فرهنگها مختلفاند، اما مسائل یکسانند، به ویژه وقتی پای تبعیضهایی در میان باشد که ریشه تاریخی طولانیای دارند، از همه مهمتر تبعیض در مورد زنان.
مقاله زیر ناظر بر وضعیت زنان در برزیل است، اما به خوبی آن را درک میکنیم، به جای برزیل بنویسید ایران، کلیت گزارش اعتبار خود را حفظ میکند.
وقتی هفت ساله بودم، به گروه دختران پیشاهنگ برزیل پیوستم. یکی از قوانین اساسی پیشاهنگان این بود که یک دختر باید «مؤدب و ظریف» باشد (این روزها تنها بر بخش «ادب» تأکید میکنند). به یاد میآورم که فکر میکردم باید به شرایط پایبند بمانم تا یکی از آن مدالهای متعلق به راهنماها را بگیرم: یک دختر باید بداند چگونه با مقامات، رفتار کند، چگونه به مردم احترام نشان دهد، چگونگی گوش بدهد و چگونه در زمانه مناسب صحبت کند و اینکه چگونه بدون داد زدن مردم را صدا کنند.
ماه سپتامبر امسال، اولین جلسه کلاس دفاع شخصیام بود. این کلاس به جز کبودیهایی که روی تنم به یادگار گذاشت، اثرات دیگری هم بر من داشت، بالاخره فهمیدم معنای واقعی خشونت و تحقیری که یک زن با آرامش و وقار در برزیل تحمل میکند چیست. سری افکنده، شانههای خمیده، گردن کج، نگاه محو. گویی زنان میخواهند کمتر دیده شوند تا کمتر هدف قرار بگیرند.
برای مدت طولانی، نشان دادن اطاعت و رفتارهای خوب، مهمترین چیزهایی بود که یک دختر باید یاد بگیرد. حتی حالا، به ویژه در کشورهای در حال توسعه مثل برزیل، این مساله کمتر تغییر کرده است: بدترین کاری که یک زن می تواند انجام دهد، حرف زدن از خودش و فکرهای نامناسب است؛ چیزهایی مانند گفتن اینکه خطاهایی در زمینه حرفه اش و در محل کارش وجود دارد یا محکوم کردن مردی قدرتمند به آزار جنسی. همیشه بهتر است که آرام باشیم و اجازه دهیم سوءاستفاده کننده کارش را ادامه بدهد. حتی اگر زن بتواند پس از آزار جنسی از شما تشکر کند، چه بسا که بهتر خواهد بود (زنان باید از شوخی در این زمینه هم خودداری کنند)!
اما لازم نیست ثابت کنیم که ما زنان دلایل خوبی برای غر زدن داریم. فقط به چند مورد از خشونت مبتنی بر جنسیت در برزیل که در چند ماه گذشته رخ داده نگاه کنید: یک مرد بازداشت شده، چون دوست دخترش را در یک سلول زندانی محکوم کرده، زیرا زن میخواسته به رابطه خود با او پایان دهد؛ یک مرد جوان دوست دختر خود را جلوی یک اتوبوس انداخته زیرا به او گفته که باردار است و قبلا سفری را به کانادا برنامه ریزی کرده است؛ یک زن به پلیس گفته که همسر سابقش با دوربین مخفی از او جاسوسی کرده و در مسیرشان به سمت ایستگاه پلیس در ذاخل خودروی پلیس در حد مرگ کتک زده بود.
اینها نشانههای آشکار روابط نابرابر قدرت بین مردان و زنان هستند – زندگی واقعی و ساختاری اجتماعی که زنان را مجبور می کند در موقعیتی عقبمانده باقی بمانند، همیشه کم و ضعیف صحبت کنند. طیف کامل خشونت مبتنی بر جنسیت اما محدود به آزار جنسی، ضرب و شتم خانگی، استثمار جنسی، نقض حقوق باروری، قتل ناموسی و تجاوز به عنف نیست. هر نوع تهدید و سوء استفاده از قدرت که به زنان از لحاظ جسمی، جنسی، اقتصادی و روانی آسیب بزند خشونت است.
واکنش قابل قبول به این اعمال خشونت چیست؟ البته به تجاوزگران احترام بگذارید و دهانتان را ببندید. واقعا مهم نیست که ما این بار را در تمام زندگی مان تحمل میکنیم، در آگاهی ما پاره شده و گردن و شانههای ما را خم میکند. اینکه یک زن احتمالا چطور از یک تجربه تروماتیک بهبود مییابد، نگرانی اصلی کسی نیست. مسئولیت حفاظت از مردان در برابر اتهامات مهمتر است.
من چند سالی را در یک رابطه روحی آزاردهنده گذراندم که مرا متوقف کرده و در حالت دفاعی نگه داشته بود. پس از آنکه آن رابطه تمام شد، هر وقت تصمیم گرفتم که در مورد آنچه که انجام داده بودم صحبت کنم، یک واکنش همگانی را تجربه کردم، تلاشی برای خاموش کردنم که مرا به واکنشهایی که جنبه هیستریک و اغراق آمیز داشت وا میداشت. در بسیاری از موارد، هیچ چیز آسانتر از محکوم کردن یک زن به نقصهای اجتماعی و حرفه ای نیست. هرچه نفوذگران قوی تر باشند، مردم کمتر حرف قربانی را باور میکنند و اثبات آن سخت تر است.
در دوره دفاع شخصی هر یک از زنان داستانهای ترسناکی داشتند. یادگیری نحوه مسدود کردن، فرار، از بین بردن و نابودی مهاجمان بالقوه کار سختی نیست. سختترین کار فریاد زدن بود. مربی زن ما، به ما گفت هنگامی که با متجاوز خیالی مواجه میشویم، باید در چشم او نگاه کنیم و تا جایی که میتوانیم فریاد بزنیم. هر چیزی بگوییم خوب است. بعضی از ما به سادگی نمیتوانستیم این کار را انجام دهیم، چون یک عمر آرام و متین زندگی کرده بودیم.
در طول کلاسها، ما صدها بار با شرمندگی، عذرخواهی کردیم. من متوجه شدم هر بار با هدفی که قرار بود با آن مبارزه کنم مواجه میشوم، چشمانم را پایین میآورم. ما متوجه شدبم که با یک نگرانی دائمی صحبت میکنیم و مینویسیم، میکنیم و از غریبهای که میخواهد ما در یک کوچه مورد تجاوز قرار دهد کمتر از دوستان، همسایگان، خویشاوندان، و همکارانمان میترسیم. چون به نظر می رسد که آنها تا جایی ما را دوست دارند و به ما احترام میگذارند که ما به طرز «شایسته» رفتار کنیم. آن لحظه که از خط خارج میشویم و به ایدههای خود میپردازیم، آسیبپذیر میشویم.
به عبارت دیگر، برای زنان همیشه سناریو باخت باخت است: آرام باشید و ۱۰ سال رواندرمانی شوید؛ ظریف و باوقار باشید و رنج ببرید و گردنتان همیشه خم باشد؛ پایبند باشید یا با صدای بلند حرف بزنید و مجازات شوید.
از ۷ سالگی به ما آموزش میدهند که حقیر باشیم و تا حدی سرزنش شویم. اگر به ما میآموختند فریاد بزنیم، جیغ بکشیم و لگد بزنیم، شاید در نهایت جلوی سوء استفاده از ما گرفته نمیشد، اما مسئولیت نهایی با ما نبود با سوءاستفاده کنندگان بود. اما حداقل ما مجبور نبودیم همیشه با خفت و حقارت زندگی کنیم.
هفته گذشته شایعه به واقعیت تبدیل شد و در جریان دیدار دو تیم فوتبال در تهران از رقابتهای سوپر لیگ زنان، علاوه بر زمینِ بازی پُر از چاله و نبود امکانات بهداشتی، به وجود ناظر فدراسیون هم مزیّن شد. پیش از شروع دیدار، ناظر فدراسیون به بازیکنان دو تیم درباره پوششها و لباسهاشان و به ویژه بیرون بودن موهای سر تذکر داد و رسماً اعلام کرد در صورت رعایت نکردن به تذکرات، بازیکنان اخطار و بعد هم کارتزرد میگیرند.
فوتبالیستها گمان کردند که این تهدیدها فقط هشدار یا تذکر است برای اینکه حواسشان را داخل زمین بیشتر جمع کنند، اما داوران شوخی نداشتند و با جدیت به جای اینکه حواسشان به بازی باشد، مو و حرکت بازیکنان را زیر نظر داشتند و تذکر میدادند.
اینکه دست بردن خودسرانه در قوانین و مقررات فدراسیون بینالمللی فوتبال (فیفا) ممکن هست یا نه، یا چه پیامدهای حقوقی برای فوتبال ایران خواهد داشت بحث جداگانهای است. اما آنچه درباهی این موضوع قابل تامل است نوع نگاهی است که بر ورزش زنان در ایران امروز حاکم است. زنانی که هر محدودیت و اجباری را تحمل میکنند ولی همچنان در عرصههای مختلف ورزشی فعال هستند. محدودیتهایی که آنها را در یک مقایسه بینالمللی، از جمله به خاطر حجاب اجباری و نوع پوششهای مسخره و غیرحرفهای که به آنها تحمیل میشود، در شرایطی به شدت ناعادلانه قرار میدهد.
neda / 12 November 2017