پانتهآ بهرامی ـ انتشار گزارشهایی مبنی بر بحران مالی جدی در بانک فرانسوی- بلژیکی “دکسیا”(Dexia) ، به نگرانی در مورد بحران بدهیهای حوزه یورو دامن زده است. این بانک، یکی از بانکهایی بود که به خاطر بحران اقتصادی در یونان، به این کشور و کشورهای دیگراتحادیه اروپا وام داده است و این احتمال که این کشورها قادر به پرداخت اقساط بدهی خود نباشند، با توجه به سیستم وابسته بانکها به یکدیگر، به نگرانی در مورد بحران مالی اتحادیهی اروپا شدت بخشیده است.
فرانسه و آلمان دو کشور قدرتمند اقتصادی در ۱۷ کشور حوزه یورو هستند. فرانسه اکنون با چالشی دوگانه روبهرو است. از سویی اگر این کشور مبالغ بالایی از پول در اختیار بانک دکسیا و نهادهای مالی دیگر قرار دهد، امکان دارد منجر به تنزل رتبه اعتبار مالی دولت بشود. هفته گذشته موسسه اعتبار سنجی “فیچ” ارزش اعتبار ملی ایتالیا و اسپانیا را کاهش داد. از سوی دیگر، فروپاشی و ورشکستگی بانک دکسیا، ضررهای جبرانناپذیری برای اقتصاد اتحادیه اروپا بهبار خواهد آورد و نیکلای سارکوزی، رئیسجمهور فرانسه را با بحران سیاسی روبهرو خواهد کرد.
از نازگل مشتاقی، پژوهشگر در دانشگاه استیونس نیوجرسی که تحصیلات کارشناسی خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد در مدیریت بازرگانی دانشگاه شریف به پایان رسانده، در مورد وضعیت بانک دکسیا و ارتباط آن با بحران مالی یونان پرسیدهام.
نازگل مشتاقی: اتحادیه اروپا امروز با بزرگترین چالش خود روبهرو است. مشکلی که برای بانک دکسیا پیش آمده، جدا از مشکلاتی نیست که برای یونان شروع شده است. یونان بیش از صددرصد تولید ناخالص ملیاش قرض دارد. تنها یونان هم نیست. کشورهایی مانند ایرلند، پرتغال، ایتالیا و اسپانیا هم از کشورهای مشکلدار اتحادیه اروپا هستند و آنها نیز بحران بدهی دارند.
بانک دکسیا یک بانک بلژیکی- فرانسوی است که حدود ۱۵سال پیش تأسیس شده و یکی از بانکهای بسیار قدرتمند اروپا بوده است. دکسیا پنج میلیون یورو از قرض یونان را متحمل شده که حدود یکدرصد از وامهای این بانک است. علت مشکلی که برای بانک دکسیا پیش آمده، بدهی یونان است.
وابستگی نهادهای مالی به یکدیگر
نهادهای مالی بسیار بههم وابسته هستند. بهخاطر اینکه بانکها بین همدیگر و نهادهای مالی و دولتها در این بانکها همه اوراق قرضه دارند و با همدیگر در حال داد و ستد هستند. مثلاً ایرلند در مقایسه با یونان، اقتصاد سالمی داشت، اما بعد از اینکه بحران مالی آمریکا شروع شد، دولت ایرلند مجبور شد به بانکهای ایرلندیای که در آمریکا سرمایهگذاری کرده بودند، بستههای کمکی بدهد. یعنی همانطور که میبینید، نهادهای مالی و دولتها بهشدت بههم وابسته هستند و از بین رفتن یکی از آنها، میتواند اثر دومینویی داشته باشد. به این ترتیب که اگر بانک مهمی فروبپاشد، ممکن است دولتهای زیادی پشتاش فروبپاشند.
بانک دکسیا ۵۰۰ بیلیون یورو دارایی دارد. فرانسه و آلمان میتوانند به این بانک بسته کمکی بدهند و قضیه را رفع و رجوع کنند، اما این مشابه اتفاقی خواهد شد که در سال ۲۰۰۸ برای بانک براسترن Bear Sterns در آمریکا افتاد که آمریکا به این بانک بسته کمکی داد تا فرونپاشد، ولی این بستههای کمکی راهکارهای پایداری نیستند و همانطوری که دیدیم، در آمریکا بعد از براسترن شرکت لمان برادرز Lehman Brother سقوط کرد.
بانکها به دو نوع در کشورهای سرمایهداری، در مفهوم عام خود تقسیم میشوند: بانکهای سرمایهگذاری که به صنایع برای تولید و رشد اقتصادی وام میدهند. نمونه این بانکها در آمریکا برای مثال “لمان برادرز”، “گلدمن ساکز” و “مورگن استانلی” است. بانکهای نوع دوم، بانکهایی هستند که به مردم خدمات ارائه میدهند، در آمریکا مانند بانک “چیس” یا “سیتی بانک”.
نازگل مشتاقی در مورد مفهوم بانک و ارتباط بانکهای امریکا و اتحادیه اروپا میگوید: “در مفهوم کلی و عام بانک باید خاطر نشان کرد که بانکها پولی از مردم میگیرند و این پول را به صنایع مختلف وام میدهند که سرمایهگذاری کنند. در عین حال، بانک تضمین کرده که شما هروقت پولتان را میخواهید، من آن را پس میدهم. ولی اگر همه مردم همزمان پولشان را بگیرند، بانک صددرصد ورشکست میشود و هیچوقت نمیتواند پاسخگوی این خواسته باشد. برای همین، به نفع خود مردم هم هست که این کار را نکنند. این مفهوم خیلی ابتداییای است که همیشه میتواند بانکها را دچار مشکل کند.
ممکن است خود بانکها هم بین همدیگر اعتمادشان را از دست بدهند. یعنی اگر بانکی دچار مشکل بشود، ممکن است بانک دیگری که به آن بانک پول قرض داده است، بیاید و بگوید که پولاش را میخواهد و به این ترتیب ، همینطور بانکها دچار مشکل بشوند.
اتفاقی که در مارس ۲۰۰۸ برای بانک براسترن افتاد، همین بود. دولت آمریکا به این بانک کمک کرد و بسته کمکی به او داد، ولی دیدیم این موضوع باعث نشد بانک بعدی یعنی چهارمین بانک بزرگ آمریکا، بانک “لمان برادرز”، از این مشکلات مصون بماند و بعد هم بانک “مرلین” دچار مشکل شد.
برای همین، بستههای کمکی در عین اینکه اجتنابناپذیر بهنظر میآیند، ولی راه حلهای طولانیمدت هم نیستند و دولتها الان سر دوراهی ماندهاند: آیا بگذاریم این بانکها سقوط کنند، یعنی با مکانیسم اقتصاد بازار آزاد پیش بروند و دخالتی در بازار نکنیم، یا کمک کنیم و بستههای کمکی ارائه دهیم و همینطور منتظر باشیم که ششماه یا چهارماه دیگر بانک دیگری سقوط کند و دوباره مجبور بشویم بسته کمکی بدهیم، اما دولتها تا نهایت نمیتوانند بسته کمکی بدهند و این راهکار پایداری نیست.
نهادهای مالی همه کشورها، مخصوصاً کشورهای پیشرفته، به شدت به هم وابسته هستند و بهطور خاص، آمریکا بهخاطر حجم اقتصاد بسیار بالایی که دارد، اثر بسیار شدیدی روی اقتصاد کشورهای دیگر مانند ژاپن و کشورهای اتحادیه اروپا میگذارد. پیش از این مثال ایرلند را زدم که منشاء مشکلاش همان موضوعی بود که برای اقتصاد آمریکا پیش آمد. یعنی مجبور شد به بانکهای آمریکایی که در آنها سرمایهگذاری کرده بودند، بسته کمکی بدهد که سقوط نکنند و این باعث شد که الان بیشتر از تولید ناخالص داخلیاش قرض داشته باشد و جزو یکی از کشورهای مشکلدار اتحادیه اروپا بهشمار بیاید.
بحران مالیای هم که امروز برای اتحادیه اروپا پیش آمده، به شدت روی آمریکا تأثیر میگذارد، ولی نه آن تأثیر عمیق که آمریکا روی اقتصاد اروپا گذاشت؛ بهخاطر حجم بالای داد و ستدی که در آمریکا وجود دارد.
ولی از سوی دیگر، اگر فرانسه و آلمان، به عنوان کشورهای قوی اتحادیه اروپا، مجبور شوند کشورهایی مانند پرتغال، اسپانیا، یونان، ایرلند و ایتالیا را نجات بدهند، قدرت آنها هم پایین میآید و این مسئله روی صادرات آمریکا تأثیر میگذارد. چرا که اتحادیه اروپا که از بزرگترین شرکای تجاری آمریکاست، پول نخواهد داشت که از آمریکا کالا بخرد. به همین ترتیب، این موضوع مانند یک چرخه معیوب مشکلساز میشود.”
شکستن قانون عدم دخالت دولت در بازار
یکی از مشخصههای کشورهای سرمایهداری، عدم دخالت دولت در چرخه اقتصادی است. بحران اقتصادی مالی سال ۲۰۰۸ آمریکا، در حقیقت این قاعده کلی سرمایهداری را با چالشی جدی روبهرو کرد.
ورشکستگی مالی بانکها، دولت آمریکا را مجبور کرد تا آنها را از پول مالیاتدهندگان، تحت عنوان بستههای کمکی، از بحران نجات دهد. بنابراین قاعده عدم دخالت دولت شکسته و در عمل، دولت مجبور به مداخله برای نجات اقتصاد امریکا شد. اما بهخاطر همین قانون عدم دخالت دولت، قوانینی بر سر چگونگی خرج این بستههای کمکی برای بانکها مقرر نشد، اما بر سر این بستههای کمکی چه آمد؟ جنبش اشغال والاستریت نیز از پیامدهای این سیاستهاست.
نازگل مشتاقی در این زمینه میگوید:”اگر بر فرض شرکت جیام که شرکت عمدتاً اتومبیلسازی است، ورشکست بشود، صرفاً صنعت خودش و صنایع نزدیک و وابسته به خودش را تحتالشعاع قرار میدهد. ولی بانکها این ویژگی را ندارند. بانکها میتوانند کل اقتصاد یک جامعه را از بین ببرند. بههمین دلیل دولت مجبور است وقتی بانکی ورشکست میشود، دخالت کند. یعنی دیگر آن سیستم سرمایهداری که میگوید هرکسی که نتوانست در رقابت برنده بشود، باید حذف بشود، عمل نمیکند. دولت مجبور است به خاطر بقای مردم و بقای کل سیستم به بانکها کمک کند.
در سال ۲۰۰۸ دولت به بانک براسترن، اولین بانکی که در آمریکا دچار مشکل شد، از محل مالیاتی که مردم میدادند کمک کرد. یعنی پول مالیات مردم را به جای اینکه صرف عمران و زمینههای مشابه کند، مجبور شد به بخش خصوصی بدهند. اتفاق بعدیای که افتاد، این بود که لمان برادرز سقوط کرد. بنابراین دولت تصمیم گرفت به کل بانکهایی که دچار مشکل شدهاند، ۷۰۰ بیلیون دلار پول بدهد، اما اینکه دولت نمیتوانست روی اینکه بانکها پولی را که گرفتهاند چگونه خرج کنند تاثیر بگذارد، یکی از دلایلی شد که این راهکار، راهکار قابل قبولی نشد.
دولت این ۷۰۰ بیلیون دلار را به بانکها داد که آنها به جامعه پول و اعتبار تزریق کنند و باعث پویایی اقتصاد بشوند، ولی بانکها اینکار را نکردند و به جای سرمایه گذاری در اقتصاد پاداشهای کلان به مدیر عامل بانکها دادند و دولت هم این قدرت را نداشت که آنها را موظف کند تا این پول را در راه سرمایهگذاری در صنایع خرج کنند.
اتفاقی هم که الان در جنبش والاستریت افتاده، دقیقاً همین بحث است: مردم میگویند اگر چهار بانک بزرگ آمریکایی، از جمله گلدمن سکس و مورگن استانلی که حجم عظیمی دارند سقوط کنند، کل دنیا سقوط میکند و به همین دلیل این بانکها هرکاری که بخواهند، میتوانند انجام بدهند. چون هروقت مشکلی پیش بیاید، دولتها از پول مالیاتدهندگان به آنها کمک میکنند که به آنها پول تزریق شود و این مشکل ایجاد کرده است.
علت اینکه امروز وضع اقتصادی و معیشتی مردم اینقدر بد شده، بیکاری زیاد شده، بسیاری از مردم خانههایشان را از دست دادهاند و مشکل پیدا کردهاند، همین بانکها هستند. بهخاطر اینکه قدرت مالی شدیدی دارند.
واقعیت این است که این جنبش، در مقایسه با قدرتی که این بانکها دارند، هنوز خیلی جنبش کارآمدی نیست، ولی نقطه شروع خوبی است که مردم آدمهای عادی با این موضوع درگیر بشوند و فشار بیاورند که دولت بتواند روی این بانکها محدودیتها و قواعد ویژه و مشخصی را اعمال کند، اما هنوز این جنبش خیلی راه دارد و در مقایسه با واقعیتی که در این بانکها میگذرد، ضعیف است.”
درس اتحادیه اروپا از بحران مالی آمریکا
آلمان و فرانسه در حالی موافقت خود را برای کمک به اقتصاد یونان اعلام کردهاند که دولت یونان سیاست ریاضت اقتصادی را در پیش گیرد. یکی از این سیاستها به مفهوم کوچک کردن دولت است. بسیاری در یونان در استخدام دولت هستند و سیاست ریاضت اقتصادی به گسترش بیکاری در این کشور میانجامد. از اینرو شاهد اعتصابها و اعتراضها در یونان هستیم.
تصور میشود که اتحادیه اروپا از پیامدهای اقتصادی بستههای کمکی به بانکهای آمریکا درس گرفته است. مانوئل باروسو، رئیس کمیسیون اروپا، دوازدهم اکتبر، طرحی را برای پایان دادن به بحران مالی اتحادیه اروپا ارائه داده که بر مبنای آن، بانکهایی که با کمک حوزه مالی یورو از ورشکستگی نجات پیدا کردهاند، نباید سود سهام و یا پاداش بپردازند. علاوه بر آن، بانکها باید در آینده داراییهای بیشتری کنار بگذارند تا در صورت برخورد با مشکلات مالی، با بحران روبهرو نشوند.
نازگل مشتاقی در مورد راهحلهای بلند و کوتاهمدت میگوید: “بهنظر میآید که بانکهای آمریکایی در کل نباید آنقدر بزرگ بشوند و قدرت بگیرند که حذفشان به منزله از بین رفتن کل اقتصاد دنیا باشد و دولت باید بتواند قوانین کنترلی بگذارد و این بانکها را محدود کند. این یکی از راهکارهای بلندمدت است. در مورد اتحادیه اروپا، برخی از کارشناسان بر این باورند که در کل این سیستم که شما یک پول واحد، ولی کشورهای مختلف داشته باشید و بانک مرکزی واحد نداشته باشید، سیستم پایداری نیست. بهخاطر اینکه شما سیاست مشخصی را میگذارید، اما بعد اتفاقی مانند آنچه در یونان روی داد، میافتد، مثلاً یونان تن به سیاست ریاضت اقتصادی نمیدهد و یا مثالهای مشابه.
در یونان ابتدا محافظهکارها بر سر کار بودند و آنها به کمک “گلدمنساکس” Goldman Sachs بدهیهایشان را پنهان کرده بودند، ولی زمانی که دولت عوض شد و دولت چپ بر سر کار آمد، اعلام کرد که بدهیهای ما دو برابر آن چیزی است که دولت قبلی پیشبینی کرده بود. در حقیقت امروز یونان کشوری ورشکسته است. چون بیش از صددردصد تولید ناخالص ملیاش قرض دارد.
بنابراین در اتحادیه اروپا شما کشورهایی را میبینید که سیاستهای مشترک ندارند، ولی پولشان مشترک است. یعنی اگر یونان کاری انجام بدهد، روی اقتصاد فرانسه و آلمان هم تأثیر میگذارد. اکنون فرانسه و آلمان پذیرفتهاند که بانک دکسیا را نجات بدهند و بسته کمکی به آن بپردازند، ولی واقعیت این است که ما نمیدانیم این راهکارهای کوتاهمدت، چقدر در طول زمان میتواند مفید باشد.”
مقاله خوبی بود . تشکر از رادیو زمانه.مردم معمولی مثل من نمیدانند که ریشه این سرو صداها در دنیا چیست؟وظیفه رسانه هائی مثل زمانه است که با زبانی ساده ولی علمی توضیح دهند و نگذارند که دشمنان دموکراسی از این جریانات سوئ استفاده کنند.لطفا در این زمینه ها به یک مقاله اکتفا نکنید.البته با اجازه آقای بیریخانقاه.
ahmad / 16 October 2011