سارا روشن – زندانهای ایران پر از زندانیان سیاسی است. اسم برخی از این زندانیان در تارنماهای اینترنتی، شبکههای اجتماعی، رادیوها، تلویزیونها ورسانههای اینترنتی مختلف تکرار میشوند و اسم بعضیها از آنها از یادها میروند. ما، اما چقدر این زندانیان سیاسی را میشناسیم؟ چقدر با آرمانها و آرزوهای آنها آشنا هستیم؟
عیسی سحرخیز، روزنامهنگار و موسس انجمن دفاع از آزادی مطبوعات ایران را چقدر میشناسیم؟ کسی که به گفته پسرش مهدی سحرخیز، همیشه کشورش ایران را در اولویت قرار میدهد.
مهدی سحرخیز– یکی از خاطراتی که از پدرم دارم این است که باهم رفته بودیم کارخانه چوب و کاغذ مازندران. او تلاش میکرد روزنامهها و مجلهها را تشویق کند که از محصولات ایرانی استفاده کنند به جای این که پولی بابت وسایل خارجی بدهند. یکی از خصوصیات برجسته ایشان برای من این بود که همیشه سعی میکرد منافع کشورش را در اولویت اول قرار دهد.
شکایت از عالیترین مقام رسمی جمهوری اسلامی
عیسی سحرخیز در تیرماه سال ۱۳۸۸ بعد از ناآرامیها و اعتراضهای دهمین انتخابات ریاست جمهوری بازداشت شد. او بهطور کل در دو مرحله به پنج سال زندان محکوم شده و ازجمله اتهاماتش توهین به رهبری، اقدام علیه امنیت ملی و اقدام تبلیغی علیه نظام بوده است.
نوشابه امیری: مردی از جنس ما بود؛ آرمانی، معتقد به آزادی مطبوعات، اهل تسامح و مهربان. میدانستیم در سختی دوران، یکی هست که هر زمان لازم باشد هم تلفناش دم دست است و هم در دفترش باز… خطری هم که پیش میآمد، پیشاپیش برای حفاظت از ما ایستاده بود.
یکی از جنجالیترین کارهای عیسی سحرخیز در دو سال گذشته نامه سرگشادهای بود که در مرداد ۱۳۸۹ به صادق آملی لاریجانی، رئیس قوه قضائیه فرستاد و در آن با بیان ظلمی که بر وی رفتهاست، بر حق خود در پیگیری شکایت علیه غلامحسین محسنی اژهای، محمود احمدینژاد، رهبرجمهوری اسلامی و آیتالله علی خامنهای، از طریق مراجع قضایی جهان و مجامع بینالمللی تاکید کرد. او دلیل شکایتش را سکوت مقامات دولتی و سیاسی کشور در برابر شکنجهها و ضرب و شتمهایی شمرد که به وی وارد شده است.
سحرخیز در نامهاش خطاب به آیتالله خامنهای میگوید: “عالیترین مقام رسمی جمهوری اسلامی که به خود حق دخالت در تمام امور مقننه، مجریه و قضائیه کشور را داده و میدهد و روسای قوا خلاف روح و مفاد قانون اساسی سخنان و اوامر او را فصلالخطاب امور میدانند، در این جریان نقش غیر قابل انکار و تعیینکنندهای دارد و به تبع این مقام و مسئولیت بایدپاسخگوی اعمال افراد تحت امر و تخلفات گسترده باشد.“
معتقد به آزادی مطبوعات
عیسی سحرخیز متولد ۱۳۳۲، زاده شهر آبادان و بزرگ شده شهر کرج است. او بعد از ازدواج به تهران نقل مکان کرد و بعد از اتمام تحصیل در رشته اقتصاد از دانشگاه تهران در سال ۱۳۶۱ به عنوان خبرنگار و کارشناس اقتصادی در خبرگزاری رسمی دولت ایران (ایرنا) فعالیتهای حرفهایاش را شروع کرد. این روزنامهنگار از سال ۱۳۵۹ با آغاز جنگ ایران و عراق به تصویربرداری از جنگ پرداخت و تا سالها همچنان در ردههای مختلف در سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) کار میکرد و چندسالی هم رئیس دفتر این خبرگزاری در سازمان ملل بود.
مهدی سحرخیز اینچنین از خصوصیات اخلاقی عیسی پدرش میگوید: “پدر من خیلی پشتکار دارد. هیچ وقت هیچکاری را ول نمیکند. فکر میکنم خیلی از کسانی که با او کار میکردند، روی او حساب میکردند. من میدانم بارها و بارها و در هر شغلی که بود، کسانی که با او کار میکردند، برایش مثل دوست بودند و حتی خیلی وقتها اگر نمیتوانستند سر کار بروند، با آن که پدرم مدیر بود، به او زنگ میزدند که من امروز نمیتوانم بیایم سر کار، تو میتوانی جای من باشی؟ و پدر من بارها و بارها به جای آنها کار کرده است. یعنی سعی نمیکرد که ریاست کند. تاجایی که یادم میآید، سعی میکرد با کسانی که کار میکند دوست باشد و آن دوستیها باعث شد- به نظر من- در هر کاری که تا به امروز کرده موفق باشد.”
در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی، زمانی که سید عطاءالله مهاجرانی وزیر ارشاد بود، بهعنوان مدیر کل مطبوعات داخلی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول به کار شد. آنهم در دورهای که به نام “بهار مطبوعات” معروف است. در سال ۱۳۷۸ پس از برخورد قوه قضائیه به دلیل ارائه مجوز انتشار به روزنامه “زن”، از سمت خود استعفا داد.
نوشابه امیری، نویسنده و روزنامهنگار از این دوران کاری عیسی سحرخیز چنین یاد میکند: “مردی از جنس ما بود؛ آرمانی، معتقد به آزادی مطبوعات، اهل تسامح و مهربان. میدانستیم در سختی دوران، یکی هست که هر زمان لازم باشدهم تلفناش دم دست است و هم در دفترش باز. ما از سختی دوران میگفتیم و او همدلانه نگاه میکرد. میفهمید چه کشیدهایم. در مییافت. خطری هم که پیش میآمد، پیشاپیش برای حفاظت از ما ایستاده بود. آمده بود مطبوعاتیها را محترم و از گزند دوران در امان بدارد. نقشی که با پایان بهار کوتاه عصر هم ادامه یافت.“
پس از این دوره او مدیر مسئول نشریه آفتاب و اخبار اقتصاد بود که هر دو تعطیل شدند. چندسالی هم بهعنوان مدیرعامل انتشارات قلم به فعالیت پرداخت.
مهدی سحرخیز درباره روش کار پدرش و اهدافی که دارد توضیح میدهد: “پدر من از قبل از این که در رسانهها یا خبرگزاریها مشغول به کار شود هم خیلی کار میکرد. دائماً صبحها از شش صبح میرفت بیرون تا9 یا ۱۰ شب. بعضی روزها هم شاید بیشتر. یعنی آدمی است که همیشه در حین کار و تلاش بوده تا چیزی را که میخواهد به دست بیاورد. منظورم از به دست آوردن از لحاظ مالی نیست. این که بتواند هدفش را که همان آزادی رسانههاست به دست آورد. یکی از کارهایی که پدرم میکرد، مقایسه این بود که چقدر در ایران سطح مطالعه روزنامه و مجله و کتاب نسبت به دیگر کشورهای دنیا کمتر است و سعی میکرد این سطح را بیشتر کند. من یادم هست زمانی که پدرم در وزارت ارشاد بود، تعداد روزنامهها و مجلهها و خواندن مجلهها زیادتر شده بود. تیراژ روزنامهها به چهارمیلیون در روز رسیده بود که این اتفاق خیلی بزرگی در ایران بود.”
زندانی به اسم ایران
در روز سیام نوامبر ۲۰۰۶، عیسی سحرخیز به رادیوی صدای آلمان گفت: “درعمل من الان ممنوعالسفر، ممنوعالخروج، ممنوعالکار، ممنوعالقلم و حتیممنوعالخبر هستم … فضا را تنگ کردهاند. امکان زندگی وجود ندارد. امکانداشتن شغل مناسب وجود ندارد. امکان روزنامهنگاری واقعی برای من وجودندارد. به گونهای که من الان در زندانی به اسم ایران محبوس هستم. حالا فرقنمیکند دایره این زندان را محدودتر بکنند و به قول خودشان ببرند در یکی ازسوئیتهایی که در نظر گرفتهاند یا در بندهای عمومی زندان اوین و بخواهند منآنجا باشم. در عمل فکر میکنم بین این زندان و آن زندان تفاوت چندانی نیست…“
عیسی سحرخیز مدتهاست که در بند است و وضعیت جسمی مناسبی ندارد (عکس قبل و بعد از دستگیری).
عیسی سحرخیز مدتهاست که در بند است و وضعیت جسمی مناسبی ندارد. مهدی سحرخیز، میگوید: “ایشان از نظر روحی همیشه مقاوم بودند و همچنان در همان حالت هستند. هر روز مصممتر از قبل روی حرفهایی که زدهاند، ماندهاند. ولی از نظر جسمی متأسفانه، شرایطشان هر روز و هر روز بدتر شده است. سعی هم میکنند در زندان اذیتشان کنند. زندانبانها یا دیگر زندانیان را مصمم میکنند که زندانیان سیاسی- نه تنها پدر من- را اذیت کنند تا در شرایط جسمی بدی قرار گیرند تا به قول خودشان درسی شود برای این زندانیان تا اصلاح شوند. بارها بوده که به کسانی که مواد مخدر استفاده میکنند قول مواد داده شده یا برعکس، از موادهایی که به آنها میرسد کم کردهاند و گفتهاند اگر این زندانیان سیاسی را اذیت کنید، مواد مخدر میگیرید.”
در یکی از این درگیریها، گوش عیسی سحرخیز پاره میشود. ضارب یکی از زندانیهای شرور در بند سیاسی رجاییشهر بوده است.
چاره کار چیزی جز اتحاد و همدلی بیشتر نیست
عیسی سحرخیز در روزهای پایانی تیرماه سال جاری طی نامهای به احمد شهید، گزارشگر ویژه بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران، از وی خواست تا هرچه سریعتر به وضعیت زندانهای ایران رسیدگی کند.
آقای سحرخیز خطاب به احمد شهید نوشت: “آنچه امروز در زندانهای جمهوری اسلامی میرود، جنایت علیه بشریت است و چیزی کمتر از اقدامات ضد انسانی استالین در اردوگاههای کار اجباری سیبری ندارد.”
مهدی سحرخیز درباره آرمانها و آرزوهای پدرش میگوید: “خب فکر میکنم آرمانهای پدرم و خیلی از کسان دیگری که انقلاب کردند، مخصوصاً کسانی که الان در زندان هستند، در زمان انقلاب، یکی بوده است. فکر میکنم آن آزادیای که میخواستند، این بود که بتوانند حرف بزنند بی آن که بترسند. آنها میدانند یکجایی اتفاقی افتاده که این آرمانها کاملاً عوض شده است. تمام سعی و تلاش پدرم این بود که بتواند آن دلیلی که برای آن انقلاب شده است را بازگرداند و نگاهش همیشه به این بود که هیچکس سانسور نشود و همه بتواند حرفشان را بزند. برایش این خیلی مهم است. این که هرکسی بتواند عقاید خودش را داشته باشد. هرچند که با عقاید پدر من مثلاً فرق کند. خیلیوقتها من و پدرم در یک موضوع باهم همعقیده نبودیم، ولی او هیچوقت جلوی مرا نگرفت یا نگفت که نه، چون این عقیده من نیست، تو هم حق نداری آن را بیان کنی.”
عیسی سحرخیز در تجمع اعتصاب غذای تحکیم وحدت و ادوار تحکیم وحدت بعد از انتخابات ۱۳۸۸ گفته بود: “چاره کار چیزی جز اتحاد و همدلی بیشتر، تقویت جامعه مدنی ایران و نهادهایسیاسی و تشکیل و تاسیس جبهههای مختلف به ویژه با رویکرد محوری نسبت به مسئله دموکراسی و حقوق بشر نیست.”