شهرنوش پارسیپور- پی، به هم تکیه داشتن، اتحاد/سهخطی بالا: که آن آب، وحشتناک/سهخطی پائین: کوون زمین، واکنش/
امیدوارم خسته نشده باشید. اگر تأمل کنید در آخر کار یک کتاب کامل را در اختیار خواهید داشت.
آبهای سطح زمین در هم گرد آمده و به هر سوی که بتوانند جاری میشوند، چنان که به عنوان مثال در اقیانوس، تمامی رودخانهها در هم گرد میآیند. این به صورت نمادین به معنای به هم تکیه کردن و قوانین جاری و میزان کننده آن است. همین پندار از طریق این حقیقت به ذهن القا میشود که تمامی خطهای ششخطی، به جز خط پنجم، یعنی خط رهبری، خطوط شکسته و انعطافپذیر هستند. خطهای انعطافپذیر و شکسته به هم تکیه دارند، چرا که آنها زیر نفوذ انسانی با اراده قوی هستند که در موقعیت رهبری قرار دارد. انسانی که در مرکز اتحاد آنها قرار گرفته است. علاوه بر آن، این شخصیت قوی و راهنما در واکنش به دیگران تکیه کرده، و در آنها چیزی را پیدا میکند که تکمیلکننده طبیعت خود اوست.
داوری
در کنار هم بودن باعث خوشاقبالی میشود.
حتی اگر دارای والائیات، پایداری، و پشتکار باشید
دوباره از کتاب پرسش کنید،
پس آنگاه دلیلی برای سرزنش کردن نداریم.
آنان که نامطمئن هستند به مرور ملحق خواهند شد.
آن کس که بسیار دیر بیاید
با بداقبالی ملاقات خواهد کرد.
آنچه در اینجا خواسته میشود آن است که ما با دیگران متحد شویم، تا یکدیگر را تکمیل کرده و در حالت اتکاء به یکدیگر مدد برسانیم. اما چنین در کنار هم آمدنی یک شخصیت مرکزی طلب میکند که باعث اتحاد دیگران بشود. به شخصیت مرکزی تبدیل شدن نیازمند متحد نگه داشتن مردم است که کاری بس مشکل و دلهرهآور، توأم با مسئولیت بسیار سنگین است. این نیازمند روحی بسیار بزرگ، تداوم داشتن و توانمندیست. پس بگذارید داوطلبی که آرزومند گرد کردن دیگران به دور خود است از خود بپرسد که آیا شایسته اینکار هست یا نه، چرا که شخص اگر درگیر کاری بشود که برای آن فرا خوانده نشده است باعث بدترین نوع آشفتگی در کار خواهد شد، به نحوی که گویا اتحادی صورت نگرفته باشد.
اما اگر دلایل حقیقی برای گردهمایی وجود داشته باشد، آنهایی که در آغاز مردد یا نامطمئن باشند، به مرور و سازگار با مزاج خود به دیگران ملحق خواهند شد. دیرآمدندگان باید از پیامدهای کار در رنج باشند، چرا که در گردهمایی مسئله زمان درست هم مطرح است. ارتباطات، سازگار با قوانین درونی شکل گرفته و به طور جدی ریشهدار میشوند. تجربیات مشترک تقویتکننده این پیوندها هستند، و آن کس که آنقدر دیر آمده است که توان شریک شدن در این تجربیات بنیادی را ندارد باید رنج ببرد، چرا که به عنوان یک کوشنده درها را قفل خواهد یافت.
اگر شخص ضرورت اتحاد را درک میکند و خود را آنچنان قوی نمییابد تا به عنوان شخصیت مرکزی عمل کند، وظیفهاش آن است که به عضوی از تشکلات دیگری از یاران تبدیل شود.
انگاره
روی زمین را آب فرا گرفته:
این انگاره به هم تکیه داشتن است.
از این قرار پادشاهان عهدهای باستان
ایالتهای مختلف را به عنوان تیول میبخشیدند
و با رهبران فئودال
ارتباطات دوستانه را میپروریدند.
شهرنوش پارسیپور: ما نبایستی به زور خواهان لطف مردم باشیم. اگر شخص در درون خود پاکی و توانایی را که برای یک رهبر لازم است بپرورد، آنهایی که برای او مهم هستند سازگار با سرشت خود به سوی او میآیند.
آب تمامی فضاهای خالی روی زمین را پر کرده و به آن متصل میشود سازمان اجتماعی چین باستان بر اصل با هم بودن تابعان و رهبران شکل گرفته بود آب جاری میشود تا با آب به وحدت برسد، چرا که تمامی آبهای زمین از یک قانون پیروی میکنند. از این قرار در جامعه انسانی نیز افراد باید تشکیل نهادی را بدهند که نگهبان منافع مشترک آنها باشد، و این به هر فرد اجازه میدهد تا خود را عضوی از همهی اجتماع بداند. نیروی مرکزی سازمان اجتماعی باید در این معنا این اصل را ببیند که منافع حقیقی هر فرد در اتصال و اتحاد با جمع قرار گرفته، چنان که در روابط پدرسالارانه میان شاه و رهبران کوچکتر در چین باستان نیز بر همین روال شکل گرفته بود.
خط ها
شش در آغاز یعنی:
بر مبنای حقیقت و وفاداری به او تکیه داشتن
قابل سرزنش نیست.
حقیقت، همانند یک کاسه به تمامی سفالینه است
از این قرار در آخر کار
خوشاقبالی از خارج خواهد آمد
درستکاری بنیادین تنها مبنا برای شکل بخشیدن به ارتباطات است. این حالت، در یک کاسه به تمامی سفالینه نمودار میشود، که محتوای آن هر چیزی میتواند باشد و قالب خالی آن حامل هیچ چیز نیست، که در این حالت درستکاری خود را نه در واژگان هشیارانه، بلکه در توانایی آنچه که درون سخنور قرار یافته نمودار میکند. این قدرت آنچنان بزرگ است که به تنهایی قادر است خوشاقبالی را از بیرون جلب کند.
شش در خط دوم یعنی:
از درون به او اتکا کنید.
پشتکار باعث خوشاقبالی میشود.
اگر شخصی، با پشتکار و در جهت درست، به فرامینی که از بالا صادر شده و او را به عمل فرا میخواند، بیدرنگ پاسخ بدهد، ارتباطاتش با دیگران درونیشده و هرگز خود را گم نخواهد کرد. اما اگر شخص در جستوجوی همکاری با دیگران به مثابه چاپلوس شکارچی شغل عمل کند، خود، خود را از میدان به در خواهد برد. در این حالت او از راهی که انسان برتر، که هرگز وقار خود را از دست نمیدهد، پیروی نمیکند.
شش در خط سوم یعنی:
به افراد نادرستی تکیه کردهاید.
ما اغلب در میان مردمی هستیم که به فضای ما تعلق ندارند. در چنین حالتی ما باید از اینکه به دلیل عادت، دچار صمیمیت کاذب بشویم بترسیم. لازم به گفتن نیست که چنین چیزی نتایج شومی به بار خواهد آورد. حفظ ارتباط اجتماعی، بدون صمیمی شدن تنها راه درست ارتباط با اینگونه اشخاص است. چرا که اگر چنین نکنیم، بعدها برای ایجاد ارتباط با افرادی از نوع خودمان آزاد نخواهیم بود.
شش در خط چهارم یعنی:
به او در بیرون نیز اتکا داشته باشید.
پشتکار باعث خوشاقبالی میشود.
در اینجا ارتباط با انسانی که در مرکز اتحاد است بهخوبی استقرار یافته. پس ما ممکن است، و در حقیقت باید وابستگی خود را به او ابراز کنیم. اما باید ثابتقدم باشیم و نباید به خود اجازه انحراف از راه بدهیم.
شش در خط پنجم یعنی:
تظاهر و تجلی اتکا داشتن به یکدیگر.
شاه در شکار از نگهبانان تنها در سه جهت استفاده میکند
و شکار را وامیگذارد تا از پیش رو در برود.
شهروندان نیازی به هیچ اخطاری ندارند.
خوشاقبالی.
در چین قدیم در شکارگاه چنین رسم بود که از سه سو به شکار یورش برده میشد، اما راه چهارم باز میماند تا حیوان توان گریز داشته باشد. اگر حیوانات اقبال فرار را از دست میدادند مجبور میشدند از برابر دروازهای عبور کنند که شاه در آنجا آماده تیراندازی ایستاده بود. تنها حیواناتی که بدین سو میآمدند در تیررس قرار میگرفتند. دیگر حیواناتی که از پیش رو میدویدند اجازه گریز داشتند. این رسم با حالت شاهانه سازگاری داشت. شکارچی دربارهی میل نادشت امر شکار را به کشتار تبدیل کند، بلکه چنین جهت داده میشد که تنها آن حیواناتی شکار شوند که ظاهراً داوطلبانه خود را عرضه میکردند.
در اینجا فرمانروا و یا انسان بانفوذی شرح میشود که مردم به او توجه دارند. آنها که به سوی او میآیند مورد پذیرش قرار میگیرند، آنانی که نمیآیند اجازه دارند تا به راه خود بروند. او از هیچکس دعوت نمیکند، تملق به هیچکس نمیگوید- همه با تکیه بر اراده خود میآیند. بدین طریق نوعی وابستگی ارادی میان آنهایی که به او تکیه کردهاند بهوجود میآید. آنان مجبور نیستند دائم در حال مهار خود باشند، بلکه امکانی وجود خواهد داشت که نظریات خود را آزادانه بیان کنند. راه حلهای پلیسی ضرورتی ندارد، و آنان بر وفق اختیار خود به سوی رهبر خود میروند. در زندگی عادی نیز چنین اصل آزادی معتبر است. ما نبایستی به زور خواهان لطف مردم باشیم. اگر شخص در درون خود پاکی و توانایی را که برای یک رهبر لازم است به پرورد آنهایی که برای او مهم هستند سازگار با سرشت خود به سوی میآیند.
شش در خط ششم یعنی:
او برای تکیه کردن بر یکدیگر نقطه آغازی نمییابد.
بداقبالی.
نقطه شروع نقطه سرآغاز است. اگر آغاز درست نباشد هیچ امیدی به پایان درست نخواهد بود. اگر ما لحظه درست برای اتحاد را از دست بدهیم و به جای ایثار کامل و سرشار دچار تردید بشویم، در زمانی که بسیار دیر خواهد بود از بابت اشتباهی که کردهایم تأسف خواهیم خورد.