شاید بدبینترین فعال سیاسی و رسانهای هم گمان نبرد که در ایران، حکم شلاق برای یک وبلاگنویس زن اجرا شود، اما وقتی روز 23شهریور، سمیه توحیدلو به اشاره خبر از اجرای این حکم داد، بهت و خشم به گمان اجرای حکم بر فضای شبکههای مجازی و وبلاگها که پیش از رسانههای رسمی باخبر شده بودند، حاکم شد. او در وبلاگش نوشته بود: “امروز تحقیر شدم. حتی غرورم شکست. اما بزرگی و کوچکی دست خداست و اوست که هست. اگر نبود که دق میکردیم در این روزها.”
در حالی که برخی رسانهها از نواختن 50 ضربه شلاق بر پیکر خانم توحیدلو خبر داده بودند، این وبلاگنویس اصلاحطلب توضیحی منتشر کرد و نوشت: “برای دوستانم که نگرانم شدند تنها بنویسم که اجرای حکم نمادین بود و به شیوه و شمایلی که در خاطر داشتهاند و دارند نبوده است و لذا نگرانی بابت هیچگونه درد و رد فیزیکی نداشته باشند. هرچند ناگفتههای دیگری هست که باور دارم باید در زمانی گفته شود که اتفاقات بر احساسم و اخلاقم سایه نیافکنده باشد. اگر سعی دارم صبوری کنم بخاطر اخلاقیست که دوست ندارم هیچوقت زیر پا گذاشته شود. حتی ظلم و بیعدالتی هیچوقت به ما مجوز رفتار غیر اخلاقی را نمیدهد. از طرفی من هم یکی از فرزندان کوچک ایران بزرگم. یکی مثل دیگران و نه بیشتر، شرمسار آنانی هستم که هزینه های بالاتر و بزرگتری را دادهاند. سپاسگزارتان خواهم بود اگر کمتر به نام اینجانب بپردازید و مرا شرمنده محبتهایتان نفرمایید. آرزوی همه ما آیندهایست روشن و ایرانی سبز و آزاد و آباد.”
آنگونه که از توضیح این وبلاگنویس برمیآید هدف از اجرای این حکم به نوعی برای شکنجه روحی و تحقیر عمیق این وبلاگنویس بوده است. اتهام سمیه توحیدلو چه بود و این نمایش چه منافعی برای دستگاههای قضایی و امنیتی داشته است؟
تاوان وبلاگنویسی
از سمیه توحیدلو به عنوان یکی از برنامهریزان اصلی برپایی زنجیره انسانی سبز از راه آهن تا تجریش در ایام تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری 1388 به حمایت از میرحسین موسوی نام میبرند. او که دانشجوی مقطع دکتری جامعهشناسی دانشگاه تهران و نویسنده وبلاگ “بر ساحل سلامت” است، دو روز بعد از دهمین انتخابات ریاست جمهوری با حمله نیروهای امنیتی به منزلش بازداشت و پس از هفتاد روز به قید وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی آزاد شد. وی به اتهام توهین به رئیسجمهور ایران به یك سال زندان، ۱۰۰ هزار تومان جریمه نقدی و ۵۰ ضربه شلاق محکوم شده بود که كه یكسال زندان بخشیده و مابقی اجرا شد.
حکم شلاق برای فعالیت رسانهای و وبلاگنویسی هرچند سنگینترین در نوع خود نیست، اما بینظیر و دور از ذهن بود. پیش از این یعقوب میرنهاد، روزنامهنگار و وبلاگنویس بلوچ به اتهام “محاربه و فساد فی الارض” اعدام شد و امیدرضا میرصیافی، وبلاگنویس جوانی که به اتهام توهین به آیتالله خمینی و آیتالله خامنهای در حال طی دوران دو ساله حبس خود در زندان اوین بود، درگذشت. گزارشگران بدون مرز اعتقاد دارد برخی گزارشها بر قتل این وبلاگنویس دلالت میکند و در رساندن خدمات پزشکی به او اهمال جدی صورت گرفته است.
سعید ملکپور، برنامهنویس سایتهای اینترنتی ساکن کانادا هم حین سفر به ایران دستگیر و پس از آن به اعدام محکوم شد. این حکم اگرچه لغو شد، اما اتهام او استفاده از برنامه ابداعیاش برای انتشار عکس در اینترنت از سوی سایتهای پورنو بوده است.
همچنین “سخی ریگی”، وبلاگنویس بلوچ نیز به اتهام “اقدام علیه امنیت ملی” حکم۲۰ سال حبس خود را در زندان میگذراند.
خرداد ماه امسال بود که سازمان گزارشگران بدون مرز در بیانیهای ضمن انتقاد از صدور “احکام ناعادلانه” برای وبلاگنویسان ایرانی بدون طی شدن روند معمول قانونی، خواستار آزادی فوری تمامی وبلاگنویسان زندانی در ایران شده بود. به گزارش سازمان گزارشگران بدون مرز در تاریخ یادشده، نام ایران در فهرست ۱۰ کشوری است که دشمن اینترنت به شمار میروند و ۱۱ تن از فعالان فضای مجازی نیز در زندان به سر میبرند.
پیام حاکمیت و واکنش وبلاگنویسان
احمدجلالی فراهانی، روزنامهنگار وبلاگنویس که در خارج از ایران زندگی میکند در گفتوگو با رادیو زمانه، در تشریح دلایل احضار سمیه توحیدلو برای اجرای حکم شلاق میگوید: “این فقط یک برخورد موردی نیست، بلکه حاوی پیامی برای همه وبلاگنویسهاست. حکومت میخواهد بگوید که در آستانه انتخابات مجلس، اگر وبلاگنویسها بخواهند مانند فضای انتخابات ریاستجمهوری فعالیت کنند مجازاتهایی مانند این در انتظارشان خواهد بود.”
او اضافه میکند: “وقتی پس از انتخابات ریاستجمهوری اعتراضهای فروخورده در سطح اجتماع امکان بروز پیدا نکرد، این انرژی فروخورده به فضای وب تزریق شد و شاهد افراط و تفریطهایی بودیم که در عین حال تاثیرگذار هم بود. بنابراین حاکمیت بیشتر متوجه این پتانسیل شد و تصمیم گرفت تا این گلوگاه را در کنار سانسور رسانههای رسمی بیش از پیش کنترل کند. به این ترتیب وقتی محکومیتهای دوسال اخیر را بررسی کنید یا در جریان بازجوییها، میبینید داشتن وبلاگ و عضویت در شبکههای اجتماعی نقش پررنگی دارند.”
آرش حسینیپژوه، وبلاگنویس و روزنامهنگار نیز به رادیو زمانه میگوید: “وبلاگها با تکیه بر هایی که به دنبال اسمشان میآید متکثرند و یک زبان و نگاه واحد ندارند. از طرفی به دلیل نوع گفتمان و نوشتار حاکم بر آنها اثرگذاریشان بیشتر است و در مقابله با سانسور و فیلتر، متحمل هزینهای نمیشوند. پس برای حاکمیت بسیار خطرناک و غیر قابل کنترلند و اگر لازم باشد برخوردهایی شدیدتر از شلاق را هم درنظر خواهد گرفت تا هزینه وبلاگنویسی را بالا ببرد و وبلاگنویسان را از حضور در این عرصه منصرف کند.”
به اعتقاد آقای حسینیپژوه، برخورد با وبلاگنویس معتدل و اصلاحطلبی مانند سمیه توحیدلو که فعالیتی علنی و شفاف در زمینه مشارکت بیشتر در انتخابات ریاستجمهوری داشت، تنها باعث رونق فعالیت وبلاگهای با اسم مستعار و یا احیاناً تندروتر شده است اما نمیتواند روند وبلاگنویسی را متوقف کند.
همچنین آقای جلالیفراهانی از امضای نامهای از سوی وبلاگنویسان خبر میدهد که حکم شلاق را برای یک وبلاگ نویس محکوم کردهاند: “مهم نیست که شلاق به پیکر توحیدلو خورده باشد یا نمادین اجرا شده باشد. این یک تحقیر بزرگ و یک دهنکجی آشکار به جامعه وبلاگنویسان ایرانی است. درد این تحقیر خیلی بیشتر از درد شلاق است؛ مثل ناراحتی تحقیری که مردم معترض به نتایج دهمین انتخابات ریاست جمهوری را میآزرد. ما با امضای این نامه میخواهیم این حرکت جمهوری اسلامی را محکوم کنیم و بگوییم پیامت را درک کردیم اما زنندگی حرکتت را هرچه بیشتر منتشر کرده و به گوش همگان میرسانیم.”
آزادی انتقاد!
دیگر نکته قابل توجه در این حکم، استناد به “توهین به رئیسجمهور” است. این در حالی است که محمود احمدینژاد بارها ایران را آزادترین کشور دنیا خوانده و هرگونه انتقاد به خود را آزاد دانسته است. او سال گذشته در جریان سفرش به آمریکا در گفتوگو با هفتهنامه “نیوزویک” تاکید کرده بود: “هیچ روزنامهای بهخاطر انتقاد از دولت بسته نشده است و هیچکس نیز بهخاطر انتقاد از دولت، مجازات نمیشود.” خرداد امسال هم آقای احمدینژاد برای چندمینبار عنوان کرد که افتخار دولتش به این است که همه آزادند و حق انتقاد دارند. او مدعی است که ایران کشوری آزاد است و همه شهروندان آن حق دارند نظرات خود را عنوان کنند.
کاریکاتور: مانا نیستانی
خبر واقعا هولناک بود. مثل خبرهای دیگر که جزو روزمرهگی هولناک ما شدهاند.
در هر سه موردی که نام بردید، نمادهای قدرت خشنِ نابودگر خود مینمایاند. قدرتِ “بصیر” و “مدعی آزادی ناب”، ” حامی کرامت” ” تیز هوش وسریع” و “بینیاز” رازهای نهفته در پرده چروکیده را با زبان همین نمادها به بشریت اعلام میکند.
«مهر و سرنوشت الهی که با فتوای نماینده خدا برای بشریت اجرا میشود این است که نه بیندیش، نه بگو، نه انتخاب کن و نه اعتراض!». «هرگاه این سرنوشت را نپذیری، در زندان بمیر و یا تحقیر شو!».
تحقیر خانم توحیدلو با معنی نمادهای رازآلودِ «شلاق»، «50 ضربه» و «زنجیر» انجام شد.
این تحقیر، که چون سایر حقارتهایی که ایرانیان بدوش میکشند؛ اعلامیست جهانی از طرف نمایندگان خدا مستقر در ایران و مزدورانش.
این اعلام دائمیِ کشتار و تحقیر انسان و حیوان و طبیعت؛ ربطی به شجاعت خانم توحیدلو در دریدن پرده «تحقیر» ، «نماد»، «سحر» و یا برخورد اخلاقی ایشان ندارد. ایشان وسیله است و بس!
قدرت قهار پیام بینالمللیِ خود را میرساند و «وسایل پیام رسانیِ وی» برداشتهای خود را دارند.
و جهان به این یکپارچگیِ بصیرت و آزادی و کرامت با بهت دائمی مینگرد.
کاربر مهمان / 16 September 2011
خبر واقعا هولناک بود. مثل خبرهای دیگر که جزو روزمرهگی هولناک ما شدهاند.
در هر سه موردی که نام بردید، نمادهای قدرت خشنِ نابودگر خود مینمایاند. قدرتِ “بصیر” و “مدعی آزادی ناب”، ” حامی کرامت” ” تیز هوش وسریع” و “بینیاز” رازهای نهفته در پرده چروکیده را با زبان همین نمادها به بشریت اعلام میکند.
«مهر و سرنوشت الهی که با فتوای نماینده خدا برای بشریت اجرا میشود این است که نه بیندیش، نه بگو، نه انتخاب کن و نه اعتراض!». «هرگاه این سرنوشت را نپذیری، در زندان بمیر و یا تحقیر شو!».
تحقیر خانم توحیدلو با معنی نمادهای رازآلودِ «شلاق»، «50 ضربه» و «زنجیر» انجام شد.
این تحقیر، که چون سایر حقارتهایی که ایرانیان بدوش میکشند؛ اعلامیست جهانی از طرف نمایندگان خدا مستقر در ایران و مزدورانش.
این اعلام دائمیِ کشتار و تحقیر انسان و حیوان و طبیعت؛ ربطی به شجاعت خانم توحیدلو در دریدن پرده «تحقیر» ، «نماد»، «سحر» و یا برخورد اخلاقی ایشان ندارد. ایشان وسیله است و بس!
قدرت قهار پیام بینالمللیِ خود را میرساند و «وسایل پیام رسانیِ وی» برداشتهای خود را دارند.
و جهان به این یکپارچگیِ بصیرت و آزادی و کرامت با بهت دائمی مینگرد.
کاربر مهمان / 16 September 2011
توضیحات خانم توحیدلو را اینجا بخوانید. اصلا این کلمه نمادین که به کار برده اند احتمالا به دلیل فشار های امنیتی بوده است که معمولا فشار می آورند. حکم کامل اجرا شده است و اصلا هم نمادین نبوده است:
http://www.google.com/reader/item/tag:google.com,2005:reader/item/771ce38ce70ae929
تقی دژاکام، از نویسندگان کیهان، این یادداشت را درباره ماجرای شلاق خوردن سمیه توحیدلو نوشته:
http://ab_o_atash.persianblog.ir/post/451/
سمیه توحیدلو هم این را درجوابش نوشته. به نظرم به روشنتر شدن ماجرا کمک میکند:
ممنون از نوشته آقای دژاکام
از همان ابتدا قصد نداشتم در این شرایط این موضوع را خبری نمایم. کما اینکه از زمان صدور حکم یک سال می گذرد و این مدت خبری از این موضوع درج نشده بوده است. بعد از اجرای حکم که برایم واقعا غیر قابل باور هم بود،تنها به نوشتن یک دلنوشته اکتفا کردم که تا زمانی که اصل خبر پخش نشد جز کسانی که از ماجرا مطلع بودند معنای آن را نمی دانستند.
بعد از پخش خبر یا باید موضعی می گرفتم یا سکوت می کردم. سکوت برایم ارجح تر بود. مصالحی که مانع از نوشتنم می شد زیاد بود. شاید زمانی باشد و بشود که درباره این مصالح شخصی هم نوشت. اما وقتی دیدم دوستانی نگران شده اند و یا اینکه ناراحت جای ضربه های شلاقند خواستم کمی ماجرا آرام تر پیش برود. همین شد که از لفظ نمادین استفاده کردم. نمادین بودن به معنای عدم اجرای حکم نیست. متاسفانه علیرغم رویه، خصوصا درباره خانم ها این حکم اجرا شد. اما همین آرام تر بودن ضربات باعث شد از لفظ نمادین استفاده کنم. و درد این ماجرا دردی فراتر از درد فیزیکی بود که دوستان نگرانش بودند.
اما دوستان و هم سفرهایمان بهتر بود بجای دروغین خواندن حرف ها پرسش از من می کردند. من جواب چند نفری را که این پرسش را کردند به شکل ایمیلی داده بودم. حتی خیلی دقیق تر. اخلاقی تر آن بود که بجای انتقادی اینچنین بابت تلاش من برای اخلاقی عمل کردن و آرام کردن فضایی که خودم در ایجادش نقشی نداشتم،به کم و کیف وقایعی چنین می پرداختیم.
درباره حکم خواهم نوشت. اما واقعیت اینجاست که انتخاباتی اتفاق افتاد. شوری درگرفت. از فردای انتخابات بازداشت شدم و تنها نکته ای که در پرونده من بود فعالیت انتخاباتی بود که مطابق هیچ قانونی جرم نبود. مطابق روال- اول بازداشت و بعد اتهام تراشی- با من برخورد شد و برای مصداق به مواردی از وبلاگ استناد شد که گفتنش هم جای بسی درد دارد. تمام این حکم هرچند ظاهرش انتخاباتی بود ولی نهایتش از فعالیت ها و روابط مجازی اینجانب بود.
تصریح می کنم که حکم من مغشوش تر از آن است که بتوان قانونی نوشت و از هم تفکیکش نمود. اما مجازات توهین به ریاست جمهوری در آن حکم ، معادل صدهزار تومان بوده است که پای زندان های رفته حسابش کردند که مبلغی هم طلبکار شدم.
اما اگر ماجرا آنقدر ارزشمند بود که بخواهید بیشتر بدانید این نوشته بسیار به آنچه گذشت نزدیک است.
http://www.kaleme.com/1390/06/24/klm-73196/
یک فمنیست کار کشته / 16 September 2011