شهرنوش پارسی‌پور – دیدیم که گیل‌گمش خود را به اوتناپیشتیم می‌رساند. شرح ماجرا‌هایش را برای او واگو می‌کند، و اوتناپیشتیم هم به نوبه خود ماجرایش را برای گیل‌گمش واگو می‌کند.

اوتناپیشتیم نامی‌ست برگرفته از زبان آشوری. در روایت‌های دیگر این شخصیت نام‌های دیگری دارد. به طور مثال آرتاهاسیس، شخصیتی‌ست که یک کشتی می‌سازد و جهان را از زوال نجات می‌دهد. او از اهالی شوروپاک است. اوتناپیشتیم نیز از اهالی شوروپاک است.

من در یکی از شماره‌های آینده داستان آرتاهاسیس را برایتان بازگو خواهم کرد. در اینجا اما باید توجه کرد که داستان این شخصیت‌ها به نحوی بسیار روشن و صریح به داستان نوح شبیه است. تنها تفاوت بُعد زمانی‌ست. آرتاهاسیس و به دنبال آن اوتناپیشتیم از نظر زمانی بسیار پیر‌تر از نوح هستند. پس بدون شک داستان نوح از روی این داستان گرته‌برداری شده است.

در آغاز اوتناپیشتیم از گیل‌گمش می‌پرسد چرا این همه از مرگ می‌ترسد. او یک نیمه‌خداست و وجوهی جاودانه دارد. گیل‌گمش در پاسخ می‌گوید که در نگاه کردن به اوتناپیشتیم – که به معنای بسیار دور است- تفاوتی میان او و خودش نمی‌یابد. اینک می‌خواهد بداند او چگونه جاودانه شده و به جمع خدایان راه یافته است. اوتنایشتیم داستان خود را واگو می‌کند:

زمانی خدایان بر این معنا قرار گرفتند که تمامی مردم را نابود کنند. ئه آ، خدای جو تصمیم می‌گیرد به اوتناپیشتیم یاری برساند تا از مرگ نجات یابد. او وی را از طریق دیوارهای نی‌ساخت، یعنی درست شده از نی خطاب قرار می‌دهد که دیوار‌ها را فروبریز و کشتی بساز، و «تخم» تمامی حیوانات را در آن قرار بده. چرا که جهان نابود خواهد شد. اوتناپیشتیم به فرمان ئه آ گردن می‌نهد و کشتی می‌سازد.

در برخی از نسخه‌ها از ابعاد کشتی سخنی به میان نمی‌آید، اما در بعضی نسخه‌های دیگر از ابعاد کشتی نیز سخن گفته می‌شود. در نسخه ترجمه‌شده به‌وسیله خانم ساندارس ابعاد کشتی بیشتر از آنکه به یک کشتی بماند به جدول بسیار بزرگی شبیه است. اما نکته مهمی که در این متن می‌آید، گفت‌وگو از «تخم» حیوانات است. می‌توان باور داشت که تخم پرندگان قابل جابه‌جایی‌ست، اما نطفه حیواناتی همانند سگ و گربه و الاغ و گاو را چگونه می‌توان به کشتی منتقل کرد؟ این نکته بسیار قابل تأملی ست. داستان صراحتاً از تخم حیوانات حرف می‌زند.
 

آیا می‌توان باور داشت که زمانی تمدن بسیار بزرگی روی زمین بوده که به‌کلی نابود شده باشد؟

شهرنوش پارسی‌پور: آرتاهاسیس و به دنبال آن اوتناپیشتیم از نظر زمانی بسیار پیر‌تر از نوح هستند. پس بدون شک داستان نوح از روی این داستان گرته‌برداری شده است.(عکس:اوتناپیشتیم)
 

امروزه ما می‌بینیم که اختراعات و اکتشافات بسیاری که انسان انجام داده است می‌تواند در زمانی به صورت حربه‌ای به سوی خود او بلند شود. گرم شدن سطح زمین یکی از نمودهای این حقیقت است. اما گفته می‌شود که ذخیره بمب‌های اتمی در روی زمین آنقدر زیاد است که می‌تواند هفت مرتبه بیشتر از تحمل زمین جهان را به نابودی بکشاند. به هرتقدیر بحث از این مسئله تا به دست آمدن مدارک دیگر ممکن نیست، اما اگر فرض کنیم تمامی فرهنگ بشری ناگهان نابود شود و فقط یک خانواده روی زمین باقی بماند بدون شک اعضای این خانواده قادر نخواهند بود برای بچه‌های خود واگو کنند که به‌درستی چه پیش آمده است. آنان شاید دوباره مجبور بشوند از گل و آب ظرف بسازند و عصر سفال را بیاغازند.

اوتناپیشتیم از انتقال تخم حیوانات به کشتی حرف می‌زند. در نتیجه می‌توان باور کرد که اگر «دی ان آ» حیوانات به کشتی منتقل شده باشد ما با یک تمدن بسیار بزرگ روبرو هستیم. در عین حال زمان این توفان باید بسیار قدیمی باشد. در مقطع گیل گمش در چهار هزار سال پیش گفت‌وگو از این است که اوتناپیشتیم در خیلی قدیم‌تر از او زندگی می‌کرده. آیا می‌توان باور داشت که اوتناپیشتیم و خانواده او بازماندگان یک تمدن بزرگ هستند که دوباره از صفر می‌اغازند؟ آیا می‌توان باور داشت که او رسم نوشتن روی گل خام را به فرزندانش و به‌ویژه به دخترانش آموخته باشد؟ چون در خواندن داستان‌های مربوط به ایشتار و همچنین در داستان آنوما الیش متوجه می‌شویم که خط در دست زنان بوده است، و مردان برای دسترسی یافتن به آن قربانی داده‌اند. اگر باور بداریم که مردان مسئول نابود کردن زمین به‌وسیله اختراعات خود بوده‌اند این منطقی به نظر می‌رسد که یک پدر عاقل خط را به عنوان یک راز در اختیار دخترانش گذاشته باشد. به داستان اوتناپیشتیم بازگشت می‌کنم.

او در کشتی که در عرض چند روز ساخته شده تخم حیوانات و چند انسان را سوار کرده و روی آب‌ها روان می‌شود. باران تندی باریدن می‌گیرد و آب‌ها بالا می‌آیند و تمامی سطح کره را می‌پوشانند. باران هفت شبانه روز ادامه دارد و اوتناپیشتیم صدای گریه ایشتار را می‌شنود که بر مرگ مردمان خود می‌گرید و از اینکه به همراه خدایان دیگر ترتیب کشتن آن‌ها را داده است رنج می‌برد. عاقبت در روز هفتم ابر‌ها باز می‌شوند و خورشید پدیدار می‌شود. کشتی در نوک قله کوه نیموش قرار گرفته است. اوتناپیشتیم کبوتری را پرواز می‌دهد. پرنده رفته و باز می‌گردد. او متوجه می‌شود که هنوز زمین‌ها در زیر آب هستند. کمی بعد چهلچله‌ای را پرواز می‌دهد. چهلچله نیز باز می‌گردد. کمی بعد کلاغی را پرواز می‌دهد. پرنده می‌رود و به خشکی می‌رسد و دیگر باز نمی‌گردد. در اینجا اوتناپیشتیم مراسم قربانی به درگاه خدایان را انجام می‌دهد. خدایان از بخور جوهر درختان بسیار لذت می‌برند و می‌گویند برای اللیل نباید بخور داد، چرا که او بدون مشورت با خدایان دیگر توفان را بر سر مردم فراز کرده است. اللیل می‌رسد و از اینکه کشتی نجات یافته بسیار خشمگین می‌شود. روشن می‌شود که این کار ئه آ بوده است. چنین است که خدایان تصمیم می‌گیرند تا اوتناپیشتیم را در میان خود بپذبرند. او جاودانه می‌شود.

 شهرنوش پارسی‌پور: کوزه‌گران نخستین با دادن طرح بر روی کوزه‌ها کم کم خط را بوجود آوردند. آنان در آغاز با زحمت فراوان یک گاو را روی ظرف می‌کشیده‌اند تا شاید به هوای خود شیر او را زیاد کنند. کم کم تنها سر گاو را کشیده‌اند و بعد به مرور زمان طرح ساده‌تر و ساده‌تر شده. حرف نخست الفبای لاتین، یعنی آلفا، به معنای گاو است. اکنون اگر حرف اول انگلیسی را واژگونه کنیم سر گاو را به خوبی می‌بینیم.

شاید بهتر باشد درباره جاودانگی اواتناپیشتیم در اینجا گفتی داشته باشیم. می‌دانیم که نوح کوزه‌گر بوده، و می‌دانیم که سهم بزرگی از اختراع خط نصیب کوزه‌گران می‌شود. آیا پس از توفانی بزرگ، این بازمانده توفان دوباره خط را برای فرزندانش ثبت کرده و به این ترتیب جاودانه شده است؟

این حقیقتی‌ست که ما نویسندگان، به ویژه نویسندگان نخستین را جاودانه می‌پنداریم. پس چه بسا اوتناپیشتیم را بتوانیم مخترع خط نیز بدانیم. در این مورد توضیح بیشتری می‌دهم: کوزه‌گران نخستین با دادن طرح بر روی کوزه‌ها کم کم خط را بوجود آوردند. آنان در آغاز با زحمت فراوان یک گاو را روی ظرف می‌کشیده‌اند تا شاید به هوای خود شیر او را زیاد کنند. کم کم تنها سر گاو را کشیده‌اند و بعد به مرور زمان طرح ساده‌تر و ساده‌تر شده. حرف نخست الفبای لاتین، یعنی آلفا، به معنای گاو است. اکنون اگر حرف اول انگلیسی را واژگونه کنیم سر گاو را به خوبی می‌بینیم. پس کوزه‌گران در ایجاد خط نقش بسیار مهمی بازی کرده‌اند.

اینک اما اگر تمدنی در یک توفان از میان رفته باشد، نجات‌دهنده آیا چاره‌ای جز این خواهد داشت که به کوزه‌گری باز گردد و خط را دوباره اختراع کند؟ روشن است که مخترع نخستین خط قادر است با آموختن آن به فرزندانش، در غیاب خود نیز با آن‌ها حرف بزند. این نکته مهمی‌ست که شخص با نوشته‌اش بماند و خود نباشد، و به این ترتیب جاودانه شود.

در این لحظه به یاد مطلبی می‌افتم که سال‌ها پیش خواندم. می‌دانید که خط چینی بسیار مشکل است. باید دانست که زنان بخشی از چین خطی ویژه میان خود اختراع کرده‌اند که بسیار آسان‌تر از خط چینی‌ست. آن‌ها این خط را از مردان پنهان کرده‌اند. چنین به نظر می‌رسد که آفریننده خط، هر کس که می‌خواهد باشد این خط را نخست به دختران آموخته و توصیه کرده باشد که آن را از پسران پنهان کنند. چرا؟ چون پسران دور برمی‌دارند و دست به ماجراجویی می‌زنند.

مطلب به درازا کشید. من به شما قول می‌دهم در شماره آینده بحث گیل‌گمش را به پایان برسانم.

در همین زمینه:

::گیل گمش به روایت و با تفسیرهای شهرنوش پارسی پور::