آقای علیرضا علوی تبار اخیرا در مصاحبه با سایت کلمه مطالبی را عنوان کرده‌اند که پذیرش برخی از آنها ضروری است اما در عین حال ابهاماتی نیز دارد که می‌تواند نتایج خوبی در بر نداشته باشد. ایشان در فرازی از این مصاحبه اپوزیسیون را در تکرار تجربه اپوزیسیون در اول انقلاب در بکار گیری روش مسلحانه و استفاده از حمایت خارجی برای مبارزه با حکومت بر حذر داشته‌اند.

 
بخشی از مصاحبه ایشان به شرح زیر است:
 
“خطای راهبردی دوم گرایش به بهره گیری از نیروهای خارجی علیه حکومت ایران بود. آثار منتشر شده اخیر نشان می‌دهد که همکاری با صدام فقط به سازمان مجاهدین خلق خلاصه نمی‌شود، دیگرانی نیز درگیر این خطای راهبردی شدند. نتیجه این دو خطای راهبردی به گمان ما نابودی مشروعیت مخالفان اصلی در سالهای نخست انقلاب بود. در حال حاضر مخالفان و منتقدان با فاصله گرفتن از جریانهای نامشروع و غیر مقبول سالهای نخست انقلاب، تا حدودی توانسته‌اند مسالمت جو و مستقل بودن خود را اثبات کرده و اعتماد مناسبی کسب کنند. نگرانی این است که بخشی از مخالفان و منتقدان دوباره این خطاهای راهبردی را تکرار کنند و به مشروعیت منتقدان و اعتماد عمومی لطمه‌ای غیرقابل جبران وارد نمایند. به هر حال مخالفان و منتقدان بایستی مستقل از نحوه برخورد و روش نیروهای خارجی و با پایبندی به “میهن دوستی مردمسالارانه” در کنار تلاش برای گذار به مردمسالاری با هرگونه تهدید امنیت ملی و منافع ملی از جانب نیروهای خارجی مقابله کنند. به هر حال آینده ایران را نیروهای داخلی تعیین می‌کنند.”
 
بین امنیت ملی وامنیت حکومت استبدادی مانند جمهوری اسلامی تفاوت چشمگیری وجود دارد. همانطور که جمهوری اسلامی معادل ایران نیست. شاه بیت و فصل مشترک اتهام تمامی آزادی‌خواهان و مدافعان مردمسالاری در جمهوری اسلامی “اقدام بر علیه امنیت ملی است”.
 
بخش‌هایی از سخنان ایشان مبنی بر تعیین آینده ایران توسط نیرو‌های داخلی، پایبندی به میهن‌دوستی مردمسالارانه، ضرورت اجتناب از به‌کارگیری خط مشی مسلحانه و مقابله با تهدید امنیت ملی و منافع ملی از جانب نیرو‌های خارجی حقایقی غیر قابل انکار هستند و قطعا کار مشروع سیاسی و فعالیت ملی نیازمند رعایت آنها است. اما در خصوص تهدید امنیت ملی توسط نیرو‌های خارجی، واکنش زمانی مشروع است که واقعا این تهدید وجود داشته باشد. وقتی خود حاکمیت امنیت کشور و منافع ملی را بازیچه مصلحت‌های سیاسی و تداوم بقاء نا مشروع خود می‌کند، دیگر صورت مسئله عوض می‌شود.
 
بین امنیت ملی وامنیت حکومت استبدادی مانند جمهوری اسلامی تفاوت چشمگیری وجود دارد. همانطور که جمهوری اسلامی معادل ایران نیست. شاه بیت و فصل مشترک اتهام تمامی آزادی‌خواهان و مدافعان مردمسالاری در جمهوری اسلامی “اقدام بر علیه امنیت ملی است”. بنابراین صرف واژه امنیت ملی نمی‌تواند گویا باشد و باید تعریف از امنیت ملی را مشخص ساخت که کدام قرائت مد نظر است. 
 
در حال حاضر تهدید خارجی جدی و بالفعلی، پیرامون منافع ملی ایران وجود ندارد بلکه سیاست ستیزه‌جویانه حکومت، جامعه جهانی را به واکنش واداشته است. نقشه راه صلح از متوقف کردن ماجراجویی هسته‌ای و زمین‌گیر کردن ماشین بحران‌سازی می‌گذرد که با سرکوب داخلی و یاغی‌گری خارجی می‌خواهد حیات نامشروع استبدادی و ضدملی خود را بیمه کند.
 
 گرایش‌های جنگ‌طلب جهانی تنها در سایه بهانه جویی از تحرکات جنگ طلبان و رجزخوانان داخلی می‌توانند برنامه‌های خود را جلو ببرند. در حال حاضر رصد کردن مواضع کانون‌های اصلی سیاستگزار در غرب و اسرائیل نشان می‌دهد که گزینه جنگ خواست اولیه و الویت آنها نیست مگر آنکه بحران‌سازی و خطای محاسبه رهبران جمهوری اسلامی کار را به جای خطرناک بکشاند. بنابراین رسالت نیرو‌های اپوزیسیون در وهله نخست ضمن مخالفت فعال با جنگ، موضع‌گیری بر علیه عملیات خرابکارانه خارجی در تاسیسات نظامی و هسته‌ای و ترور کارشناسان و نیروی انسانی متخصص ایرانی توسط نیرو‌های بیگانه و تحریم‌های غیر هدفمند، تمرکز تلاش‌ها بسمت وادار کردن حکومت به توقف موقت غنی سازی اورانیوم و اجرای قطعنامه‌های سازمان ملل است.
 
اما ابهام اصلی که استعداد بدفهمی زیادی دارد، تقلیل دادن حمایت خارجی به اقدام غیر قابل دفاع برخی گرو ه‌های سیاسی در همکاری با رژیم صدام حسین است. این ادعا نه با واقعیت می‌خواند و نه با برخورد علمی سر سازگاری دارد. حمایت خارجی از مبارزات دموکراسی خواهانه مردم ایران صور و حالت‌های مختلفی دارد. مردم ایران چه در جنبش مشروطه، چه در انقلاب اسلامی و چه در جنبش سبز از اشکالی از حمایت خارجی بهره برده‌اند. این استفاده مکمل تلاش‌های داخلی بوده و با استقلال کشور تعارضی نداشته است. در این خصوص بهتر است دقیق حرف زد و گرنه شبیه‌سازی‌های تاریخی این‌چنینی مشکل‌ساز خواهد شد. شرایط الان اپوزیسیون نه تنها شباهت معناداری با زمانه همکاری سازمان مجاهدین خلق، شاهپور بختیار، حزب دموکرات کردستان و برخی دیگر از گروه‌ها با دولت صدام حسین ندارد بلکه اساسا قیاس مع الفارق است.
 
نباید فراموش کرد اپوزیسیون هیچگاه سیمای یکسانی نداشت. کسانی که خطای استراتژیک همکاری با دولت متخاصم و متجاوز به کشور را مرتکب شدند نتیجه آن را نیز دیدند. از منظر انصاف و حقیقت گویی نمی‌توان عمل آنها را به همه اپوزیسیون تعمیم داد.
 
از سویی دیگر با توجه به نامقبولی آن فعالیت‌ها و حساسیت شدید و نظر منفی اکثریت مردم نسبت به کسانی که در زمان جنگ ایران و عراق با حکومت تجاوزگر وقت عراق همکاری نظامی کردند، این شائبه به وجود می‌آید که طرح این مسائل به تخریب و بدنام‌سازی در فضای اپوزیسیون کنونی بیانجامد. این نگرانی درست آنجایی است که محور اصلی این مقاله را تشکیل می‌دهد.
 
بر خلاف نظر آقای علوی تبار آسیب شناسی ناکامی دموکراسی در اوایل انقلاب را نمی‌توان به رویکرد نظامی بخشی از اپوزیسیون وقت و یا رفتن سازمان مجاهدین خلق به عراق در سال ۱۳۶۴ فرو کاست و یا این عامل را به تنهایی برجسته ساخت. شکست اپوزیسیون موقعی رقم خورد که نیرو‌های موسوم به خط امام با محوریت حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با روش‌های فاشیستی عرصه را بر نیرو‌های مخالف تنگ کردند و امکان عمل مسالمت آمیز و قانونی را از آنها سلب نمودند. در اصل برنامه حذفی حکومت که با تایید و پشتیبانی محکم آیت الله خمینی همراه بود، ابتدا به ساکن و مستقل از موضع مخالفین بود. واکنش نظامی معلول سرکوب حکومت بود نه علت آن. البته نگارنده بر این اعتقاد است که آن واکنش مسلحانه و قهر آمیز اشتباه بود و باعث بد تر شدن فضا شد. اما نباید مسئله را وارونه کرد. در سال‌های ۱۳۵۸ تا۱۳۶۰ جریان خط امام به تدریج مخالفین خود را که به التقاط با غرب و شرق تقسیم می‌نمود با شیوه‌های اقتدار گرایانه از صحنه فعالیت رسمی اخراج کرد و تیغ حذف هم شامل طیف‌هایی شد که مشی مسالمت‌آمیز داشتند و هم گروه‌هایی که مشق براندازی مسلحانه می‌کردند.
 
بنابراین علت اصلی ناکامی اپوزیسیون سرکوب خشن و خونین حکومت بود که به مراتب ابعاد ویرانگر تری نسبت به دهه هفتاد و دهه هشتاد داشت. اشتباهات برخی از طیف‌ها هم مزید بر این علت اصلی شد.
 
نباید فراموش کرد اپوزیسیون هیچگاه سیمای یکسانی نداشت. کسانی که خطای استراتژیک همکاری با دولت متخاصم و متجاوز به کشور را مرتکب شدند نتیجه آن را نیز دیدند. از منظر انصاف و حقیقت گویی نمی‌توان عمل آنها را به همه اپوزیسیون تعمیم داد. مقبولیت اپوزیسیون در دهه هفتاد و هشتاد قابل تفکیک و گسیخته از فعالیت‌های آن در دهه شصت نیست. در اصل پایه مقاومت در برابر جمهوی اسلامی در دهه شصت گذاشته شد. کسانی که در آن سال‌های سخت و سیاه هزینه دادند، فضای اپوزیسیونل را زنده نگاه داشتند. طبیعی است اشکال فعالیت و نیرو‌های حامل در صفوف اپوزیسیون در دهه‌های گوناگون متحول شدند. اما هر گروه به اندازه توان خود در حفظ وتقویت گفتمان تغییر خواهی نقش ایفا کرده است. برخی گروه‌ها هم به بیراهه رفتند ولی انصاف و دقت حکم می‌کند که اولا قصور آنها را به پای خود آنان گذاشت. ثانیا در ریشه‌یابی قصور آنان با پرهیز از کینه توزی و خصومت، همه عوامل را در نظر گرفت.ثالثا آن مقطعی را در نظر گرفت که خطا را مرتکب شدند نه اینکه گذشته آنان را نیز بر همین منوال زیر سئوال برد کاری که امثال آیت الله مطهری با انشعاب در سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ کردند.
 
حال با گذشت سه دهه از انقلاب ۱۳۵۷ و قرار گرفتن کشور در آستانه تحولات بزرگ باید از آن تجربه درس گرفت. نگذاشت فضای اتهام‌زنی بدون استناد دوباره رواج یابد و باز زدن برچسب وابستگی به امپریالسم، استکبار و نوکری بیگانگان، فضا را غبار آلود کند.
 
بنابراین بهتر است ماجرا را از اول تعربف نمود. به نظر من خطای راهبردی که باید اپوزیسیون را نسبت به آن انذار داد پرهیز از تکرار فضای اتهام زنی و انگ‌زنی ابتدای انقلاب است. در آن فضا جریان خط امام برد و توانست با زدن برچسب وابستگی به استکبار جهانی و کفر به مخالفان، حضور انحصاری‌اش در قدرت را تثبیت سازد. آن روز‌ها آقای علوی تبار در صف حکومت ایستاده بود. البته ایشان بعد‌ها با تغییر مواضعی که اتخاذ کردند خدمات ارزشمندی به جنبش دموکراسی خواهی و مردم ایران انجام دادند.
 
انحصارطلبی مکتبی با استفاده از پروپاگندای تبلیغاتی منفی، روش‌های غیراخلاقی، چماقداری خیابانی، ترور شخصیت واتکا به گسترش تضاد‌های آنتاگونیستی نیرو‌های سیاسی مخالف را منزوی ساخت. این عملکرد منفی نقش مهمی در رفتن برخی گروه‌ها به کج‌راهه داشت. بنابراین نباید نقش این عامل را در خطا‌های استراتژیک و بدفرجامی برخی گروه‌های سیاسی مانند سازمان مجاهدین خلق نادیده گرفت. البته این عامل به تنهایی پاسخگوی مشکلات سازمان مجاهدین خلق نیست. برخی از مشکلات از بینش و روش‌های فعالیت آنان بر می‌خیزد که مجال پرداختن به آن در این مطلب میسر نیست.
 
نگاهی به منازعات سیاسی سالیان ۱۳۶۰-۱۳۵۸ نشان می‌دهد که گویی امپریالیسم آمریکا حاکم مطلق صحنه سیاسی کشور بوده است. در درگیری‌های اولیه در کردستان، گنبد و خوزستان، گروه‌های محلی معارض، جمهوری اسلامی و نیرو‌های سپاه را ایادی امپریالیسم معرفی می‌کردند. در نقطه مقابل جمهوری اسلامی آنها را متهم می‌ساخت که بر مبنای نقشه آمریکا و ضد انقلاب در صدد ایجاد آشوب هستند. در تنش بین حزب خلق مسلمان و حکومت دوباره این صحنه تکرار شد. طرفین همدیگر را به همسویی خواسته یا ناخواسته با امپریالیسم امریکا متهم می‌کردند. سازمان مجاهدین خلق حکومت را در تحت سیطره جریان ارتجاع می‌دانست که آلت دست امپریالیسم جهان‌خوار است. در مقابل حزب جمهوری اسلامی نیز آنان را به التقاط با شرق و وابستگی به استعمار شوروی متهم می‌ساخت. گروههای مختلف کمونیستی، یا جناح‌های سنتی حکومت را ارتجاعی می‌دانستند که مهره امپریالیسم هستند و یا جناح‌های لیبرال و میانه رو را جاده صاف کن امپرالیسم بشمار می‌آوردند. جمهوری اسلامی آنها را مارکسیست‌های آمریکایی می‌نامید! جبهه ملی مخالفان را در صف استعمار آمریکا قلمداد می‌کرد. ابوالحسن بنی صدر نیز دست امریکا را در پشت توطئه‌ها می‌دید. اندک گروهی بودند که مخالفان‌شان را وابسته نمی‌داسنتند. اکثر قریب به اتفاق گروه‌های سیاسی وقت می‌پنداشتند امریکا برنامه‌ای برای فلج کردن انقلاب و ضربه زدن به مردم ایران دارد. از اینرو تاریخ سالیان نخست انقلاب به یک معنا تاریخ امپریالیسم در ایران است که گویی در پشت سر اکثر جریان‌های مهم سیاسی ایران قرار دارد. اکنون پس از گذشت ۳۰ سال و منتشر شدن اطلاعات، بی اساسی بخش اعظم آن اتهامات آشکار شده است. ولی یک تامل ساده در آن دوران هم نشان می‌داد که نمی‌شود که آمریکا جریانات متعارض سیاسی در ایران را همزمان هدایت و یا پشتیبانی کند !
 
در اصل عامل خلق‌کننده این فضا عنصر تخریب و کارامدی اش برای جلو بردن پروژه‌های سیاسی، بد گمانی و تصور غلط بود. هر گروهی می‌کوشید از این طریق مخالفانش را بد نام سازد. بنابر این رویکرد غیر اخلاقی در عدم اقبال و روی گردانی مردم از اپوزیسیون تاثیر مهم‌تری داشت.
 

حال با گذشت سه دهه و قرار گرفتن کشور در آستانه تحولات بزرگ باید از آن تجربه درس گرفت. نگذاشت فضای اتهام‌زنی بدون استناد دوباره رواج یابد و باز زدن برچسب وابستگی به امپریالسم، استکبار و نوکری بیگانگان، فضا را غبار آلود کند. لازم می‌دانم تاکید کنم با شناختی که بنده از آقای علوی تبار دارم می‌دانم که غرض ایشان هشدار دلسوزانه برای توجه به منافع و امنیت ملی بوده است و قصد تخریب نداشته‌اند. اما با توجه به حساسیت موضوع بهتر است در این خصوص شفاف و دقیق سخن گفت. ابهام و کلی‌گویی می‌تواند مشکل‌ساز شود. قطعا هشدار‌های ایشان در زمینه تبیین مرز‌های حمایت خارجی مشروع مفید است، اما هشدار اصلی در مقطع کنونی ضرورت اجتناب از استفاده از ادبیات توهین‌آمیز، روش‌های تخریبی و برخورد عالمانه و غیرایدئولوژیک با مقوله خارجی است. گفتگوی منطقی و بحث‌های استدلالی می‌تواند کمک کند تا در گذار به دموکراسی از ظرفیت موثر خارجی ضمن حفظ استقلال کشور بهره جست و از عوامل مخرب و حمایت‌های نامقبول ونامعقول نیز خودداری نمود.