یک پژوهشگر و استاد مصری رشته حقوق در دانشگاه تورنتو به نام محمد فاضل، معتقد است که تظاهرات اخیر در مصر حول چهار نیاز پایهای مردم شکل گرفته است: از میان برداشته شدن قانون شرایط اضطراری؛ محدود شدن زمان ریاست جمهوری؛ انحلال مجلس و برگزاری دوباره انتخابات مجلس تحت نظارت اشخاص ثالث بیطرف؛ تهیه پیشنویس جدید برای قانون اساسی. در همین راستا، مصطفی خلیل، پژوهشگر مصری، معتقد است که درباره انقلاب مصر پنج افسانه وجود دارد.
به گفته محمد فاضل، مردم مصر چهار نیاز پایه برای انقلاب کردن داشتهاند:
۱ – از میان برداشته شدن قانون شرایط اضطراری یا قانون مارشال. طبق این قانون مصریها از زمان جنگ یعنی سال ۱۹۶۷، جنگ شش روزه مصر، سوریه و اردن با اسرائیل، تاکنون- به استثنای دورهای ۱۸ ماهه در سال ۱۹۸۰- تحت قانون شرایط اضطراری زمان جنگ زندگی میکنند. این قانون اختیارات ویژهای به رئیس جمهور به عنوان فرمانده کل قوای مصر و نیروهای پلیسی، نظامی و امنیتی تحت امر او برای کنترل اوضاع داخلی میدهد.
۲ – محدود شدن زمان ریاست جمهوری [یعنی زمان زمامداری شخص اول مملکت] حداکثر به دو دوره.
۳ – انحلال مجلس و برگزاری دوباره انتخابات مجلس تحت نظارت اشخاص ثالث بیطرف، مثلاً حقوقدانان مصری.
۴ – تهیه پیشنویس جدید برای قانون اساسی که مورد قبول اکثریت مردم باشد در فرایندی باز و نه در پشت درهای بسته.
آیا این خواستههای مردم مصر در انتخابات جدید تحقق پیدا می کند و آیا رویای بهار عربی که رسیدن به دموکراسی است در مصر به واقعیت میپیوندد؟
مصطفی خلیل، پژوهشگر مصری و دانشجوی دوره دکترای دانشگاه منجستر در آمستردام
با برکناری حسنی مبارک از ریاست جمهوری کشور مصر، این کشور در حال گذار بهسوی دموکراسی است. برای تحقق این دموکراسی گروههای مختلف در حال تشکیل حزبهای سیاسی و برنامهریزی برای فعالیتهای اجتماعی هستند. این حزبها چه سیاستهایی دارند و به دنبال تشکیل چه حکومتی هستند؟
این پرسش آخر، موضوع سخنرانی مصطفی خلیل، پژوهشگر مصری و دانشجوی دوره دکترای دانشگاه منجستر در آمستردام بود. این پژوهشگر که از روز اول گردهماییهای اعتراضی مردم مصر در میدان تحریر حضور داشته است، به خاطر پژوهشهایی در زمینه نقش تشکلهای مذهبی در شرایط زندگی مردم تهیدست، آشنایی زیادی با تشکلها و جنشهای اجتماعی مصر دارد.
آنچه میخوانید فشردهای از سخنان آقای خلیل است. او معتقد است که درباره انقلاب مصر، پنج افسانه وجود دارد.
افسانه اول، انقلاب توئیتر
مصطفی خلیل: عدهای انقلاب مصر را برگرفته از پیشرفت رسانههای اجتماعی مثل فیسبوک میدانند و آغار انقلاب را به جوانان نسل فیسبوک نسبت میدهند. آنها شروع انقلاب را روزی میدانند که عدهای با نامهای جعلی برای اعتراض به کشته شدن خلید سعید، جوانی که زیر شکنجه پلیس در الکساندریا کشته شد، در فیسبوک صفحهای به این نام باز کردند: “ما همه خلید سعید هستیم”. این گروه البته قرار اولین تظاهرات را برنامهریزی کرد.
ولی انقلاب به نظر من برمیگردد به سال ۲۰۰۳، زمانی که یکی از گروههای مخالف دولت برای اولین بار تابوی حرف زدن درباره رئیسجمهوری مصر، یعنی حسنی مبارک را شکستند. گروههای مخالف دیگر کارهای دولت را نقد میکردند ولی هیچ وقت شخصی را مورد انتقاد قرار نمیدادند.
این گروه که نامش الکافیه یعنی کافی است، از افراد سکولار و روشنفکران میانسال تشکیل شده است. آنها از سال ۲۰۰۳ تقریباً هر چندروز یکبار، یک تظاهرات کوچک ۵۰-۶۰ نفره راه میانداختند. همه اینها توسط پلیس از هم پاشیده میشد و تقریباً همه این افراد شغلشان را از دست دادند و برخی با اتهامات نادرست دستگیر شدند.آنها با فعالیتهایشان به مردم نشان دادند که ما هم میتوانیم رئیسجمهور، حسنی مبارک را مورد انتقاد قرار بدهیم. فعالیتهای آنها برخی از رهبران جنبشهای کارگری در معادن و کارخانهها را تحت تاثیر قرار داد. بهطوری که آنها چندین اعتصاب بزرگ برگزار کردند. به این ترتیب گروه الکافیه پلی شد بین کارگران و جوانان فیسبوکی.
در نتیجه انقلاب با شکنجه سعید خلید و در فیسبوک شروع نشد. تا آن زمان همه مواد لازم برای انقلاب وجود داشت، فقط یک نفر باید زیر گاز را روشن میکرد.
افسانه دوم، مشکل مصر مبارک است
آنها فکر میکنند، مبارک رفته است پس همهچیز حل میشود.
دومین افسانه این بود که همه فکر میکردند، مشکل مصر، مبارک است و اگر او برود همهچیز درست میشود. در حالیکه اینطور نبود و نیست. رژیم در ۳۰ سال گذشته روی همه جنبههای زندگی مردم تاثیر داشته و بسیار هوشمندانه توانسته است، فساد مالی و اخلاقی را به روش زندگی مردم مصر تبدیل کند. مثلاً برای گرفتن گواهینامه میتوانی به کلاس بروی و رانندگی یاد بگیری و امتحان بدهی، ولی برای دادن امتحان باید روزها در صف بایستی. بارها ردت میکنند و اینقدر در کاغذبازی اذیتت میکنند که تصمیم میگیری ۷۰ یورو رشوه بدهی و در خانه بدون امتحان گواهینامهات را دریافت کنی. در مصر همیشه راحتتر این است که از طریق دادن رشوه، کارها را انجام بدهی تا از طریق قانونی.
به این ترتیب رژیم توانسته است رابطهای بدون طلاق، بین قدرت و پول ایجاد کند. این فقط سیاست مبارک نبود بلکه سیاست بسیاری است که از این فرهنگ رشوهخواری، استفاده مالی میبرند. این افراد هنوز در قدرت و از برنامهریزان انتخابات آینده مصر هستند.
به احتمال زیاد بیش از نیمی از افرادی که در میدان تحریر بودند خودشان هم گواهینامههایشان را جلوی در خانه دریافت کردهاند، بدون اینکه امتحان رانندگی بدهند. جالب اینجاست که آنها نمیتوانند سیاست مبارک را در ارتباط با زندگیشان ببینند. آنها فکر میکنند، مبارک رفته است پس همهچیز حل میشود.
افسانه سوم، انقلاب به پایان رسیده است
افسانه سوم این است که مردم یا فکر میکنند انقلاب به پایان رسیده است یا میترسند که ارتش تمام امور کشور را به دست بگیرد. من فکر نمیکنم ارتش آمده است که بماند. افسران ارتش به خاطر ترسی که مبارک از قدرت ارتش داشت خیلی تحصیلکرده یا آشنا به سیاست نیستند. همانهایی که سیستم فاسد مالی و سیاسی را میخواهند، میتوانند ارتش را هم از بین ببرند. آنها فقط منتظر زمان مناسب هستند، ولی این افراد قدرتمند خیلی هم هوشیارانه عمل نمیکنند، مثلاً دوباره شروع به کنترل کردن رسانهها کردهاند. آنها هنوز تغییر چشمگیری ایجاد نکردهاند. اگر اینطور ادامه بدهند، عصبانیت مردم دوباره زیاد میشود و اینبار انفجار راحتتر خواهد بود چراکه مردم یکبار این انفجار را تجربه کردهاند و موفق هم شدهاند.
این انقلاب درس بزرگی به همه مردم داد: همه باید فعال باشند و اگر مشکلی داشتی و برای حل آن مقاومت کردی میتوانی حلش کنی.
افسانه چهارم، ترس از اخوانالمسلمین
افسانه چهارم، ترس از به قدرت رسیدن مسلمانان است. همه دنیا دارد درباره به قدرت رسیدن مسلمانان افراطی در مصر و تبدیل شدن مصر به افغانستان حرف میزند، ولی این درست نیست. چرا؟ من سه دلیل برایش دارم:
یک- تعداد طرفداران اخوانالمسلمین در مصر زیاد نیست. آنها هرگز نمیتوانند بیش از ۳۰ درصد از آرا را جذب کنند و حتی اگر با این آرا هم بزرگترین حزب شوند باید با یک حزب دیگر دولت موتلفه تشکیل دهند. یعنی باید با یک حزب سکولار همکاری کنند و این یعنی نمیتوانند قوانین کشور را به قوانین اسلامی تغییر دهند.
دو– سیستم انتخاباتی که توسط ارتش ایجاد شده است، اول قانون اساسی را اصلاح و بعد انتخابات مجلس را برنامهریزی میکند. متن قانون اساسی هم توسط سیاستمداران و تاجران فاسد تنظیم خواهد شد. در نتیجه قانون شریعت وارد قانون اساسی نخواهد شد.
سه– مردم در مصر بر اساس ایدئولوژی رای نمیدهند چرا که آنها دانشش را ندارند. آنها بر اساس گفته امام مسجد رای نمیدهند چراکه به احتمال زیاد به او اعتماد ندارند. پس بر چه اساس رای میدهند؟
در یکی از مساجد خیریه مورد تحقیق من، از مردم پرسیدم آیا رای دادهاند؟ به جز یک نفر هیچ کس رای نداده بود. مسجد قدرتش را برای سازماندهی مردم برای فعالیت سیاسی استفاده نمیکند بلکه مردم را در زندگی مذهبیشان کنترل میکند. آن یک نفر که رای داده بود هم به کاندیدای دولت رای داده بود. وقتی از او پرسیدم چرا؟ توضیح داد که آنها به هرکس که رای میداد چند کیلو گوشت میدادند.
این فقط یک مثال بود، در مناطقی که پیشرفت تحصیلی و رشد اقتصادی ضعیف هستند، مردم به حرف امام مسجد گوش نمیدهند بلکه برای رفع گرسنگیشان رای میدهند. این چیزی است که مهرههای رژیم قبلی بسیار به آن آگاه هستند. انتخابات آینده مصر درباره ایدئولوژی و برنامه سیاسی نیست بلکه درباره پول است. در نتیجه من از اخوانالمسلمین نمیترسم بلکه از مهرههای رژیم قبلی میترسم.
افسانه پنجم، وحشت از قتل عام مسیحیهای مصر بعد از سقوط مبارک
بعد از آتشسوزیای که بعد از انقلاب در یکی از کلیساهای جنوب مصر، اتفاق افتاد، عدهای از جوانان مسیحی به خیابانها ریختند و تظاهرات کردند. در حالیکه کلیسا به آنها پیشنهاد کرده بود مثل همیشه سکوت کنند. این اولینبار بود که آنها سیاست کلیسا را دنبال نکردند و اعتراض کردند. به نظر من با اینکه دلیل تظاهراتشان بسیار ناراحتکننده و دردناک بود ولی این بهترین تظاهرات بعد از سقوط مبارک بود؛ چراکه بالاخره مسیحیان نه به عنوان مسیحی بلکه به عنوان مصری اعتراض کردند.
عدهای از این میترسند که انقلاب مصر، روزهای بدی را برای مسیحیان این کشور خواهد آورد. این درست نیست.
وضعیت مسیحیان قبل از سقوط مبارک را مرور میکنیم: رژیم مبارک هر جنبه جنبش اجتماعی یا مدنی را از نطفه خاموش میکرد. این سیستم افرادی را به جلسه انتخابات مثلاً سندیکای مهندسین میفرستاد که دعوا راه بیاندازند و کسی که به عنوان مقصر دستگیر میشد، همان مهندسی بود که میخواست در سیستم سندیکا تغییر ایجاد کند. به همین ترتیب مانع حرکتهای دموکراتیک در انجمنهای دانشجویی یا هر انجمن و جنبش دیگری میشد که میخواست به تغییرهای هر چند کوچک برسد. همه فعالان حقوق بشر به عنوان خائن و همکاری با دولتهای خارجی و جاسوسی محکوم میشدند. افرادی که مهمتر بودند یا کشته میشدند و یا به دلایل امنیتی سالها در زندان میماندند.
اگر میخواستی کار جمعی انجام بدهی و برای جامعهات مفید باشی، دو راه وجود داشت: یکی فعالیت در مسجد و دومی در کلیسا.
در مورد مسجدها، در مصر سه نوع مسجد داریم که سومین آنها از نظر اهمیت، مسجدهایی هستند که فقط خدمات خیریه میدهند و فقط مردم را از نظر مالی کمک میکنند و هیچ فعالیت سیاسی ندارند.
دوتای دیگر، یکی اخوانالمسلمین هستند که در سیاست فعال بودند و هستند. آنها از طرف دولت اجازه ابراز وجود داشتند و به آنها اجازه میدادند که بین ۲۰ تا ۲۵ کرسی در مجلس داشته باشند نه بیشتر. دولت از این گروه برای ترساندن مردم و دولتهای دیگر استفاده میکرد که اگر ما را نمیخواهید، اخوانالمسلمین گیرتان میآید.
دیگری مساجد سلفیان هستند؛ مسلمانان اهل حدیث که ایدئولوژیک عمل میکنند و افراطی هستند. این گروه اجازه فعالیتهای سیاسی نداشتند ولی دولت از این گروه هم به عنوان دشمن صلح و آرامش در کشور برای سرکوب استفاده میکرد.
این گروههای مسلمان به عنوان مهره بازی بودند. دولت دائم بازیِ “یا ما یا دیگری”، “یا صلح یا تروریست”، “یا دموکراسی ما یا حکومت شریعت” را برای سرکوب استفاده میکرد. همین بازی هم بود که دولت مبارک با مسیحیان مصر بازی کرد که شما باید همراه ما باشید وگرنه مسلمانان سر کار خواهند آمد و شما را از بین خواهند برد.
دولت به مسیحیان اجازه فعالیتهای اجتماعی از طریق کلیسا را داده بود. یعنی در واقع کلیسا زندگی مردم را در کنترل خود داشت و آنها را تشویق میکرد که غیر فعال باشند و سکوت پیشه کنند.
دولت برای اینکه این ترس را بین مسیحیان نگاه دارد، هر از گاهی به مسلمانان افراطی اجازه میداد که کلیسایی را آتش بزنند و آخر هم هیچ وقت مقصر دستگیر نمیشد.
بعد از انقلاب این مناقشات شروع به تغییر کرد. بعد از آتشسوزیای که بعد از انقلاب در یکی از کلیساهای جنوب مصر، اتفاق افتاد، عدهای از جوانان مسیحی به خیابانها ریختند و تظاهرات کردند. در حالیکه کلیسا به آنها پیشنهاد کرده بود مثل همیشه سکوت کنند. این اولینبار بود که آنها سیاست کلیسا را دنبال نکردند و اعتراض کردند. به نظر من با اینکه دلیل تظاهراتشان بسیار ناراحتکننده و دردناک بود ولی این بهترین تظاهرات بعد از سقوط مبارک بود؛ چراکه بالاخره مسیحیان نه به عنوان مسیحی بلکه به عنوان مصری اعتراض کردند.
دومین انقلاب مصر
در انتخابات آینده مصر چند حزب شرکت خواهند کرد. این گروهها را میتوان به پنج دسته تقسیم کرد:
یکی از این گروهها مسلمانان هستند که همانطور که گفتم، تعداد طرفدارانشان زیاد نیست و نمیتوانند قانون اساسی را تغییر بدهند. دومین گروه، حزبهای اپوزیسیون قبلی هستند که چون در ۳۰ سال گذشته نتوانستند کار خاصی انجام بدهند و در بسیار موارد نقش سمبلیک داشتند، مورد اعتماد مردم نیستند.
گروه سوم، گروههای تازهتاسیس هستند که از روشنفکران و استادان دانشگاهها تشکیل شدهاند. این گروهها توانایی مالی لازم برای وارد شدن به رقابت جدی را ندارند.
گروه چهارم، افراد یا حزبهایی هستند که یا تاجران مطرح مصر هستند یا چهرههای مطرح سینمایی و تلویزیونی.
گروه پنجم که قدرتمندترین حزبها هستند، از مهرههای دولت و سیستم مبارک هستند.در این میان، جوانان میدان تحریر نقش زیادی ندارند. آنها نه پولش را دارند، نه تشکیلاتش را و نه تجربهاش را که وارد رقابتهای سیاسی شوند. این گروه تازه دارد یاد میگیرد که چه جوری با مردم شهرستانها و روستاها ارتباط برقرار کند، چگونه با مردم از طبقات دیگر ارتباط برقرار کنند و چگونه جنبشهای مدنی راه بیاندازد. این مسیر بسیار طولانی است.
بعد از انتخابات، تازه مردم مصر میفهمند که چه اتفاقی افتاده است و سیستم هیچ تغییری نکرده است. آنوقت نوبت دومین انقلاب مصر در پیش رو خواهد بود.