چه میخواهیم، چه نمیخواهیم؟ نیروهای سرکوبگر چه رفتاری دارند؟ دستگاه تبلیغاتی رژیم چه خطی را پیش میبرد؟ در اصل چه کسی میترسد: مردم یا حکومت؟
سردرگمی
فشار اقتصادی مستمر و انواع و اقسام نابسامانیهای فرهنگی و اجتماعی از یک سو و به صفر رسیدن آستانهی تحمل مردمی که چهار دهه عملکرد پر خطا و خطر جمهوری اسلامی را پیش چشم دارند، از سوی دیگر، باعث بروز اعتراضات خیابانی در سطحی بسیار وسیع شد، اما در تمام تنشهایی که مردم در این سالها با حکومت داشته اند، یک عامل بسیار مهم باعث ضعیف شدن این اعتراضات شده و آن هم سردرگم بودن معترضان است.
مردم در این شرایط هم به لحاظ خواستهها و هم به لحاظ استراتژی مبارزهی خیابانی دچار افتراق هستند و عدهی زیادی از آنها فقط در اصل ضربه زدن به نظام هم نظرند. این که در جامعه، صداهای مخالف از طیفهای مختلف و با خواستهای مختلف وجود دارد، امری طبیعی است، ولی مبارزان خیابانی باید با رسیدن به افقهای مشترک، به هم افزایی توان اجتماعی برسند. سردرگمی در روش مبارزه و هدف مبارزه، زمان و هزینهی اجتماعی آن را بالا میبرد. لازم است در بازهی زمانی میان اعتراضات، آموزشهای پایه به مردم داده شود تا بدانند چگونه میتوانند در حضور نیروهای سرکوب، اجتماعات خود را شکل دهند و چگونه میتوانند بر این نیروها غلبه کنند و بعد از آن چه اهدافی را دنبال کنند. باید به مردم آموزش داد که از آسیب به اموال عمومی، به ویژه آثار تاریخی خودداری و جلوگیری کنند. باید در فواصل تنش ها، اهداف را بر مبنای واقعیت درون ایران مشخص کرد تا مردم در کنار خشم ناشی از حکومت فاسد و ناکارآمد، دارای اهداف مشخص نیز باشند. کم کاری در این حوزهها باعث سردرگمی شده است که تا حدی تلاش مبارزان خیابانی را نافرجام گذاشته است.
ایمان به سبک کارمندی
وقتی به طیف گستردهی نیروهای سرکوب حاضر در خیابانها نگاه میکنیم، به سه گروه اصلی بر میخوریم.
اولین گروه، مأموران نیروهای انتظامی و پلیس ضد شورش هستند که وظیفه سازمانی و حرفهای آنها برقراری نظم و سرکوب مخالفین در شرایط بحرانی است، در این گروه میل به سرکوب مردم کم است و بخش عمدهای از آنها تلاش میکنند تا در موقعیت تنش قرار نگیرند، اما موقعیت شغلی و وابستگی معیشتی، آنها را رو در روی مردم قرار داده است و جز تعداد معدودی، مابقی در پی ایجاد درگیری و خشونت نیستند و فقط به دستور مافوق عمل کرده و بر مبنای انگیزش اعتقادی کار نمیکنند.
دومین گروه، نیروی سرکوب غیر رسمی موسوم به لباس شخصیها هستند که اغلب از نهادهای امنیتی حقوق میگیرند و آلوده شدن بخش عمدهای از آنها به رانتهایی که به عنوان رشوه به ایشان داده شده، آنها را در موقعیتی قرار داده که به هیچ وجه شایستگی آن را ندارند و حاضرند برای حفظ موقعیت خود، که آن را به حفظ نظام ترجمه میکنند، به هر کاری تن دهند و با توجه به این که تعدادی از آنها زمینههای خشک مذهبی دارند و در مکانهایی مثل دانشگاه امام صادق شستشوی مغزی شده و قدرت تفکر تحلیلی ندارند و عدهای نیز از بین اراذل و اوباش شناسایی و جذب نهادهای امنیتی شده اند، از بقیهی نیروها خطرناک ترند و میل روانی شدیدی به ایجاد ارعاب و گرفتن زهر چشم و دادن مانور قدرت دارند و با توجه به این که برای اوباشگری به آنها اختیارات تقریباً نامحدودی داده شده و از حمایت قانونی برخوردارند و کارشان در زر ورق حمایت از ولایت پیچیده شده، در درگیریها از هیچ توحشی فرو گذار نیستند.
سومین گروه، گروه سیاهی لشگرها هستند که عمدتاً دانش آموزان و دانشجویان و کارمندان سازمانهای دولتی هستند. اینها کم خطرترین بخش نیروهای سرکوب هستند و معمولاً به محض این که درگیری پیش میآید به شکل رقت انگیزی تلاش میکنند تا خود را از تک و تا نیندازند ولی در موقعیت بیخطر قرار بگیرند. خیلی از آنها از این که توسط آشنایان و فامیل شناخته شوند، خجالت میکشند و عمدتاً در محلهای خلوت و کم دید مستقر میشوند، اینان مؤمنان به سبک کارمندی هستند که برای چند ساعت اضافه حقوق، خفت حضور در خیابان را تحمل میکنند و خودشان میدانند که تا چه حد در نگاه مردم منفورند.
موقعیت تحقیرآمیز رسانهی ملی
در یکی دو روز اول اعتراضات خیابانی، تلویزیون حکومتی تلاش کرد تا با تأکید بر واژگانی مثل “اعتراضات به حق مردم”، نمایهی بحران را به سمت ناکارآمدی دولت بچرخاند و با لحنی مداراجویانه خود را همراه مردم نشان دهد، ولی ظاهراً همین حد از تعامل هم برای مدیران رسانه، لقمهی گنده تر از دهان بود و خیلی زود واژهی “آشوبگران” تبدیل به کلید واژهی تعریف پروژه شد و بر خلاف وعدهی پیشین حسن روحانی، شبکههای اجتماعی فیلتر شدند و افرادی مثل شمخانی که تلاش میکنند خود را به عنوان چهرههای با تجربه و خردمند نظام معرفی کنند نیز، همان روش ابلهانهی انتصاب اعتراضات به دشمن خارجی را در پیش گرفتند، بدون آن که در نظر آورند، مانور دادن روی این فرض که رسانهها و سیستم امنیتی کشورهای خارجی تا این حد قدرت دارند که میتوانند هزاران نفر را در ایران و در یک گسترهی وسیع جغرافیایی به خیابان بکشانند، چیزی جز نشان دادن ضعف عمیق حکومتی که مدام شعار اقتدار و امنیت میدهد، نیست. مصاحبههای تکراری و فرمایشی از مردمی عادی که هیچ وقت نتوانسته و نیاموختهاند که حرف دلشان را در جمع مطرح کنند و اصولاً مهارت بیان خویشتن بدون ترس را تجربه نکردهاند هم چاشنی فعالیت رسانهی ملی شد و در نهایت پخش مکرر و مستقیم راه پیماییهای حکومتی که محلی برای فرار از کار و مدرسه برای کارمندان ادارات و دانش آموزان مدارس است، به صرف کیک و ساندیس و سرویس ایاب و ذهاب و البته زاری برای پرچمی که احتمالاً توسط نفوذیهای رژیم آتش زده شده است. همه اینها البته نمایانگر موقعیت تحقیر آمیز رسانههای نظام اسلامی است که در تمام این سالهای روشهای به شدت دست مالی شده و سطحی و سخیف خود را ادامه داده و از آن مهم تر، نمایانگر ذهن عقب مانده و بی انگیزهی صاحبان رسانههای ولایت مدار است که از پیدا کردن روشهای خلاقه و کارآمد برای تأثیر اجتماعی ناتوانند.
کلام آخر
در یک اغذیه فروشی کوچک در تهران منتظر آماده شدن غذایم هستم و تلویزیون در حال پخش مصاحبهی مردمی است که در مدح پرچم و در مزمت سوزاندن آن سخن میگویند، جوانی که کنارم نشسته با خشم لقمه اش را فرو میدهد و میگوید: “به عملیهای توی خیابون ده هزار تومن بده جنازه باباشونم آتیش میزنن، معلوم نیست این یارو کی بوده و از کجا اومده و این پرچم رو آتیش زده که اینا بکنندش عبای عثمان، مردم عادی اگر اعتراض دارن باید مجوز بگیرن و کتک بخورن ولی دستمال به دستای اینا هر وقت دوست دارن بیان تو خیابون، مجوزم نمیخوان.”
واقعیت این است که هیچ کدام از این نمایشهای ناشیانه، چه در عرصهی رسانهای و چه قدرت نمایی پوشالی در سطح خیابان، نمیتواند ترس حکومت از مردم ناراضی را بپوشاند. هیچ کدام از این روشهای رقت انگیز نمیتواند ناکارآمدی و فساد گستردهی درون حاکمیت را لاپوشانی و رفع و رجوع کند. هر چقدر که میخواهید برای پرچمی که یک موجود حقیر آتش زده گریهی نمایشی کنید، ولی هنوز آمار بیکاری و فقر و فحشا و اعتیاد بالاست و اینهاست که شما را در سراشیبی سقوط قرار داده است. برای سرنگونی شما هیچ دشمنی بهتر از خودتان عمل نکرده است. هیچ کدام از آدمهایی که حکومت با هزینه کردن از جیب مردم به خیابان میآورد، در بزنگاه تاریخی پای رژیم نمیایستند. امروز حکومت اسلامی از هر دورهای ضعیف تر است و ناکارآمدی و فساد گستردهای که نظام ولایی ایجاد کرده، آن را زمین خواهد زد. شاید این بار هم بجستی ملخک، اما شک نکن که آخر به شستی ملخک.