نیروهای ارتش سوریه برای سرکوب مردم معترض به شهرهای تفتناز، سرمین و بنش در نزدیکی ترکیه حمله کردهاند و تا به امروز عده زیادی از افراد غیر نظامی در این شهرها کشته شدهاند.
پیش از این عملیات نظامی ارتش سوریه در شهر حما نیز منجر به کشته شدن دهها نفر شده بود. با افزایش سرکوب مردم معترض، فشارهای بینالمللی بر سوریه نیز شدت گرفته است: روز چهارشنبه 15 اوت، رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه، روز چهارشنبه از سوریه خواست تا برخورد خشونتآمیز با تظاهراتکنندگان را متوقف کند. به عقیده او «سوریه تفنگهایش را به سوی مردم خودش نشانه گرفته است». در همین روز، وزیر خارجه ترکیه، احمد داووداغلو، نیز با رئیس جمهوری سوریه، بشار اسد با هدف برخی اصلاحات در کشور سوریه در دمشق دیدار کرد.
وزیر خارجه مصر، محمد عمرو، نیز خواهان پایان بخشیدن به برخوردهای خشونتآمیز دولت سوریه با غیرنظامیها شده است. پیش از این، عربستان سعودی، کویت و بحرین نیز سفرای خود را از سوریه فراخواندند و سازمان ملل با انتشار بیانیهای، سرکوب مردم معترض توسط دولت سوریه را محکوم کرد. با این حال، حتی در پی افزایش فشارهای بینالمللی بر دولت سوریه، ارتش این کشور همچنان به سرکوب بیتوقف مردم غیر نظامی ادامه میدهد.
به این بهانه گفتوگویی با علیرضا نوریزاده، نویسنده و کارشناس مسائل سیاسی ایران و خاورمیانه انجام دادهایم.
سیر تحولات در سوریه وارد مراحل جدیدی شده است. از یکسو، سرکوب خونین در شهرهای مختلف همچنان ادامه دارد و از سوی دیگر عربستان سعودی و سایر کشورهای عربی سفرای خود را از سوریه فراخواندهاند. تحلیل و ارزیابی شما از آخرین تحولات در سوریه چیست؟
علیرضا نوریزاده: برخلاف لیبی که اتحادیه عرب خیلی سریع تصمیم گرفت و حتی عملیات ناتو و حمله به لیبی را به نوعی تشویق کرد، در مورد سوریه وضع بسیار پیچیدهتر بود.
اولاً سوریه جایگاه خاصی در جهان عرب دارد. به قول خودشان «قلب تپنده عربیت» است و در پناه شعارها و بازیهای سیاسی رژیم سوریه طی ۴۰ سال گذشته یا بیشتر، دمشق به عنوان پایتخت رادیکالهای عرب و «جبهه ممانعت»، جبههای که نمیخواست با اسراییل، با شرایط اسراییل صلح کند، خود را حداقل به افکار عمومی عرب و به نیروهایی که ادعای مترقی بودن و چپ بودن داشتند، قبولانده بود. بنابراین تصمیمگیری راجع به سوریه کار مشکلی بود.
از سوی دیگر، عوامل و وابستگان سوریه همهجا بودند و نوعی روابط شخصی بین خانواده حاکم در سوریه و بعضی از خانوادههای حاکم در دیگر کشورهای عربی وجود داشت. برای نمونه ملک عبدالله، پادشاه سعودی، هم مادرش سوری است و هم همسر نخستاش که فرزند بزرگاش «امیر متعب» از اوست. همچنین خواهر همسر رفعت اسد، برادر حافظ اسد بود.
بنابراین به نوعی این ارتباطات فامیلی و ارتباطات عمیق تاریخی باعث میشد که مثلاً دولتی مانند عربستان سعودی، همیشه به یاری سوریه برود. منتها وقتی سوریها رفیق حریری را کشتند (یعنی به احتمال قوی سوریها پشت قضیه بودهاند)، روابط یخزده شد و چندسالی عربستان اعتنایی به سوریه نمیکرد تا بعد از اینکه در لبنان انتخابات شد و گروه «چهارده مارس» برنده شدند و دولت سوریه عملاً تشکیل کابینه را از طریق عواملاش مانند حزبالله، ژنرال اون و گروههای کوچک دیگر، معطل کرده بود.
در نتیجه ملک عبدالله سوریه را بخشید و به دمشق رفت و همراه بشار اسد به لبنان رفتند و کابینه تشکیل شد. منتها بعد سعودیها دیدند که سوریه عملاً باز از طریق عواملاش کابینه را فلج کرده است و سرانجام هم کابینه را ساقط کرد. اینجا بود که روابط دوباره به حالت برودت برگشت.
با این همه، سعودیها با نگرانی اوضاع سوریه را دنبال میکردند و فقط وسایل ارتباطیشان مانند کانال مهم «العربیه» که وابسته به سعودی است و همینطور کانال «الجزیره» وابسته به قطر در دوحه بودند که جانب مردم را گرفته بودند و بیشترین و شاملترین و کاملترین پوشش را از رویدادهای سوریه ارائه میدادند.
بعد از کشتار حما و بعد از اینکه سعودیها به عنوان خادم حرمین شریفین و قطب جهان اسلام زیر فشار افکار عمومی قرار گرفتند و دیدند که جهان هم دارد موضع خود را نسبت به سوریه عوض میکند، آنها موضع جدیدی اتخاذ کردند. با این همه، اگر به پیام ملکعبدالله توجه کنید، میبینید سرشار از نصیحت است و هنوز نقطه پایان بر کارنامه یا زندگی دولت سوریه نگذاشته است.
در همین مسیر، شاهد موضعگیری ترکیه نیز هستیم. موضعگیری ترکیه، همسایه سوریه را چگونه ارزیابی میکنید؟
ترکیه وضع دیگری دارد. ترکیه در طول پنج، شش سال اخیر، آنقدر به سوریه نزدیک شد که دوباره گفته میشد، سوریه به نوعی برگشته به دوران تحتالحمایگی عثمانی. ترکها در همه جا حضور داشتند و روابط پر از تنش 30، 40 ساله این دو کشور که با گرفتن استان اسکندرون توسط ترکها و حمایت سوریه از اوجلان همهگاه تیره بود، به سرعت شفاف شد.
در این سالها، ترکها در ابعاد گسترده وارد سرمایهگذاری در سوریه شدند، روابط استراتژیک برقرار کردند، بین سوریه و اسراییل پادرمیانی کردند و حتی مذاکرات غیرمستقیمشان را سرپرستی کردند.
به همین دلیل برای ترکها خیلی سخت بود؛ از یک طرف تعهدات بینالمللیشان، تعهدات در برابر اتحادیه اروپا، عضویتشان در ناتو و اینکه علاقهمند هستند که به اتحادیه اروپا بپیوندند، الزاماتی را برایشان ایجاد کرده بود که با حمایت از رژیم سرکوبگر سوریه همخوانی نداشت. از طرف دیگر هم فشارهای تهران بود و تهدیدهای جمهوری اسلامی که یکسره دست در دست رژیم سوریه گذاشته است.
این است که ترکها تا بهحال کجدار و مریز رفتار کردهاند. از یک سو برای پناهندگان سوریه اردوگاه درست کردهاند، ولی با اینهمه سعی میکردند به قول عربها، مانند معاویه که معروف به این امر است، رشتههایی که هنوز ارتباط را نگاه میدارد، از دست ندهند.
ولی آنچه نخستوزیر ترکیه چند روز پیش در یک جلسه افطار و تحت این ضربالمثل عربی اعلام و نقل کرد که «آنکه ضربهای میزند، ضربهای نوشجان خواهد کرد»، اخطاری بود به دمشق و امروز داوود اوغلو، وزیر خارجه یا به قول خود ترکها «کیسینجر ترکیه» حامل پیام خیلی جدیای برای بشار اسد است.
من فکر میکنم این آخرین پیام از جانب ترکها به رژیم سوریه است و ترکها در پرتو پاسخی که خواهند گرفت (که به نظر من پاسخی مایوسکننده برای آنکارا خواهد بود)، به کشورهای عربی و کشورهای غربی در برقرار کردن عزلت کامل علیه رژیم بشار اسد میپیوندند.
نوریزاده: الان ابعاد کشتار به گونهای بالا رفته و فریاد مردم سوریه به گونهای بلند شده که دیگر آقای اوباما یا رهبران اروپایی نمیتوانند آن را بدینگونه توجیه کنند که: ما مجبوریم با گرگی که میشناسیم سر کنیم و تلاش کنیم که داندانها و پنجههایاش را بکشیم، ولی میدان را به دست گرگهای ناشناخته ندهیم.
از موضعگیری کشورهای عربی و ترکیه که بگذریم، موضعگیری اروپا و امریکا به اندازه این کشورها، در برابر سوریه شفاف و صریح نیست. چرا اروپا و امریکا همچنان با محافظهکاری با سرکوب خونین مردم در سوریه برخورد میکنند؟
رژیمهای عرب در طول ۳۰ سال اخیر این فرضیه را به نوعی به غربیها قبولانده بودند که اگر ما برویم، اسلامیها جای ما را میگیرند. البته بطلان این فرضیه در تونس و مصر ثابت شد و درست است که الان میبینیم اسلامیها در مصر به میدان آمدهاند، اما هنوز نمیتوانیم بگوییم که تغییر حسنی مبارک، منجر به روی کار آمدن نظامی شبیه جمهوری اسلامی یا نظام طالبانی خواهد شد.
سوریها و یا حتی رژیم لیبی روی این مسئله سرمایهگذاری کرده بودند. سوریها با هوشمندی بیشتری از این ماجرا استفاده کردند. تجربه حما در سال ۱۳۸۲ برابر چشم همه بود. ۲۰هزار کشته در حما نشانه قدرت اسلامیها بود. آنها آنقدر قوی بودند که ۲۰هزارتای آنها کشته شدند. این است که تصور اینکه دوباره سوریه از این ثبات به ضرب سرنیزه بیرون بیاید، به دوران هرج و مرج برسد و اسلامیها روی کار بیایند، اسباب نگرانی بود.
ضمن اینکه عامل اسراییل را فراموش نکنید. اسراییل حداقل تا یک ماه پیش، به شدت مخالف هرگونه کمک به تزلزل رژیم سوریه بود. اسراییلیها بر این باور بودند که رژیم بشار بزرگترین متحد آنهاست. برای اینکه از سال ۱۹۷۳ اجازه نداده است یک گلوله از جولان به سوی اسراییل شلیک بشود.
اینها همه عواملی بودند که غرب را به تردید وامیداشت، ولی الان ابعاد کشتار به گونهای بالا رفته و فریاد مردم سوریه به گونهای بلند شده که دیگر آقای اوباما یا رهبران اروپایی نمیتوانند آن را بدینگونه توجیه کنند که: ما مجبوریم با گرگی که میشناسیم سر کنیم و تلاش کنیم که داندانها و پنجههایاش را بکشیم، ولی میدان را به دست گرگهای ناشناخته ندهیم.
به همین دلیل، تا به حال سعی کردهاند با نصیحت، اخطار و با برقراری تحریمها رژیم سوریه را وادار به نرمش کنند، اما این روند تاکنون موفق نبوده است.
از این به بعد باید منتظر شدت گرفتن واکنشها و موضعگیریها باشیم. بهخصوص بعد از آنکه شورای امنیت هم این قطعنامهی نسبتاً آرام را با حمایت روسیه و چین منتشر کرده است.