محمد عبدی – اهل سینمایی نیست که با نستور آلمندروس و قدرت جادویی‌اش در فیلمبرداری و نور‌پردازی آشنا نباشد. مستور آلمندروس یکی از بزرگ‌ترین فیلمبرداران تاریخ سینماست که محبوب فیلمسازان بزرگی چون فرانسوا تروفو و اریک رومر بود.

او که “استاد واقعی نور” خطاب می‌شود، در سال ۱۹۳۰ در بارسلون اسپانیا به دنیا آمد، اما در هجده سالگی به کوبا رفت تا به پدر ضد فرانکوی خود که در تبعید به سر می‌برد، ملحق شود. در هاوانا به عنوان منتقد فیلم به کار پرداخت و چند فیلم کوتاه ساخت. سپس به رم رفت، اما پس از انقلاب کوبا به این کشور بازگشت و برای رژیم کاسترو کار کرد، دیری نگذشت که دو فیلم کوتاه او در کوبا توقیف شد و به همین دلیل آلمندروس به پاریس رفت و در آنجا ماند. بعد‌ها دو مستند درباره نقض حقوق بشر در کوبا ساخت، که یکی درباره حقوق همجنس‌خواهان و دیگری درباره دستگیری و شکنجه یکی از یاران نزدیک کاسترو توسط اوست.
 

در اواخر سال‌های دهه ۱۹۶۰ در پاریس پس از فیلمبرداری “شب من نزد مود” ساخته اریک رومر به شهرت رسید و تا سال‌ها بعد همکاری‌اش با رومر را ادامه داد. همین‌طور فرانسوا تروفو او را برای فیلمبرداری “کودک وحشی” انتخاب کرد؛ فیلمی که سبک نور‌پردازی متفاوت آن همه را غافلگیر کرد. بعد‌ها ترنس مالیک به‌خاطر این فیلم، آلمندروس را برای فیلمبرداری “روزهای بهشت” انتخاب کرد؛ فیلمی که جایزه اسکار را برای آلمندروس به ارمغان آورد و پای او را به هالیوود باز کرد.
 

آلمندروس در طول دوره کوتاه اما پربار زندگی‌اش با فیلمسازانی چون مارتین اسکورسیزی، باربه شرودر، مایک نیکولز و آلی جی. پاکولا هم کار کرد و فیلم‌های مطرحی چون انتخاب سوفی، کرامر علیه کرامر، پولین در ساحل و سرگذشت آدل ه. را در کارنامه‌اش ثبت کرد.

آخرین فیلم‌اش “بیلی بتگیت” را در سال ۱۹۹۱ فیلمبرداری کرد و سال بعد در سن ۶۲ سالگی به دلیل بیماری ایدز درگذشت.
 

در فرانسه به طور اتفاقی با دستیار آلمندروس، ژان کلود ریویه که در چندین فیلم از جمله ساخته‌های تروفو و رومر با او کار کرده، ملاقات کردم و این حاصل گفت‌و‌گوی ماست:

شما در چه فیلم‌هایی با آلمندروس کار کردید؟
 

ژان کلود ریویه – من با نستور در چهار فیلم تروفو، چهار فیلم رومر، یک فیلم موریس پیالا و یک فیلم ژان اوستاش به عنوان دستیار و فیلمبردار کار کرده‌ام.
 

چه فیلم‌هایی از تروفو؟
 

کودک وحشی، Bed and Board، دو دختر انگلیسی و قاره و سرگذشت آدل ه.

و رومر؟
 

زانوی کلر، عشق در بعد از ظهر، مارکیز فون او و پرسوال.

اولین فیلمی که با او کار کردید کدام بود؟

فیلمی بود به تهیه‌کنندگی راجر کورمن. او خودش کارگردان نبود، اما آنجا حضور داشت. فیلمی بود درباره مسابقه اتوموبیل‌رانی که ما در سال ۱۹۶۷ فیلمبرداری می‌کردیم.باربه شرودر هم در صحنه حضور داشت و این طوری بود که با آلمندروس آشنا شد و با هم کار کردند. بعد من رفتم سربازی و وقتی برگشتم دوباره به هم ملحق شدیم و کودک وحشی را فیلمبرداری کردیم و تا هشت سال بعد با هم کار کردیم.
 

چطور با هم ملاقات کردید؟
 

من تازه تحصیل در مدرسه ایدک را تمام کرده بودم و برای یک تلویزیون آموزشی کار می‌کردم و آلمندروس هم همان‌جا کار می‌کرد. رومر هم معلم ما بود.

فکر می‌کنید چه چیز آلمندروس او را به یکی از بزرگ‌ترین فیملبرداران تاریخ سینما بدل می‌کند؟

اول این را بگویم که او نمی‌خواست فیلمبردار شود، می‌خواست کارگردان شود! سینما را در کوبا آموخت و بعد یک سال هم در رم ادامه داد. می‌خواست فیلم کارگردانی کند و چند فیلم کوتاه و مستند هم ساخت. در‌‌ همان زمان فیلمبرداری هم می‌کرد. وقتی از کوبا به پاریس آمد، می‌دانم که وضع خوبی نداشت. در یکی دو کار دستیار فیلمبردار شد اما در این کار اصلاً خوب نبود! همین وقت‌ها بود که با رومر ملاقات کرد و بعد با هم کار کردند.

به نظر شما چه وجهی از کار آلمندروس او را متمایز می‌کند؟

او سینما را خوب می‌شناخت و درباره کارگردانی و فیلمنامه زیاد می‌دانست. معمولاً به کارگردان خیلی نزدیک می‌شد. برای “مارکیز فون او”، در زمان‌های مختلف با رومر به موزه‌ها می‌رفت و حتی در تحقیقات فیلم سهیم بود. خلاصه کنم او نگاه یک کارگردان را داشت. نکته دیگر کاری بود که با نور می‌کرد. هرگز از نورهای تند استفاده نمی‌کرد و همیشه نور ملایم به کار می‌برد. در نماهای داخلی هرگز نور‌پردازی مستقیم به کار نمی‌برد. این روز‌ها این کار متداول است، اما آن دوران این‌طور نبود. در کنتراست خیلی با مهارت کار می‌کرد و این امضایش بود. خیلی رئالیستی بود اما در عین حال دید هنری خاصی داشت. برای “کودک وحشی” از یک مقوای سفید استفاده می‌کرد و با جابه‌جا کردن آن نور روی صورت را تنظیم می‌کرد. آن موقع کسی از این کار‌ها نمی‌کرد. شاید رائول کوتار که فیلمبردار گدار بود، گاهی از این کار‌ها می‌کرد اما او معمولاً یک نور بزرگ به سقف می‌داد که آلمندروس این کار را نمی‌کرد. نستور حتی از آینه استفاده می‌کرد، اما نوری که خلق می‌کرد نور طبیعی بود. در “کودک وحشی” نور طبیعت زیاد است و مثلاً صورت شخصیت در نماهای خارجی تاریک به نظر می‌رسد. ابتدا خیلی هم مورد تشویق قرار نگرفتیم. مدیر تولید در ابتدا می‌گفت: “این غیر ممکن است! ما فیلمبرداری حرفه‌ای می‌خواهیم!” اما تروفو گفت که همین سبک را می‌خواهد. بعد از نمایش فیلم همه می‌خواستند یک فیلم سیاه و سفید بسازند که نور‌هایش شبیه کار آلمندروس از آب دربیاید!

چه فرق عمده‌ای بین کار تروفو و رومر وجود داشت؟

فکر می‌کنم کار آن‌ها تفاوت عمده‌ای با هم نداشت. رومر و تروفو هیچ کدام “استوری برد” نداشتند. در واقع دکوپاژ هم نداشتند و فقط فیلمنامه جلوی آن‌ها بود. هیچ چیز از قبل تصمیم گرفته نشده بود. با حرف زدن با بازیگران و دیدن صحنه تصمیم می‌گرفتند که چه می‌خواهند بکنند. البته آن‌ها می‌دانستند که برای این صحنه مثلاً کرین نیاز دارند، اما جزئیات را در صحنه تصمیم می‌گرفتند.

نکته خاصی از کار با رومر و تروفو به خاطر می‌آورید؟

می‌دانید که رومر هیچوقت به مادرش نگفت که یک فیلمساز است. جالب اینکه پسرش هم در ابتدا نمی‌دانست که او کارگردان فیلم است! همه فکر می‌کردند او معلم است و گاهی برای آموزش چیزهایی فیلمبرداری می‌کند. اریک رومر اسم واقعی‌اش نبود، اسم اصلی‌اش موریس شرر بود و وقتی برای کایه دو سینما می‌نوشت به همین اسم امضاء می‌کرد. وقتی “زانوی کلر” را فیلمبرداری می‌کردیم، خانواده او در ده کیلومتری محل فیلمبرداری زندگی می‌کردند. همسرش می‌دانست ولی بقیه نمی‌دانستند که او ده کیلومتر آن طرف‌تر در حال فیلمبرداری یک فیلم سینمایی است! فکر می‌کنم این آخرین فیلمی بود که مخفیانه ساخت و بعد همه چیز لو رفت!

تروفو چطور بود؟

خیلی مؤدب بود و خیلی احوال‌پرسی می‌کرد اما جلو‌تر نمی‌رفت. همیشه فاصله را نگه می‌داشت.

رومر صمیمانه‌تر رفتار می‌کرد؟

بسته به حال و هوایش متفاوت بود. گاهی خیلی دوستانه و گرم بود و ‌گاه فاصله می‌گرفت. گاهی وقتی داشت از راهرو رد می‌شد، می‌ایستاد و نیم ساعت با تو درباره فیلمی که دارد می‌سازد حرف می‌زد… 

آخرین بار کی آلمندروس را دیدید؟

مدت‌ها بود که دیگر با هم کار نمی‌کردیم، اما همدیگر را گه‌گاه می‌دیدیم و با هم دوست بودیم. با همسرم هم دوست بود. وقتی که نستور درگذشت، “تله راما” نشریه معروف فرانسه درباره تلویزیون که درباره فرهنگ و هنر هم مطلب دارد، درباره مرگ نستور مطلبی چاپ کرد اما به اشتباه عکس من را به‌جای او چاپ کردند! عکس کسی را پیدا کرده بودند که در پشت صحنه یکی از فیلم‌های تروفو دارد از پشت دوربین نگاه می‌کند، اما آن شخص من بودم نه نستور!