شهرنوش پارسی‌پور – گفتیم که “یو” سه زنبیل دانش صلح و عشق، آئین‌های مذهبی و دعا و زنبیل دانش بقاء و جنگ را در اختیار تانه گذاشت. او نیز محتویات این زنبیل‌ها را در پولینزی پخش کرد و معبدهایی ساخت تا حافظ هدیه مقدس باشند.

وهیرو خدای شر و تاریکی که از انتخاب تانه برای این کار دچار حسادت شده بود بیشترین تلاش خود را به عمل آورد تا جلوی او را بگیرد. او لشکری از عنکوت‌ها، شب‌پره‌ها و مورچه‌ها را گسیل داشت تا به تانه حمله کنند. دو گروه دست به جنگ وحشتناکی زدند که در جریان آن تانه به پیروزی رسید. اما گرچه نیروهای وهیرو شکست خوردند اما از بین نرفتند و اعقابشان در مقام بلای انسان باقی ماندند. وهیرو نیز نمی‌توانست کشته شود. او به جهان زیرین رانده شد و از آنجا میراث بیماری، افکار شرورانه و مرگ را به جهان صادر کرد. نتیجه اخلاقی هر جنگ و برخوردی پس از آن ظاهر می‌شود. تانه توانست علیه نفوذ وهیرو هدیه دانش و نهاد معبد را به‌وجود آورد که میان مردم و خدایان ارتباط برقرار می‌کنند.
 

در مجمع الجزایر “توآموتو” فرض بر این است که حریفان اصلی تانه و آته‌آ دو خدایی هستند که در لایه‌های متفاوت آسمان زندگی می‌کنند. هنگامی که آن‌ها بر سر توافق با یکدیگر می‌جنگیدند تانه متوجه شد که در حال شکست خوردن است، پس از میان لایه‌های آسمان لغزید تا پناهگاهی موقت در روی زمین بیابد.
تانه از اوقاتی که با مردم گذرانید بسیار لذت برد و حتی سلیقه‌ای برای خوراک پخته‌شده پیدا کرد. این تحول مهمی بود: پولینزی‌ها معتقد بودند که خدایان خوراک خام می‌خورند، و خوراک پخته بی‌روح کفر بزرگی به شمار می‌آمد. تانه که از تبعید خود خسته بود به سوی آسمان بازگشت. در آنجا با وحشت دریافت که بیشترین افراد خانواده‌اش یا به دست آته آ کشته شده‌اند و یا گریخته‌اند. تنها کسانی که باقی مانده بودند پدر او و شماری از نیاکان باستانی بودند. بد‌تر از آن، در آسمان خوراکی که او. بدان عادت کرده بود وجود نداشت. تانه همچنان مصمم بود تا بر آته‌آ غلبه کند، پس به ملاقات “فاتوتیری”، خدای تندر رفت و از او برق را به عنوان هدیه گرفت. پدرش اخطار داد که بیدرنگ از آن استفاده نکند و توصیه کرد صبر کند تا آته‌آ پکر و خسته شود. تانه در موقعیت مناسب و زمانی که موهای پدرش نقره‌ای شد با همراهان آسمانی‌اش بازگشت و از آته‌آ خواست با یکدیگر دوئل کنند تا روشن شود چه کسی قوی‌ترین است. آزمون عبارت می‌شد از اینکه چه کسی می‌تواند آتـش روشن کند.
 

آته‌آ چوب‌ها را به هم مالید و شعله‌ای درست کرد، اما تانه آن را خاموش کرد. آنان جابه جا شدند و این بار آته‌آ کوشید آتش تانه را خاموش کند. به مددد هدیه برق آتش حاضر به خاموش شدن نشد. در حقیقت طنز تلخ این بود که هرچه آته‌آ بیشتر به آن دم می‌داد آتش قوی‌تر می‌شد.

در حالی که رقابت و مبارزه ادامه داشت یکی از همراهان تانه نسبت به قدرت او دچار حسادت شد و برق را دزدید و با آن آسمان‌ها را به آتش کشید. تانه بالا رفت. آتش را خاموش کرد، سپس بازگشت تا ضربه نهایی را بزند و برای این کار ضربه‌ای از صاعقه را به سوی او فرستاد که باعث مرگ آته‌آ شد. سپس از آنجایی که رقیبش مقامی آسمانی داشت، برای حفظ حرمت او روحش را آزاد کرده و در قایقی گذاشت تا در دریاهای جنوبی حرکت کند. روح برای استراحت به توآموتو آمد و در آنجا به سلسله‌ای طولانی از رهبران فرصت رشد و گسترش داد. 
 

فرض بر این است که تیکی صاحب دو چهره است. یکی از دو چهره بسیار جذاب بود و همه زنان را به دام عشق خود گرفتار می‌کرد. چهره دیگر آنچنان نفرت‌انگیز بود که زنان با دیدنش می‌خواستند او را بکشند.

در چند اسطوره مائوری این تانه است که انسان را به جهان آورد. در اسطوره‌های دیگر این تو، خدای جنگ است که “تیکی”، نخستین انسان را می‌آفریند. بچه‌های تیکی هم با خدایان ازدواج می‌کردند. هم با مردمان فانی، و او پدر زنجیره‌ای از نوادگان است که خط سلطنتی آئوترااوآ را به‌وجود آورده‌اند.

“تو” راه و روش‌هایی ایجاد کرد که انسان توانست از طریق آن بقا بیابد. او در عین حال طریقی را ابداع کرد تا آن‌ها بتوانند افزایش یابند. او که دیده بود تانه زنی را از شن به‌وجود آورده است از خاک موجود مشابهی ساخت، و دم در آن دمید. اما دو مسئله مهم آفرینش او و آفرینش تانه را از یکدیگر متفاوت می‌کرد. مدل تو یک مرد بود. نه یک زن؛ و او را نه از شن بلکه از خاک قوی اخرا ساخته بود. نتیجه کار تیکی بود، که تجلی پیش آفرینش نیرو و قدرت جنسی نرینه بود. تیکی در عین حال حقه‌باز بود و مجموعه‌ای از کیفیت‌های خوب را با میل غیر قابل مقاومت به بدی در آمیخته بود که جامعه را به آشوب می‌کشاند.
 

تیکی بعد‌ها خودش یک مدل زن را به‌‌ همان صورتی که خدا تانه را درست کرده بود به‌وجود آورد و دختری تولید کرد که نخستین موجود از شجره انسان بود. مفهوم تیکی در تمام پولینزی گسترده است و حامل معنای ضمنی از نیرو و قدرت نرینگی‌ست، و در‌‌ همان حال ایجادکننده خط نسب ضروری میان فرمانروایان انسانی و نیاکان آسمانی آن‌هاست. حالتی که تیکی و همسرش از گل شکل می‌گیرند نیز منعکس‌کننده طریقی‌ست که بسیاری از پولینزی‌ها محیط زیست خود را ساخته‌اند. آنان اغلب در سفرهای خود مجبور بودند خاک حاصلخیز را با قایق حمل کرده و به زمین‌های کم‌بار برسانند. پس در حقیقت همچنان که در اسطوره، زندگی از خاک شکل گرفته است.
 

زندگی تیکی به عنوان نخستین مرد نکات مشترکی با زندگی تانه، خدای بانفوذ دارد. همسر او “هینا-اونه” یا “دوشیزه زمین” نام داشت و او نیز همانند هینه-تیتاما، دختر تانه، پس از بحث و جدلی با تیکی به جهان زیرین گریخت.‌‌ همانطور که تانه با دخترش همخوابه شد او نیز با دخترش درآمیخت و باعث شد که دختر به مادرش در ژرفای زمین بپیوندند. پیوندهای داستان‌های تیکی و تانه بسیار نزدیک به هم است و اغلب با هم درآمیخته می‌شود، و به همین دلیل تیکی به عنوان پسر تانه و یا شوهر نوه او تلقی می‌شود. اما تیکی بر عکس تانه به عنوان حیله‌گری زشت در مد نظر می‌آید. اشتهای سیری‌ناپذیر او در نمادهای جنسی مائوری‌ها که به “بی-تیکی” مشهور هستند قابل مشاهده است. از این منظر، عادت‌های او از مرزهای شرم یا قراردادهای اجتماعی بسیار فرا‌تر می‌رود. در یک مورد او دختر خود تیاکی را اغوا می‌کند تا با او همخوابه شود و ادعا می‌کند مردی‌ست که اتفاقاً شبیه پدر اوست. کلک او به نحوی وحشتناک می‌گیرد و انگ “کی کیا” را به دختر می‌چسباند که در آن واحد به معنای زنای با محارم و آدمخواری‌ست.
 

فرض بر این است که تیکی صاحب دو چهره است. یکی از دو چهره بسیار جذاب بود و همه زنان را به دام عشق خود گرفتار می‌کرد. چهره دیگر آنچنان نفرت‌انگیز بود که زنان با دیدنش می‌خواستند او را بکشند. چنین شایع بود که او چهره زشت خود را در درون بدنش پنهان می‌کرد و زمانی آن را نشان می‌داد که حالت زشتی بر او غلبه می‌کرد. او در عین حال به نظر تباهی‌پذیر می‌آمد. یک بار که تیکی چهره زشتش را نشان می‌داد مردم او را دستگیر کردند. آنان کوشیدند چشم‌هایش را بیرون بکشند اما امکان‌پذیر نبود. همین حادثه زمانی اتفاق افتاد که کوشیدند دندان‌هایش را بکنند. آنان زبان او را با ریسمان بستند، اما ریسمان بسته نمی‌شد. آنان گوش‌ها، بازو‌ها، و اندام باروری او را قطع کردند، اما تیکی به سادگی آن‌ها را دوباره به دست آورد. عاقبت آن‌ها او را شکافتند و تکه تکه کردند و اعضای درونی بدنش را روی زمین ریختند. تیکی از اثر تحقیری که بر او روا داشته بودند گریه‌کنان گریخت و زیر شن‌ها پنهان شد تا غرورش بازسازی شود.

 در همین زمینه:
::برنامه‌های رادیویی شهرنوش پارسی‌پور در رادیو زمانه::