با ورود جنگجویان مخالف دولت لیبی به طرابلس، زنگ پایان حکومت چهلودو ساله سرهنگ قذافی که به گفتار و کردار متفرعنانه در دنیا شهره بود به صدا در آمده است. دوران معمر قذافی در حالی به پایان میرسد که روزگار هر روز بیش از پیش برای اغلب دیکتاتورهای منطقه سختتر و عرصه بر آنان تنگتر میشود. قذافی به تاریخ پیوست و در فهرست سیاه حکام مستبد دنیا جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داد.
قذافی که بود؟
معمر محمد القذافی، به سال ۱۹۴۲زاده شد و در میان اعراب بادیهنشین صحراهای نزدیک به شهر «سرت» کودکی و نوجوانی را گذراند. دهساله بود که جمال عبدالناصر و یارانش در مصر حکومت پادشاهی را برانداختند و برای نخستینبار زمزمههای پان عربیسم به دل آقای معمر و بسیاری از همسالانش نشست. به سال ۱۹۵۶بحران کانال سوئز میان مصر و اسراییل پیش آمد و قذافی جوان در تظاهرات ضد اسراییلی لیبیاییها شرکت جست. وی در نوزده سالگی وارد مدرسه نظامی بنغازی و در سال ۱۹۶۶از آنجا فارغ التحصیل شد. مغلوب شدن اعراب در جنگ ششروزه با اسراییل و نارضایتی تودههای عرب از شکست سنگین در این جنگ بر سرنوشت بسیاری از حکومتهای عرب چون مصر و سوریه تأثیر گذاشت. در لیبی نیز محرکی شد تا قذافی و یارانش به صرافت سرنگونی پادشاه لیبی بیفتند و این فکر را عملی کنند. در یکم سپتامبر ۱۹۶۹گروهی از افسران جوان به رهبری قذافی کودتایی علیه شاه ادریس ترتیب دادند و با موفقیت و بدون خونریزی وی را که در ترکیه تحت درمان بود از سلطنت خلع کردند. از آن زمان قذافی حاکمیت لیبی را در دست گرفت و به مدت چهل و دو سال حاکم بلامنازعه این کشور بود.
قذافی و لیبی
قذافی پس از روی کار آمدن و اعلام جمهوری، با دنبالهروی از سیاستهای جمال عبدالناصر به جمعآوری پایگاههای نظامی غربی و اخراج خارجیهای غیر عرب از لیبی پرداخت و از کمپانیهای نفتی طرف قرارداد با دولت لیبی سهم بیشتری خواست. در آن دوران، با توجه به تقاضای بازار نفت، کمپانیها به این امر تن دادند و سهم لیبی را قریب به سی درصد افزایش دادند.
قدرت روزافزون قذافی و نزدیکی وی به مصر، افسران بلندپایه لیبیایی را به واکنش واداشت، اما طرح آنها برای کودتای ضد قذافی توسط جاسوسان مصری برملا شد و در پی ناکامی کودتای مزبور، قذافی تنها منسوبان و افراد مورد اعتماد خود را در پستهای کلیدی گذاشت. هر چه قدرت و سرمایه حاصل از فروش نفت زیادتر میشد، رفتارهای قذافی نیز رنگ متفاوتتری به خود میگرفت. وی تقویم میلادی را منسوخ کرد و تاریخ هجری را برگزید و برای ماههای سال، اسامی جدید انتخاب کرد؛ ازجمله ماه جولای را به افتخار رئیسجمهور وقت مصر، «ناصر» و ماه اوت را به یاد شخصیت تاریخی پیش از میلاد، «هانیبال» نامید.
قذافی خود را تئوریسین سومین ایدئولوژی جهانی، غیر از کاپیتالیسم و مارکسیسم میدانست و عقاید خود را در کتابی معروف به کتاب سبز منتشر کرد. این کتاب با وجود تناقضهای بسیار و ادعاهای واهی، برای سالها در مدارس لیبی تدریس میشد و رسانههای دولتی آن را از کتابهای ارزشمند و چه بسا مقدس میشمردند. عقاید التقاطی قذافی که در این کتاب نیز به چشم میخورد، از لیبی جامعهای ساخت که اکثریت مردم آن با مشکلات بسیار اقتصادی و تحت ستم سیاسی، به سختی زندگی میکردند؛ مردمی که پس از سالها تحمل استبداد، این روزها میروند تا رهایی خود را از چنگ دیکتاتور متلون المزاج جشن بگیرند.
قذافی و جامعه بینالملل
شاید برای مردم لیبی که زیر سرنیزه دیکتاتوری قذافی قرار داشتند، ابراز عقیده و مخالفت با حکومت آسان نبود، اما رفتار قذافی در صحنه بینالمللی واکنشهای بسیاری را به همراه داشت. غیر از پادشاه سابق ایران که به گواهی خاطرات اسدالله علم، قذافی را «سرهنگ دیوانه» میخواند تا پرزیدنت ریگان که وی را آشکارا «سگ هار خاورمیانه» نامید، بسیاری از دولتمردان و سیاستمداران دنیا وی را به واسطه حمایت مستقیم از تروریسم و دامن زدن به نا امنی در دنیا نکوهیدهاند.
ترور شهروندان مخالف حکومت لیبی در کشورهای دیگر، قتل چند سرباز آمریکایی در آلمان در حملهای تروریستی، بمبگذاری در هواپیمای پان امریکن و انفجار آن بر فراز آسمان اسکاتلند (بمبگذاری لاکربی)، دخالتهای نظامی و سیاسی در کشورهای مختلف ازجمله جنگ با چاد و فرستادن نیرو برای حمایت از ایدی امین (دیکتاتور معروف و خونریز اوگاندا) در برابر تانزانیا و حمایت مالی از حکومت نظامی «منجیستو هایله مریام» در اتیوپی که عامل یکی از بزرگترین قتل عامهای تاریخ شد، از نقاط تیره سیاست خارجی قذافی به شمار میروند.
قذافی دوسال پیش با حضور در مجمع عمومی سازمان ملل، با توهین به منشور این سازمان و پرت کردن آن به سمت هیئت رئیسه، خطاب به اوباما (در حالی که با تمسخر وی را «پسرم» خطاب میکرد) گفت: «من چهل سال بدون مشکل در لیبی حکومت کردم و به رهبر مادامالعمر کشورم تبدیل شدم. تو هم که منتقد اصلی حکومت من هستید، اگر توانستید رئیسجمهور مادامالعمر بشوید!»
رابطه با ایران
روابط نظام پادشاهی ایران با قذافی همواره تیره بود. قذافی به عنوان دنبالهرو عبدالناصر در سیاست پانعربیسم، حملات لفظی شدیدی علیه ایران به کار میبرد و از مخالفان رژیم پهلوی حمایت میکرد. پس از مرگ ناصر و روی کار آمدن انور سادات در مصر، روابط مصر و ایران بهبود یافت و به جای آن، لیبی پرچمدار خصومت اعراب با ایران شد.
پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ نیز روابط رژیم انقلابی ایران با لیبی زیر سایه سنگین ماجرای ناپدید شدن امام موسی صدر قرار گرفت و با وجود تلاش افرادی چون محمد منتظری (فرزند آیتالله منتظری که در بمبگذاری حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر ۱۳۶۰کشته شد)، مهدی هاشمی و دیگران هرگز چندان گرم نشد. با این وجود حمایت نسبی لیبی از ایران طی جنگ هشت ساله با عراق و فروش موشک زمین به زمین و مینهای دریایی به ایران روابط دو کشور را کمی بهبود بخشید.
در روزهای اخیر نیز دستگاه سیاست خارجی ایران نسبت به تحولات لیبی بسیار محتاطانه عمل کرده است. ایران در واکنشی دیرهنگام، روز ۲۳اوت بیانیهای در حمایت از جنبش مردم لیبی صادر کرد و در آن به صورت غیر مستقیم نسبت به دخالت باقی کشورها در تحولات لیبی هشدار داده است.
پس از قذافی
باید دید شورای انتقالی قدرت که فعلاً تنها مدعی رهبری نیروهای مخالف قذافی است، چگونه میخواهد کشوری را که در این چندماه، دچار آشوب و جنگ داخلی شده است اداره کند. هرچه باشد، عزم ملی و حمایت بینالمللی میتواند روزهای بهتری را برای لیبی به ارمغان بیاورد. لیبی از یوغ سرهنگ قذافی آزاد شد و با چهل سال خودکامگی وی وداع کرد. حال باید منتظر ماند و دید که جنبش فراگیر ضد استبداد مردم کشورهای مختلف، اینبار کدامین دیکتاتور را هدف قرار میدهد. به راستی پس از قذافی نوبت کیست؟
قطعا دیکتاتور بعدی بشار اسد است که با قتل عام مردم کشورش پایان خودش را سیاهتر کرده
بعد از او هم……………………………………..
انشااله نوبت آخوندها است
منتظر / 24 August 2011
حکومت قذافی پس از ویران شدن شهرها و زیربناهای اقتصادی لیبی و کشته شدن هزاران لیبیایی به سرنوشت محتوم همه دیکتاتورها گرفتار شد . سران اعضاء اصلی ناتو ، یعنی همانهایی که تا یکسال قبل با وسواس فراوان و با روشهایی که خوشایند دیکتاتور لیبی بود در پایتختها و شهرهای خود از او پذیرایی های بسیار رسمی بعمل می آوردند ، سقوط ترابلس را جشن گرفته اند و سر خوش از آنند که با پولهای بجا مانده از قذافی و منابع نفتی لیبی گوشه ای از اقتصاد های همیشه بدهکار خود را ساماندهی می کنند .
از مردم لیبی هم آنان که در مقابل حکومت قذافی بپا خواستند و غربیان آنانرا درگیر جنگ داخلی نمودند سرمست از سقوط قذافی به جشن و پایکوبی مشغول شده اند و غافل از آنند که اعضاء ناتو چه برای آنان به ارمغان خواهند آورد . حتما خود می دانند که چنانچه پشتیبانیهای ناتو نبود هرگز نمیتوانستند از راه جنگ بر قذافی پیروز شوند و حال باید ببینند در ازای این کمکها چه بهایی را باید بپردازند ، چند نفر دیگر از سرانشان باید مانند جنرال یونس تصفیه شوند تا در نهایت افراد دلخواه در مصدر امور قرار گیرند !
مردم دنیا هم با بی تفاوتی و شاید بی چاره گی نظاره گر این اوضاع اسفبار جهانی هستند و شاید اصلا متوجه نیستند که چگونه شطرنج بازان جهانی مهره های خود را به بازی می گیرند تا عده ای معدود در ناز و نعمت زندگی کنند و اکثریتی از مردم دنیا در آتش دسیسه های بازیگران و نادانیهای خود بسوزند .
آنچه این وقایع را در صحنه جهانی ممکن می سازد نوعی از سیاست حاکم بر جهان است که گاهی خود سیاستمدارانش آنرا سیاست کثیف می نامند . برابر این نوع سیاست ، در یک طرف سیاستمداران اکثرا غربی قرار دارند که با حرفهای آراسته و تلطیف شده و با پشتیبانی نیروهای تا بدندان مسلح مجرب و مجهز، همراه با شبکه های وسیع تبلیغاتی جهانی و از همه مهمتر سیستم جاسوسی بسیار پیچیده و استفاده از افراد نفوذ داده شده در داخل حکومتهای دیکتاتور برنامه های خود را اجرا می کنند . و در طرف دیگر سران دیکتاتور نادان کشورهای عقب مانده قرار دارند که اغلب خود را بهترین می پندارند و با حرفهای آتشین و عوام فریب خود در پناه نیروهای نظامی و انتظامی خود که با داشتن فرماندهانی سرسپرده و کم سواد که در روز حساب شبحی بیش نخواهند بود ، با زور بر مردم خود حکومت می کنند و بهانه های لازم را برای هر گونه اقدام تجاوزگرانه از طرف جهانخواران فراهم می کنند . آنچه در سالهای اخیر در کشورهایی همانند عراق و افغانستان و لیبی گذشته است و برنامه هایی که در پیش روی کشورهای دیگری مانند سوریه و ایران و سایرین است نمونه هایی از این نوعند . آنچه در کشورهایی مانند تونس و مصر و بحرین و یمن هم می گذرد قسمتی از همین نوع سیاست است که بنا بر موقعیت خاص آنان قوانین بازی در آنها کمی متفاوت است .
در این میان فقط مردمانی که بتوانند خود را بگونه ای از این بازی ها رها کنند و با ذکاوت و هوشیاری اجازه ندهند مورد سوء استفاده دیگران قرار گیرند قادر خواهند بود با کسب مقبولیت و مشروعیت در مقابل افکار عمومی جهانی به زندگی خالی از اینگونه مسائل ادامه دهند . و این ممکن نخواهد شد جز با روی کار آمدن دولتی عاقل ، متکی بر آراء آزاد مردم که با نظارت شفاف عمومی و در سایه قوانین مترقی و سیستم دادگستری مستقل و آزاد زمینه بروز خلاقیت مردم در اداره هرچه بهتر کشور فراهم شود .
مردم ایران هم باید بدانند که درست در داخل این بازی جهانی قرار دارند . در طول بیش از یک قرن اخیر بارها سعی کردند که خود را از این بازی رها کنند ولی هر بار بر اثر هوشیاری دشمن و بی تجربگی و اشتباهات ناشی از ساده اندیشی ها و عدم تحمل همدیگر آنچه را از در بیرون کرده بودند از پنجره برگرداندند . و حال باید بدانند که راهی جز کسب آزادی خود فقط با اراده خود و تحمل هرگونه نظر مخالف در اجتماع ندارند تا با استفاده از نظرات همدیگر از ارتکاب اشتباهات گذشته جلوگیری شود .
آیا چنین اراده ای در مردم و اندیشمندان ایران وجود دارد ؟ و یا در انتظار دیدن صحنه هایی مانند عراق و لیبی در کشور خود می نشینند ؟!
کاربر مهمان / 26 August 2011
یک پسر خاله داریم که در زمان انقلاب طرفدار شاه بود.
از سر کار که میرسید چند تا آبجو می خورد بعد شامش را میخورد بعد دهانش را می شست
بعد نمازش را که تلگرافی بود ،میخواند و قبل از خواب می رفت زیر پتو و شعار مرگ بر شاه می
داد، با همه عالم کنار می آمد و این باعث می شد که با همه رفیق و دوست باشد.
در جلسات که گروهای مختلف حضور داشتند وقتی اختلاف در نظر بود سکوت میکرد و وقتی
تنها با کسی بود با طرف مقابل هم نظر می شد .
در حال حاضر هم دقیقأ مثل قبل از انقلاب فقط با این تفاوت که طرفدار ج.ا.ایران است و در
ضمن در خلوت از جنبش سبز ، سلطنت خواهان و سایر گروهای مخالف و اصلاح طلب به
یک نحوی کنار می آید.
آه یادت رفت در روزهائي که تظاهرات سبزها است جوراب سبز به پاش می کند و یک آرم
ج.ا ایران به سینش می زند و یک پوستر توی جیبش می گذارد که مربوط به سالهای اول
انقلاب است که همه آقایان که الان جلوی هم خنجر می کشند در این عکس دارنند در یک
جو دوستانه چای میخورنند.
چند در صد ایرانیها مثل پسر خاله من می باشند؟
قبل از اینکه یادم بره با کمال احترام میخواستم بپرسم : بعد ار قذافی ،مبارک ، بن علی ,بشار
اسد و آخوندها چه خواهد شد ؟ أیا سرنوشت یک کشور با عوض کردن چند مهره عوض میشود
و یا ماها بایستی عوض بشویم ؟
کاربر مهمان / 26 August 2011