ایرج ادیب‌زاده – کودک نابغه‌ها یا کودکان اعجوبه و شگفت‌آور به‌ویژه در پهنه‌ هنر در جهان بسیار پیدا شده‌اند. در طول یک‌شب شناخته و مشهور شده‌‌اند، برخی این موفقیت را ادامه داده‌اند، برخی هم خیلی زود چون ستاره‌ای که در آسمان سقوط می‌کند، ناپدید شده‌اند. پژمان عبادی نقاش ایرانی تبار فرانسوی یکی از همین کودک نابغه‌ها است. او در ۲۴ مارس ۱۹۸۲ در تهران متولد شد و در هنگامه‌ جنگ ایران و عراق همراه خانواده‌اش ایران را ترک کرد. پدر و مادرش همراه او به فرانسه پناهنده شدند.

پدر پژمان حمید عبادی شاعر و نقاش آماتور بود. هم او پسرش را به دنیای نقاشی برد. در چهارسالگی پژمان به کشیدن تابلو روی آورد. در شش سالگی نخستین نمایشگاه گروهی‌اش را در پاریس برپا کرد و در هشت سالگی نخستین نمایشگاه انفرادیش را. حالا پژمان ۲۷ سال دارد و یک نقاش و هنرمند شناخته‌شده در فرانسه و دیگر کشورهای جهان است.

فهرست نمایشگاه‌هایش در طول این سال‌ها بسیار طولانی است. از پاریس به لیون، از برلین به کبک، مونترال، تورنتو، از تل‌ آویو به لندن و لس‌آنجلس ادامه داشته‌اند. در سال ۱۹۹۱ که دوربین یک تلویزیون فرانسوی به خانه‌ عبادی‌ها رفت، هنرمند نوجوان همراه پدر و مادرش در یک آپارتمان کوچک در پاریس زندگی می‌کرد. آتلیه نقاشی پژمان در حمام خانه قرار داشت. تابلوهای او که روی کاغذهای مختلف کشیده بود، روی دیوارهای خانه دیده می‌شد.

وان حمام خانه را برای آمیختن رنگ‌های خود انتخاب کرده بود. در همان زمان روزنامه‌های هنری فرانسه از پژمان به‌عنوان “موتسارت نقاشی فرانسه” نام بردند. موتسارت آهنگساز نابغه‌ اتریشی در سه سالگی نخستین آهنگ خود را نوشت. کانال‌های تلویزیونی آلمان، فرانسه، ژاپن و تلویزیون “RFO”، آن‌سوی دریاها، گزارش‌های تصویری جالبی از پژمان داشتند.

طی نزدیک به ۲۰ سال پژمان عبادی نزدیک به ۱۵۰۰ تابلو به‌وجود آورده است. تصاویر او گاه پرخاشگر و خشن به نظر می‌رسند، گاهی هم اما با آرامش و زیبایی توأم‌اند. آنچه مسلم است پژمان استفاده‌ ظریف از رنگ‌ها و ترکیب آن‌ها را به‌خوبی می‌شناسد. تابلوهای نقاشی این کودک نابغه‌ ایرانی‌‌تبار فرانسوی، نشانی از همه‌‌ی سبک‌ها و جنبش‌های هنری قرن بیستم را در خود گردآورده است.
برخی از کارشناسان هنری برخی تابلوهای او را شبیه به آثار “خوان میرو”، “پیکاسو” یا “کاندینسکی” توصیف کرده‌اند. اما ممکن است به نوشته‌ هنری‌‌نویسان فرانسوی او پیکاسوی قرن بیست و یکم باشد.

در پاریس که به “بهشت نقاشان جهان” معروف است، با یک نقاش نوجوان ایرانی “رعنا فدوی” آشنا شدم. پدرش عکاس حرفه‌ای است و استاد دانشگاه در رشته هنرهای تصویری در پاریس. او از کودکی نقاشی می‌کرده و حالا در ۱۸ سالگی برای ادامه‌ کار نقاشی‌هایش به دانشگاه هنرهای زیبای استراسبورگ پیوسته است.

چندی پیش انجمن “توسعه و تجدد در پاریس” برای نخستین‌بار رعنا فدوی و کارهای نقاشی او را معرفی کرد. در پایان همین جلسه با این هنرمند نوجوان گفت‌وگویی کرد‌م. ابتدا از او پرسیدم که از کجا کار نقاشی‌اش را آغاز کرده است:

رعنا فدوی – اسم من رعنا فدوی است. از بچگی نقاشی می‌کنم. ولی الان دو سال است که به طور جدی همیشه نقاشی می‌کنم. یعنی دائم نقاشی می‌کنم. فقط رفتم در پی این هنر. همیشه از بچگی می‌رفتم موزه. از نقاشی و از دیدن تابلو خیلی لذت می‌بردم. برای همین بود که تصمیم گرفتم در رشته هنر تحصیل کنم. بعد از این که دیپلم ادبیاتم را گرفتم البته با ادامه زبان فارسی، در یک دوره پیش‌د‌انشگاهی هنر در شهر فونتنه سوربوار شرکت کردم، با این امید که کنکورهای هنر را با موفقیت از سر بگذرانم. در این کنکورها شرکت کردم و هنرهای تزئینی دانشگاه استراسبورگ را انتخاب کردم .

شیوه‌ نقاشی‌تان چیست؟

فکر نمی‌کنم بتوانم بگویم شیوه‌ام چیست. فقط می‌دانم نوعی جست‌وجوست که دارم پیش می‌برم و کار می‌کنم.

شما بیشتر از روی مدل کار می‌کنید؟

از چیزهایی که فقط می‌بینم نقاشی می کنم. هیچ‌وقت از روی عکس کار نمی‌کنم.

دیدم که شما بدن انسان را به شکل‌های مختلف کشیده‌اید. بدن انسان را چطور می‌بینید؟

به شکل‌های مختلف روی حالت‌های بدن کار می‌کنم. بدن را آن‌طور که در برابر چشمانم هست نمی‌بینم. به لحاظ تکنیکی، یعنی از نظر حجم و رنگ و همه این‌ها برایم چندان مهم نیست. احساس می‌کنم بدنم را طور دیگری می‌بینم. ممکن است مثل یک حیوان باشد، یا شاید به طبیعت ربطش دهم. گاهی هم به آناتومی بدن نگاه می‌کنم.

چرا این نگاه را دارید؟

نمی‌دانم. برایم جالب است. یعنی از بدن می‌خواهم که یک حالت بگیرد و این موضوع برایم خیلی جالب است. اصلاً حالت‌های بدن زمینه‌ای نامحدود است. یعنی زمینه‌ جست‌وجویی نامحدود است؛ بی‌مرز است.

خیلی کم دیدم در کارهایی که نشان دادید، رنگ به‌کار برده باشید . چرا؟

الان بیشتر بدن را به طور کلی می‌بینم و روی حرکات کار می‌کنم و بعضی وقت‌ها هم آبرنگ به‌کار می‌برم. ولی دوست دارم فقط یک خط باشد و خوب دیده شود. خط برایم خیلی مهم است.

شما از نقاشی شناخته‌شده تقلید نمی‌کنید؟

نه، هیچوقت.

استادی ندارید، یا کسی نیست که از کارش الهام بگیرید؟

چرا، کارهای انگر – ingere- را خیلی دوست دارم. کارهایش هم خیلی ساده است. مخصوصاً خط‌هایی که می‌کشد. بیشتر وقت‌ها فقط یک خط است؛ تابلوهای مشهورش هم خطوط بدن را نشان می‌دهند: بدن‌های لخت. در موزه‌ لوور هم همیشه می‌توانم ساعت‌ها بمانم و la grand baigneuse را تماشا کنم. از بس که این اثر زیباست.

از نقاشان ایرانی که در اینجا هستند یا قبلاً بوده‌اند، چه کسانی را می‌شناسید؟

خیلی نمی‌شناسم. هیچ‌وقت نمایشگاه یک نقاش ایرانی نرفتم. در ایران به چند نمایشگاه رفتم، ولی خوشم نیامد. یعنی از نقاشی‌های ایرانی خیلی لذت نبردم. شاید هم نمایشگاه جالب نبود. خیلی نقاشان ایرانی را نمی‌شناسم.

چند وقت ایران بودید؟

من تابستان‌ها به ایران می‌روم. سال پیش رفتم. پنج سال بود که نرفته بودم.

آنجا می‌روید، کار هم می‌کنید؟

بله، خیلی کار می‌کنم. همین تابستان پیش که رفتم، رفتم اصفهان و کلی طرح کشیدم. در تهران هم طرح کشیدم. می‌رفتم موزه‌ هنرهای معاصر که خیلی خوشم آمد.

یک طرح هم دارید از یک بالرین که رفتید به اپرای پاریس و آن را کشیدید. چه‌طور نگاه کردید و این طرح را کشیدید؟

تاریک بود و من تنها چیزی را می‌کشیدم که احساسش می‌کردم. فقط با یک خط. برایم رقص خیلی جالب است. حرکات بدن برای من یک زمینه‌ بی‌مرز است.

به‌هرحال شما هنوز خیلی جوان هستید و شروع کرده‌اید و الان هم می‌خواهید در دانشگاه استراسبورگ کار را به طور آکادمیک ادامه دهید.

بله، می‌خواهم نقاشی را ادامه دهم. رقص هم برایم خیلی جالب است و می‌خواهم باز هم رقص را ادامه دهم. شاید طرح‌هایم را ادامه دهم .

رقص برایتان جالب است، یعنی کشیدن از روی رقص؟

هر دو. هم از حرکت بدن خودم در فضا و طرح رقص.

یعنی خودتان هم می‌رقصید!

بله، رقص معاصر.

رقص چه تأثیری در نقاشی شما می‌گذارد؟

همان پرسش‌هایی که به دنبالش هستم؛ وقتی ‌می‌رقصم، ادامه‌اش در همان نقاشی‌ها و طرح‌هایم هست.

در واقع رقص کامل‌کننده‌ کار نقاشی‌تان است!

بله، همین‌طور است.

خیلی متشکرم. اگر چیزی خودتان می‌خواهید بگوید.

آدرس سایتم را می‌دهم: www.ranafadavi.overblog.com
 

سپاس.