صالح نظری − در این مقاله نشان داده میشود، هر چند امامان شیعه خود را مکلف به تشکیل حکومت نمیدیدند، اما خود را به عنوان اهل بیت پیامبر گرامی و جانشینان برحق او، ذیحق برای دریافت صله و خمس از پیروانشان و نیز صاحب همه انفال در زمین میدانستند. به تعبیر دیگر، مسایل مالی و دریافت وجوهات، نقش کلیدی در امامت شیعه دارد.
مبنای روشنگری این مقاله در این مورد، “اصول کافی” است. اهمیت اصول کافی در این است که صاحب آن، شیخ کلینی، به شدت مورد وثوق علمای شیعه است.
این مقاله در دو قسمت عرضه میشود.
مفهوم انفال و خمس
در ابتدا لازم است تعریفی از انفال و خمس ارایه گردد و به و آیات مربوطه اشاره شود.
در ارتباط با خمس، آیهای در قرآن است که یک پنجم غنایم جنگ را از آن پیامبر – به جهت حاکمیتش – میداند: ” بدانید که هرچه غنیمت گیرید، پنج یک آن از آن خدا، پیغمبر، خویشان، یتیمان، مسکینان و درراه ماندگان است (سوره ۸ آیه ۴۱) وهمچنین، قرآن انفال را متعلق به خدا و رسول میداند (ابتدای سوره انفال) و نیز غنیمت را برای جنگجویان حلال و پاک دانسته.
علامه طباطبایی در تفسیر آیه انفال مینویسد:
«”یسْئَلُونَک عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ”…
کلمه” انفال” جمع” نفل… بر زیادیهایى که” فىء” هم شمرده شود اطلاق مىگردد، و مقصود از” فىء” اموالى است که مالکى براى آن شناخته نشده باشد، از قبیل قله کوهها و بستر رودخانهها و خرابههاى متروک، و آبادیهایى که اهالىاش هلاک گردیدهاند، و اموال کسى که وارث ندارد، و غیر آن، و از این جهت آن را انفال مىگویند که گویا اموال مذکور زیادى بر آن مقدار اموالى است که مردم مالک شدهاند، بطورى که دیگر کسى نبوده که آنها را مالک شود، و چنین اموالى از آن خدا و رسول خدا (ص) است.
غنائم جنگى را نیز انفال مىگویند، اینهم باز بخاطر این است که زیادى بر آن چیزى است که غالبا در جنگها مورد نظر است، چون در جنگها تنها مقصود ظفر یافتن بر دشمن و تار و مار کردن او است.
… عدهاى گفتهاند: منظور از انفال غنائم جنگى است، و عدهاى دیگر گفتهاند: فقط غنائم جنگ بدر است، بعضى دیگر گفتهاند: منظور از آن” فیء” است که مختص به خدا و رسول و امام است، عدهاى دیگر گفتهاند: اصلا این آیه با آیه خمس نسخ شده، و بعضى گفتهاند: بلکه نسخ نشده و از محکمات است.
… اولا اینکه قرائت مشهور یعنى” یسْئَلُونَک عَنِ الْأَنْفالِ” راجحتر است، زیرا وقتى سؤال با لفظ” عن” متعدى شود معناى استعلام حکم و استخبار خبر را مىدهد، بخلاف آنجایى که بدون” عن” متعدى شود که به معناى درخواست عطیه است، و با مقام ما سازگار نیست.
و ثانیا اینکه انفال هر چند بحسب مفهوم عام است، هم غنیمت را شامل مىشود و هم فىء را- لیکن مورد آیه تنها غنائم جنگى است، آنهم نه فقط غنائم جنگ بدر، چون وجهى براى این تخصیص نیست، و اگر نزاع کنندگان در باره غنیمت جنگ بدر هم نزاع داشتهاند قطعا براى این نبوده که خصوص جنگ بدر دخالتى داشته، بلکه براى این بوده که بطور کلى حکم اموالى را که مسلمین در جهادهاى خود از دشمنان دین به دست مىآورند بپرسند، و این بسیار روشن است.
و اگر مورد آیه اختصاص به غنیمت جنگى دارد موجب نمىشود که حکم وارد در آن را هم مختص به موردش کنیم، چون (همه مىدانیم) که مورد مخصص نیست، پس اطلاق آیه نسبت به هر درآمدى که آن را انفال بگویند محفوظ است، نه تنها اختصاص به جنگ بدر ندارد بلکه اختصاص به غنائم جنگى نیز نداشته و همه درآمدهاى موسوم به نفل را شامل مىشود، براى اینکه مىفرماید انفال همهاش مال خدا و رسول او است و احدى از مؤمنین در آن سهم ندارد چه غنیمت جنگى باشد و چه فیء.
و اما جمله” قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ” از ظاهر این جمله و همچنین از ظاهر موعظهاى که بعد از این جمله کرده و ایشان را به ایمان به خدا واداشته استفاده مىشود که خداى تعالى اختلاف ایشان را تنها با همین که ملکیت انفال را مخصوص خود و رسولش کرده و از دست ایشان گرفته برطرف ساخته است، و لازمه این ظهور این است که نزاع این دو طایفه در این بوده که آن طایفه انفال و یا مقدارى از آن را مخصوص خود مىدانستند، و این طایفه منکر آن بودهاند، و خداوند سبحان با سلب ملکیت از هر دو طایفه و اختصاص دادن آن به خود و پیغمبر گرامى خود نزاع ایشان را حل و فصل نموده، و علاوه، موعظه مىکند به اینکه از این مشاجره و نزاع دست بردارند.
و اما اینکه بعضى گفتهاند” به دلیل اجماع سربازان جنگى هر غنیمتى را که در جنگ به دست بیاورند خودشان مالک مىشوند” مطلبى است که باید در فقه بررسى شود، و مربوط به فن تفسیر نیست.
و کوتاه سخن، نزاعشان در انفال کاشف از این است که قبلا سابقه این را که غنیمت از خود ایشان باشد و یا سابقه دیگرى نظیر این را داشتهاند، چیزى که هست این سابقه، حکم مجملى داشته که باعث اختلاف ایشان شده، و هر طایفهاى آن را به نفع خود تفسیر مىکرده، و آیات کریمه قرآن این برداشت ما را تایید مىکند.
توضیح اینکه، ارتباط آیات در این سوره و تصریح به داستان بدر کشف مىکند از اینکه این سوره تمامیش مربوط به جنگ بدر و کمى پس از آن نازل شده، حتى ابن عباس هم بطورى که از وى نقل شده این سوره را” سوره بدر” نامیده، و آیاتى هم از این سوره که متعرض مسئله غنیمت است پنج آیه است که در سه جاى سوره قرار گرفته و بر حسب ترتیب عبارت است از آیه” یسْئَلُونَک عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ…” و آیه” وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیتامى وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا یوْمَ الْفُرْقانِ یوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ…” و آیات زیر:” ما کانَ لِنَبِی أَنْ یکونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى یثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یرِیدُ الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکیمٌ، لَوْ لا کتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّکمْ فِیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ، فَکلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالًا طَیباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ”. و از سیاق آیه دوم به دست مىآید که بعد از آیه اول و همچنین آیات بعدى نازل شده، براى اینکه فرموده:” اگر به خدا و به آنچه که بر بندهمان در روز فرقان و روز تلاقى دو گروه نازل کردیم ایمان آوردید” پس معلوم مىشود این کلام بعد از واقعه بدر نازل شده.
از آیات اخیر هم استفاده مىشود که پرسش کنندگان از آن جناب در باره امر اسیران پرسش نمودهاند، و درخواست کردهاند تا اجازه دهد اسیران کشته نشوند، بلکه با دادن فدیه آزاد گردند، و در جواب ایشان را مورد عتاب قرار داده است، و از اینکه فرمود:” فکلوا…” و تجویز کرد خوردن از غنیمت را، به دست مىآید که اصحاب بطور ابهام چنین فهمیده بودند که مالک غنیمت و انفال مىشوند، جز اینکه نمىدانستند آیا تمامى اشخاصى که حاضر در میدان جنگ بودهاند مالک مىشوند؟ و یا تنها کسانى که قتال کردهاند؟ و آنها که تقاعد ورزیدهاند از آن بى نصیبند، و آیا مباشرین که از آن سهم مىبرند بطور مساوى بینشان تقسیم مىشود و یا باختلاف؟ مثلا سهم سوارهها بیشتر از پیادهها و یا امثال آن است؟
چون جمله” فکلوا” مبهم بود باعث شد که مسلمین در میان خود مشاجره کنند، و سرانجام به رسول خدا (ص) مراجعه نموده و توضیح بپرسند، لذا آیه نازل شد:” قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَینِکمْ…” و ایشان را در استفادهاى که از جمله” فَکلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ” (ازآنچه غنیمت است بخورید) کرده و پنداشته بودند که مالک انفال هم هستند تخطئه نموده و ملک انفال را مختص به خدا و رسول کرده، و ایشان را از تخاصم و کشمکش نهى نموده و وقتى بدین وسیله مشاجرهشان خاتمه یافت آن گاه رسول خدا (ص) آن را به ایشان ارجاع داده و در میانشان بطور مساوى تقسیم کرد، و به همان اندازه سهمى براى آن عده از اصحاب که حاضر در میدان جنگ نبودند کنار گذاشت، و میان کسانى که قتال کرده و آنهایى که قتال نکردند و همچنین میان سوارگان و پیادگان تفاوتى نگذاشته است.»
پایان نقل قول علامه.
خلاصه مطلب اینکه:
■ اساس آیات درباره غنایم جنگی است و اینکه ۸۰ درصد به جنگجویان و ۲۰ درصد به خدا، رسول، نزدیکان رسول، یتیمان، فقرا و درراه ماندگان تعلق دارد. بدیهی است که مراد تقسیم آن ۲۰ درصد به ۶ قسمت مساوی نیست، زیرا خدا بی نیاز از اموال است و بعید به نظر میرسد رسول گرامی نیز کیسهای برای غنایم برای خود دوخته باشد. لذا هدف آیه این بوده است که افرادی از جامعه اسلامی که توان جنگیدن ندارند مانند زنان و کودکان و پیران و یتیمان و بیماران و ناتوانان و فقرا و… بی نصیب از اموال غنیمتی نباشند و توزیع عادلانه آن به عهده حاکم بوده که در آن زمان شخص پیامبر بوده است.
■ به جز مورد غنیمت جنگی، هیچ مورد دیگری که از مصادیق خمس باشد نیامده است و نیز اموالی که فیء نامیده میشود جزو اموال عمومی بوده و در اختیار حاکم برای رفع حوایج جامعه است که به صلاحدید او مورد استفاده قرار میگیرد.
■ زکات هم که حاصل دسترنج افراد جامعه هست – و بر خلاف مورد غنیمت جنگی که مورد استثنایی است – بر اساس ضوابطی توسط حاکم اسلام اخذ و به مصارف معین میرسیده، لذا بر خلاف خمس آیات بیشماری در ارتباط با زکات نازل و پا به پای صلاه (نماز) بر پرداخت آن تاکید شده است، زیرا زکات امری مستمر و نه مقطعی بوده، که در زمان خود میتوانست تقریبا فقر را ریشه کن کند، چنانچه امروز با مالیات هزینه آرامش و آسایش جامعه تامین میشود یا میتواند که بشود.
حال با عنایت به مقدمه فوق باید دید شیخ کلینی در اصول کافی چه نگاهی به مسله صله، فیء، انفال و خمس دارد و در مجموعه احادیث و روایات خود دنبال چه میگردد و نهایتا چه مقصودی از آن دارد.
در ادامه زیر عنوان هر بابی از اصول کافی روایاتی از آن باب نقل میشود که با شماره مشخص میگردند.
تفسیرها و توضیحهای نگارنده در هر مورد با این علامت ■ که در آغاز هر پاراگرافی میآید مشخص میشود.
باب “همه زمین متعلق به امام علیه السلام”
۱. امام باقر علیه السلام فرمود: در کتاب على علیه السلام من و خاندانم کسانى هستیم که خدا زمین را به ما واگذار کرده و مائیم پرهیزگاران و همه زمین از آن ماست.
هر یک از مسلمین که زمینى را زنده کند، باید آنرا آباد دارد و خراجش را به امام از خاندان من بپردازد، و هر چه از آن زمین استفاده کند و بخورد، حق اوست و اگر زمین را واگذارد و خراب کند و مرد دیگرى از مسلمین پس از آن وى، آن را آباد سازد و زنده کند او نسبت به آن زمین از کسی که آن را واگذاشته سزاوارتر است، و باید خراجش را به امام از خاندان من بپردازد و هر چه از آن زمین استفاده کند حق اوست، تا زمانی که قائم از خاندان من با شمشیر ظاهر شود، آنگاه او زمینها را تصرف کند و از متصرفین جلوگیرى نماید و آنها را از آنجا اخراج کند همچنانکه رسول خدا صلى اللّه علیه وآله زمینها را تصرف کرد و از متصرفین جلوگیرى نمود مگر زمینهایى که در دست شیعیان ما باشد که حضرت قائم علیه السلام نسبت به آنچه دست ایشان است با خود آنها مقاطعه بندد و زمین را در دست ایشان باقى گذارد.
۲. احمد بن محمد بن عبداللّه از یکى از ائمه علیهم السلام نقل مىکند که فرمود: تمام دنیا و آنچه در آن است از آن خداى تبارک و تعالى و پیغمبرش و از آن ماست. پس هر که بر قسمتى از دنیا ظفر یابد، باید از خدا پروا کند و حق خداى تبارک و تعالى را ادا کند و با برادرانش نیکى نماید و اگر چنین نکند، خدا و رسولش و ما از او بیزاریم.
۳. عمر بن یزید گوید: مسمع را در مدینه دیدم و او در آن سال وجهى را خدمت امام صادق علیه السلام برده و آن ضرت نپذیرفته بود، من به او گفتم: چرا امام صادق علیه السلام وجهى را که برایش بردى، به تو رد کرد؟ گفت، چون آن وجه را خدمتش بردم عرض کردم: غواصى دریاى بحرین به من واگذار شده و من چهار صد هزار درهم استفاده کردهام، و خمس آن را که ۸۰ هزار درهم است، براى شما آوردهام. من نخواستم این وجه را که حق شماست و خداى تبارک و تعالى در اموال ما قرار داده از شما باز دارم و خود تصرف کنم. حضرت فرمود: مگر ما از زمین و آنچه خدا از آن برآورد حقى جز خمس نداریم؟ اى ابا سیار! همه زمین از آن ماست، پس آنچه خدا از آن برآورد متعلق بماست.
من بحضرت عرض کردم: من همه آن وجوه را خدمت شما خواهم آورد. فرمود: اى ابا سیار! ما آنرا براى تو روا ساختیم و حلال نمودیم، مالت را برگیر. و نیز هر زمینى که در دست شیعیان ماست، براى ایشان حلال است تا زمانیکه قائم ما قیام کند، آن حضرت قسط خراج را از ایشان بگیرد و زمین را در دستشان باقى گذارد، ولى زمینهایی که در دست غیر شیعیان است، استفادهای که از آن میکنند، براى ایشان حرام است، تا زمانی که قائم ما قیام کند، و زمین را از دست ایشان بگیرد و آنها را با خوارى بیرون کند.
عمر بن یزید گوید: ابو سیار بمن گفت: من از صاحبه آن ملک و کارمندان آن، جز خودم کسى را نمى بینم که حلال بخورد، مگر کسانی که ائمه آنرا براى او حلال کرده باشند.
عمر بن یزید گوید: ابو سیار بمن گفت: من از صاحبه آن ملک و کارمندان آن، جز خودم کسى را نمى بینم که حلال بخورد، مگر کسانی که ائمه آنرا براى او حلال کرده باشند.
۴. ابوبصیر گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا بر امام زکاة نیست؟ فرمود: سخن محالى گفتى، اى ابا محمد! مگر نمیدانى که دنیا و آخرت از آن امام است و او آن را هر کجا خواهد نهد و بهر که خواهد دهد، این حق براى او از جانب خدا رواگشته، اى ابا محمد! همانا امام شبى نیست که بخوابد و براى خدا در گردن او حقى باشد که از آن مورد باز خواست گردد.
۵. یونس بن ظبیان و یامعلى بن خنیس است که گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم:شما از این زمین چه دارید؟ حضرت لبخندى زد و فرمود: همانا خداى تبارک و تعالى جبرئیل علیه السلام را فرستاد و باو دستور داد با انگشت ابهامش هشت نهر در زمین بکند: از جمله آنهاست، سیحان و جیحان که همان نهر بلخ است و خشوع که نهرشاش (شوش ) است و مهران که نهر هند است و نیل مصر و دجله و فرات، پس آنچه آب دهد و آب گیرد از آن ماست، و آنچه از آن ماست متعلق به شیعیان ماست و دشمن ما را از آن بهرهای نیست، جز آنچه بزور و ناحق گیرند. ولى دوست ما در گشایشى است فراختر از میان این و آن یعنى زمین و آسمان سپس این آیه را تلاوت فرمود: “بگو این چیزها در زندگى دنیا متعلق بکسانى است که ایمان آورده و در روز قیامت مخصوص است” (سوره ۷، ۳۲)بدون غصب و زورى.
۶. محمد بن ریان گوید: به امام عسکرى (حضرت هادى ) علیه السلام نوشتم: قربانت. براى ما روایت کردهاند که: پیغمبر صلى اللّه علیه وآله از دنیا جز خمس حقى ندارد، جواب آمد که جهان و آنچه روى آن است از پیغمبر صلى اللّه علیه وآله است.
۷. امام باقر علیه السلام فرماید: پیغمبر صلى اللّه علیه وآله فرمود: خدا آدم را آفرید و دنیا را به او واگذاشت، پس آنچه از آن آدم علیه السلام بوده، متعلق به رسول خدا صلى اللّه علیه وآله است و آنچه متعلق به رسول خدا صلى اللّه علیه وآله بوده، از آن ال محمد علیهم السلام است.
۸. امام صادق علیه السلام فرمود: جبرئیل علیه السلام با پاى خویش پنج نهر حفر کرد که در پى آن میآمد: فرات و دجله و نیل مصر و مهران و نهر بلخ، پس آنچه آب دهد، و از آنها آب خورد از آن امام است و دریاى فراگیرنده دنیا (جزایر) از آن امام است.
نکاتی در توضیح و تفسیر آنچه در بالا از “اصول کافی” نقل شد:
■ بالا بردن امامان تا عرش کبریا و برتر نشاندن آنان از تمام انبیا و اولیا واین همه مقدمه چینی کلاً برای بیان این باب بوده است.
■ وقتی شیعهای ۲۰ درصد اموالش را دو دستی تقدیم میکند به کسی که به احدی جوابگو نیست تازه باید این منت هم بپذیرد که “همه زمین از آن ماست، پس آنچه خدا از آن برآورد متعلق به ماست.” آن ۸۰ درصد هم مال ماست و برتو منت گذاشته و به تو میبخشیم؛ تازه بالاتر ” دنیا و آخرت از آن امام است و او آن را هر کجا خواهد نهد و به هر که خواهد دهد، این حق براى او از جانب خدا رواگشته” وحتی ” هر زمینى که در دست شیعیان ماست، براى ایشان حلال است تا زمانی که قائم ما قیام کند، آن حضرت قسط خراج را از ایشان بگیرد و زمین را در دستشان باقى گذارد، ولى زمینهایی که در دست غیر شیعیان است، استفادهای که از آن میکنند، براى ایشان حرام است.” یعنی همه دنیا حرامخورند و فقط این شیعیان هستند که با باج ۲۰ درصدی به کسانی که سر رشته حلال و حرام دست آنهاست، حلال خور میشوند.
■ چون دنیای قابل دسترسی آن روز از مرز هند تا مصر بوده لذا جناب جبرئیل این جاعلان، هشت نهر، آن هم با انگشت خود، در این محدوده حفر میکند؛ انگار نهر بدون حوزه آبگیر ممکن است! باور به این احادیث در زمان خود غیر معمول نبود، تعجب از کسانی است که امروزه چشم بسته و کورکورانه به این خزعبلات دلبسته و آنها را باور میکنند.
■ آن زمان، فهم مردم از کل دنیا عبارت بود از یک سوم آسیا و یک پنجم افریقا، و ستارگان نقاط نورانی بودند جهت تزئین و تعیین جهت، و ماه برای تعیین وقت بود و خورشید منبع گرما و روشنایی تصور میشد. حدس بزنید اگر امروز که مشخص شده کل منظومه شمسی در برابر کاینات به اندازه ارزنی بیش نیست، و بنا بر ادعا بود، چه میگفتند.
باب “صله به امام علیه السلام”
صله به مفهوم بخشیدن مال با میل و رغبت به کسی است که به آن هدیه گفته میشود. در باب “صله به امام علیه السلام” در “اصول کافی” به سخنانی از این دست برمیخوریم:
۱. امام صادق علیه السلام فرمود: کسى که معتقد باشد که امام به آنچه در دست مردم است احتیاج دارد کافر است. بلکه مردم نیازمندند که امام از آنها بپذیرد، خداى عزوجل فرماید: “از اموال آنها زکوة بگیر تا آنها را به وسیله آن پاک و بى آلایش سازى” (سوره ۹،۱۰۴).
۲. امام صادق علیه السلام مىفرمود: کارى نزد خدا محبوبتر از رسانیدن دراهم به امام نیست. همانا خدا درهم امام را در بهشت مانند کوه احد قرار مىدهد (یعنى ثواب آن) خداى تعالى در کتابش مىفرماید “کیست که به خدا وامى نیکو دهد تا خدا وام او را بسیار چند برابر سازد”(سوره ۲، ۲۴۴).امام فرمود: به خداى این وام خصوص صله امام است.
۳. امام صادق علیه السلام فرمود: خدا که آنچه را در دست مخلوقش هست به قرض خواسته، براى احتیاجش به آن نبوده، و هر حقى که خدا دارد، از آن ولى او است.
۴. اسحاق بن عمار گوید: از موسى بن جعفر علیه السلام راجع به قول خداى عزوجل (کیست که به خدا وامى نیکو دهد تا برایش چند برابر کند و او را مزدى ارجمند است سوره ۵۷، ۱۱)پرسیدم فرمود: درباره صله به امام نازل شده است.
۵. حسن بن میاح گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: اى میاح یک درهم که به امام برسد، از کوه احد سنگین تر است.
۶. امام صادق علیه السلام فرمود: یک درهم که به امام برسد، بهتر است از دو میلیون درهمى که در راه خیر دیگر صرف شود.
۷. ابن بکیر گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام مىفرمود، من از یک نفر از شما پول درهم مىگیرم، در صورتى که از همه اهل مدینه متمول ترم، فقط مقصودم این است که شما پاکیزه شوید.
نکاتی در توضیح و تفسیر آنچه در بالا از “اصول کافی” نقل شد:
■ حدیث آخر هم برای این آمده، مبادا تمول امام (ودر غیاب او نایبش) ترا از پرداخت دراهم باز دارد؛ مقصود پاکیزه کردن شماست!
■ محل هزینه زکات مشخص است: حاکم حکومت اسلامی وظیفه داشته (دارد) با استفاده از منابع زکات آنرا به مصارف معین برساند و این آیه هیچ ارتباطی به مسله هدیه ندارد و محل پرداخت آن کارگزار حاکم اسلامی است نه غیر.
■ چه امام به آن مال احتیاج داشته باشد چه نداشته باشد، به چه دلیل باید آن فرد کافر شمرده شود، آیا این انگ برای جلوگیری از سوال احتمالی مردم نمیباشد.
■ در قرآن، وام به خدا دادن بخشش به مستمندان است، به جز مواردی که در قرآن واجب شمرده شده (زکات). آیه ارتباطی به بخشش به امام ندارد.
ولی در اصول کافی آمده است که بخشش یک درهم به امام، پاداشی دارد به اندازه کوه احد، و نیز “کارى نزد خدا محبوبتر از رسانیدن دراهم به امام نیست”! و همچنین این حدیث را خواندیم که ” یک درهم که به امام برسد، بهتر است از دو میلیون درهمى که در راه خیر دیگر صرف شود.” این است نتیجه باور به تشیع غالی: یک درهم تبدیل میشود به دو میلیون درهم !
اگر شیر فهم نشدهاید، حدیث را چند بار بخوانید! بگذارید تا به مغزتان خوب فرو رود؛ ایها الشیعیان افهموا!
ادامه دارد
تا انجا که ما در احادیث می شنیدیم امامان خود زمین میکندند و انرا اباد میکردند و به مار مال دنیا کاری نداشند. حالا چه شد که تا این حد از مفتخوری رسیده اند؟
کاربر مهمان / 22 November 2011