ایرج ادیبزاده – نمایش کمدی “بالاتر از خطر” با همکاری “انجمن جهانی زرتشتیان” در پاریس برای دومین بار به صحنه آمد و بسیار مورد استقبال قرار گرفت.
در گفتوگویی که با آقای منوچهر نامورآزاد، نویسندهی نمایش و بازیگر نقش اول نمایش داشتم، ابتدا از ایشان پرسیدم: “بالاتر از خطر” از واقعیتهای زندگی گرفته شده، بدون اینکه درس اخلاق بدهد و در مورد روابط آدمها، بهویژه یک زن و مرد است که زن و شوهر هم نیستند.
چطور شد که اسم نمایش را بالاتر از خطر گذاشتید؟
منوچهر نامور آزاد – ابتدا که این نمایش را نوشتم، اسم آن “فرار از تروریست” بود. اما دوستان و آشنایان و دستاندرکاران پیشنهاد کردند که این اسم ممکن است جنبهی سیاسی به نمایش بدهد و امروز هم که مردم ایران همه سیاستزده شدهاند، از این نمایش دوری کنند. بنابراین نام نمایش را به “بالاتر از خطر” تغییر دادیم. چون واقعاً خطری است جدی بین این زن و مردی که در کنار هم قرار گرفتهاند.
رابطهی این زن و مرد خطر جدی است؟
چیزهایی برای ما ایرانیها تابو شده و با اینکه حتی در خارج از کشور زندگی میکنیم، اما باز یکسری حرفها را نمیخواهیم بزنیم و یا بشنویم. در حالیکه همان حرفها را در خلوت میزنیم و میشنویم. اما در میان جمع سعی میکنیم وانمود کنیم که از این مسائل دوریم.
یکی از وظایفی که من شخصاً بر عهده دارم این است که از این خطوط قرمز بیخودی و بیدلیلی که وجود دارد بگذریم و راحتتر بتوانیم راجع به زندگی، راجع به احساس و روابط انسانها با هم صحبت کنیم.
چرا مدتی است تئاتر خندهدار را انتخاب کردهاید؟ چون این سومین نمایش شما است که من میبینم به شکل کمدی ساخته شده است. آیا فکر میکنید ایرانیها به دیدن تئاتر جدی عادت ندارند؟
بگذارید بگویم که بعد از سالها تجربه چه در داخل ایران و چه در خارج از ایران، این خود تماشاگر ایرانی بود که این سبک نمایش را به من تحمیل کرد. تماشاگر ایرانی به من گفت که حوصلهی مسائل جدی را ندارم. غم و اندوه هم به قدری زیاد است که دیگر حاضر نیستم آنها را با سبک دیگری ببینم. من هم فکر کردم مثل اینکه این حرف فروشندگان و سرمایهداران امریکایی درست است که همیشه میگویند حق با مشتری است! ما باید مشتریهای خودمان یا تماشاگران خودمان را راضی نگه داریم، بدون اینکه در دام انحطاط بیفتیم و یا کارهای خیلی ساده و پیشافتاده انجام بدهیم. بنابراین آن کاری را کردم که تماشگرم از من میخواهد، اما سعی کردم جنبههای هنری و فرهنگی در آن باقی بماند.
به نظر شما، چه چیزی در رابطهی یک زن و مرد خندهدار است؟ یادم هست که ارحام صدر میگفت: “خنداندن تهرانیها خیلی آسان است، اما مرد میخواهد که اصفهانیها را بخنداند.” شما برای خنداندن تماشاگران پاریسیتان چقدر فکر میکنید؟
فکر میکنم که اصلاً نمیشود ایرانیها دور هم جمع بشوند، شبی را با هم بگذرانند و احیاناً آن وسطها کسی شروع نکند به جوک گفتن که دیگران بخندند. ما ایرانیها اصولاً در هر شرایطی به دنبال لحظات خوش شادی و خنده هستیم. بنابراین برایم فرقی نمیکند تماشاگر نمایشم پاریسی باشد یا لندنی، چون همهی ما معلوم نیست از کجای ایران آمدهایم و در این کشورها ساکن شدهایم. این را دریافتهام که در هر کجای کشورهای اروپایی، کانادایی یا امریکایی، مردم ایران به دنبال این هستند که بیایند ساعت خوشی را بگذرانند، با مسائل فلسفی و خیلی بغرنج روبرو نشوند، غمهای آنها را دوباره تشدید نکند و به خاطرشان نیاورد. بنابراین سبک کمیک را انتخاب کردهام و واقعاً هم فکر میکنم در زندگی روزانهی ما خیلی مسائل کمیک وجود دارد، فقط چون ما در آن هستیم و خیلی به آن نزدیکایم، آنها را نمیبینیم و حس نمیکنیم؛ باید کمی فاصله بگیریم.
مثلاً چه چیزهای کمیکی در روابط ایرانیها وجود دارد؟
در روابط ایرانیها یکی از مسائلی که خیلی کمیک است، وقتشناسی است. عموماً وقتی با هم قرار میگذارند، هردو طرف، هم قرارگذار و هم پذیرندهی قرار میدانند که بین نیم ساعت تا سه ربع دیر خواهند رسید. خُب خود این کمدی است. دیگر اینکه عموماً فکر میکنند حق با آنهاست و دیگران اشتباه میکنند. مخصوصاً وقتی مسائل سیاسی مطرح میشود، دیگر اصلاً حاضر نیستند حرف دیگری را بشنوند. وقتی به داخل خانواده میآییم، میبینیم یکی میخواهد بر دیگری، به هر نوعی تسلط پیدا کند. بنابراین پیش میآید که برای یک مطلب خیلی ساده و عادی، ناگهان گریبان کسی در این وسط گرفته میشود و همهی تقصیرها به گردن او میافتد. وقتی خود ما توی موضوع هستیم، حتی ممکن است عصبی بشویم، اما وقتی خودمان را از ماجرا کنار میکشیم و از بیرون نگاه میکنیم، واقعاً خندهدار است!
شما به عنوان کسی که سالهاست توی تئاتر کار میکنید و میشود گفت که یک حرفهای تئاتر هستید، میتوانید از راه تئاتر زندگی کنید؟
بههیچوجه! ما همواره کمتر در کشور خودمان برخورد میکنیم با کسی که فقط از طریق حرفهی هنری یا فرهنگی زندگی کرده باشد. متأسفم که این را میگویم! وقتی به تاریخ تئاتر ایران نگاه میکنیم، عموماً هر کدام از دستاندرکاران آن کارهای دیگری در زندگیشان داشتهاند. فقط یک شوق، یک خواست و یک حس درونی شخص را به این کار میکشاند.
مسلماً برای ما که در اینجا نه کمک دولتی پشت سر داریم و نه حمایت آنچنانی مردمی، تئاتر فقط یک وظیفه است و به نوعی آن چیزی است که در وجود ما هست و میخواهد خود را نشان بدهد و دنبال شرایط میگردد. بنابراین میتوان گفت پلی است میان خواست ما، نیاز ما و بالاخره نیاز و خواست جامعهمان. بههرروی، ما از نظر مالی تغذیه نمیشویم؛ اگر ضرر نکنیم.
ساختن فیلمهای سینمایی مشکل و پرخرج است. اما تئاتر ایرانی میتواند یک تئاتر جهانی بشود. بهخاطر اینکه شما میتوانید تئاترتان را به کشورهای دیگری ببرید و در آنجا نمایش بدهید. اینطور نیست؟
حتماً همینطور است. ما الان به این نتیجه رسیدهایم و شاید نمایش آینده هم اینگونه باشد که یک زیرنویس برای آن بگذاریم. حال این زیرنویس میتواند فرانسوی، انگلیسی، آلمانی و… باشد.
شاید بشود گفت “بالانویس”…
یا بالانویس! اصطلاح زیرنویس را همیشه بهکار میبریم، چون در فیلمها همیشه زیرنویسی داریم. حتی میتوان گفت کنارهنویس؛ بستگی دارد به جای صحنه. بههرحال ما از این طریق میخواهیم ارتباطمان را با تماشاگران غیرایرانی خود برقرار کنیم. خیلی حرفها داریم بزنیم که برای خارجیها هم مهم است. شاید تئاتر تنها هنری است که باید درست به زبان ملی اجرا بشود و یا به آن زبان ترجمه شود. تئاتر چیزی است که باید در ارتباط مستقیم با فرهنگ و زبان مردم باشد. به همین دلیل فکر کردم حال که ما داریم کار تئاتر را به زبان فارسی انجام میدهیم، مانند اپراهایی که الان وجود دارند، آنها را به زبان کشوری که میخواهیم ترجمه کنیم.
خانم بهی جنتی عطایی، میدانیم که شما هم کار سینما میکنید و هم تئاتر. اگر ممکن است راجع به نقش زنی که در نمایش “بالاتر از خطر” حضور داشت، کمی توضیح بدهید.
بهی جنتی عطایی – خانمی است که ابتدا با مرد نمایش دوست میشود و در آخر میخواهد از این دوستی دربرود که نمیتواند. این خانم خیلی پشتکار دارد…
میشود گفت که نوعی تئاتر سکسی هم هست…
بله نمیدانم به فارسی به آن چه میتوان گفت…
رابطهی دو نفری است که زن و شوهر نیستند.
بله؛ رابطهی دونفری است که زن و شوهر نیستند. اما حتی زن و شوهرها هم این نوع روابط را با همدیگر دارند. چه آن کاغذ باشد و چه نباشد.
شما قبلاً روی تئاترهای خندهدار کار کرده بودید؟
نه؛ این بار اولی است که دارم در تئاتری که بر اساس روابط سکسی و دوستانهی زن و مرد و اینگونه مسائل ساخته شده، کار میکنم.
در فرانسه که معمولی و عادی است
بله؛ اما این اولین بار است که یک شخص ایرانی چنین نمایشی نوشته و به خودش اجازه میدهد که راجع به این روابط بخندیم.
شما در جایی حتی تفنگی دستتان میگیرید و مرد داستان را تهدید میکنید.
بله؛ این نمایش جایگاه زن را به شکلی مدرن نشان داده و زن نمایش میتواند تصمیم بگیرد و مرد را مجبور کند که حرفش را گوش بدهد.
چقدر برای این نمایش کار کرده بودید؟
حداکثر دو هفته با هم کار کرده بودیم. از اواخر سپتامبر شروع کردیم به کار کردن و اولین اجرایمان پانزدهم اکتبر بود.
به نظر شما، چه چیزی در زندگی یک زن و مرد خندهدار است، بهویژه اگر ایرانی هم باشند؟
چه چیزی خندهدار است؟! سئوالهای سخت سخت میکنید (میخندد).
خود همین خندهدار است… نه؟
بله…فکر میکنم هرکدامشان طرز فکر خاصی دارند و هر کدام سعی میکند آن دیگری را به دنیای خودش بکشاند که به سختی موفق میشوند.
میشود گفت که شما یک هنرپیشه و هنرمند حرفهای هستید و هم با فرانسویها و همینطور ایرانیها در سینما و تئاتر بازی میکنید. اصولاً از راه تئاتر و زندگی هنری میتوان زندگی کرد؟
بله! به این سادگیها نیست، ولی من از وقتی که شروع کردهام به کار، به عنوان یک بازیگر، با همین کار دارم امرار معاش میکنم.
فکر میکنید تئاتر ایرانی بتواند روزی جهانی بشود؟
امیدوارم… امیدوارم. برای اینکه این پتانسیل – ظرفیت- را در خودش دارد که بتواند چنین آیندهای را داشته باشد.
خیلی سپاسگزارم خانم جنتی عطایی. در آخر اگر نکتهای باقی مانده، بفرمایید.
من خیلی خوشحالم از کاری که با منوچهر نامورآزاد انجام دادهام. برای اینکه برای اولین بار نقشی به من داد که بتوانم این نوع کاراکتر زن را در یک نمایش بولوار – نام فرانسوی این گونه نمایش – کار کنم. باعث میشد که خوشحال باشم…
شاید به خاطر آن است که تا بهحال در نمایشهای ایرانی یا حتی سینما، زن را موجود ضعیفی نشان دادهاند. اما در این نمایش زن بود که دست بالا را داشت. نه…؟
میتوان اینگونه فکر کرد. اما من در فیلم سینمایی “برای یک لحظه آزادی” هم نقش یک زن قوی را داشتم، ولی در ایران و در کل در تئاتر، بیشتر به سمت کارهای دراماتیک میرویم و به سختی به خودمان اجازه میدهیم به خیلی چیزها بخندیم و این نمایش به خودش اجازه میدهد به مسائلی که ما ایرانیها به دیدن آن ها ؛ عادت نداریم به آن ها بخندیم، و به نظر من، این جالب بود.
خُب پس باید بخندیم…
باید خندید …… – میخندد-… مرسی…
عکسها: ایرج ادیبزاده
ایمیل گزارشگر:
[email protected]
در همین زمینه:
::گفت و گوهای ایرج ادیب زاده در رادیو زمانه در زمینه های سیاسی و فرهنگی::