شهرنوش پارسی‌پور – یو – اشتیاق، شور و شوق/سه‌خطی بالا: جن تندر، برانگیختگی/سه‌خطی پایین: کوون واکنش، زمین/ خط قوی چهار در مکان مأمور پیشرو، با بقیه خط‌ها که همه ضعیف بوده و با فرمانبرداری به او پاسخ می‌دهند ملاقات می‌کند.

ویژگی سه‌خطی بالایی، “جه ان” حرکت است؛ ویژگی سه‌خطی پایین، “کوون”، فرمانبرداری و وقف‌شدگی ست. این حرکتی را آغاز می‌کند که با ایثار رو در رو شده و از این قرار برانگیزاننده شوقی است که همه چیز را با خود به جلو می‌کشد. علاوه بر آن، مسئله مهم قانون حرکت در مسیر خطی‌ست که از کمترین مقاومت برخوردار است، که در این شش‌خطی به عنوان قانون برای حوادث طبیعی و برای زندگی انسانی شرح شده است.

داوری
اشتیاق. در آینده شخص یاری‌دهندگانی را به کار گرفته
و لشکر را به حرکت وامی‌دارد.

 

زمان اشتیاق از این حقیقت سرچشمه می‌گیرد که انسان قابل تأملی در دسترس است که با مردم احساس همدردی دارد و سازگار با آن عمل می‌کند. از این روی پیروان مشتاقی در سطح جهانی پیدا می‌کند. انسانی که قصد برانگیختن شوق را دارد لازم است تا خود و فرامینش را با شخصیت کسانی که قصد رهبریشان را دارد تطبیق دهد. غیر قابل خدشه بودن قوانین طبیعی حرکت بر این اصل جنبیدن خطی که کمتر از همه استوار است قرار یافته. این قوانین نیروهایی از بیرون بر چیز‌ها وارد نمی‌کنند، بلکه نمایشگر سازگاری جنبشی ذهنی در آن‌ها هستند. به همین دلیل است که ستاره‌ها و سیارات آسمانی از مدار خود خارج نمی‌شوند، و تمامی حوادث طبیعی با تکیه بر قواعد ثابتی رخ می‌دهند. در جامعه انسانی نیز برهمین روال است: تنها آن دسته از قوانینی ریشه در احساسات همگانی دارند می‌توانند نافذ شوند، در حالی که قوانینی که به این احساسات تجاوز می‌کنند صرفاً باعث رنجیدگی خاطر می‌شوند.
 

دوباره تکرار می‌شود که تنها اشتیاق و شور و شوق است که ما را قادر می‌سازد بدون وحشت از ضدیت مخفی، در جهت تکمیل کاری که برعهده گرفته‌ایم یاری‌دهندگانی را به‌کار گیریم. همین اشتیاق و شور و شوق است که می‌تواند در جنبش‌های همگانی، همانند جنگ باعث اتحاد توده‌ها شده راهبر به پیروزی آن‌ها شود. 
 

انگاره
تندر بر فراز زمین می‌غرد:
انگاره شور و شوق.
از این قرار پادشاهان باستانی برای پاداش دادن به شایستگی‌ها
موسیقی تألیف می‌کردند،
و آن را با شکوه تمام
به نیروی اعلاء پیشکش می‌کردند،
تا نیاکان دعوت‌شده‌شان در جشن حضور یابند.

هنگامی که در آغاز تابستان، تندر –نیروی برق- دوباره از بالا بر زمین جرقه می‌زند، و نخستین رعد و برق‌ها طبیعت را‌ تر و تازه می‌کنند، یک حالت تنش درازمدت به پایان می‌رسد. شادی و آسایش خاطر قابل دریافت می‌شوند. به همین ترتیب، موسیقی تنش قلبی را تخفیف داده و باعث از میان رفتن هیجانات کور می‌شود. اشتیاق و شور و شوق قلبی، بی‌اختیار در انفجار آواز در رقص و حرکت‌های هماهنگ بدن متجلی می‌شود. از زمان‌های بسیار دور تأثیر الهام‌بخش آواهای نامرئی که قلب‌ها را به جنبش در آورده و آن‌ها را به هم وصل می‌کند انسان را گیج و بهت‌زده کرده است. 
 

تنها اشتیاق و شور و شوق است که ما را قادر می‌سازد در جهت تکمیل کاری که برعهده گرفته‌ایم یاری‌دهندگانی را به‌کار گیریم. همین اشتیاق و شور و شوق است که می‌تواند در جنبش‌های همگانی، همانند جنگ باعث اتحاد توده‌ها شده راهبر به پیروزی آن‌ها شود.
 

رهبران از این حالت طبیعی موسیقی استفاده می‌کنند؛ آنان آن را بهبود بخشیده و قانونمند می‌کنند. موسیقی همیشه به عنوان چیزی مقدس و جدی در مد نظر بوده تا احساسات انسان‌ها را پالوده کرده و طراحیشان کند. این بر عهده موسیقی‌ست تا فضیلت‌های قهرمانان را شکوه بخشیده و از این طریق پلی میان جهان مادر و معنایی ایجاد کند. مردم در معبد‌ها با موسیقی و حرکات نمایشی (که بعد‌ها تئا‌تر از آن گسترش یافت) خود را به نیروی اعلا نزدیک می‌کردند. احساس مذهبی برای آفریننده جهان با مقدس‌ترین احساسات انسانی، که حرمت‌گذاری به نیاکان است، یگانه می‌گشت. از نیاکان دعوت به عمل می‌آمد تا به عنوان میهمان فرمانروای آسمان و در مقام نماینده انسانیت در نواحی اعلا، در این مراسم شرکت کنند. این متحد کردن گذشته انسان با مفهوم اعلا در آنات مهم الهامات مذهبی به‌وجود آورنده میدان‌های اتصال میان انسان و خدائیت بود. فرمانروایی که با حرمت گذاشتن به نیاکان خود نیروی اعلا را حرمت می‌گذارد به فرزند آسمان، تبدیل می‌شد که دو جهان آسمانی و زمینی در وجود او به اتصالی عرفانی می‌رسیدند.
 

این پندار‌ها لب کلام فرهنگ چین است. کنفسیوس درباره قربانی پیشکشی که در طی آن این شعائر به نمایش گذاشته می‌شد گفته است: آن کس که توانسته باشد این قربانی کردن را درک کند، به نحوی جهان را اداره خواهد کرد که گویی دوک نخریسی را می‌چرخاند.
 

خط‌ها
شش در آغاز یعنی:
اشتیاقی که خود را به نمایش می‌گذارد
باعث بداقبالی می‌شود.

 

مردی که در یک موقعیت پائین‌دست است ارتباطاتی با اشرافیت دارد که درباره آن‌ها با حرارت و شدت لاف می‌زند. بی‌تردید این تکبر دعوت‌کننده بداقبالی‌ست. شور و شوق هرگز نباید یک احساس خودخواهانه باشد و تنها در حالتی قابل توجیه است که احساسی کلی باشد برای اتحاد شخص با دیگران.
 

شش در خط دوم یعنی:
محکم همچنان یک صخره. نه در تمامی یک روز.
پایداری باعث خوش‌اقبالی می‌شود.

این نمایشگر انسانی‌ست که به خود اجازه نمی‌دهد به دلیل توهمات گمراه شود. در حالی که دیگران خود را وامی‌گذارند تا به دلیل شور و شوق دچار سرگردانی شوند، او با دریافتی کاملاً صریح نخستین علائم زمان را تشخیص می‌دهد. پس نه از بالادست‌هایش چاپلوسی می‌کند و نه فرودستان را نادیده می‌انگارد؛ او همانند صخره محکم است. هنگامی که نخسین علامت ناسازگاری پدیدار می‌شود، می‌فهمد درست‌ترین لحظه عقب کشیدن چه زمانی‌ست و حتی یک روز تأخیر نمی‌کند. پایداری در چنین نوع رفتاری باعث خوش‌اقبالی خواهد شد. کنفسیوس در این‌باره می‌گوید:
 

دانه را شناختن به‌راستی یک امر آسمانی‌ست. انسان بر‌تر در ارتباط با فرادست‌ها چاپلوسی نمی‌کند. او در رابطه با فرودستان نیز متکبر نیست. چرا که او دانه را می‌شناسد. دانه‌ها نخستین آغاز جنبش نامحسوس هستند، نخستین نشانه‌های خوش‌اقبالی (یا بداقبالی) که خود را به نمایش می‌گذارند. انسان بر‌تر دانه را درک کرده و بی‌درنگ دست به عمل می‌زند. او حتی یک روز درنگ نمی‌کند. در کتاب تحولات گفته شده “محکم همانند یک صخره. نه در تمامی یک روز. پایداری باعث خوش‌اقبالی می‌شود.”
محکم همانند یک صخره، چه نیازی به تمامی روز هست؟ داوری می‌تواند شناخته باشد.
 

انسان بر‌تر آنچه را که پنهان است و آنچه را که آشکار است می‌شناسد.
او ضعف را می‌شناسد، قدرت را نیز می‌شناسد.
از این قرار گونه‌های بی‌شمار به او می‌نگرند.
شش در سومین خط یعنی:
شور و شوقی که نگاه به بالا داشته باشد باعث پشیمانی می‌شود.
درنگ باعث پشیمانی می‌شود.

این خط برعکس خط پیشین است: خط پیشین نمایشگر اعتماد به خود بود، در حالی که اینجا نگاه‌های مشتاق به رهبر دوخته شده است. اگر انسانی مدت درازی تأمل کند باعث پشیمانی خواهد شد. نخستین آن نزدیک شدن را باید ربائید: تنها پس از آن است که کار درست را می‌توان انجام داد.
نه در خط چهارم یعنی: 

سرچشمه اشتیاق.
او به چیزهای بزرگی دست می‌یابد.
شک نکن.
دوستانی را به گرد خود جمع می‌کنی
همچنان که گیره مو‌ها را جمع می‌کند.

این نمایشگر انسانی‌ست که به دلیل اعتماد به خود و آزادی از تردید قادر است شوق و شوق برانگیزد. او به دلیل آنکه شکی ندارد و در کمال صمیمت عمل می‌کند مردم را به خود جلب می‌کند. او با تکه بر اعتمادی که به آن‌ها دارد شوق و شوق و همکاری آنان را به دست آورده و به موفقیت می‌رسد. همچنان که گیره مو‌ها را با هم جمع می‌کند، اونیز مردم را با حمایتی که از آن‌ها می‌کند به دور خود گرد می‌آورد. 

شش در خط پنجم یعنی:
همیشه بیمار، و اما نمی‌میرد.

 

در اینجا شوق و شور به مانع برخورده است. انسانی در زیر چنان فشار دائمی‌ست که نمی‌تواند آزادانه نفس بکشد. اما این فشار فوایدی دارد – از مصرف نیروی او در یک شور و شوق خالی جلوگیری می‌کند. پس فشار مدام به‌راستی می‌تواند باعث زنده ماندن شخص بشود.
 

شش در خط ششم یعنی:
شوق و شوق گمراه‌کننده.
اما اگر پس از تکمیل کار شخص عوض بشود،
سرزنشی نیست. 

 

بسیار بد است که یک انسان به خودش اجازه دهد به دلیل اشتیاق گمراه شود. اما اگر این وهم مسیر خود را به پیماید، و او هنوز قادر به تغییر باشد، از خطا بری‌ست. بیدار شدن از یک اشتیاق باطل بسیار ممکن و بسیار مطلوب است. 
 

در همین زمینه:

::یی جینگ، با تفسیر شهرنوش پارسی پور در رادیو زمانه::