سارا روشن ـ زندان‏های ایران پر از زندانیان سیاسی است. اسم برخی از این زندانیان در تارنماهای اینترنتی، شبکه‏های اجتماعی، رادیوها، تلویزیون‏ها و رسانه‏های اینترنتی مختلف تکرار می‏شوند و اسم بعضی‏ها از یاد می‏روند. ما اما چقدر این زندانیان سیاسی را می‏شناسیم؟ چقدر با آرمان‏ها و آرزوهای آن‏ها آشنا هستیم؟

کوهیار گودرزی، فعال حقوق بشر، وبلاگ‏نویس، روزنامه‏نگار و از دانشجویان دانشکده مهندسی هوافضای دانشگاه صنعتی شریف، یکی از این زندانیان است که بعد از یک‌سال حبس، در ۲۳ آذر ۱۳۸۹ از زندان آزاد شد و مرداد امسال دوباره بازداشت شد.


از جمله فعالیت‏های کوهیار گودرزی، می‏توان به عضویت در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف، دبیر سابق کمیته دانشجویی گزارشگران حقوق بشر، از اعضای کمیته گزارشگران حقوق بشر، عضو کمیته حقوق بشر سازمان ادوار تحکیم وحدت و از همکاران رادیو زمانه در بخش حقوق بشر نام برد.
او در دوره اول محکومیت خود، به محاربه، تبلیغ علیه نظام و حضور در گردهمایی‌های غیر قانونی متهم شده بود، ولی تاکنون از دلایل بازداشت دوباره او و اتهام‌های وارده، اطلاعی در دسترس نیست.

دلگرمی مادران زندانیان سیاسی

در سال ۱۳۸۹ (۲۰۱۰ میلادی) «باشگاه ملی مطبوعات امریکا» جایزه سالانه آزادی مطبوعات خود را به کوهیار گودرزی اهدا کرد.

در مراسم اهدای این جایزه، پروین مخترع، مادر کوهیار، در پیامی اهدای جایزه آزادی مطبوعات به پسرش را مایه افتخار برای خود و دلگرمی برای مادران زندانیان سیاسی ایران دانست و این جایزه را به ملت سبز ایران، مادران آرژانتینی، مادران فلسطینی، مادران صبور ایرانی، به‏ویژه مادر ندا آقاسلطان، مادر سهراب اعرابی، مادر محسن روح‏الامینی، مادر کیانوش آسا و مادران همه زندانیان سیاسی تقدیم کرد.

حسام میثاقی: من نمی‏خواهم بگویم که مثلاً کوهیار می‏خواست دنیا را عوض کند و کار خارق‏العاده‏ای انجام بدهد و آرمان‏ها و آرزوهایش این‏ها بودند. کوهیار هم جوان دانشجویی مانند خیلی دانشجوهای دیگر ایران است. کوهیار هم آدمی است مانند خیلی از آن‏ها که می‏خواست علاوه بر این‏که درس‏اش را می‏خواند، فعالیت اجتماعی هم داشته باشد.

مادر کوهیار در این مراسم گفت: «مایه خرسندی است که به همان اتهاماتی که فرزندان ما در کشور خودشان در بند شده‏اند، مانند فعالیت‏های حقوق بشری، فعالیت در زمینه‏ داشتن حق تحصیل در دانشگاه، آزادی بیان، آزادی مطبوعات، حقوق کودکان کار و کمپین علیه اعدام، حقوق مدنی و شهروندی، در کشورهای دیگر مورد تشویق و تحسین قرار می‏گیرند.»

خانم مخترع خود نیز بعد از رساندن خبر بازداشت دوباره کوهیار به خانواده، بازداشت شده است و در زندان کرمان به‏سر می‏برد.

شکستن فضای غم

با یکی از بستگان کوهیار گودرزی که ترجیح داد ناشناس بماند، در مورد شخصیت کوهیار گفت‏وگویی داشتم. این گفت‏وگوی شیرین، متأسفانه به دلایل امنیتی ضبط نشد و من خلاصه‏ای از آن را برای شما بازگو می‏کنم. او کوهیار را این‏گونه توصیف کرد: «سرشار از عشق، مهربان، قابل اعتماد، همراه، قانع، از خودگذشته، با پشتکار زیاد و کسی که همزیستی با او بسیار آسان است. او دغدغه‏های فلسفی داشت، ماهیت زندگی و هستی برایش جذابیت داشتند و دلیل بودن هر فرد برای او مهم بود و درگیر روزمرگی‏ها نمی‏شد.»

در کنار این گفت‏وگو، با دوتن از دوستان و همکاران کوهیار گفت‏وگویی داشتم. با آرمان میرهاشمی، دوست دوران دبیرستان کوهیار در کرمان و هم‏چنین دوران تحصیل در دانشگاه در تهران و حسام میثاقی، دوست و همکار او در زمینه فعالیت‏های حقوق بشری.

آرمان، شخصیت کوهیار را این‏گونه توصیف می‏کند: «مهم‏ترین چیزهایی که در کوهیار دیدم و در دیگران ندیده‏ام، این است که اطرافیانش برایش مهم بودند. وقتی جوان‏تر بودیم، دبیرستان می‏رفتیم و بچه بودیم، این اطرافیان، دوستان و همین‏‏طور خانواده‏اش بودند. بعدها که بزرگ‏تر شدیم، مردم جامعه‏اش و یک کل بزرگ‏تر برایش مهم‏ شدند.

مادر کوهیار: «مایه خرسندی است که به همان اتهاماتی که فرزندان ما در کشور خودشان در بند شده‏اند، مانند فعالیت‏های حقوق بشری، فعالیت در زمینه‏ داشتن حق تحصیل در دانشگاه، آزادی بیان، آزادی مطبوعات، حقوق کودکان کار و کمپین علیه اعدام، حقوق مدنی و شهروندی، در کشورهای دیگر مورد تشویق و تحسین قرار می‏گیرند.»

 سال اول دانشگاه یک‏سری کتاب‏ باهم خریدیم. دو یا سه جلد از این کتاب‏ها متعلق به دانشگاه تهران بودند. اسم آن‏ها را دقیقاً به یاد ندارم، اما در مورد حقوق بشر و فلسفه حقوق بشر بودند. یادم هست که کوهیار این کتاب‏ها را خیلی دوست داشت.»

حسام از کوهیار به عنوان یک همکار چنین می‏گوید: «آدمی بود که دغدغه داشت. یعنی صرفاً درگیر زندگی روزمره و تکراری نبود و نمی‏توانست باشد و می‏خواست فعالیت و حرکتی برای جامعه‏اش انجام بدهد. فوق‏العاده پرانرژی بود. اطرافیانش را دائم به خودشان می‏آورد و باعث می‏شد که شروع کنند. فوق‏العاده هم شاد بود. یعنی واقعاً فضای غم را می‏شکست.»

شما کوهیار را از دوره نوجوانی می‏شناسید. کدام خصوصیت اخلاقی کوهیار در پیوند با دوستان و با محیط‏ اطرافش برای تو برجسته‏تر است؟

آرمان میرهاشمی: از هرکسی که این سئوال را بپرسید، می‏گوید: شوخ‏طبعی‏اش! می‏توانم بگویم او آدم بامزه‏ای بود و در بدترین شرایط هم همیشه بامزه می‏ماند. همیشه می‏خندید و سعی می‏کرد تو را بخنداند.

حتی با وجود این شرایط بد، داشت تلاش خود را می‏کرد. وقتی آدم از کاری که خودش انجام می‏دهد، راضی باشد، به نظر من، شادی هم برایش به ارمغان می‏آورد؛ در هر شرایطی!

حسام میثاقی: کوهیار، وقتی کار حقوق بشری می‏کند، واقعاً کار حقوق بشری انجام می‏دهد. یعنی آدمی است که دارد در ایران کار می‏کند. این کار برایش سود که نه، ضرر هم دارد و همانطور که می‏بینیم، به خاطر آن باید به زندان برود. با این حال کسی است که سعی می‏کند در همه زمینه‏ها به حقوق بشر بپردازد. یعنی از دید او، حقوق بشر فقط حقوق عده خاصی نیست.

کوهیار در هر زمینه‏ای، حتی اگر زمینه خطر بیشتری هم داشته باشد، کار می‏کند و این به نظر من، ویژگی‏ای است که هر فعال اجتماعی‌ای در ایران ندارد، ولی کوهیار آن را دارد.»

در جست‌وجوی آرامش

دوستی که نمی‌خواهد نامش منتشر شود، از آرزوهای کوهیار به زمانه می‌گوید. او قبل از زندان می‏خواسته به هاروارد برود و ادامه تحصیل بدهد، ولی بعد از بازگشت از زندان در دوره اول، تصمیم می‌گیرد به آرامش و تعادل در زندگی برسد. یک خانه ساده‏ در تهران داشته باشد، با یک درآمد متوسط و بیشتر بخواند و بیشتر بداند. آرمان و حسام نیز از وجوهی دیگر به شخصیت کوهیار می‌پردازند.

آرمان: کوهیار در سال‏های‏ آخر دبیرستان کتابی خریده بود که اگر اشتباه نکنم، سرگذشت یکی از سردبیران قبلی روزنامه لوموند را بازگو می‏کرد. یادم هست آن موقع‏ها خیلی دوست داشت که یک روز جای آن آدم باشد و سردبیر روزنامه لوموند بشود.

اما وقتی بزرگ‏تر شدیم، آرزویی که همه ما داشتیم، این بود که در ایرانی آزاد زندگی کنیم که به نظر من، کوهیار دارد جوانی‏اش را به پای آن می‏دهد.

حسام: من نمی‏خواهم بگویم که مثلاً کوهیار می‏خواست دنیا را عوض کند و کار خارق‏العاده‏ای انجام بدهد و آرمان‏ها و آرزوهایش این‏ها بودند. کوهیار هم جوان دانشجویی مانند خیلی دانشجوهای دیگر ایران است. کوهیار هم آدمی است مانند خیلی از آن‏ها که می‏خواست علاوه بر این‏که درس‏اش را می‏خواند، فعالیت اجتماعی هم داشته باشد.

آرمان میر‌هاشمی: کوهیار در سال‏های‏ آخر دبیرستان کتابی خریده بود که اگر اشتباه نکنم، سرگذشت یکی از سردبیران قبلی روزنامه لوموند را بازگو می‏کرد. یادم هست آن موقع‏ها خیلی دوست داشت که یک روز جای آن آدم باشد و سردبیر روزنامه لوموند بشود.

او می‏خواست برای جامعه‏اش مفید باشد. می‏خواست مشکلاتی را که در جامعه وجود دارند، از راه قانونی و با اطلاع‏رسانی از حقوق بشر، بهتر کند. او روزنامه‏نگاری است که دغدغه‏مند است، می‏خواهد صدای خود و صدای یک عده آدم را که صدای‏شان شنیده نمی‏شود، به گوش بقیه برساند، به گوش آدم‏هایی که شاید بتوانند کاری انجام بدهند.

آرمان: یادم می‌آید توی پارک نشسته بودیم. چندتا جوان هم‏سن و سال ما، چند جوان به قول خودمان، بی‏غم به آن‏جا آمده بودند و داشتند با ما در مورد روز زن صحبت می‏کردند. یادم نمی‏آید دقیقاً چی شد که ما چنین بحثی را با آن‏ها شروع کردیم، ولی هرچه بود بحث خیلی مسخره‏ای با آن‏ها داشتیم. بعد که آن‏ها رفتند، گفتم: ببین! برای این‏ها می‏روی زندان؟ البته آن موقع هنوز به زندان نرفته بود. او پاسخ داد: برای همه باید رفت زندان! 

این خاطره‏ای است که بعدها وقتی یاد آن می‏افتادیم، خیلی باهم می‏خندیدیم. چون بحثی را که با آن دو، سه‌نفر داشتیم، بسیار برای ما ناامیدکننده‏ بود.

لبخندی که دل برایش تنگ است

حسام میثاقی مدتی با کوهیار همکاری نزدیک داشته است و حال از احساس خود در نبود دوستش برای زمانه می‏گوید.

حسام: کوهیار استاد شکستن فضا بود. یعنی وقتی فضا سرد یا کمی غمناک و خشک می‏شد، خیلی راحت، فضا را می‏شکست و می‏توانست به همه انرژی بدهد. شاید وقتی نیست، این کمبود بیش از همه حس بشود.

چون فوق‏العاده آدم شادی است. آدمی است که لبخندش به همه انرژی می‏دهد. من دلم بیش از همه برای این تنگ شده است.

ترانه مورد علاقه کوهیار

در آخر، به سراغ ترانه‏ای می‏رویم که به گفته حسام، مورد علاقه کوهیار است: «یکی از کارهایی که دوست دارد، آهنگ “شاید من، شاید تو” از گروه اسکورپیونز (Scorpions) است. یادم هست بار اولی هم که بازداشت شد، وقتی این آهنگ را گوش می‏دادم، خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. یعنی واقعاً برایم ناراحت‌کننده بود.»