ایرج ادیبزاده – دنیای هنر نقاشی ایران و جهان، یکی از چهرههای درخشان و بهیاد ماندنیاش را از دست داد. ناصر عصار که شناخته شدهترین نقاش ایرانی در فرانسه و پاریس بود، سالها در این شهر که مرکز هنری جهان بهشمار میآید و بهشت نقاشان جهان است، زندگی کرد و آثار هنریاش را بهوجود آورد. تابلوهای او در بیشتر موزههای بزرگ فرانسه دیده میشوند.
ناصر عصار در چهارم مهرماه سال ۱۳۰۷ خورشیدی در تهران در خانوادهای بافرهنگ و دوستدار شعر و فلسفه زاده شد. پدرش استاد و مسئول کرسی فلسفهی شرق در دانشگاه تهران بود. به همین جهت ناصر نیز با ویژگیهای شعر و فلسفه رشد کرد و بعدها همین ویژگیها و نیز علاقه و وفاداریاش به فلسفهی شرق و فلسفهی سهروردی و روزبهان در کارهای او جلوههای فراوان داشت.
ناصر عصار در سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳ در دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران به کار آموزش هنر و نقاشی مشغول شد. اما پیش از پایان دورهی تحصیلی ابتدا به هامبورگ رفت و بعد پاریس را برای زندگی همیشگی برگزید.
ناصر عصار، بهجز دو سفر کوتاه به ایران و مدتی اقامت در لندن، برای همیشه در پاریس، این شهر هنری و جایگاه نقاشان بزرگ جهانی ماندنی شد و در همینجا با زنی فرانسوی از خانوادهای سرشناس، ایزابل دوگاستن آشنا شد و ازدواج کرد.
ناصر عصار نخستین نمایشگاه نقاشیاش را در ماه نوامیر ۱۹۵۵ در پاریس برپا کرد و پس از آن نمایشگاههایی در لندن، بروکسل و دیگر پایتختهای اروپایی برگزار کرد. نمایشگاه گروهی او در موزهی «گالریا» در پاریس برگزار شد. این نمایشگاه نظر منتقدان فرانسوی به کارهای او را جلب کرد و تاکنون نوشتههای بسیاری دربارهی آثار او نوشته و منتشر کردهاند.
قاسم حاجیزاده، دیگر نقاش نامدار ایرانی ساکن پاریس و از دوستان نزدیک ناصر عصار، او را یک نقاش جهانی توصیف میکند:
قاسم حاجیزاده – یکی از بزرگان نقاشیهای ایران از بین رفت. یکی از بزرگان! شاید یکی از بزرگترینها. واقعاً یکی از بزرگان از بین رفت. خیلی مهم است. ایشان در هنر نقاشی بسیار پیشرو بود. اما در عین حال آدم خیلی ساکتی بود و اهل سر و صدا نبود. مطلبی را توضیح بدهم: خانم لیلا دیبا که در سال ۲۰۱۳ نمایشگاهی در نیویورک برگزار خواهد کرد، از من خواست فردی را در پاریس معرفی کنم که به او کمک کند. این خانم نامهای به موزههای پاریس نوشت که ببیند کدامیک از آنها تابلوهای نقاشان ایرانی را دارند که به او قرض بدهند، بیشتر موزهها فقط کارهای عصار را داشتند. یکی دو تا آثار زندهرودی را داشتند، اما بیشتر از همه کارهای عصار بود. یعنی ایشان به یک معنا سفیر نقاشی ایران بود در دنیا. دیگر هیچ شکی در آن نیست. ایشان در فرانسه زندگی میکرد، اما در دنیا، آنهایی که نقاشی ایرانی را میشناسند، ایشان را میشناسند دیگر. اصلاً کارش جهانی است.
عبدالحمید اشراق، پژوهشگر فرهنگی و هنری و معمار در پاریس که دوستی نزدیکی با ناصر اعصار داشت، میگوید از شنیدن خاموشی نقاش دچار شگفتی و ناراحتی شده است:
عبدالحمید اشراق – ۱۰ روز پیشتر از شنیدن این خبر، در انجمنی که داشتیم، اعلام کردیم که میخواهیم بزرگداشتی برای این شخصیت نامدار نقاش برگزار کنیم. من یک هفته قبل از اینکه در اینجا اعلام کنیم، به ناصر زنگ زدم و از او پرسیدم که آیا برای این کار آماده است یا خیر. او که همیشه تابستانها به سفر میرود، گفت که دو ماه به سفر میرود و بعد از بازگشت با کمال میل آمادهی شرکت در این مراسم است. عین این جمله را من در جلسهای که حدود ۴۰ نفر از شخصیتهای بینالمللی در آن شرکت داشتند، تکرار کردم. اما هفتهی بعدش خبر درگذشت او به من رسید. به این شکل که شخصی در پاریس به من زنگ زد و چون میدانست که من با ناصر خیلی نزدیک هستم، از من در اینباره جویا شد و خبر خاموشی او را به من داد که من گفتم، اصلاً اطلاعی ندارم و نمیتوانم باور کنم. البته ناصر عصار سه – چهار سال قبل چند جراحی پشت سر هم داشت و بعد از این جراحیها از نظر جسمانی بهکلی دگرگون شد، به این معنا که گاهی اصلاً نمیتوانست یک لیوان آب دستش بگیرد. یک مثال بزنم؛ ناصر عاشق شطرنج بود و با اینکه به شدت بیمار بود، به حدی که نمیتوانست راه برود، از ناحیهی ۱۶ تاکسی میگرفت و به ناحیهی ۱۵ میآمد، مینشست و دو ساعت شطرنج بازی میکرد. موقعی که میخواست مهرهها را جا بهجا کند، نمیتوانست مهرهها را در خانهی مربوطه بگذارد. مهره کمی آنورتر و روی خط میماند. شطرنجباز فرانسوی مقابلش با ناراحتی مهره را برمیداشت و آن را محکم میزد توی خانهی مربوطه که مهره باید اینجا باشد. یعنی ایشان با این شدت؛ ناراحتی جسمانی پیدا کرده بود، ولی عشقش به نقاشی را تا پایان زندگانی رها نکرد.
شیوهی کار ناصر عصار گرایش به طبیعت بود. با علاقهای که به فلسفهی شرق و بهویژه چین داشت، تابلوهایش رنگ و بوی ویژهای داشت. بعدها به طبیعت بیجان روی آورد. سبکی که درختها، تپهها و سنگریزهها و افق در آنها نقش برجستهای داشت. قاسم حاجیزاده دربارهی این ویژگی کار او میگوید:
قاسم حاجیزاده – عصار سبک و روش کاری خاصی داشت. اوایل در سبک کالیوگرافی و با خط کار میکرد، بعد زد به منظره و خیلی استیل نقاشیهای ژاپنی را تمرین کرد و در کارهایش حس میشد و این اواخر که فقط دیگر رنگ بود و اصلاً هیچ چیزی آدم نمیدید، یعنی فقط رنگ بود. رنگ خاص خودش. او تکنیک خودش را داشت و وقتی نگاه میکردی، بهنظر ساده میآمد. اما من خودم دو تا تابلو از او دارم و وقتی برایم توضیح داد که چگونه آنها را درست میکند، دیدم بهنظر ساده میآید، ولی اصلاً ساده نیست. رنگ و سبکی که داشت، خاص عصار است دیگر. دورههای مختلف زندگی و کاریش مشخص است.
حاجی زاده در ادامه دربارهی جایگاه ناصر عصار در نقاشی ایران میگوید:
قاسم حاجیزاده – من فکر میکنم که بزرگترین آقای نقاشی ایران، آقای کمالالملک بود و بعد از او به نظر من، یکتایی است که خدا نگهدارش باد، هنوز زنده است، بعد از آن اعصار است. این دید من است و روی آن هم تأکید میکنم.
عبدالحمید اشراق دربارهی جایگاه ناصر عصار، دورههای مختلف آفرینش هنری او در نقاشی میگوید:
عبدالحمید اشراق– جایگاه عصار بعد از مرگش بیشتر تعیین خواهد شد. ناصر تقریباً مانند کوربوزیه بود. او مکتب نقاشی دانشگاهی را تمام نکرد. حدود ۲۱-۲۲ سالاش بود که به دانشکدهی هنرهای زیبای تهران رفت. اما محیط و شاید هم نحوهی تدریس باب طبعش نبود. با وجود آنکه در آن زمان حسین فروغی رییس دانشکدهی معماری بود و از استادان، آقای حیدری، آقای جوادیپور و دیگران هم بودند. البته آنها به روش خوبی درس میدادند. ناصر مدتی هم به آلمان، به فرانکفورت رفت. مدتی در آنجا ماند و در ارتباط با مدارس تحقیق کرد، اما بازهم به دلش ننشست. به فرانسه آمد و در همین جا ماندگار شد. او اولین نمایشگاه آثارش را، زمانی که حدود ۲۷ سالش بود، در پاریس برگزار کرد. این نمایشگاه گرفت و چند نفر فرانسوی طرفدار کارهایش شدند. این دورهی اول کارش در فرانسه بود که تا ۱۹۶۶ تقریباً به همین روش ادامه پیدا کرد. در تابلوهایاش که معمولاً بزرگ بودند، آسمان، زمین، درخت و… را میشد دید. البته نوع دیگری در نحوهی ترسیم آنها. حدود سالهای ۱۹۶۷ یک دگرگونی و چرخشی در حرکتش ایجاد شد و رفت روی طبیعت. خیلیها روی طبیعت کار میکنند و استادان بزرگی در این سبک نقاشی میکنند. از جمله استاد ابوالقاسم سعیدی در پاریس، آقای حسین محجوبی در تهران و دیگران. آنها موقعی که طبیعت را میکشند، همه چیز را در آن تابلو میتوان دید. کاری که عصار در این بخش کرد اما قدرت و تواناییاش را به شکل دیگری نشان داد، به نظری که دیگران نسبت به آثار او داشتند به یک معنا تلنگر زد.
در پردههایی از طبیعت که از او به یادگار مانده، شما میبینید درخت است و درخت نیست. شاخهی درخت است، اما شاخهی درخت را نمیبینید. مجموعهی درختی را با لکههای رنگ (در اصطلاح نقاشی به آن گواش و لاوی میگویند) نشان میداد. اخیراً نمایشگاهی برگزار کرد، به نام «درختان ناصر عصار» که حدود ۳۰-۴۰ تا از کارهایش را به نمایش گذاشته بود. در نقاشی طبیعت بیجان هم در یک تابلو، یک سیب با دو تا انار یا دو تا انار با یک سیب را کشیده است. شما این دو تا انار با سیب را میبینید، تکیهگاه سیبها و انارها روی کاغذ ترسیمیاش بود. روی هیچی نبود! یعنی نه روی کاسهای بود، نه روی میزی بود. اینها تکیه کرده بودند روی کاغذ. در ارتباط با کروکیهایش خود او با من صحبت کرد که من میروم از طبیعت کروکی میکشم، بعد به منزل میآیم و آن را میکشم. در کاری که کرده بود، به هیچ عنوان شاخهی درخت را نمیشد دید. جنگل را کشیده، گوشهای از جنگل را کشیده، اما هیچ تنهی درختی دیده نمیشود. بلکه با رنگها و لاویها کار کرده و مجموع اینها یک جنگل است. در واقع سبک قدیمیاش را بهکلی عوض کرد و سبک جدیدی شروع کرد. سعی کرد تا جایی که امکان دارد، ارتباطش با اجتماع را کم کند و بیشتر با فرانسویها در تماس بود. کمتر با ایرانیها مصاحبه کرد. از این نظر، شاید در ایران کسی به آن معنا که باید او را نشناسد. در سال ۲۰۰۱ بود که مجلهای به نام «nue» (به معنای لخت) در نیس، مصاحبهی کاملی با ایشان انجام داد و چند تن از بزرگان نقاشی آثار او را از نظر علمی تحلیل کردند.
عبدالحمید اشراق در ادامه به سویههای شاعرانه در نقاشی عصار اشاره میکند و میگوید:
عبدالحمید اشراق – واقعاً باید گفت که آثار عصار چیز دیگری است. او دنیای دیگری وارد نقاشی کرده است. من به آن گفتهام: شیوهای شاعرانه در نقاشی! لطافتی در تابلوهای او هست که واژهها از تشریح آن عاجز است.
یکی از رویدادهای مهم زندگی هنری ناصر عصار آشنایی و دوستی او با پرفسور هانری کوربن، ایرانشناس مشهور فرانسوی بود که تأثیر فراوانی بر زندگی و آثار هنری او گذاشت. روابط صمیمانهای که تا پایان عمر هانری کوربن، یعنی تا سال ۱۹۷۹ ادامه داشت.
نوشتههای منتقدان و نویسندگان فرانسوی دربارهی ناصر عصار بسیار پرشمارند که باید در سایت ویکیپدیا دید.
در سال ۲۰۰۴، مجلهی معروف «nue» (لخت) یک شمارهی ویژهی خود را به آثار و زندگی هنری نقاش درخشان ایرانی، ناصر عصار اختصاص داد. در تیتر اصلی این شمارهی مجلهی «nue» آمده بود: «هنرمندی که به طبیعت بیجان، جان بخشیده است».
در همین زمینه:
با همه تمجيدها واظهار نظرهاي خوذپسندانه، هيچکدام از اين منتقدان و گزارشگران ودوستان نزديک ناصرعصار، دوسال پيش که نمايشگاهي از کارهاي قديمي وتازه او در پاريس برگزار شد هيچ حرفي نزدند وهيج گزارشي ندادند.
کاربر مهمان / 16 August 2011