مدیران جهان در نیویورک دور هم آمده اند تا نشست سالانه سازمان ملل را با موضوعات مهمی برای بحث دنبال کنند. حیات “دو کشور” اسرائیل و فلسطین، ادامه نا آرامی ها و کشتار مردم سوریه، بحران هسته ای ایران، آینده لیبی و … دنیا به فکر تصمیمهای جدیدی برای رابطه با ایران است. تصمیمهای کنترل کننده یا “پیشگیری کننده”. نشانه ها، از “بحران” خبر می دهند. اما رئیس جمهوری ایران، همچنان در فکر این است که مدیریت دنیا را اصلاح کند.

 
فیلمی به مثابه یک تصمیم سیاسی
 
انتشار یک فیلم مستند درباره زندگی ، شغل و شخصیت آیت اله خامنه ای از شبکه فارسی تلویزیون بی بی سی، واکنشهای بسیاری را به دنبال داشته است.
 
جدا از واکنشهای ضربتی که حکومت ایران با دستگیری شش مستند ساز مستقل از خود نشان دادند و جدا از قطع شدن برنامه های این شبکه ماهواره ای در تهران که به مدد ارسال پارازیت توسط حکومت ایران، امکان پذیر است، انتشار این مستند، سوالهایی را در فضا معلق کرده است که شاید پاسخ آن را باید در آینده ای نه چندان دور یافت.
 
سوالهایی از این دست که آیا انتشار این فیلم از تلویزیون بی بی سی، نشان دهنده تغییر سیاستهای بریتانیا نسبت به ایران است؟ و به گفته دیگر این اقدام را باید در راستای چرخشهای اخیر سیاستمداران غربی ارزیابی کرد که اخیرا لحن مسالمت آمیز گویش سیاسی شان نسبت به تهران، به تلخی و تندی گراییده است؟ چنانکه نیکولای سارکوزی، رئیس جمهوری فرانسه، به‌صراحت حمله به تهران را، آلترناتیو سیاستهای پیشین دانسته و تونی بلر نخست وزیر سابق از تغییر حکومت ایران سخن گفته است.
گرچه ممکن است عده ای، ربط انتشار این مستند به سیاست خارجه دولت انگلیس را، خیالی توهم‌آلود و توطئه‌جو بدانند، اما وجود این پرسشهای بی جواب را نمی توان انکار کرد.
 
تهران شرور
 
تهران، فقط تهران نیست. وقتی پای سرکوب مردم سوریه و تقویت حماس و حمایت مالی و تسلیحاتی حزب اله لبنان درمیان باشد، تهران، فقط تهران نیست. پنجه ای گشوده است که انگشتانش آکورد جنگ را در منطقه می نوازند. چه بخواهیم، چه نخواهیم، چه این موضوع را اتهامی از سوی دنیای غرب بدانیم و چه به دیده منطق با آن روبرو شویم، دست کشور ما در آتش جنگ منطقه، کوتاهتر از دست امریکا و متحدانش نبوده است.
 
یک خاطره؛ وقتی بوی جنگ می آید
 
سال ۱۳۸۱ خروشیدی وقتی به ماموریت از طرف روزنامه ام راهی کردستان عراق شدم تا گزارشگر ائتلاف مخالفان صدام، در اربیل کوردستان باشم، مشامم از بوی جنگ آکنده بود. روزها به بودن در “اجلاس سران مخالف صدام” می گذشت و گفت‌و‌گو با مردمی که خوشحال از مبارزه علیه یک دیکتاتور بزرگ و نگران از آینده ای نامعلوم بودند.
 
در راه بازگشتم از این سفر، از سلیمانیه راهی مرز ایران و عراق شدم تا از مریوان خودم را به تهران برسانم. در راه، چندین ایست بازرسی، ماشینی را که همه سرنشینانش به جز من مرد بودند، وارسی می کرد. و احتمالا به همین دلیل جنسیتی، و شاید به این خاطر که از گردنم دوربینی آویزان بود و ظاهرم نشان می داد که نه اهل قاچاق چای و قند هستم ، که آن روزها بازارش داغ بود، و نه ظاهرم به قاچاقچیان الکل می خورد، توجه چندانی به من نداشتند.
 
اما آخرین ایست بازرسی ، نگاه دیگری داشت. مرا که با اعتماد به نفس بر صندلی جلو نشسته بودم پیاده کردند و سوال و جواب شروع شد.
 
داشتن گواهی عبور از مرز و کارت خبرنگاری و نامه روزنامه برای حضور در این ماموریت کاری کافی نبود. پس راهی اداره اطلاعات مریوان شدیم. چندی نگذشته بود که دانستم ماجرا چیز دیگری است و بهانه نبودنِ اسمِ من در فهرست خبرنگارانی که مجوز عبور دارند، بهانه ای شده برای اینکه از زبان یک خبرنگار نیز بشنوند که در کوردستان چه خبر است.
 
به آنها گفتم چیزی برای پنهان کردن ندارم. هر آنچه را که دیده ام یا باور دارم خواهم نوشت. پس بدانید که همسایه های کورد ما به اتفاق براین باورند که کشور ما با حمایت از حزب حرکت اسلامی و گروه ها و ائتلافهای شبه طالبانی دیگر در مرزهای بین ایران و کوردستان دستی بر آتش جنگ دارد.
 
به مردی که با خونسردی روبه‌روی من نشسته بود گفتم که همسایه ما فکر می کند بیخ دیوار خانه اش لانه زنبور ساخته ایم و از آنجا که بدون شک جنگ، حتمی است، این برای آینده کشور ما چیزی جز بدنامی و ادامه روند دشمنی به بار نخواهد داشت.
با شنیدن این جمله که “جنگ حتمی است” ابروهایش بالا رفت و گفت “از کجا چنین مطمئن می گویی؟” اطمینانی نداشتم جز اینکه تمام کوردستان از بوی جنگ آکنده بود.
 
دو هفته بعد، جنگ، خودش آمد. راه دیگری نمانده بود.
 
لانه های زنبور
 
ردپای تهران، از عراق تا سوریه و لبنان و بحرین و … کشیده شده است. جنگ، که هیچ بهانه ای توجیه کننده آن نیست، اما اگر برای دنیای غرب، منافع اقتصادی را تامین می کند برای کشور ما نه نفع اقتصادی داشته است ( که تورم تصاعدی و تحریمهای پشت هم نتیجه آن است ) و نه اعتبار سیاسی.
 
حکومت ایران، چه چیزی برای دفاع در عرصه جهانی دارد؟ اگر دفاع از حقوق مردم فلسطین بهانه ای برای عرض اندام در جهان عرب بود، تشکیل دولت مستقل فلسطین، می تواند راهی برای سوزاندن این لانه زنبور باشد و اگر پشت تهران، به دمشق گرم بود، امروز اسد، باید فکری برای کلاه خود کند که بر باد رفتنی است.
 
حکومتی که از درون، فساد سیاسی و اقتصادی، همه ذرات وجودش را پوکانده است و از بیرون جز رجزخوانی، چیزی برای همنوردی در چنته ندارد.
 
چشمهای نیویورک
 
محمود احمدی نژاد در زمانی با همراهی تیم جنجالی اش راهی نیویورک شده است که این سفر، نه فقط برای کشور ایران، که برای خاورمیانه ، زمانه حساس و تعیین کننده ای است.
 
ابراز نظر رئیس جمهوری فرانسه در مورد حمله نظامی به تسلیحات هسته ای ایران، نشان از توافقهای  پشت پرده کشورهای غربی برای تصمیم گیری جدید در مورد ایران دارد. هر تصمیمی برای فلسطین و اسرائیل، می تواند بر سرنوشت تصمیم گیری برای ایران نیز موثر باشد.
 
در ایران، انتخابات مجلس، فساد اقتصادی و دعوای حقیرانه طالبان قدرت، گروه های سیاسی را به خود سرگرم کرده است. گلوی جنبش های اجتماعی در دستان سپاه و بسیج فشرده شده. مطبوعات نای جنبیدن ندارند. صدا و سیمای جمهوری اسلامی جز تملق و ریا ، چهره دیگری از خود نشان نمی دهد. روشنفکران یا در بندند یا در کنج سکوت. و مردم، خسته و تا بن دندان گرفتار گرانی و سرکوب و بی خبری اند. امید، نایاب است. شادی، پیدا می شود اما همه‌گیر نیست. فضای تهران آلوده است. آلوده به سیاستی فاسد. بوی مانداب قدرت، چنان فضا را آکنده است، که کسی انگار بوی جنگ به مشامش نمی رسد.