واژه “فیلمفارسی” را هوشنگ کاووسی منتقد فیلم به دایره واژگان فارسی وارد کرد، واژهای که حامل تعریف مشخصی از نوعی فیلم بود که فاقد ارزش هنری بود. بعدا واژههای دیگری نیز برای این نوع فیلم ساخته شد که میتوان از “سینمای فردین” و ” سینمای آبگوشتی” نام برد.
میتوان همه این عناوین را تحت پوشش “سینمای عامیانه” قرار داد تا به درک دایره تعریف این نوع سینما کمک کرد. این سینما همواره از سوی منتقدین فیلم طرد شده است و کسی آن را شایسته آن که به آن بپردازد ندانسته است، این سینما تحریم شده ولی تحلیل نشده، در حالیکه در رابطه با سینمای هنری مقالات و کتابهای بسیاری نوشته شده است. از نظر کمیت تعداد فیلمهائی که ارزش هنری داشتند و در هر سال تولید میشد نسبت به تعداد فیلمفارسی که در همان سال تولید میشد بسیار ناچیز بود. فیلمفارسی ارزش آن را نداشت که وقت صرف آن کرد به همین دلیل اگر کسی علاقه مند به آشنائی با سینمای مهرجوئی باشد پیدا کردن مقاله درباره آن کار مشکلی نیست چرا که به اندازه کافی به ان پرداخته بودند ولی دستیابی به یک تحلیل جامع از فیلمفارسی و نقش آن در اجتماع غیر ممکن است.
به کار بردن واژههای کلی مثل سینمای مبتذل و سطحی راه به شناخت این سینما و نقش آن نه میگشود و نه میگشاید. برای شناخت این سینما و عملکرد آن در جامعه باید آن را کالبدشکافی کرد، باید اجزای تشکیلدهنده آن را از یکدیگر جدا کرد تا نحوه عمل کرد آن را شناخت. این سینما ظاهرا غیر سیاسی بود و هدفی جز سرگرم کردن مردم نداشت ولی با کمی کنکاش و دقت میتوان فهمید که این سینما سیاست خاصی را به پیش میبرده و نقش مشخصی در شکل دادن ذهن مردم داشته است.
سینمای عامیانه در نهایت یک هدف دارد، حفظ ذهنیت عامه مردم در همان سطحی که هست که در واقع از این راه حفظ شرایط موجود با جلوگیری از جذب عامه مردم به افکاری متفاوت امکان پذیر میشود. باید به عامه مردم قبولاند که شرایط موجود قابل تغییر نیست و بهتر است به فکر تغییر نباشند. یا به زبان عامیانه بگویم “یک وقت فکر تغیییر به کلهشان نزند”. سینمای عامیانه کله مردم را هدف قرار میگیرد چون تمام مشکلهائی که برای قدرتمندان پیش میآید از کله مردم شروع میشود و بهتر است که این کلهها در حالت انجماد بمانند. برای رسیدن به این هدف باید غذاهائی را درون این کلهها ریخت که ذهنیت مردم به جهت دلخواه قدرت حرکت کند.
فیلمفارسی و مذهب:
بعد از کودتای ۱۳۳۲در نبود رسانه تصویری سراسری سینما نقش مهمی در پر کردن ساعات تفریح مردم به عهده گرفت (۱). در شرایطی که هنوز تحولات سیاسی دوران دولت ملی مصدق و جنبش کارگری از ذهن جامعه پاک نشده بود سرگرم کردن عامه مردم با فیلمهای داخلی و خارجی مخدر مناسبی برای جهت دادن به ذهنیت مردم بود، مخدری که در قالب فیلمفارسی تا سقوط سلطنت به وظیفه خود عمل کرد و در دورههای مختلف با توجه به شرایط زمان با تولید قهرمانهای جدید و روشهای جدید توانست به حیات خود ادامه دهد ولی آنچه که شاید کسی به آن توجه کافی نشان نداده است حضور مذهب به شکلهای مختلف در این سینماست. حضوری که گاه آشکار و مستقیم است و گاه پنهان و غیر مستقیم و تنیده شده در متن در شکل کلامی و یا تصویری آن است. به ویژه ترویج شیعهگری کاملا واضح و مشخص است.
حضور مذهب در دورههای مختلف در این سینما شکلهای متفاوتی داشته است، گاهی در شکلی ملایم و تقدیرگرا و گاهی مهاجم و ویرانگر. لات جوانمرد (۱۳۳۷) ساخته مجید محسنی نمونه ترویج مستقیم مذهب و سنتهای خرافی مذهبی است. مادری که در زیر شمایل پیامبر اسلام به نماز ایستاده است و لات جوانمرد امین مردی است که واجبالحج شده است و در غیاب او باید از دختر او نگهداری کند و او را از گزند پسر عموئی که دین و ایمان محکمی ندارد حفظ کند. فیلم نه تنها از نقش مذهب دفاع میکند بلکه کراواتیها را که مروج فرهنگ مدرن هستند به تمسخر میگیرد و حاج آقا را که راهی حج است از حلقه یاسین عبور میدهد. سال ۱۳۴۲ مجید محسنی تبلیغ ناسیونالیسم را با چاشنی مذهب در هم میآمیزد و فیلم «پرستوها به لانه باز میگردند» را میسازد که با انقلاب سفید همراهی کند.
سال ۱۳۴۷ فیلم “سالار مردان” با بازی ناصر ملک مطیعی در نقش داش ابرام که یک داش مشدی میدان ترهبار است و مورد اعتبار همگان است بازگوئی یک قصه تکراری (۲) در سینمای ایران است که تقلیدی سطحی از داش آکل هدایت است. پهلوانی تهیدست در بستر مرگ دختر خود را به داش مشدی مورد اعتماد میسپارد و از او میخواهد امور مالی او را به عهده بگیرد و پس از ادای قرضهای او اگر چیزی ماند برای او نماز و روزه بخرد. آنچه که در این فیلم جلب نظر میکند حضور سنگین شمایل امام اول شیعیان در گوشه کنار خانه است.
ترویج مذهب در شکل کلامی و نمایشی با شکل غیر مستقیم و تصویری ترکیب میشود. نکته دیگری که باید مورد توجه قرار داد تبلیغ مذهب به عنوان نقطه مشترک برای تجمع مردم است. کلاه مخملیهای میدان بار فروشها با صلوات به استقبال داش ابرام که از زندان آزاد میشود میآیند. فیلمها در محیط سنتی مثل بازار و میدان ترهبار و یا محلههای قدیمی جنوب شهر با معماری سنتی و یا محیطهای روستائی فیلمبرداری میشود. کلاه مخملیها شبها را در کافهها با صرف عرق به سلامتی یکدیگر و حضور رقاصه لوندی بر صحنه میگذرانند ولی همزمان نمازشان هم پا برجاست.
در “شاهراه زندگی” محصول ۱۳۴۷ ایرج قادری که با برادر جوان خود از عرقخوری کافه در راه خانه هستند مطلع میشود که برادرش که پزشک است برای ادامه تحصیل بورسیه گرفته و باید به خارج از کشور برود و اولین جملهای که به برادرش میگوید این است ” یادت باشه نمازت را بخوانی”.
“مرید حق” ۱۳۴۹ تکرار همان قصه قدیمی مسئولیت جوانمرد در برابر قول خود است و عشقی که نباید شکل بگیرد و وقتی مشکل پیچیده میشود این امام رضا است که باید علاج بدهد و همه به پابوس امام میروند. سال ۱۳۵۱ نصرت الله وحدت که فیلمهای فکاهی میساخت اسلام را با فیلم “یک اصفهانی در نیویورک” به ایالات متحد آمریکا صادر میکند و با گرفتن وضو با آب فواره در میدانی در نیویورک و گزاردن دو رکعت نماز و سجده بر خاک آمریکا به جوانانی که قصد زندگی در غرب را دارند یادآوری میکند که نمازشان را از یاد نبرند. در همین سال در فیلم “عاصی”، شیخی به منبر میرود و میگوید ” برادران من، یکی از اصول دین جهاد است” و مردم را به شورش دعوت میکند.
فیلم “بیحجاب” ۱۳۵۲ داستان ضیاء (جمشید مشایخی) یک قاچاقچی در جنوب ایران است که به مکه رفته و توبه کرده است ولی پسرش (ایرج قادری) هنوز شغل سابق پدر را دنبال میکند و عاشق دختری میشود که بیحجاب است و بعدا مشخص میشود که این دختر مسیحی است و پدرش کشیش است و همین اختلاف مذهب باعث مخالفت خانوادههاست و سرانجام دختر و پسر با هم فرار میکنند و دختر مسلمان میشود.
“علم عزای امام فقط باید تو دستهای یک مرد باشه” این جمله آغازین فیلم “صلات ظهر” محصول ۱۳۵۳ است. فیلمی که مستقیما ترویج عزاداری عاشورا و انتقامگیری و کشتن دیگری را به عنوان حقی طبیعی به عهده گرفته است. تمامی فیلم تبلیغ مستقیم و بدون پرده مذهب است و ترویج زندگی لاتها و چاقوکشها به عنوان نوعی از زندگی شرافتمندانه.
“بر فراز آسمانها” ساخته محمد علی فردین سال ۱۳۵۷ تلاشی است برای پیوند برادری بین مذهب و ناسیونالیسم و پیشرفتهای فنی. تلاشی است برای برقراری دوستی بین ایمان و کراوات که باید با ازدواج شاهین و آمنه که در مکانی مقدس که بیشترشبیه به یک خانقاه میماند، ممکن شود.
میتوان فهرست بلندبالائی از این فیلمها تهیه کرد، فهرستی که تنها تصویری از کمیت این سینما ارائه میدهد، اما از نقش اجتماعی این سینما چیزی به ما نمیگوید. این سینما وجود داشته است و تماشاچی هم در سالنهای سینما این فیلمها را دیده است. این تماشاچیان چه کسانی بودند، به غیر از مردم عامی که تماشاچیان واقعی زندگی بودند و هستند. مردمی که علاقهای به اندیشیدن ندارند و همانطور که شیفته عرقخوری و جوانمردی قهرمان فیلم میشوند از اینکه او به هنگام ورود به خانه با صدای بلند میگویند ” یا الله” احساس امنیت و امانتداری میکنند. مذهبی که در این سینما ترویج میشود از جنس نوعدوستی مسیحی برای کمک به دیگران و یا از نوع عرفانی آن برای رستگاری فردی و مدارا با دیگری نیست بلکه از نوع اسلام علم و کتل و زنجیرزنی است. مذهبی است کاملا مردانه که ضعیفهها باید به اندرونی بروند و خود را از چشم غریبه دور نگه دارند. مسجد، سقاخانه و امامزاده مکانهائی هستند که در هنگام نیاز میتوان به آنجا پناه برد و مکانی است که میتوان توبه کرد و یا عهد و پیمان بست. برای شفای بیماریها نیز میتوان از امامزادهها طلب کمک کرد تا پزشکان را یاری دهند که بیمار شفا پیدا کند. با شنیدن بانگ اذان از گلدستهها دلها به معنویت میگراید، جملههائی چون “یا ضامن آهو” ” یا حق” ” مولا علی” همگی از فرهنگ شیعه عاریت گرفته شدهاند و حضور شمایلهای مربوط به مذهب شیعه جای شک باقی نمیگذارد که کدام مذهب مورد نظر است.
فیلم “دنیای تاریک” (۱۳۴۸) از این نظر یک استثنا است که در آن به جای شمایل امام اول شیعیان تابلوئی که نام “الله” بر آن نوشته شده است پس زمینه صحنه است و این معما زمانی حل میشود که در زیر نام تهیه کنندگان، کشور “اردن هاشمی” به چشم میخورد. این سینما قصد آن ندارد که تماشاچی را به فکر فرو ببرد، بلکه برای آنها دستورالعمل صادر میکند که به چه چیزی تکیه دهند و از چه کسی پیروی کنند. شخصی که خود را پیرو مقدسات مردم نشان میدهد و زیر علم عاشورا را میگیرد و یا نذری میدهد، همواره مردی است که میتوان به او اعتماد کرد، چنین فردی پدر یتیمان و شوهر بیوهزنان است که میتواند مشکلگشای همه دردمندان باشد و چنین فردی برای عوام نجاتبخشی است که باید بر او اقتدا کرد.
عوام در جامعه شهری ایران بعد از انقلاب سفید به تدریج تغییر شکل داد و دیگر هیچ نسبتی با عوام در داستان علویه خانم نداشت. روستائیانی که به حاشیه شهرها برای یک زندگی بهتر هجوم آوردند به تدریج با خشونت جامعه شهری که توانائی جذب آنان را در کارهای تولیدی نداشت روبرو شدند، این حاشیهنشینان بهترین مخاطبان تفسیر فیلمفارسی از مذهب بودند و سینما ارزانترین تفریح آنان بود و این پرسش بیپاسخ در ذهن شکل میگیرد که آیا این سینما نقشی در آمادهسازی عوام برای انقلاب اسلامی داشته است؟ فیلمفارسی از طرف منتقدین نادیده گرفته شد، در حالیکه بر رسی موشکافانه آن، نحوه عملکرد آن و نقش اجتماعی آن برای مبارزه با آن ضروری بود.
ایلولیسات سپتامبر ۲۰۱۷