دانشگاه در ایران روزنه امید بسیاری از ایرانیان برای تغییر به شمار می‌آید و بسیاری از چشم‌ها به این نهاد و فعالان دانشجویی است که شاید راه رسیدن به دموکراسی را هموار‌تر کنند.
 
 اگر چه هنوز عمری به اندازه یک قرن ندارد و نهادی نوپا به شمار می‌آید که همواره مورد هجوم اقتدارگرایان و مخالفان توسعه و دموکراسی قرار گرفته است.
 
همین نگاه و انتظار است که در این سال‌ها جنبش دانشجویی در ایران را به یکی از زنده‌ترین و پویا‌ترین جنبش‌های دموکراسی خواهانه تبدیل کرده است و در مقابل حاکمیت اقتدارگرا و تمامیت‌خواه را بر آن داشته است تا سرکوب فعالان دانشجویی را تشدید کند. در این راه حکومت نهادهای دانشجویی برآمده از دانشجویان را منحل و به جای آن‌ها نهادهای دولت ساخته در دانشگاه را تقویت کرد، فعالان دانشجویی را از ادامه تحصیل محروم و بسیاری از آن‌ها را روانه زندان کرد تا شاید دانشگاهی همراه با حکومت و حاکمیت بسازد.
 
اما این آتش زیر خاکستر در گذشته نشان داده است که به دامن دولت نمی‌خزد. شاید چند مدتی سکوت پیشه کند، با این حال در اولین فرصتی که به دست بیاورد، سر برخواهد آورد و بار دیگر صدای اعتراض‌اش را بلند خواهد کرد.
 
این را تجربه تاریخی پنج دهه‌ای که از آغاز جنبش دانشجویی در ایران گذشته می‌گوید. حال این روز‌ها اگر چه جنبش در سکوتی سخت قرار گرفته و سرمایی جانسوز بر فضای دانشگاه‌ها حاکم است، اما از دل همین سرکوب سخت و این روزهای تلخ می‌توان راهی تازه گشود.
 
هجرت
 
دانشجویان ایرانی تجربه‌ای تازه به دست آورده‌اند و به ناچار گروهی از آن‌ها که روزگاری در شمار سران جنبش دانشجویی و تشکیلات دانشجویی بودند، به خارج از کشور آمده‌اند تا هم صدای اعتراض به وضعیت داخلی باشند و هم امکان تحصیل در خارج از کشور را داشته باشند. این نسل که در دو سال گذشته، تعدادشان بیش از پیش شده است، هم تجربه دوران قبل از انقلاب ۵۷ را در پیش رو دارد، که هنوز گروهی از فعالان آن به مبارزه علیه استبداد ادامه می‌دهند و هم تجربه سی و دو سال بعد از انقلاب با تمام فراز و نشیب‌هایش. باید از دل این تجربه‌ها به راهکاری تازه برسد، راهکاری که به کار امروزش بیاید.
 
نگاه دوگانه به تجربه کنفدراسیون
 
حسن ماسالی از بنیانگذاران کنفدراسیون دانشجویان ایران و فعالان دانشجویی پیش از انقلاب، بر این باور است که تجربه نسل گذشته را باید در اختیار نسل جوان‌تر قرار داد. به باور او کنفدراسیون یک سازمان دموکراتیک بود که افراد و گروه‌ها با گرایش‌های مختلف فکری و عقیدتی کنار هم قرار گرفته بودند و با اینکه تعلق‌های حزبی مختلفی داشتند برای مبارزه با دیکتاتوری پهلوی به یک اتحاد رسیده بودند.
 
حسن ماسالی: بعد از جمهوری اسلامی، بسیاری از گروه‌ها نه تنها متلاشی شدند، بلکه فرهنگ سیاسی درون اپوزیسیون نیز لطمه‌های بسیاری خورد. سرخوردگی و شکست حاکم شد و بسیاری از گروه‌ها پراکنده و از هم دور شدند

او می‌گوید: یکی از علت‌های موفقیت کنفدراسیون این بود که افراد در حالی که معتقد به اتحاد بودند، نقد‌ها و نظرات خود را نسبت به یکدیگر رو در رو مطرح می‌کردند و هیچگاه حاضر به حذف و اخراج افراد مخالف نبود.
 
اما علی افشاری فعال دانشجویی سابق و تحلیلگر مسائل سیاسی ایران در باره تجربه کنفدراسیون می‌گوید: تجربه کنفدراسیون در پیش از انقلاب از اساس با تجربه دوره کنونی متفاوت است. فعالان کنفدراسیون دانشجویان و فعالان دانشجویی داخل از کشور نبودند که به خارج از کشور مهاجرت کرده تا فعالیت دانشجویی را ادامه بدهند، بلکه دانشجویانی بودند که فعالیت دانشجویی اشان را در خارج از کشور آغاز کردند و ادامه دادند.
 
افشاری می‌گوید: نسل تازه مهاجران [جنبش] دانشجویی کسانی هستند که یا فعالیت دانشجویی‌شان پایان یافته و فارغ التحصیل شده‌اند و ممکن است در خارج از کشور نیز فعالیت تحصیلی را ادامه ندهند و یا گروهی که می‌خواهند ادامه تحصیل بدهند و درس بخوانند.
 
به گفته او، گروه اول که ارتباطشان با فضای دانشگاهی قطع می‌شود و گروه دوم هم ممکن است با فضای جدید دانشگاهی اخت نگیرند و زمان ببرد تا بتوانند با فضای جدید آشنا شوند و در طول این مدت ممکن است حتی نتوانند یک گروه یا شبکه تشکیل دهند.
 
او معتقد است: تشکیلات دانشجویی در خارج از کشور در مراحل اولیه خود قرار دارد. در شرایط فعلی باید انتظارات از فعالان دانشجویی در خارج از کشور را تعدیل و واقع‌بینانه کرد. دانشجویان چنانچه بتوانند شبکه‌های کوچک ایجاد کنند و به فعالیت در محیط‌های دانشجویی بپردازند، می‌توان امیدوار بود در آینده اتحادیه‌ها هم شکل بگیرند.
 
این مساله‌ای است که نسیم سرابندی دبیر پیشین انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی تهران هم به آن معتقد است: برای ایجاد تشکیلات دانشجویی در خارج از کشور راه طولانی در پیش داریم. شاید در شرایط فعلی گروه‌های کوچک و شبکه‌های کوچک شکل بگیرند و در گذر زمان بتوان از دل آن به یک اتحادیه دانشجویی رسید. البته نه به این سرعت بلکه با همت مضاعف و انجام دادن. کارهای بلند مدت و هدفمند.
 
سرابندی در باره نسل جدید مهاجران ایرانی در خارج از کشور می‌گوید: به طور کلی نسلی که بعد از انقلاب به خارج از کشور آمده‌اند، خیلی پراکنده و دور از هم هستند. این نسل در واقع قربانی یک انقلاب تمامیت‌خواهانه شده و تا پیش از انقلاب به امید یک روز خوب در زندان بوده و بعد از انقلاب هم یا اعدام و یا از کشور رانده شده است. این نسل میراث این دوره را با خود به خارج از کشور آورده است و اکنون نسل جوانتری که به بیرون می‌آیند با این گروه‌ها و این تجربه مواجهه هستند. در واقع بخشی از نسل جوان‌تر مهاجران، فرزندان همین خانواده‌ها هستند و در عین حال خودشان هم قربانی یک سرکوب و یکسان‌سازی حکومتی شده‌اند.
 
سرابندی: بخشی از دانشجویانی که از کشور خارج می‌شوند، چون در داخل اجازه داشتن تشکیلات با توجه به اهداف و مشخصات خاص خود را نداشته‌ و ناچار بودند در تشکیلاتی کار کنند که در درون ساختار موجود تعریف شده بود، در خارج از کشور فرصت بروز و نمود پیدا می‌کنند
 
این فعال دانشجویی می‌گوید: در واقع بخشی از این نیروهایی که از کشور خارج می‌شوند، چون در داخل سرکوب شده‌ و اجازه داشتن تشکیلات با توجه به اهداف و مشخصات خاص خود را نداشتند و ناچار بودند در تشکیلاتی کار کنند که در درون ساختار موجود تعریف شده و مجوز گرفته‌ بود، در خارج از کشور فرصت بروز و نمود پیدا می‌کنند و به صورت طبیعی ممکن است با بسیاری از کسانی که در داخل کنار هم قرار داشتند چالش پیدا کنند.
 
سرکوب روانی جمهوری اسلامی ایران
 
نسیم سرابندی معتقد است که در جمهوری اسلامی سیستم سرکوب، سرکوب روانی فعالان بوده است. این مساله‌ای است که مورد تاکید حسن ماسالی نیز قرار گرفته است: بعد از روی کارآمدن جمهوری اسلامی، بسیاری از گروه‌ها نه تنها متلاشی شدند، بلکه فرهنگ سیاسی درون اپوزیسیون نیز لطمه‌های بسیاری خورد. متاسفانه یک فرهنگ سرخوردگی و شکست حاکم شد و بسیاری از گروه‌ها پراکنده و از هم دور شدند.  
 
ماسالی می‌گوید: بر اثر حاکم شدن این فرهنگ سیاسی شکست و ناکامی و ترویج فرهنگ جمهوری اسلامی، گروهی که من از آن‌ها به عنوان «لمپن‌های سیاسی» یاد می‌کنم در درون جریانات سیاسی خارج از کشور و تشکیلات سیاسی رخنه کرده‌اند که کارشان تخریب دیگران، اتهام زنی و در ‌‌نهایت ایجاد اختلاف و جدایی در میان گروه‌ها است.
 
علی افشاری هم برای عدم فعالیت دانشجویان ایرانی در خارج از کشور، عدم تمایل و مصلحت سنجی را به عنوان دو مساله اصلی عنوان می‌کند و می‌گوید: دو گروه عمده در دانشجویان خارجی وجود دارد، یک گروه افرادی که برای تحصیل در مقاطع بالا‌تر می‌آیند و در گذشته تجربه فعالیت سیاسی نداشته و در ایران هم فعالیت علمی داشته‌اند و علاقه‌ای به فعالیت سیاسی ندارند.
 
یک گروه هم ممکن است که علاقه داشته باشند و حتی در داخل فعالیت کرده باشند اما مصلحت‌سنجی می‌کند و چون می‌خواهد رفت و آمد داشته باشد به ایران، حاضر به فعالیت سیاسی نیست و یا فعالیتش تنها به حضور در مراسم و سخنرانی‌های احتمالی محدود می‌شود.
 
سرابندی نیز می‌گوید: به نظر می‌رسد بخشی ازاین عدم تمایل به فعالیت سیاسی به دغدغه‌های این نسل باز می‌گردد. این نسل در واقع می‌خواهد آزادی اجتماعی و فرهنگی داشته باشد، زندگی کند و از زندگی لذت ببرد و شاید برای همین دغدغه هاست که به خارج از کشور می‌آید. همچنین این نسل می‌خواهد به کشور باز گردد و رفت و آمد داشته باشد برای همین از فعالیت سیاسی کناره می‌گیرد. در واقع ترس از بازگشت و همینطور تجربه خانواده‌ها در سرکوب نسل‌های پیشین، این فشار برای کناره گیری از فعالیت سیاسی را تشدید می‌کند.
 
راهکار عملی: انقال تجربه نسلی و جهانی
 
در چنین وضعیتی آینده جنبش دانشجویی و فعالان دانشجویی در خارج از کشور چگونه خواهد بود؟ فعالان دانشجویی که با کوله‌باری از دغدغه به خارج از کشور آمده‌اند و همچنان نگاه‌شان به داخل کشور و ادامه فعالیت‌های دانشجویی است باید چه کنند و چگونه می‌توان این فضای یخ‌زده و زمستانی را شکست؟
 
حسن ماسالی می‌گوید: ما در طول تاریخ از این تجربه‌ها داشته‌ایم. بار‌ها شکست خورده‌ایم و ناکامی را تجربه کرده‌ایم و جو ناامیدی و رخوت بر فضای کشور حاکم شده است، اما در همین فضا هر‌گاه گروهی شروع به حرکت دوباره و بازسازی کرده و توانسته است حداقل حرکتی را انجام دهد بقیه نیز امیدشان را به دست اورده‌اند. بنابر این نباید زیاد دلسرد شد.
 
افشاری: باید تجربه کشورهای پیشرفته و دموکراتیک و تجربه‌های جنبش دانشجویی در کشورهایی که شرایط مشابه ما را دارند، مانند برمه، زیمبابوه، چین و یا حتی کشورهای درگیر بهار عربی مانند مصر و یمن را با مطالعه و ارتباط‌گیری به دست بیاوریم
 
او معتقد است: باید نسل پیشین و نسل جوان با هم ارتباط بگیرند اما در این ارتباط گیری‌ها نسل پیشین خودمرکزبین و مسلکی عمل نکند. افراد آزاداندیش و دموکراسی‌خواه در کنار هم قرار بگیرند و از تنها حرف زدن بپرهیزند و یک برنامه عملیاتی برای مقابله با استبداد حاکم بر ایران و برون‌رفت از این وضعیت مدون کنند.
 
نسیم سرابندی هم می‌گوید: جنبش دانشجویی چون هر جنبش دیگری در داخل و خارج از کشور دچار سرگردانی است. اکنون هیچ تشکل صنفی و سیاسی در دانشگاه‌ها فعالیت نمی‌کند و این مساله بزرگی است. همچنین یک گفتمان اصلی و محوری وجود ندارد و در عین حال رهبران و افراد تاثیر گذار در جنبش دانشجویی سرکوب شده و در زندان هستند. در چنین فضایی جنبش در خلاء قرار دارد.
 
او می‌گوید: برای برون رفت از این فضا راه سختی در پیش داریم. اما باید به دنبال راهکار عملی باشیم وبدانیم که از اعتراض‌های واکنشی و تنها عکس العمل نشان دادن به نتیجه نخواهیم رسید. بلکه باید به فکر برنامه ریزی برای فعالیت در دوران تشدید سرکوب باشیم.
 
علی افشاری به فعالان دانشجویی که به خارج از کشور آمده‌اند پیشنهاد می‌کند؛ اقدام به مستندسازی فعالیت‌های دانشجویی در خارج از کشور کنند، تجربیات فعالین دانشجویی چند دهه اخیر را مستند و به نسل‌های جدید‌تر منتقل کنند و به فکر نهاد سازی باشند و در این راه صبر و شکیبایی به خرج دهند.
 

او می‌گوید: فعالان دانشجویی ما که به خارج از کشور آمده‌اند، باید تجربه جنبش دانشجویی در کشورهای پیشرفته و دموکراتیک را در دو دهه قبل فرا بگیرند و همزمان تجربیات جنبش دانشجویی در کشورهایی که شرایط مشابه ما را دارند، مانند برمه، زیمبابوه، چین و یا حتی کشورهای درگیر بهار عربی مانند مصر و یمن که فعالان دانشجویی حضور چشمگیر دارند، را با مطالعه و ارتباط‌گیری به دست بیاورند و تجربیات خودشان را منتقل کنند.

چرا که همانطور که حکومت‌های دیکتاتور در سرکوب نیروهای معترض با همدیگر همکاری می‌کنند، جنبش‌های دموکراسی خواه منطقه نیز باید با حمایت از مواضع یکدیگر، انتقال تجربه و اتحاد همدیگر را تقویت کنند.