امین سرخابی، فعال و پژوهشگر حقوق اقلیت‌های ملی

زمانه درباره اعتراض‌های سراسری ایران در آستانه انقلاب ۵۷ بار دیگر به سراغ تحلیلگران و صاحب‌نظران رفت تا درباره گذشته و حال و آینده تظاهرات اعتراضی دی‌ماه نظر آنها را جویا شود.

امین سرخابی در گفت‌و‌گو با زمانه از ستیز مداوم مردمی پس از مشروطه با «کارگزاران استبداد» گفت، از اینکه به باور او، اقلیت‌های ملی حل مسائل هویتی را در گرو برافتادن نظام حاکم می‌بینند، و نیز از ضعف گروه‌های چپ برای تأثیرگذاری در صحنه سیاست غیررسمی و گرفتارشدن آنها در «نوستالژی» گذشته. این گفت‌و‌گو را در ادامه می‌خوانید.

***

■ تحلیل‌های بسیاری پس از اعتراضات سراسری دی‌ماه ۹۶ منتشر شده. برخی آنها را کاملاً به علت‌های اقتصادی فرومی‌کاهند، برخی آن را مصداق بارز شکاف کار و سرمایه یا نبرد طبقاتی می‌دانند، و برخی نیز علت اصلی را سیاسی می‌شمرند. به نظر شما آیا می‌توان علت غایی توضیح‌دهنده برای اعتراضات اخیر یافت، آیا آنها چندعلتی و چندبنیانی بودند، و اساساً خودتان آنها را ــ به ویژه در مقایسه با تاریخ اعتراضی ایران معاصر، از انقلاب ۵۷ تا جنبش اعتراضی ۸۸ ــ چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بیگمان هرگونه تحلیل تقلیل گرایانه و تک ساحتی از اعتراضات دی ماه نمی تواند خالی از سوگیری های سیاسی منتصب به جریانات خاص باشد. عامل اقتصاد و اقتصاد سیاسی نه تنها در تجمیع منافع مردم ناراضی بلکه در تجمیع  منافع نهادهای حکومتی وسرکوبگر هم نقش دارد. اما پدیده های اجتماعی و سیاسی همچون اعتراضات اخیر که به بطن جامعه در گستره ی وسیعی سرایت میکند و جریان می یابد، نمی تواند از یک عامل مشخص و منحصر پیروی کند.

شاید بهترین راه برای تحلیل و واکاوی اعتراضات اخیر، کمک گرفتن از سیر دیالکتیک تاریخ سیاسی معاصر ایران از مشروطه به این سو باشد. پس از مشروطه جامعه ایرانی، با در نظر گرفتن کلیه تفاوتها و ناهمگونی اش در ستیزی مداوم با کارگزاران استبداد بوده است. در بزنگاههای تاریخی نیز سعی بر برانداختن استبداد داشته است. هرچند همین جامعه ایرانی به دلیل نداشتن سازوکار و مکانیسم تحزب یافته، در بازتولید دوباره استبداد نقش داشته است. اما بسترها و فرماسیونهای استبدادی نوپا نیز در خود آنتی تز جدیدی تولید کرده اند. در واقع می توان گفت  تاریخ معاصر ایران مملو است از تلاش به ثمر نرسیده ی جامعه ایرانی برای بر انداختن استبداد اعم از دینی و دنیوی. اما مخرج مشترک و عامل مسلط در زنده ماندن چنین پروسه ی دیالکتیکی ، نه بر پایه اقتصاد بلکه بر پایه آگاهی است.  بر همین اساس اجمالا میتوان دلایل  اعتراضات اخیر که اتفاقا با وقایع مهم تاریخ معاصر ایران نیز اشتراک دارد را در نکات زیر خلاصه کرد.

یک. ارزش های ذهنی مردم با ارزش های ذهنی هیات حاکمه جمهوری اسلامی مغایرت دارد؛ دو. هیات حاکمه در تغییر ارزش های ذهنی مردم ناتوان است؛ سه. هیات حاکمه نمی تواند خود را با ارزش های مردم تطبیق دهد؛ چهار. هیات حاکمه نمی تواند ارزش های ذهنی خودرا بازسازی نماید و آنرا در قامت ارزشهای نوین ارائه دهد؛ پنج. هنجارهای اجتماعی ونرمهای مرسوم در جامعه دچار فروپاشی شده است؛ شش. سرمایه اجتماعی ونیروی انسانی در حضیض ترین موقعیت خود است و نمادهای انسجام بخش وقوام دهنده جامعه زیر سوال رفته است؛ و هفت. فساد اداری واقتصادی در بالاترین سطح خود افزایش یافته است.

■ با توجه به پرسش پیشین، چه طور می‌توان مشارکت مناطق اقلیت‌نشین، به ویژه در خوزستان و سیستان و بلوچستان و آذربایجان غربی و شرقی و کردستان و کرمانشاه را در این جنبش فهمید؟ به عبارت دیگر، چه طور می‌توان مشارکت از موضع هویت ویژه بومی اقلیت‌ها در یک جنبش سراسری را فهمید؟

با توجه به شعارهای طرح شده در اعتراضات و اراده معطوف به سرنگونی حکومت از جانب معترضین که سالهاست خواست اصلی اقلیتهای ملی است و همچنین وجود بسترهای عینی مشترک همچون فساد اقتصادی و سیاسی در کلیه مناطق ایران، اقلیتهای ملی بیشترین شباهت را با معترضین احساس کردند بطوریکه یکی از مهمترین مراکز اعتراضات شهر کردنشین کرمانشاه بود. در واقع نوعی رابطه بین الاذهانی میان این دو ایجاد شد. اقلیتهای ملی یا به تعبیر شما مناطق اقلیت نشین در سالهای گذشته از سیاستهای اصلاح طلبانه حکومتی سودی نبرده اند بهمین دلیل در اعتراضات سال ۸۸ مشارکتی چشمگیر نداشتند.

چنین بنظر میرسد این مناطق خود را با گفتارها و گفتمانهای ساختارشکن تداعی میکنند. پس مشارکت اقلیتهای ملی نمی‌تواند به‌معنای فراروی یا نادیده انگاشتن سیاستهای هویتی باشد. این مناطق حل مسائل هویتی را در ضمن بر افتادن نظم حاکم میدانند نه در بقای آن.

■ به نظر شما این اعتراضات چه نتیجه‌ای در سیاست‌های خارجی ایران در خاورمیانه دارد؟ به ویژه اکنون با آغاز مداخله نظامی ترکیه علیه کردهای شمال سوریه در عفرین، آیا اعتراضات اخیر و ادامه احتمالی آنها می‌تواند تغییری در سیاست‌های ایران در خاورمیانه بدهد؟

با توجه به افزایش بودجه نظامی سپاه پاسداران و ماهیت بحران زای سیستم سیاسی در جمهوری اسلامی ایران نمی توان انتظار تغییر ساختاری در سیاست جمهوری اسلامی را داشت.

انتظار میرود بخش برون مرزی سپاه کماکان به سیاستهای مداخله گرایانه اش در منطقه، هر چند محتاطانه تر، ادامه دهد و سکان سیاست خارجی را خود کماکان در دست بگیرد. تضاد منافع در خاورمیانه و رهبرانش آنچنان عمیق هست که کماکان دست جمهوری اسلامی را برای مداخله باز بگذارد. اما نکته مهم خدشه دار شدن  مشروعیت جمهوری اسلامی در منظر اقمار منطقه ای اش خواهد بود.

اقلیتهای ملی یا به تعبیر شما مناطق اقلیت نشین در سالهای گذشته از سیاستهای اصلاح طلبانه حکومتی سودی نبرده اند بهمین دلیل در اعتراضات سال ۸۸ مشارکتی چشمگیر نداشتند. چنین بنظر میرسد این مناطق خود را با گفتارها و گفتمانهای ساختارشکن تداعی میکنند. پس مشارکت اقلیتهای ملی نمی‌تواند به‌معنای فراروی یا نادیده انگاشتن سیاستهای هویتی باشد. این مناطق حل مسائل هویتی را در ضمن بر افتادن نظم حاکم میدانند نه در بقای آن.

■ چه طور می‌توان اعتراضات ایران را در بستر جهانی اعتراضات و فرم‌های جدید مبارزه و مقاومت قرار داد (به‌ویژه، در مقایسه با بهار عربی و در میان آنها، تونس که تقریباً همزمان با ایران اعتراضات مشابهی را از سر گذراند)؟

شاید نقطه اشتراک اعتراضات در ایران با کشورهایی نظیر مصر و تونس در مبارزه با فساد گسترده سیاسی و اقتصادی باشد. جدا از اینکه دولتهای مستقر اقتدارگرا باشند یا استبدادی، مردم در این کشورها با آگاهی یافتن از حقوق خود و پی بردن به نقشی که میتوانند در سرنوشت خود بازی کنند، با رد اصلاحات حکومتی و قطره چکانی سعی دارند، خود مستقیما به سیاست بازگردند. فرم اعتراضات در ایران برای اولین بار حاکی از این بود که حاشیه می تواند مرکز را به مشارکت دعوت کنند. فرم این اعتراضات در ایران فارغ از استفاده مفید از شبکه های اجتماعی و مجازی، نوعی فشار حاشیه به متن بود برای اتخاذ مواضع رادیکال تر در مقایسه با مواضع قبلی مرکز نشینان که متأثر از گفتار اصلاح طلبان حکومتی بودند.

اما ایراد اساسی به  فرم اعتراضات در ایران میتواند در عدم ارتباط با افکار عمومی جهانی و منطقه ایی و سعی بر تأثیر گذاشتن بر آنها باشد. اعتراضات میتواند سویه های جهانشمول تری پیدا کند. البته این امر مستلزم تشکل یافتن بیشتر و دوری از اعتراضات کارناوالی است.

■ به نظر شما چپ ایران در این اتفاقات چه نقشی می‌توانست بازی کند و چه نقشی بازی کرده است؟

هر چند ماهیت اعتراضات و خصلت رهایی بخشی اش را حداقل بلحاظ نظری تنها می توان در چهارچوب گفتمانیِ چپ و عدالت محور جاری داد. اما متأسفانه چپ ایران در عمل نقش مشخص و ملموسی در اعتراضات ندارد. سالهاست چپ در ایران عرصه عملی را برای گروههای اصلاح طلب حکومتی و ملی ـ مذهبی ها خالی کرده است. هرچند چنین غیبتی ریشه در بحران نظری چپ دارد. اما گروههای فعالی که خود را چپ میدانند بیشتر انرژی خود را صرف نوعی سندیکالیسم کور کرده اند که خروجی اش از دست رفتن و هرز نیروهای جان برکف اش بوده، بدون اینکه هزینه زیادی بر حکومت تحمیل کنند و در بطن اجتماع هم تأثیر آنچنانی نداشته اند.

نیروهای چپ می توانستند در غیاب و رد گفتار اصلاح طلبی حکومتی از جانب معترضین بار دیگر به صحنه سیاست غیر رسمی در ایران برگردند و کلیه صف بندیهای سیاسی را بر هم زنند. اما انجام چنین کنشی از جانب نیروهای چپ نیازمند شناخت دوباره جامعه و خلاص شدن از نوستالژی است. گفتمان و گفتار چپ محور و عدالت خواه در معنای واقعی اش، هنوز در ایران به عینیت سیاسی یا دولتمداری نرسیده است. این گفتار اگر بتواند خود را دوباره بازسازی کند، توانایی عینیت یافتن دارد. طرفه آنکه در تاریخ معاصر ایران تنها جریانی است که هیچگاه  به دولتمداری نرسیده است.

■ با توجه به خلاء رهبری در اپوزیسیون ــ چه درون ایران و چه خارج آن ــ، این اعتراضات چه تأثیری بر بازآرایی  نیروهای سیاسی در ایران می‌گذارد؟

به لحاظ نظری اولین تأثیر این اعتراضات، تعمیق بحران مشروعیت در جمهوری اسلامی است. بحرانی که پس از حوادث کوی دانشگاه و حوادث سال ۸۸ شکاف عمیقی را در میان مردم و حکومت ایجاد کرد با روی دادن اعتراضات اخیر به بیشترین سطح خود رسید بطوریکه مشروعیت جمهوری اسلامی در حال حاضر در حضیض ترین موقعیت خود پس از چهار دهه قرار دارد. همچنین اعتراضات اخیر باعث شد بار دیگر بحران کار آمدی سر برآورد. بطوریکه میتوان بحران کار آمدی سیسیتم را مهمترین عامل اعتراضات دانست.

نیروهای چپ می توانستند در غیاب و رد گفتار اصلاح طلبی حکومتی از جانب معترضین بار دیگر به صحنه سیاست غیر رسمی در ایران برگردند و کلیه صف بندیهای سیاسی را بر هم زنند. اما انجام چنین کنشی از جانب نیروهای چپ نیازمند شناخت دوباره جامعه و خلاص شدن از نوستالژی است. گفتمان و گفتار چپ محور و عدالت خواه در معنای واقعی اش، هنوز در ایران به عینیت سیاسی یا دولتمداری نرسیده است. این گفتار اگر بتواند خود را دوباره بازسازی کند، توانایی عینیت یافتن دارد. طرفه آنکه در تاریخ معاصر ایران تنها جریانی است که هیچگاه  به دولتمداری نرسیده است.

به لحاظ عملی اولین تأثیر اعتراضات اخیر، روی گردانی بخش مهمی از مردم ایران که به آنها  قشر خاکستری می گویند، از اصلاح طلبان است. رهبران اصلاح طلبان حکومتی ایران برای اولین بار شاهد  طیف وسیعی از اعتراضات مدنی بودند که خود در آن نقشی نداشتند. تمامی نمادها و شعارهای مطرح شده در این اعتراضات بمعنای عبور از پروژه اصلاح طلبی است. اصلاح طلبان در گذشته می توانستند بیشتر اعتراضات و نارضایتی ها و خواسته های سیاسی را خود مدیریت کنند و آن را به گوش سیستم سیاسی برسانند. بدین معنا که قادر بودند بر موج نارضایتی ها سوار شوند و از آن بهره برداری سیاسی کنند. اما اعتراضات اخیر بمعنای تضعیف جایگاه اصلاح طلبان در میان مردم است. از سوی دیگر  معترضان تمامی نمادهای راست گرایان را نیز که مدعی عدالتخواهی اسلامی  و حمایت از قشر پایین جامعه بودند، نشانه گرفتند. بنظر میرسد در آینده  بدلیل نبود اپوزسیون و متشکل نبودن اعتراضات، حکومت بتواند با استفاده از ابزار سرکوب و نبردی فرسایشی با معترضان، اعتراضات را خفه کند. اما بازتاب این اعتراضات باعث خالی شدن مفاهیم معنایی راست گرایان و اصلاح طلبان شود. بدلیل نبود چنین نزاع های معنایی میان راست گرایان و اصلاح طلبان شاهد برگزاری انتخابات هایی با مشارکت کم مردم خواهیم بود.

■ به نظر شما بهترین سناریویی که از پی این اتفاقات می‌تواند رخ دهد، چیست؟

بهترین سناریو می تواند بازگشت اراده سیاسی به میان مردم باشد. بدین معنا که مردم در جهت تشکل یافتن و سازماندهی نیروی خود تلاش کنند. همچنین بهتر آن است که  در خلاء بوجود آمده در جهت ایجاد گفتار و گفتمانی که بتواند همه تفاوتها در جامعه ایرانی را در خود جمع کند، تلاش کند. بنظر میرسد در صورت پیگیری مطالبات و مداوم بودن آن، در آینده  میتوان امیدوار بود شاهد شکل گیری اپوزسیونی خارج از حیطه ی حاکمیت در داخل ایران باشیم. در غیر این صورت ادامه چنین اعتراضاتی تنها میتواند به نوعی وندالیسم منتهی شود.


در همین زمینه