جاناتان فریدلند، روزنامهنگار و نویسنده انگلیسی، مجری برنامه تاریخ معاصر در رادیوی بیبیسی – ۴، و ستوننویس روزنامه گاردین است.
او در این مقاله مینویسد که چرا جامعه خبرنگاری، که خودش هم به آن تعلق دارد، بابت نادیده گرفتن جنگ سوریه، شریک جنایات روزمره در آن کشور است.
واقعیت این است که پیگیری اخبار تقریباً هر موضوع دیگری، برایمان جذابیت بیشتری از تعقیب اخبار کشتار غیرنظامیان در سوریه دارد. نگاهی به صدر اخبار همین امروز به خوبی گویاست. روزنامه گاردین کشتار شهروندان بیدفاع در غوطه شرقی را گزارش کرده است، اما بقیه تیترها ترکیبی است از اخبار رسوایی خیریههای بینالمللی، ماجرای رسوایی مالیاتی کارگزار مالی جدید، و محرومیت رقاص مشهور – برندن- از شرکت در شوی تلوزیونی رقص، به خاطر رقص والتس خارج از پروتکل با دوشس کامیلا.
طبیعی است که در مقایسه، خواندن اخبار حمامخون غوطه شرقی غیرجذاب و کسل کننده است. درست است که دولت اسد مناطق تحت کنترل مخالفیناش را چنان زیر آتش گرفته است که فقط در کمتر از ۴۰ ساعت، ۱۹۴جسد روی دست اهالی گذاشته که تعداد زیادی از آن کودک بودند؛ و فقط طی دو روز ۷ بیمارستان را هدف قرار داد، و پیوسته کادر پزشکی را هم که مشغول امداد و نجات مجروحین هستند بمباران میکند؛ و بله درست است که وضعیت ۳۹۰ هزار نفر محصور در محاصره غوطه دائم بدتر خواهد شد؛ کسانی که دولت اسد برای ماه های متوالی مانع رسیدن اقلام خوراکی و پزشکی به آنها شده است و آنان را میان بمباران و گرسنگی کشیدن در منگنه قرار داده است. بله همه اینها ممکن است با دقت و ریز جزییات جایی در سازمان ملل مکتوب و مستند شده باشد، اما بدون تعارف، مگر تمام اینها چه فرقی برای من و شما میکند؟
البته روزنامه گاردین اخبار سوریه را در صفحه اول خود منعکس کرده، ولی واقعیت این است که برای هیچ کدام از ما هیچ برتری اخلاقی باقی نمانده است. این کشتار خونین هفت سال است که ادامه داشته است ودر تمام طول این مدت بیشتر ما، از سیاستمداران تا روزنامهنگاران، تا مخاطبان عادی رویمان را از آن برگرداندهایم.
به عقب که نگاه میکنم از خودم میپرسم در حالی که این کشتار هر شب و هر روز ادامه داشت، سر خودم را به چه چیزهایی گرم کرده بودم؟ به توییت های ترامپ؟ به قصههای برگزیت؟ به خوبی میدانم که خود من هم قسمتی از این بیاعتنایی عمومی و جهانی به جنایات سوریه بودهام.
روا نیست خودمان را گول بزنیم. این سکوت، شراکت در جنایت است. عرصهٔ خالی از هر گونه خشم و اعتراض، همواره چراغ سبزی بوده برای اسد، حامل این پیام که با همین فرمان ادامه بده؛ هیچ کسی جلویت را نخواهد گرفت. من اگر جای اسد بودم بابت این واکنشهای محدود و فصلی برای «محکوم کردن» هیچ رقم نگرانی به خودم راه نمیدادم؛ اینکه فلان روشنفکر اسکاندیناوی در یک رادیو مرا تخطئه کرده باشد، یا مثلا یونیسف در واکنش به بچهکشی، یک عدد بیانیه سفید منتشر کند − حاکی از اینکه: «کلمهای برای توصیف رنجی که بر کودکان می رود نداریم» − خاطر مرا (یعنی اسد را) مکدر نمیکرد. چرا؟ چون میدانستم که این موج اعتراض و نگرانیها کاملاً موقتی و گذراست. و تا زمانی که اعداد و ارقام روزانه را از حد معینی پایینتر نگه دارم، طوری که برای توجه جهانی قابل صرفنظر کردن باشد، باز میتوانم به سراغ خونریزیام برگردم.
اگر جای بشار اسد بودم، از عملکردم در آوریل سال گذشته هم درس میگرفتم، زمانیکه که با حمله شیمیایی به غیرنظامیان ادلب و کشتن بچهها با گازهای سمی، دوباره خط قرمز را رد کردم، و تنها هزینهای که پرداخت کردم یک حمله موشکی محدود به یک فرودگاه نظامیام بود. یعنی تا وقتی که بیشرمی خیلی عیان نشان ندهم، و کشتار را در حد معقولی نگه دارم، جهان خارج مرا به حال خود واگذار میکند.
اما دلیل این بی تفاوتی جهانی چیست؟ بخشی از آن ناشی از این است که هر کدام از ما گوشهای درگیر روزمرگیها و دغدغههای شخصی هستیم. ترامپ و برگزیت در مقایسه با بمبهای بشکهای رژیم دمشق، مساله مرگ و زندگی نیستند ولی به هر حال توجه آمریکا و انگلستان را به طرز مشابهی درگیر کردهاند. این اواخر هم اخبار رسوایی های موجود در موسسات کمکرسانی بینالمللی ناامید کننده بوده است. دقیقاً همان موسساتی که قرار بود زنگ خطر بحرانهایی مثل سوریه باشند، حالا خودشان درگیر رسواییهای داخلی هستند.
مطمئناً یک علت هم این است که این وضعیت بسیار طولانی شده است. اکنون هفت سال است که میشنویم یک جنگ داخلی هراس و بدبختی را بر سر سوریه آوار کرده است، و ما به این وضعیت عادت کردهایم. صدای خفه شدن و تلف شدن کودکان سوری تبدیل به صدای پسزمینه دهه حاضر شده است. و از آن مهمتر، اینکه ما نمیدانم چه باید برای آنها بکنیم.
پیش از این نوشتهام که یکی از مخربترین تبعات تجاوز به عراق در سال ۲۰۰۳، بی اعتبار شدن حرکتی به اسم «مداخله بشر دوستانه» بود – این باور که گاهی هم کار درست این است که جلوی حکومتی که کمر به کشتار مردم خودش بسته است را باید گرفت. وقتی نه کسی از مداخله حرف میزند، و نه هیچ بحث و سخنی مطرح است برای یافتن راهی برای توقف این کشتار، طبعاً بعد از مدتی کمکم از خود کشتار هم حرف نمیزنیم؛ و بعد موضوع از ذهن و دید بیرون میرود.
ولی دغدغه داشتن، و سر و صدا راه انداختن، هنوز مهم است. شاید چندان فایدهای نداشته باشد که اسد یا آن گروههای مخالفش که به مناطق تحت کنترل دولت در دمشق حمله میکنند را بازخواست کرد. اما، حامیان اسد و کسانی که پشت او هستند، یعنی ایران و روسیه را که میتوان به چالش کشید. چون از تلاشهای بیوقفه مسکو در توئیتر و فیسبوک، و میلیون ها دلاری که به پای شبکه RT، ماشین پروپاگاندای عظیماش میریزد، دست کم میتوان دانست که نسبت به افکار عمومی غرب حساس است.
این جنگ به هیچ وجه رو به پایان نیست. از درون هم به فرسایش تدریجی خود نمیانجامد. برعکس؛ کسانی که دقیق آن را دنبال میکنند اذعان دارند که آتش آن سوزانتر شده است. دوشنبهای که گذشت خونبارترین روز در غوطه طی سه سال گذشته بود. و ما تا این لحظه تنها سیگنالی که برای روسیه، ایران و سوریه فرستادهایم این بوده که شانهای بالا انداختهایم و رد شدهایم.
اگر میخواهیم این کشتار بالاخره روزی تمام شود، باید قاطعانه این خواست را اعلام کنیم.
منبع: گاردین
این اشپیگل مدافع بشر اسد و جمهوری اسلامی تازه به هوش آماده
jjojo / 07 March 2018
خانم یا آقای jjojo
اشپیگل نیست، گاردین است. پیش از این که دیگران را به هوش آورید، خودتان به هوش آیید.
سپیده / 07 March 2018