آنچه در زیر میخوانید تحلیلی از لی کیت، گزارشگر خبرگزاری آسوشیتدپرس در قاهره، درباره برآمد جنبش اعتراضی در ایران و تفاوتی است که جنبش جاری با جنبش سبز دارد:
تصویر حرکت مردم در سال ۱۳۸۸ بسیار مسحورکننده بود. انبوه مردم در خیابانهای تهران و بقیه شهرهای ایران راهپیمایی میکردند و بیش از هر چیز تغییری را در شیوه حکمرانی تندروهایی میطلبیدند که در سال ۱۹۷۹ در ایران به قدرت رسیده بودند.
جرقه این ناآرامیها در اواخر بهار سال ۸۸ زده شد، هنگامیکه اپوزیسیون اصلاحطلب اتهاماتی درباره نحوه انتخاب دوباره رئیس جمهوری تندرو، محمود احمدینژاد، مطرح کرد. پاسخ مردم به این اتفاق یک زلزله سیاسی را رقم زد. خشم فروخورده به خاطر سرکوب سیاسی میلیونها تن از مردم را در سراسر ایران طی چند ماه بعد از انتخابات برای شرکت در این راهپیماییهای اعتراضی به خیابان کشاند، حرکتی که بعدها «جنبش سبز» نام گرفت.
ولی پاسخ نهادهای حاکم تحت رهبری آیتالله علی خامنهای به این حرکت بیرحمانه بود. سپاه پاسداران و نیروهای فدایی بسیج اعتراضات را در هم شکستند، به سوی مردم تیراندازی کردند و موجی از دستگیریها را به راه انداختند. دهها نفر در جریان این اعتراضات کشته شدند، و بسیاری دستگیر و شکنجه شدند. رهبران سیاسی جنبش نیز در حصر خانگی قرار گرفتند.
اکنون جمهوری اسلامی دوباره با موجی غافلگیرکننده از ناآرامیها مواجه است. این بار این حرکت ظاهراً بدون ساختار و به شکلی خودانگیخته آغاز شده، و سوخت آن را خشم همگانی از وضعیت اقتصادی، بیکاری و فساد فراهم آورده است. از پنجشنبه گذشته اعتراضاتی در بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ در کل ایران آغاز شده، و دست کم ۲۱ نفر تاکنون کشته شدهاند. بدون آنکه جنبشی مرکزی در پس این ناآرامیها باشد، حامیان آنها در رسانههای اجتماعی به آن از طریق مجموعهای از هشتگها اشاره میکنند- مثل #تظاهرات_سرتاسری.
اکنون نگاهی میکنیم به تفاوتهای میان جنبش سال ۱۳۸۸ و حرکتهای اعتراضی اخیر.
چه کسی اعتراض میکند
در سال ۱۳۸۸ راهپیماییها با حضور صدهزار نفر در روزهایی مشخص در شهرهای اصلی یعنی در تهران و مراکز استانها مثل تبریز، اصفهان و شیراز برگزار میشد.
در مقابل حرکات اعتراضی روزهای اخیر در شهرهایی با جمعیت متوسط و شهرکها آغاز شد. تعداد شرکتکنندگان در این حرکتهای اعتراضی کمتر شده- نمیتوان رقمی موثق ارائه کرد، ولی ظاهراً حول و حوش چندصد نفر یا حداکثر چند هزارنفر میچرخد- ولی این حرکتهای اعتراضی با سرعت در شهرهای بیشتری در نسبت با هشت سال پیش گسترش یافته است.
جرقه نخستین اعتراضات در مشهد به خاطر قیمت مرغ و تخم مرغ زده شد، شهری که به عنوان پایگاه محافظهکاران قلمداد میشود. ولی این ناآرامیهای به سرعت در دهها شهر دیگر در کل کشور گسترش یافت. این شهرهای نسبتاً کوچک در استانهای ایران به سبب وضعیت بد اقتصادی تحت فشار هستند، و جمعیت جوان آنها با بیکاری، و فقدان هر نوع چشماندازی نسبت به آینده دست و پنجه نرم میکند.
نفی کل نظام
این اعتراضات اگرچه در خشم انباشتهشده نسبت به وضعیت اقتصادی و فساد ریشه دارد، ولی معترضان به سرعت به شعار دادن علیه خامنهای و محکوم کردن جمهوری اسلامی مبادرت کردند- آنها نه فقط خواستار هیچ نوع اصلاحی نشدند، بلکه به شکل آشکار و مستقیم کل نظام را نفی کردند.
این اتفاق تغییری قابل توجه در نسبت با سال ۱۳۸۸ است. معترضان آن زمان میخواستند که انتخاب دوباره محمود احمدینژاد ملغی شود و میر حسین موسوی رهبر اصلاحطلبان به عنوان رئیس جمهوری بر سر کار بیاید، آزادیهای اجتماعی بیشتر به مردم اعطا شود، سرکوب نیروهای امنیتی پایان پذیرد. با اینهمه خواستههای آنها در چارچوب نظام و سیاستهای موجود بود. برخی علیه خامنهای شعار میدادند، ولی آنها محدود بودند. رهبران جنبش سبز میگفتند که قصدشان برهم زدن نظام سیاسی نیست، این حرف خواه از روی عملگرایی بوده خواه از روی اعتقاد راستین به بخش جمهوریت نظام.
ولی فیلمهای این روزها معترضانی را نشان میدهد که شعار «مرگ بر دیکتاتور» سر میدهند و پایان جمهوری اسلامی ۴۰ ساله را طلب میکنند. این امر بیانگر آن است که چه تعداد از مردم خانوادههای سیاستمداران روحانی مهم و سپاه پاسداران ایران را به عنوان طبقه ممتاز اقتصادی فاسد قلمداد میکنند، طبقه ممتازی که تجارت و ثروت را به انحصار خود در آورده است، و بقیه مردم را از عرصه اقتصاد بیرون گذاشته است.
این بیرون گذاشتن مردم نشان دهنده تحولی خطرناک در طبقه حاکم ایران است. معترضان خشمی پنهان را آشکار میکنند که بیانگر از دست دادن امید به حکمرانی روحانیان است.
رهبری
جنبش سبز سال ۱۳۸۸ ریشه در جنبش سیاسی اصلاحطلبی به رهبری سید محمد خاتمی، میر حسین موسوی و باقی سیاستمدارانی داشت که از آزادیها و رابطه با غرب دفاع میکردند. این رهبری نه فقط مبنایی برای اعتراضها و راهپیماییها مهیا میکرد، بلکه همچنین محدوده خواستههای معترضان را نیز مشخص میکرد.
تظاهرات روزهای اخیر تاکنون بدون رهبر مانده است. حتی فعالان اپوزیسیون در تهران مطمئن نیستند که چه کسانی در این تظاهرات نقش اصلی را بازی میکنند. بااینهمه راهپیماییهای این روزها مستمر و سازمانیافته هستند. حامیان تظاهرکنندگان در رسانههای اجتماعی می گویند این نشانگر گسترش حمایت برای جنبشی بدون رهبر است.
اصلاح طلبان و تندروها
در سال ۱۳۸۸ تندروها در قدرت بودند. سیاستهای احمدینژاد و شیوه رفتاریاش بسیار از اپوزیسیون و حتی برخی از روحانیون را علیه او تحریک کرده بود، و این امر مبنایی برای حمایت از اعتراضها مهیا ساخته بود.
اکنون تعداد کسانی که ممکن است به همراهی یا حمایت از معترضان برخیزند نامعین است.
حسن روحانی نسبتاً میانهرو با رأی اصلاحطلبان به ریاست جمهوری رسید. بسیاری از آن رأیدهندگان اکنون احساس میکنند توافق اتمی او با غرب نتوانسته گشایشهای اقتصادی را تحقق بخشد که او وعده داده بود.
اگر تعداد بسیاری به این نتیجه برسند که دیگر نمیتوان به نظام امیدوار بود و آنگاه به خیابانها بیایند، میتواند اعتراضاتی در حد و اندازه سال ۱۳۸۸ شکل بگیرد. ولی شاید هنوز عدهای تردید داشته باشند، و فکر میکنند که یک ناآرامی میتواند ایران را به وضعیتی نامعلوم بکشاند و ازاینرو تلاش میکنند از طریق روحانی به خواستههای خود برسند. سبعیت سرکوب معترضان در سال ۱۳۸۸ اپوزیسیون را شوکه کرد، دولت نشان داد که از اعمال خشونت ابایی ندارد، بسیاری به زندان افتادند و در زندان شکنجه شدند. این تجربه بسیاری را نسبت به شرکت اعتراضات خیابانی محتاطتر کرده است.
از توییتر به تلگرام
وقتی که ندا آقاسلطان در سال ۱۳۸۸ هدف گلوله قرار گرفت، فیلم کشتهشدن او به سرعت از طریق توییتر و رسانههای اجتماعی به شکل وسیعی منتشر شد. این چرخه مبارزات شده بود. زنان و مردان جوان کشته میشدند، و تصویرهای آنها الهامبخش دیگران برای ادامه مبارزه بود.
این دورهای بود که رسانههای اجتماعی تازه متولد شده بودند. توییتر سه ساله شده بود، و فیس بوک نیز کمی بیشتر. در آن زمان چیزی حدود یک میلیون ایرانی گوشی هوشمند داشت. ولی اکنون این رقم افزایش قابل ملاحظهای پیدا کرده است. امروزه حدود ۴۸ میلیون ایرانی گوشی هوشمند دارند، یعنی چیزی بیش از نیمی از جمعیت کشور و علاوه بر اینستاگرام آپلیکیشنهایی مثل تلگرام و واتسآپ نیز محبوب هستند. این آپلیکیشنها قابل اطمیناناند و در برابر نظارت دولتی دارای سپر امنیتی هستند، از اینرو میتوانند برای سازماندهی مورد استفاده قرار بگیرند و نیز فضایی فراهم آوردهاند تا عکسها و فیلمهای این اعتراضات را معترضان به شکلی وسیع منتشر کنند.
صحنه بینالمللی
رئیس جمهوری ترامپ یک عامل جدید و پیشبینیناپذیر است. ترامپ آنچه را که حمایت ضعیف دولت اوباما از معترضان سال ۱۳۸۸ میداند به کناری نهاده است. منتقدان اوباما مدعی بودند که او میبایست از ایالات متحده برای حمایت از معترضان و در نهایت ساقط کردن حکومت ایران استفاده میکرد.
اما ترامپ نیز با سؤالی روبهروست که اوباما روبهرو بود: واقعا این حمایتهای چقدر میتواند مؤثر باشد. مرتبط شدن این اعتراضات به آمریکا و ترامپ میتواند اعتراضات را برای برخی از ایرانیان بیاعتبار کند. تاکنون آنچه که از تیم اجرایی ترامپ شنیده میشود همان چیزی است که از تیم اوباما شنیده میشد- هر دو آنها از ایران میخواهند که حق آزای بیان را محترم بدارد و اخطار میدهند که جهان نظارهگر آنهاست. همچنین دولت ترامپ امکان اعمال تحریمهای بیشتر بر روی ایران به سبب سرکوب معترضان را ممکن دانسته است.