گفته میشود دولت محمود احمدینژاد تصمیم به حذف مقطع راهنمایی و نیز پیش دانشگاهی از نظام آموزشی کشور گرفته است.
دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران، مهدی نوید ادهم، خبر از قطعی بودن تغییر نظام آموزش عمومی ایران داده است. آنطور که مهدی نوید ادهم گفته است، در سال آینده ساختار نظام آموزش و پرورش به صورت “سه سه شش” یا «شش سه سه» شامل دوره شش ساله ابتدایی، سهساله متوسط اول معادل راهنمایی و سهساله متوسط دوم تغییر پیدا میکند و دیپلم تمام رشتهها نیز ۱۲ ساله میشود. به این ترتیب دوره پیش دانشگاهی حذف میشود.
برای بررسی دلیل یا دلایل تغییر ساختار ناگهانی نظام آموزشی ایران با دکتر سعید پیوندی، پژوهشگر بنیاد مطالعات استراتژیک و بینالمللی در پاریس گفتوگویی کردهایم.
بهنظر شما چرا نظام آموزشی ایران تغییر خواهد کرد و چه ضرورتی باعث شده ساختاری که ۱۵ سال پیش ایجاد کرده بودند؛ به صورت “پنج سه سه”، حالا به نظام “شش سه سه” برگردد؟ چه هدفی در این تغییر هست؟
سعید پیوندی: اگر بخواهیم برگردیم به مجموعه حرفهایی که مسئولان تا امروز در مورد ضرورت این تغییرات و چندوچون این تغییرات زدهاند، میتوانیم بگوییم که اطلاعات خیلی کمی موجود است برای این که به یک کارشناس اجازه دهد که بداند آیا چنین تغییری ضرورت داشت یا هدفهایی که پشت سر آن هست، هدفهای مهم و قابل توجهیاند و برمیگردند به مشکلات کنونی آموزش ایران یا خیر؟ و آیا پاسخ میدهند به نیازهای کنونی آموزشی ایران یا خیر؟
اگر یادتان باشد پیشتر نیز در سالهای قبل از انقلاب ما نظام “شش سه سه” داشتیم، یعنی ششسال ابتدایی و دو سیکل دبیرستانی، که بعدها تبدیل شد به پنج سال ابتدایی، سه سال راهنمایی و چهارسال دبیرستان. علت این کار در آن زمان این بود که میخواستند با توجه به رشد آموزش ایران، بیشترین نقش را به دبیرستان بدهند، چون در آن زمان دبیرستان جایگاه جدید و مهمی پیدا میکرد.
البته این قابل فهم بود و فلسفهای نیز پشت سرش وجود داشت، ولی الان ما نمیتوانیم دقیقاً بفهمیم این تغییراتی که پیش روی است و قرار است اجرا شود و دوسالی نیز هست که در موردش صحبت میشود، دقیقاً به چه علت دارد انجام میشود؟ آیا آن اصلاحات قبلی و تغییرات قبلی شکست خوردهاند؟ آیا تحقیقات مهمی انجام شده است که به ما نشان دهند این ساختار کاراتر و مؤثرتر و عملیتر از ساختار قبلی است؟ هیچ داده مهمی برای قضاوت نداریم. برای این که بیشترین تحقیقاتی هم که در ایران انجام شده است، در مورد مشکلات نظام آموزشی، هیچ کدام به ساختار اشاره نمیکنند یا خیلی کم به ساختار میپردازند.
تحقیقات موجود بیشتر میپردازند به محتوای نظام برنامههای درسی ایران، به نوع آموزش معلمان، به مشکلات روزمره مادی و به بخشهای ایدئولوژیک و غیر علمی که در نظام آموزشی ایران از بالا به مدارس تحمیل میشود. خیلی کم به ساختار میپردازد. تبدیل پنجساله ابتدایی به ششسال به این معناست و بدینگونه میشود حدس زد که این امر به خاطر این است که ما بچهها را در دوره طولانیتری از آموزش پایهای نگهداریم؛ برای این که آنها مهارتهای اولیه یعنی نوشتن و خواندن و حرف زدن و درک مطالب به زبان فارسی و یا اولین عملیات ریاضی یا اولین مفاهیم عملی را بهتر یاد گیرند و در این زمینه موفقتر باشند.
باید اما معلوم شود که براساس چه تحقیقی آن پنج سال ناکافی بوده و الان این ششسال لازم است. همینطور در رابطه با حذف دوره پیشدانشگاهی نکتهای را مطرح نکردهاند. حذف دوره پیشدانشگاهی این سئوال را پیش میآورد که آنچه در ۱۵ سال پیش به ما گفته شد، دال بر این که وجود یک دوره پیشدانشگاهی و کاهش دبیرستان به سهسال، منجر به نرفتن بچهها به طرف دانشگاه میشود، در عمل بهطور کامل شکست خورده است. چون ما نه تنها شاهد کم شدن تعداد بچههایی نیستیم که به طرف دانشگاه سوق داده میشوند، بلکه هرسال درصد بالاتری از دبیرستانیهای ما به طرف دانشگاه میروند و این نشان میدهد که در عمل آن طرح شکست خورده است. ولی بدون این که صحبت از شکست باشد، بیسروصدا طرح را جمع میکنند و یک طرح جدید میآورند.
این طرح مقدار زیادی هزینه خواهد داشت و زمان خواهد برد. این طرح بخش مهمی از انرژی آموزشی ایران را به طرف خودش معطوف میکند، ولی اگر هدفهایش به طور دقیق روشن نباشد و تدارکش به خوبی انجام نشود، شاید ۱۰، ۱۵ سال دیگر با هزینههای سنگین یکبار دیگر ما اعلام کنیم که این طرح هم متأسفانه ناکام مانده است.
در گذشته هدف از وارد کردن دوره راهنمایی، گذر از دوره دبستان به دبیرستان بود برای این که دانشآموزان خودشان را برای رشتههای تخصصی، فنی، حرفهای، طبیعی، ریاضی و علوم انسانی آماده کنند. حالا حذف دوره راهنمایی چه هدفی دارد؟
من فکر میکنم که اساساً در این تغییر شاید ما شاهد یک دگرگونی خیلی خیلی اساسی نباشیم، چون دادههایش هنوز موجود نیست و نمیتوانیم قضاوت قطعی کنیم. برای این که اساساً کار این دورهای که ما به آن میگفتیم راهنمایی و الان دوره اول دبیرستان خواهد بود در آینده، این است که بعد از آموزشهای ابتدایی و مهارتهای اولیه و پایهای که شما نیز به درستی به آن اشاره کردید، دانشآموز را آماده کند برای این که به سمتی برود و به رشتهای متمایل بشود که همه آینده فردی، حرفهای و علمی او را رقم خواهد زد.
یعنی دانشآموز آماده میشود برای این که در آینده یکی از رشتهها را انتخاب کند و این انتخاب در آینده او تأثیر تعیینکنندهای خواهد داشت. بنابراین دوره واسطهای دوره فوقالعاده مهمی است، برای این که دانشآموز به آن بلوغ از نظر فکری، اجتماعی و فردی برسد که بتواند تصمیم گیرد که بیشتر برود به سمت ریاضی و فیزیک یا بیشتر برود به سمت رشتههای طبیعی یا به سمت رشته ادبی و رشتههای علوم انسانی و یا رشتههای حرفهای و فنی.
اینها است که بسیار اهمیت دارد و معلوم نیست در این تغییرات تکلیف اینها چه میشود. این بخش ما، همیشه، یعنی بعد از انقلاب خیلی بد کار کرده و کارنامه بسیار منفی داشته است. سرگردانیهای خیلی زیادی هم بهوجود آورده است. هیچ صحبت نمیشود که ما قرار است چگونه مشکلات را رفع کنیم و این ترکیب جدید سهساله، سهساله چه راهحلها و چه راهکارهایی برای این موضوع بهخصوص دارند. یعنی کمک به دانشآموز یا آماده کردن او برای این که بتواند تصمیمی برای آیندهاش را بگیرد.
یکی کردن دوره راهنمایی و دبیرستان به این معناست که ما میتوانیم فکر کنیم با کاهش تعداد دانشآموزان در ایران میتوانیم در ساختمانها صرفهجویی کنیم. یعنی نیازی نیست که دوره راهنمایی و دبیرستان در دو ساختمان جداگانه باشد. اگر هدف واقعاً فقط این باشد، یعنی هدف فقط صرفهجویی ساختمانی و فضای آموزشی باشد یا امکانات نیروی انسانی مثل معلم، باید گفت بنابراین این تغییر فقط یک جابهجایی است و هیچ ربطی به هدفهای آموزشی ندارد.
منتهی اگر بیشتر از این است، این نکته باید گفته شود که متأسفانه ما هنوز اطلاعات بسیار کمی داریم و چون به نظر من خودشان هم به اندازه کافی در این مورد نمیدانند، همه سندهای مهمی که در گذشته منتشر شده است، هیچکدام وارد جزئیات این مسائل نمیشوند و اشاره نمیکنند واقعاً چه پژوهشی، چه کار میدانی و چه جمعبندیهای اساسی- علمیای ما را به اینجا رسانده است که دوره راهنمایی را به این ترتیب حذف کنیم و با دوره دبیرستان ترکیباش کنیم؟
ما در قرن بیست و یکم هستیم و حالا میبینیم کتابهای درسی در کشورهای مختلف بهویژه در همین فرانسه که ما هستیم، مرتب با تغییرات تازه تکنیکی و مدرن تغییر میکنند. وزیر آموزش و پرورش جمهوری اسلامی هم مرتب از عوض شدن کتابهای درسی میگوید، اما هیچ دادهای نمیدهد که چه چیزی باید عوض شود و چرا عوض شود. شما در مورد مسئله تغییر کتابهای درسی چه عقیدهای دارید؟
این نیز از ابهامات مهم این طرح است. برای این که وزیر آموزش پرورش در چند روز گذشته گفته است دانشآموزانی که سال آینده دوره دبستان را آغاز میکنند، برای اولینبار وارد دوره ششساله میشوند، کتابهای جدیدی خواهند خواند و این روند تا آخر ادامه پیدا خواهد کرد. یعنی همه کتابهای درسی ایران قرار است عوض شوند.
من فکر میکنم با وجود این که در همه دنیا به روز کردن کتابهای درسی یک ضرورت و یک پراتیک بسیار عادی است، ولی در ایران ما رکورددار عوض کردن کتابهای درسی هستیم. نه فقط در جهت به روز کردنشان، بلکه بیشتر در جهت دغدغههای ایدئولوژیک و سیاسی. تا الان چنین بوده و آن چیزهایی هم که در این دو، سه سال متأسفانه گفته شده است، کمتر پرداخته به این که آیا پیام کتابهای درسی برای بچهها قابل درک است؟ آیا این به روز است؟ آیا بچهها را بهطور واقعی برای مقابله با دنیای امروز، برای زندگی در دنیای امروز، با این علم و تکنولوژی جدید، با این دنیای جدیدی که براساس علم اقتصادش، جامعهاش و همه چیزش دارد میچرخد، آماده میکند؟ یا این که نه، فقط دغدغههای ما این است که چگونه بچههای ما بیشتر مسلمانتر باشند، ایدئولوژیکتر باشند و وفادارتر به نظام حکومتی باشند!
تا الان دغدغهها بیشتر حول این مسئله دور میزده و حرفهایی هم که در مورد تغییرات زده میشده حول اینها بوده است. بنابراین من فکر میکنم اگر قرار است واقعاً تغییرات کماکان حول این مسائل باشد، باید گفت که واقعاً ما یک تجربه منفی را در نظام آموزشی ایران خواهیم داشت. برای این که آنچه امروز مسئله نظام آموزشی ایران هست، این است که ارتباط این محتوا و این برنامههای درسی، با روح زمان، با نیازهای جامعه ایران و با نیازهای این دوره از زندگی بشریت کم است و به شدت ایدئولوژیک و سیاسی است و بچهها را پرسشگر و کنجکاو و با ذهن باز و آزاد تربیت نمیکند، بلکه برعکس تلاش میکند که از یک حقیقت با آنها صحبت کند و آنها را یک بعدی بار آورد و فقط بگوید چه درست است و چه غلط است.
این در واقع تباه کردن آموزش است. وقتی ما به بچهها یاد نمیدهیم که فکر کنند، بلکه به آنها میگوییم فقط چه درست است و چه غلط است و همین را قبول کنید، خیلی از بچههای ما به چنین خواستههایی، به چنین روایتی از آموزش تن نمیدهند و در مقابل مدرسه قرار میگیرند. این روایت دردناکی است که در ۳۰ سال اخیر در وضعیت آموزشی ایران پیش رفته است. یعنی همیشه فاصلهای بوده بین درک و تجربه بچهها و آنچه نظام آموزشی در کتابهای درسی به آنها گفته است.
این مسئله ساختار نظام آموزش و پرورش در داخل خود ایران هم با انتقادهای بسیاری روبهرو شده است. شما پشت این قضایا اهداف سیاسی نمیبینید؟
البته تغییر ساختار بهخودی خود نمیتواند مثلاً اهداف سیاسی داشته باشد، ولی مسئله مطرح این است که آیا این کار بهانهای است برای یکسری تغییرات در برنامهها؟ مثلاً در همین چندروز صحبتهای زیادی شده که یکسری افراد قرار است بروند و بچهها را در مدارس برای مقابله با جنگ نرم آماده کنند. در واقع مثل مأمور سیاسی به مدارس بروند. یا این که ما قرار است ۵۰ هزار مدرسه قرآنی در کنار این مدارس کنونی بهوجود بیاوریم. یا مثلاً این یا آن مسئله را در بعد دینی یا ایدئولوژیک در مدارس پیش ببریم.
اگر تغییرات برای این است که این نوع اقدامات در آنها حل شوند و با راحتی بیشتری انجام شود، واقعاً باید گفت بله، حرف شما درست است و این تغییرات میتواند سیاسی باشد، اما تحلیل موقعیت نظام آموزشی در ایران نشان میدهد که مشکلات اساسی ما حول برنامههای درسی، پیام آنها و آموزش و سطح علمی معلمهاست. اینها بعد اصلی مشکلات ما است. یک بعد دیگر بعد مادی و کمبود امکانات در دنیایی است که در همه کشورهای پیشرفته امروز استفاده از اینترنت یا تکنولوژی جدید در مدارس بهطور کامل عمومی شده. ما هنوز در مدارس ایران از چنین واقعیتی بسیار فاصله داریم.
امروز در اروپا یک معلم برای این که بتواند سر کلاس برود، حتی در دوره ابتدایی، باید پنج سال آموزش دانشگاهی داشته باشد. این استاندارد جدید اروپایی است که از چند سال پیش دارد اجرا میشود. در ایران بسیاری از معلمان دوره ابتدایی ما هیچ وقت تحصیلات دانشگاهی نداشتهاند. بخش مهمی از معلمان دوره راهنمایی ما هم یک دوره بسیار کوتاه آموزش عالی دیدهاند. اینها مشکلات اساسی ما است، نه دغدغههای متأسفانه دینی و ایدئولوژیک. من کمتر دیدهام که در بحثهای وزیر، این ابعاد اساسی برجسته شود و یا خیلی روی آنها تکیه شود.