محمد عبدی – فرد شپیزی (Fred Schepisi) از معروفترین سینماگران استرالیایی است که از سالهای دهه ۱۹۷۰ تا امروز فیلم میسازد و غالباً هم ستارههای سینما را به کار میگیرد. شپیزی در ۷۲ سالگی با تازهترین فیلم خود، “چشم طوفان” با شرکت شارلوت رمپلینگ، جفری راش و جودی دیویس به تازگی در بخش مسابقه جشنواره رم شرکت کرد و جایزه هیأت داوران را از آن خود کرد.
اولین فیلم شپیزی، “زمین بازی شیطان” (۱۹۷۶) که حالتی نیمه اتوبیوگرافی داشت، شهرت جهانی او را سببساز شد تا آنجا که فیلم در جشنواره بینالمللی فیلم تهران هم به نمایش درآمد.
فیلم “خانه روسی” (۱۹۹۱) با بازی شون کانری و میشل فایفر از جمله معروفترین آثار اوست که در جشنواره برلین خوش درخشید.
“ضریب هوشی” (۱۹۹۴) ستارگانی چون تیم رابینز و مگ رایان را به همراه داشت و همین طور والتر ماتئو در نقش آلبرت انیشتین؛ و “آخرین فرامین” (۲۰۰۱) با بازی مایکل کین و هلن میرن، فیلمی جنجالی بود بر اساس رمانی از جاناتان سوئیفت.
حالا آخرین ساخته شپیزی، “چشم طوفان”، داستان پیرزنی خودسر اما قوی را باز میگوید که آنطور که دوست داشته زندگی کرده و حالا در آخر عمر، زمانی که نمیتواند از روی تختخواب بلند شود، پس از سالها دوباره با پسر و دخترش برخورد میکند و خاطرات تلخی دوباره زنده میشوند. فیلم سعی دارد به درون شخصیتهای پیچیدهاش رسوخ کند و در فضایی سرد، نقدی باشد بر اشرافیت رو به زوال و در عین حال به طرز ظریفی میخواهد زنی در موضع ضعف (بیماری) را بسیار قوی و تأثیرگذار به نمایش بگذارد.
در حاشیه جشنواره رم با فرد شپیزی درباره این تازهترین ساختهاش گفتوگوی اختصاصی کوتاهی کردهام.
پس از سالها این اولین فیلم شماست…
فرد شپیزی – بله، همین طور است. من “آخرین فرامین” را زمانی ساختم که یازده سپتامبر اتفاق افتاد. بعد در سال ۲۰۰۳ با همه داگلاسها یعنی کرک داگلاس و مایکل داگلاس و پسر مایکل داگلاس، “در خانواده جواب میدهد” را ساختم و بعد “نیروی امپراتوری” را کارگردانی کردم برای تلویزیون در سال ۲۰۰۵ و حالا این اولین فیلمم است پس از آن. البته داشتم روی چهار فیلم دیگر کار میکردم. هر بار که پول پیدا میکنم دست به کار میشوم!
چشم طوفان، داستان یک پیرزن خودسر، اما قوی
چرا این رمان را برای کار انتخاب کردید؟ چه چیز داستان برای شما جذاب بود؟
اول اینکه کسی به من سفارشش را داد. یک رمان ۶۰۰ صفحهای است که خیلی فشرده است و شخصیتهای مختلف و پر از اطلاعاتی دارد. در فیلم اما درباره شخصیتها همان قدر میدانیم که لازم است و تا جای ممکن موجزترش کردهایم. در عین حال در دهه ۱۹۷۰ اتفاق میافتاد؛ در دههای که همه چیز داشت تغییر میکرد. برایم قصه جالبی بود. فکر کردم که خیلی سرگرمکننده هم هست. برای همین ساختمش.
درباره این زن، شخصیت اصلی فیلمتان یعنی الیزابت، چه فکر میکنید؟
این زن دقیقاً همانطور که میخواسته زندگی کرده و خیلی خودمحور و خودخواه بوده و بدون توجه به داوریها درباره دیگران رفتار کرده. او فکر میکند که میخواهد زندگی خودش را داشته باشد و لیاقت دارد هر طور که میخواهد زندگی کند. هر چند این نگاه یک فاجعه را برای فرزندانش پیش آورده، اما به هر حال شجاعت میخواهد که کسی اینگونه زندگی کند. شاید این مشکلات هم بهایی است که برای این آزادی و این نوع زندگی میپردازد.
نگاهی فمینیستی به قصه داشتید؟
اگر او مرد بود کمتر مورد انتقاد قرار میگرفت، برای همین از این زاویه هم میشود به داستان نگاه کرد.
کار با شارلوت رمپلینگ چطور بود؟
او شگفتانگیز بود. از ابتدای کار فکر میکردم که این زن باید خیلی مستقیم و خشن رفتار کند، اما شارلوت گفت اگر این زن توانسته خیلی از مردها را در زندگیاش افسون کند، پس جذاب و ستایشبرانگیز است. برای همین شروع کردیم با این شیوه به این زن نزدیک شدن. شارلوت در اجرای این نقش خیلی عالی بود.
شما دوره کاری طولانییی داشتهاید. این فیلم را ادامه فیلمهای قبلی میدانید؟
فکر میکنم به همان دنیایی تعلق دارد که من دوست دارم، یعنی پرداختن به انسان و شخصیتهایی که چیزهایی درباره خودشان یاد میگیرند. من همیشه دوست دارم کاری انجام دهم که زیاد دربارهاش نمیدانم و دوست دارم که دربارهاش یاد بگیرم و این کار مرا به چالش میکشد. در عین حال سعی داشتم وقتی اثر را از رمان به فیلم برمیگردانم جذابیت و سرگرمی درون آن را حفظ کنم.
مؤلفههای استرالیایی بودن را در کارهای شما میتوان جستوجو کرد. فکر میکنم خیلی چیزها از فرهنگ و فضای کشورتان وام میگیرید. فکر میکنید یک فیلمساز “استرالیایی” هستید؟
به عنوان یک استرالیایی، فیلم ساختن در استرالیا خوب است و اگر پول پیدا کنم بیشتر در آنجا فیلم میسازم. اما خودم را یک فیلمساز بینالمللی میدانم. هر فیلم برخورد خاص خود را میطلبد و هر موضوعی زاویه دید خود را میخواهد و بستگی دارد که در کجا اتفاق میافتد. فیلمهایی که در استرالیا اتفاق میافتد بعضی وقتها به من کمک میکند که چیزها را به طور روشنی ببینم که شاید کس دیگری از خارج نتواند به این شکل ببیند.
جشنواره رم چطور بود؟
تا اینجا خیلی خوب بود. فیلمهای خوبی دیدم و غذاهای فوقالعادهای خوردم و دارم چاق میشوم!
و کار بعدی؟
کاری دارم بر اساس یک فیلمنامه غیر اقتباسی برای “ویرجین پیکچرز” در آمریکا. کلایو اوون را برای بازی در این فیلم دارم. یک بازیگر زن هم قرار بود بازی کند که متأسفانه برنامههای زمانی به هم خورد و حالا باید بازیگر زن دیگری پیدا کنم.
عکس: محمد عبدی