازجمله آلودگی هوای تهران در جامعه دیده میشد.
ولی این طور به نظر میرسد که مردم تهران بهطور خیلی ملموسی با این مسئله درگیر هستند. به این معنا که هر شهروند تهرانی در این شهر ۱۲-۱۰ میلیونی، بهطور روزمره با مسئله آلودگی کشنده هوای تهران مواجه است. پرسش مشخص من این است که چرا مردم تهران به رغم این آگاهی عینی، اعتراض خاصی ندارند؟ حتی در میان روشنفکران و فعالان اجتماعی نیز حرکت مشخصی- در قالبهای مدنی- دیده نمیشود؟
در ایران در زمینه مسائل سیاسی، برگزاری انتخابات، یا حتی مشکلات اقتصادی مربوط به کارخانهها و… ما شاهد اعتراضهایی بودهایم؛ مانند اعتراضهای زنان بر سر مسائل حقوقیشان، اعتراضهای کارگران برای دستمزدهای عقبافتاده یا دشواریهایی که در کارخانهها با آن مواجه هستند و یا جنبش همگانی و عمومیتر موسوم به جنبش سبز بر سر مسئله حق رأی و غیره.
تهران یکی از خطرناکترین و آلودهترین شهرهای جهان شناخته میشود. قاعدتاً اگر یک “آگاهی محیط زیستی” درخوری وجود داشت، باید اعتراضهای جدی علیه این پدیده صورت میگرفت، اما همانطور که اشاره کردم در اینجا نه عامل اتنیکی نقش دارد و نه ایرانیان احساس میکنند که این “آلودگی محیط زیست” به طور مستقیم بر سرنوشت و زندگی اقتصادیشان تاثیر میگذارد!
به این معنا، میتوان گفت جامعه ایران در زمینههای که جنبه اقتصادی، اجتماعی یا جنبشهای اجتماعی دارد، واکنش فعالتری دارد. مسئله اصلی، همان سطح “آگاهیهای محیط زیستی” است. واقعیت این است که آگاهی محیط زیستی در جامعه ایران پایین است.
مردم میدانند آلودگی هوای و محیط زیست در تهران دارد سر به فلک میزند، اما از آن دانش محیط زیستی برخوردار نیستند که حال چه کار باید کرد؟ به فرض باید رفت و تظاهرات کرد؟ چه باید گفت؟ مثلاً باید گفت هوای تهران آلوده است؟
من فکر میکنم هنوز گفتمان محیط زیستی در جامعه آنقدر قوی نیست. بهرغم این که تهران یکی از آلودهترین شهرهای جهان است، هنوز این آگاهی محیط زیستی تبدیل به یک نیروی اجتماعی نشده است و همین امر نیز باعث میشود “جنبش اجتماعی” شکل نگیرد.
در این میان، دو عامل میتوانست توجه افکار عمومی را به حدی برساند که شاهد اعتراضهای دستهجمعی باشیم: نخست اینکه، اگر روشنفکران و نیروهای آگاه، بهطور جدی روی مسئله آلودگیهای محیط زیستی تمرکز میکردند و خطرات ناشی از آن را به طور روشن و فراگیر در اذهان عمومی جا میانداختند، مسئله به گونهای دیگر مطرح میشد. به گونهای که ممکن بود شاهد یک حرکت اعتراضی اجتماعی باشیم. دوم اینکه اگرچه رسانههای رسمی کشور در این زمینه سعی میکنند تا آنجا که ممکن است سکوت کنند، اما این همه رسانه فارسیزبان در خارج کشور وجود دارد، اما بهندرت روی مسئله محیط زیست تمرکز میکنند.
یک لحظه تصور کنید به جای این که صرفاً “رادیو زمانه” درست امروز و در این لحظه به این مسئله بپردازد، تمرکز تمام رسانههای فارسیزبان در عرض یکماه، پیرامون آلودگی هوای تهران میشد. به گمان من تمرکز بینالمللی رسانهها روی مسئلهای با این میزان از حدت و شدت، میتواند افکارعمومی را شکل دهد. به طوری که به دنبال آن شاهد یک “آگاهی محیط زیستی” باشیم. نوعی آگاهی که بتواند حرکتهای محیط زیستی را در ایران و به ویژه در تهران (با توجه به مسئله جدی آن) رونق و گسترش دهد.
در حال حاضر، هنگامی که شاهد نوعی بیتفاوتی در روشنفکران و حتی در رسانهها هستیم و هر شهروند به تنهایی گله میکند و در نهایت نیز سعی میکند به طور فردی راهی برای مقابله بجوید، راه به جایی نمیبریم. شهروندان گاهی در ایران سعی میکنند زیاد بیرون نروند و خانهنشین شوند، یا کارهایی دیگر از همین قبیل.
“حرکتهای جمعی”، زمانی شکل میگیرند که یک آگاهی اجتماعی و یک دانش درخور و یک نوع حساسیت لازم وجود داشته باشد. نقش رسانهها و روشنفکران در این زمینه به شدت برجسته است. این امری است که در زمینه “آلودگیهای محیط زیستی” و “دسترسی به محیط زیست سالم”، در ایران دیده نمیشود.
جناب آقای بهنام دارائی زاده با سلام و خسته نباشید. بهتر بود در مورد محیط زیست سالم با فردی مصاحبه می کردید که خود تخصصی در این زمینه دارد. حق داشتن محیط زیست سالم بعنوان حقی از حقوق انسانها در حیطه حقوق بشر و حقوق محیط زیست شناخته شده است. و از آنجائیکه این حق ارتباط مستقیم با حق حیات دارد مبداء تمامی دیگر حقوق بشر است. بنابراین محیط زیست سالم حق بنیادین حقوق انسانها می باشد.
انصاری- فرید / 28 December 2011
جامعه ای که بعلت اجرای قوانین اسلام به انحطاط و سقوط اخلاقی جدی کشیده شده است در چنین جامعه ای محیط زیست کوچکترین مفهومی ندارد.
میدانیم که ٣٣ سال قبل پست ترین قشر انسانی توانست در ایران به قدرت برسد. این قشر بعلت عدم تکامل آگاهی نیاز به یک ایدئولوژی منطبق با آن سطح بسیار کم خرد و آگاهی داشت تا متشکل شوند سازمان پیدا کنند تا بتوانند فاجعه بوجود بیاورند. اکثر ایرانی ها بواقع هیچ اطلاعی از محتوای ضد بشری و ضد هستی آن کتاب ندارند. آنها بیش از هزار سال میباشد که در درد و رنج عظیمی زندگی میکنند اما بعلت دلایلی و اینکه کسی نمیتوانسته است این دین یا ایدئولوژی را نقد کند چون بوسیله ی نمایندگان آن دین کشته میشد به منشاء و علت درد و رنج عظیم شان آگاه شوند. اما اکنون شرایط بعلت دسترسی بشر به تکنولوژی مرتباً در حال تغییر است. ١٤٠٠ سال تمام تلاش خود را بکار برده اند که مغز ایرانی ها کاملاً شرطی شود و در آن حالت بماند. فراموش نکنیم که آن قشر پستی که در کشورهای اسلامی بمانند ایران هر کاری میکنند نه به علت خود اسلام است. بلکه چون این قشر پست ترین وعقب افتاده ترین سطح آگاهی را دارد نیاز به یک ایدئولوژی در همان سطح شعور و آگاهی داشت. همین قشر است که در ایتالیا سازمان مخوف مافیا را و در مکزیک گروه های تبهکار مواد مخدر را بوجود میاورد.
لائو تسه یکی از بزرگترین اندیشمندان میگویدکه ابزار بدی را باید از دسترس پلیدان دور کرد. وقتی تبهکاران به ابزار دسترسی ندارند نمیتوانند عمل کنند. این ابزار میتوانند ایدوئولوژی های مختلف ،اسلحه و هر چیز دیگری باشند. در کشورهای پیشرفته سیاستمداران با قوانین این ابزار را در طیف وسیعی از دسترس سوءاستفاده کننده ها خارج کرده اند. کشیش ها قدرتی ندارند و غیره. افرادی که خود را اصلاح طلبان دینی مینامند مایلند که این ایزار هولناک باشد (یعنی حکومت دینی باشد) اما در حوزه و در محدوده آنها و افکارشان. بدون تردید اینها تکامل یافته تر از آن قشر های عقب افتاده و پست هستند اما آنها چون خود نیز بعلت ذهنیت ووابسته به آن ایدئولوژی هستند بغایت محدود از آگاهی و اندیشه میباشند. اندیشمندان و خردمندان خطر اینها را کم نگیرند.
http://news.gooya.com/didaniha/archives/2011/12/133678.php
http://www.radiofarda.com/content/f2_iran_society_morality_saeed_peivandi_on_ghalibaf_about_family_breakdown/24438142.html
کاربر مهمان / 30 December 2011