“رسانه‌هراسی” حاکمیت ایران، ماجرای تازه‌ای نیست. اضطرابی است که گاه اوج می‌گیرد و گاه کاستی، اما هیچ‌گاه پایان نمی‌پذیرد، مثل کابوس‌های شبانه روزنامه‌نگار ایرانی که حتی پس از خروج از کشور و رسیدن به ساحل عافیت و نجات هم رهایش نمی‌کند.

سال‌هاست در ایران اصطلاح “رسانه” با عبارات و ترکیب‌هایی چون “عامل بیگانه”، “ابزار براندازی”، “وسیله هرج و مرج” و این آخری‌ها، “اتاق فرمان اغتشاشات” پیوند خورده و از این رهگذر، “رسانه‌هراسی” مسئولان نیز هر روز عرصه فراخ‌تری برای بروز پیدا می‌کند تا جایی که حتی روزنامه دولتی و اصول‌گرای ایران هم از گزند آن مصون نمی‌ماند، حال بگذریم از رسانه‌های منتقد.

سخنان اخیر آقای اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی ایران هم در راستای همین “رسانه‌هراسی” قابل تحلیل است، آنجا که شبکه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور را “اتاق فرمان دشمن” می‌خواند و روزنامه‌نگار و تحلیل‌گر و فیلمساز، همه و همه را از همکاری با آنها منع می‌کند؛ حتی از این فراتر، برای همکاری با رسانه‌های غیر فارسی زبان هم شرط و شروطی می‌گذارد که مبادا کسی بی‌اجازه برای “گاردین” یا مثلاً “فیگارو” یا هر رسانه‌ای در جهان، غیر از اطلاعات چاپ لندن، خطی بنویسد؛ و باز بگذریم از این که تعیین این حدود و ثغورها از جانب رئیس پلیس، قانونی است یا نه. به این سخنان می‌توان از دو سه زاویه دیگر پرداخت و درباره آن به بحث نشست.

بحث اول- دشمن کیست؟

بسیاری از کسانی که در رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور می‌نویسند، گزارش تهیه می‌کنند و برنامه می‌سازند، تا همین اواخر در ایران بوده‌اند. پایان اصلاحات و پروژه تساهل و تسامح، بخشی از آنان را روانه غربت کرد و انتخابات دهم ریاست جمهوری نیز بخشی دیگر را. خیلی از آنها ناگزیر به این مهاجرت شده‌اند از آنجا که دیگر امکانی برای زندگی و کار در ایران نداشتند. همه فضاهای رسانه‌ای در این چند سال مسدود شد و دیگر منفذی برای نفس کشیدن منتقدین باقی نماند. اصطلاح “اتاق فرمان دشمن” که امروز آقای احمدی مقدم در توصیف شبکه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور به کار می‌برد، سال‌ها نام دیگر رسانه‌های داخل کشور بوده و با چنین نگاهی ده‌ها روزنامه، ماهنامه و هفته‌نامه به مسلخ برده شده است. پس تفاوتی میان رسانه داخلی و خارجی نیست. همه صدای دشمن هستند که می‌باید خاموش شوند.

چند روز قبل ویدیویی منتشر شد از حاشیه نشست خبرنگاران با محمدجواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضاییه ایران، در نیویورک. خبرنگار ایرانی از آقای لاریجانی سئوالی می‌پرسد و او در مقابل می‌گوید که “صدای آمریکای فارسی لیاقت جواب دادن ندارد” و همچنین است بی‌بی‌سی فارسی.

شنیدن چیزی شبیه این پاسخ را روزنامه‌نگاران داخل ایران هم به دفعات تجربه کرده‌اند. وقتی خبرنگار رسانه منتقد به اشاره‌ای از مجلس شورای اسلامی اخراج می‌شود یا وقتی به او اجازه طرح سئوال را در نشست‌های رسانه‌ای مسئولان حکومتی نمی‌دهند یا این‌که از ورود او به نشست از اساس جلوگیری می‌کنند، یعنی او لیاقت جواب گرفتن ندارد، خواه در ایران باشد و خواه خارج از محدوده نفوذ و کنترل حاکمیت اسلامی، هیچ تفاوتی نمی‌کند، چرا که مسئله از جنس دیگری است؛ اما حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که گناه همکاری با رسانه فارسی‌زبان خارج از کشور نابخشودنی‌تر و عظیم‌تر از رسانه منتقد داخلی است، باز هم سنگینی این گناه بر شانه‌های کسانی است که با تحدید و توقیف مطبوعات و فشار بر روزنامه‌نگاران، آنان را به زندگی در جایی خارج از مرزهای جغرافیایی ایران واداشته‌اند.

دنیا عرصه تاثیرات و تاثرات است. نمی‌توان همه درها را به روی خود بست تا از تاثیرات خارجی در امان ماند، کما این‌که بوده‌اند دولت‌ها و حکومت‌هایی که بخواهند مردم خود را پشت پرده‌های آهنین محصور کنند، اما در نهایت، همگی آنها شکست خورده‌اند.

یکی از پرسش‌های منتقدان حکومت ایران در این سال‌ها همیشه این بوده که اگر رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور به‌راستی این چنین “خائنانه” رفتار می‌کنند، چرا حکومت با تضعیف رسانه‌های داخلی به “دشمن” یاری می‌رساند و در عمل، بر شمار مخاطبان “رسانه‌های بیگانه” می‌افزاید. به این پرسش تا به حال پاسخی داده نشده است.

بحث دوم- رسانه چیست؟

اگر نظام جمهوری اسلامی بر پایه برترین ایدئولوژی بنا شده است، اگر ملت ایران این برتری را می‌پذیرند و به آن راضی و خشنود هستند، اگر این نظام و دولت آن پاک‌ترین نظام‌ها و دولت‌هاست و اگر مردم ایران خوشبخت‌ترین ملت جهان هستند، چه باکی است از این انگشت شمار “رسانه‌های معاند”؟

“رسانه‌هراسی” مسئولان حکومت ایران را می‌توان به نوعی معلول درک ابتدایی آنان از مفهوم رسانه دانست از آن رو که میل به ساده کردن همه واقعیت‌ها دارند. وقتی رسانه‌‌ای را به واسطه آمریکایی، انگلیسی یا فرانسوی بودن آن اهریمنی و ناپاک می‌دانند، لابد اگر رابطه دوستانه‌تری با آمریکا، انگلیس و فرانسه داشتند، این رسانه‌ها نیز الهی و منزه می‌شدند. این نگاه به رسانه‌ها همان‌قدر سطحی و خطاست که تقسیم جهان به دو جبهه خصم و خودی.

جهان امروز، چنان که شهرت دارد، جهان ارتباطات است و رسانه‌ نیز ابزار این ارتباطات. کشورها، به‌طور معمول، از این فرصت برای ارتباط و گفت‌وگو با دیگرانی غیر از خود (جهان خارج) سود می‌جویند و آن را مغتنم می‌شمارند. آقای احمدی‌مقدم تا اینجای کار را درست دریافته است که می‌گوید رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور برای اثرگذاری فرهنگی و سیاسی تشکیل شده‌اند، اما وقتی تاثیرگذاری را با مفهوم “سلطه” یکی می‌انگارد و همه چیز را با نگاهی امنیتی تحلیل می‌کند، دچار اشتباه می‌شود. دنیا عرصه تاثیرات و تاثرات است. نمی‌توان همه درها را به روی خود بست تا از تاثیرات خارجی در امان ماند، کما این‌که بوده‌اند دولت‌ها و حکومت‌هایی که بخواهند مردم خود را پشت پرده‌های آهنین محصور کنند، اما در نهایت، همگی آنها شکست خورده‌اند.

رسانه‌ای مانند دویچه‌وله، غیر از زبان فارسی، به حدود سی زبان زنده دنیا خبر مخابره می‌کند، مانند اسپانیایی، چینی، عربی، بلغاری، ترکی، اندونزیایی، فرانسوی، انگلیسی، اوکراینی، اردو، آلبانیایی و…

بی‌بی‌سی هم دست کمی از آن ندارد و همین‌طور شبکه خبری یورو نیوز که به یازده زبان برنامه دارد. پذیرفتن استدلال جمهوری اسلامی به این معناست که باور کنیم دولت آلمان به واسطه دویچه‌وله در تمام کشورهای اسپانیایی‌زبان، فرانسوی‌زبان، عرب‌زبان، انگلیسی‌زبان، چین، اندونزی و… به دنبال “سلطه‌جویی”، “براندازی”، “خرابکاری”، “اغتشاش” و “فتنه” است و آن کشورها هم آگاهانه یا ناآگاهانه تن به قیمومیت آلمان‌ها می‌دهند و با آن کنار می‌آیند.

دویچه‌وله، بی‌بی‌سی و صدای آمریکا می‌توانند در خدمت منافع دولت‌های ملی خود باشند، یا حداقل این‌که کارکردی مغایر با این اهداف نداشته باشند، اما این اهداف لزوما “سلطه‌جویی”، “استعمار”، “مداخله در امور کشورهای دیگر”، “براندازی نظام‌ها” و “فتنه‌انگیزی” نیست، کمااین‌که این دولت‌ها هم لزوماً خصم قسم خورده دولت‌ها و نظام‌های دیگر نیستند.

توسعه این رسانه‌ها را می‌توان در چارچوب‌های دیگری نیز توضیح داد که یکی از آنها پاسخ به نیازهای ملت‌ها و دولت‌های متبوع آن رسانه‌ها برای فهم جهان خارج است. جمهوری اسلامی اغلب این وجه امور را که ناشی از الزامات حیات در جهان امروز است، نادیده می‌گیرد و تحلیل‌های خود را تنها بر اساس فرمول “دشمن‌سازی” و “دشمن‌تراشی” پیش می‌برد. به این شکل بخشی از انگیزه‌های پنهان خود را نیز آشکار می‌سازد که لابد شما هم به واسطه شبکه‌های تلویزیونی عرب زبان و انگلیسی زبان وابسته به خود، به دنبال هرج و مرج و ایجاد آشوب در سرزمین‌های دیگر هستید. جمهوری اسلامی به این پرسش هم تاکنون پاسخ قانع‌کننده‌ای نداده است.

یکی از پرسش‌های منتقدان حکومت ایران در این سال‌ها همیشه این بوده که اگر رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور به‌راستی این چنین “خائنانه” رفتار می‌کنند، چرا حکومت با تضعیف رسانه‌های داخلی به “دشمن” یاری می‌رساند و در عمل، بر شمار مخاطبان “رسانه‌های بیگانه” می‌افزاید.

بحث سوم- ایدئولوژی برتر کدام است؟

“رسانه‌هراسی” مسئولان جمهوری اسلامی نقطه ضعفی هم در اختیار منتقدان و مخالفان خود می‌گذارد که با استفاده از آن، راستی و درستی بسیاری از ادعاهای آنان را به چالش بکشند. اگر نظام جمهوری اسلامی بر پایه برترین ایدئولوژی بنا شده است، اگر ملت ایران این برتری را می‌پذیرند و به آن راضی و خشنود هستند، اگر این نظام و دولت آن پاک‌ترین نظام‌ها و دولت‌هاست و اگر مردم ایران خوشبخت‌ترین ملت جهان هستند، چه باکی است از این انگشت شمار “رسانه‌های معاند”؟ این رسانه‌ها نیز بی‌خطر و بیهوده خواهند بود از آنجا که هیچ مخاطبی، جز عده اندکی از گمراهان، پیدا نمی‌کنند؛ اما واقعیت امر چیز دیگری است تا جایی که شبکه تلویزیونی “فارسی 1” با بودجه‌ای شاید کمتر از پانصدهزار دلار، می‌تواند تهدید و رقیبی جدی برای صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، با آن بودجه و درآمد نجومی‌اش، باشد… و باز مسئولان جمهوری اسلامی به این پرسش‌ها پاسخ قانع کننده‌ای نمی‌دهند.

تصاویر:
۱ – کاریکاتور اثر مانا نیستانی.
۲ – کاریکاتور اثر مازیار بیژنی از کاریکاتوریست‌های روزنامه‌های حامی حکومت.