گندم عمادیان – نه خواندن می‌دانست/نه نوشتن/اما چیزی می‌گفت/که نه خوانده بودم/نه کس نوشته بود
این شعر عباس کیارستمی را می‌توان ترجمان زندگی مکرمه قنبری دانست که ۷۷سال زندگیش در روستای درینکده بابل به کشاورزی گذشت.

مکرمه دوست داشت شعر بگوید ولی چون سواد خواندن و نوشتن نداشت نقاشی می‌کرد. او نقاشی را در شصت و چهار سالگی و به صورت خود آموخته شروع کرده بود.
 

عکس اول

مکرمه گاو محبوبی داشت که برای چراندن آن مجبور بود روزانه مسافتی طولانی را بپیماید. پس از چندی بیمار می‌شود و فرزندانش که نگران سلامتی مادر بودند بدون اطلاع او حیوان را می‌فروشند. مکرمه متأثر از این اتفاق به سکوت و انزوای خود پناه می‌برد. اولین نقاشی او گاوی بود که با گل و خاک روی سنگ نقاشی کرد. پسر مکرمه که به شوق مادر پی برده بود ۵۰ کاغذ و مقداری رنگ برای او می‌گذارد. بعد از چند هفته که به درینکده بازمی‌گردد مکرمه پشت و روی کاغذ‌ها را نقاشی کرده بود و کارش به نقاشی روی دیوار هم کشیده بود.
 

نقاشی دوم

زنان، مردان، دیوان و فرشتگان و موجودات خیال‌انگیزی که از ذهن او تراوش می‌کنند اجاق‌گاز و یخچال، در‌ها، پنجره‌ها و حتی کدوهای حلواییش را می‌پوشانند. با کشیدن نقاشی‌ها مکرمه به کلی خوب می‌شود. دیوارهای خانه کوچک مکرمه مملو از طرح‌ها و رنگ هایی‌ست که چهره مکرمه را همراه با کودکانش در طبیعت و میان درختان میوه با گل‌ها و پرندگان و حیوانات خانگی محبوبش می‌سازند. در میان تصاویری که زندگی روزمره مکرمه در مزارع برنج و گندم را نشان می‌دهند، قصه ازدواج اجباریش در دوره ارباب رعیتی، زندگی در کنار هوو‌ها و رؤیا‌هایش بار‌ها تکرار و روایت می‌شوند. 
 

مکرمه در چهارده سالگی ازدواج کرد. ازدواجی که به خواسته‌اش نبود. او دل در گروی جوانی ۲۱ ساله و با سواد داشت که از طرف دولت برای کارهای اداری به روستا سر می‌کشید. آن دو به یکدیگر علاقه داشتند اما چون برادر ارباب برای مکرمه پا پیش گذاشته بود، پدر مکرمه پنهانی به جوان بله داد. سرانجام کدخدا توانست به زور کتک و شلاق مکرمه و پدرش، بعد از ۱۵ روز از آن‌ها بله بگیرد و پس از مراسم عروسی با شلاق دختر را سوار الاغی کند و به ده بیاورد. پسر جوان دیگر هیچ‌وقت پیدایش نشد بی‌آن‌که مکرمه بفهمد فراریش دادند یا او را کشتند.
 

“ممد آقا” کدخدای ۵۷ ساله ده و پدر ۱۲ فرزند بود، مکرمه سومین زنی بود که او به خانه‌اش می‌برد. او مردی خشن بود که عادت داشت زنانش را به بهانه‌های مختلف به درخت ببندد و با یراق اسب و شلاق به باد کتک بگیرد. قصه ممد آقا که بعد از سال‌ها زندگی و تولد ۹ فرزند هم به او علاقه‌ای نداشت و انتقاد از نظام ارباب رعیتی همیشه در نقاشی‌های مکرمه حضور دارد. یکی از تابلوهای زیبای مکرمه قصه پررنگ و آب مردی است که با شلاقی سیاه دختری را گرفته، بر خروسی می‌برد. عده‌ای دور آن‌ها جمع شده‌اند تا با چوب دوشاخ جلوی مرد را بگیرند، اما هرچه می‌کنند موفق نمی‌شوند. همگی دور تا دور تابلو ایستاده‌اند و رفتن مرد و دختر را تماشا می‌کنند.
 

نقاشی سوم

زنان سوژه محوری نقاشی‌های مکرمه هستند. زنان مکرمه زیبا و با رنگ‌هایی روشن و شاد تصویر می‌شوند: زن زحمت‌کش روستایی، دخترانی که به زور ارباب عروس شده‌اند و زنان عاشق در کنار مردان دیوصفت شاخدار که نمونه بارز پلیدی و زورگویی‌اند. در نقاشی‌های مکرمه چهره مردان اغلب کریه و ناخوشایند است. یکی از دلایل ترسیم مردان با چشمانی خشن و در هیبت ماران و موجودات اهریمنی فرازمینی ازدواج نا‌خواسته مکرمه و سختی‌ها و خاطرات ناخوشایند زندگی اوست. 
 

مکرمه درباره زندگی روزمره‌اش می‌گوید: “من همیشه کاری برای انجام دادن دارم. در خانه هم کار می‌کنم، هم نقاشی. هیچ‌گاه بیکار و بیهوده زندگی نکردم. حتی مانند سایر خانم‌ها، عادتی به خواب ظهر ندارم.” مکرمه سال‌ها عروس‌های ده را آرایش می‌کرد و مدتی هم به خیاطی می‌پرداخت. ۱۲ سال قابله روستا بود و بیش از ۲۵ نوزاد را به دنیا آورد و حتی در به دنیا آوردن بره‌ها و گوساله‌های کدخدا هم کمک می‌کرد.
 

شوهر مکرمه داستان‌های زیادی از شخصیت‌های شاهنامه، لیلی و مجنون و همچنین قصه‌هایی از قرآن مانند ابراهیم و اسماعیل، یوسف و زلیخا و حضرت مریم و عیسی را از برمی‌خواند. نقاشی‌های مکرمه مملو از این داستان‌ها و همچنین متل‌ها و قصه‌های بومی و عاشقانه مازندران است. وقتی پای صحبتش می‌نشستند تمام زیر و بم تابلویش را توضیح می‌داد، منظومه‌هایی چون رعنا و نجما، امیر و گوهر و منظومه طالبا. برای بعضی از تابلو‌ها هم خودش داستان‌سرایی می‌کرد. هنر مکرمه بدوی است. بی‌پیرایگی کودکانه و سادگی فرم‌ها در کنار ترکیب بندی محکم آثار او را در کارهای پل کله، هنری ماتیس و مارک شاگال نیز می‌توان یافت.
 

نقاشی چهارم

رنگ در نقاشی‌های قنبری تند و فوتوریستی است. تمام این رنگ‌ها را می‌توان در محیط روستا یافت. می‌شود آن‌ها را در چهل‌تکه‌هایی که پیرزن‌ها می‌دوزند و در بافته‌های تزئینی پیدا کرد. اما استفاده از بوم و قلم‌مو اتفاقی است که برای کمتر روستایی‌یی می‌افتد. جان‌بخشی به این رنگ‌های درخشان و ترکیب متنوع آن‌ها روی بوم نمی‌تواند یکسر اتفاقی باشد. 
 

مکرمه تا سال‌های آخر عمرش در کنار کار در مزرعه نقاشی می‌کرد و علاقه داشت نقاشی‌هایش را به دیگران هدیه کند. او تابلوی بزرگی از حرم امام رضا کشیده و آن را به مسجد روستا هدیه کرده بود. اولین نمایشگاه مکرمه در سال ۷۴ به همت پسرش و خانم سیحون برگزار شد. در هشت سال نقاشی بی‌وقفه او، هشت نمایشگاه انفرادی و ۱۵ نمایشگاه گروهی از آثارش برگزار شد.
 

مکرمه قنبری درباره سال‌ها نقاشی کشیدن در روستا می‌گوید: “چهار سال تنها شب‌ها نقاشی می‌کردم. هرگاه مهمان ناخوانده‌ای سر می‌رسید به‌سرعت همه وسایلم را پنهان می‌کردم. آن‌ها فکر می‌کردند کاغذ و رنگ و قلم به چه درد یک کشاورز می‌خورد؟”
 

نقاشی کشیدن مکرمه به راحتی در میان اهالی روستا و حتی در خانواده‌اش پذیرفته نمی‌شد. یکی از پسران مکرمه چون مادرش تصویری برهنه از آدم و حوا کشیده بود از او دلگیر بود و سال‌ها با او صحبت نمی‌کرد.
 

نقاشی پنجم

مکرمه در سیر خلق آثارش مسحور دنیای درونی، خواب‌ها و رؤیا‌هایش می‌شود. او برخلاف هووی صدساله‌اش که کدخدا، نظام ارباب رعیتی و سختی زمانه را قسمت و سرنوشت خود می‌داند، با نقاشی‌هایش یکسر علیه سرنوشت خود عصیان می‌کند. زیبا‌ترین آثار مکرمه متعلق به دورانی‌ست که او با به تصویر کشیدن زنان و مردان عاشق به ترمیم خاطرات و بازسازی گذشته خود دست می‌زند. نقاشی‌های او بازتاب زخمی هستند که سال‌ها قبل با ازدواجی اجباری بر دختری جوان زده شده. زخمی که با از دست دادن گاو محبوب در میانسالی سر باز‌می‌کند و در نقاشی‌ها التیام می‌یابد.

نقاشی ششم با زیرنویس لیلی و مجنون
 

در این آثار، مکرمه شاعر، جوان محبوبش را با گل‌هایی در دست در فضایی شاد و رنگین کمانی بالای سر، رو در روی خود نقاشی می‌کند. یا همراه او سوار بر مرغی بال گسترده به سوی آسمان می‌رود.
مکرمه قنبری در آبان سال ۸۴ در روستای زادگاهش چشم از جهان فروبست و در باغچه خانه‌اش به خاک سپرده شد. پیش از مرگ مکرمه نمایشگاه‌هایی از آثار او در کشورهای مختلف برگزار شده و در سال ۲۰۰۱ توسط بنیاد پژوهش‌های زنان سوئد به عنوان زن سال برگزیده شده بود. خانه مکرمه قنبری در روستای درینکده بابل با ثبت در فهرست آثار ملی به موزه تبدیل شده که هر ساله همزمان با سالگرد وفات او کارگاه‌هایی از نقاشان خودآموخته در آن برگزار می‌شود.