شهرنوش پارسیپور – شیه- گروه مردم، ارتش/ سه خطی بالائی کوون واکنش، زمین/ سه خطی پایینی… که آن… وحشت، آب/ راه درازی را با هم پیمودهایم. و اکنون به هفتمین بخش ییجینگ میرسیم.
این «ششخطی» از دو «سهخطی» که آن به معنای آب، و کوون، به معنای زمین شکل گرفته، و از این قرار نماد انبوه شدن آبها در روی زمین است. نیروی نظامی نیز به همین شکل در میان انبوه مردم قرار مییابد، که در زمان صلح نامرئی است، اما همیشه به عنوان منبعی از نیرو قابل استفاده است. نسبت دو «سهخطی» به یکدیگر عبارت میشود از خطر در درون، و فرمانبرداری در بیرون. این به طبیعت ارتش اشاره دارد، که در هسته خود خطرناک است، این در حالیست که در بیرون از آن دیسیپلین و اطاعت بر آن غلبه دارد.
در میان خطهای مجموعه خطی که «ششخطی» را مهار میکند خط قوی در جای دوم است، که بقیه خطها، که همگی تسلیم آن هستند، فرمانبردارش هستند. این خط نشانگر یک فرمانده است، چرا که در میان یکی از دو «سهخطی» قرار گرفته. اما از آنجایی که این در «سهخطی» پایین و نه در «سهخطی» بالا قرار گرفته، نمایشگر رهبر نیست و بلکه به مثابه سردار کارآمدیست که با تکیه بر اقتدار خود ارتش را به اطاعت وامیدارد.
داوری
ارتش. ارتش نیازمند پایداری
و یک مرد قوی ست.
اقبال خوش، بدون ایراد.
یک ارتش از انبوه مردمی تشکیل شده که برای آنکه به نیروی جنگی تبدیل شوند نیازمند سازماندهی هستند. بدون دیسیپلین سخت هیچ کاری نمیتوان انجام داد، اما این دیسیپلین را نباید به زور تحمیل کرد. این طلب مردی قوی میکند که دل مردم را تسخیر کرده و احساسات آنها را تحریک کند. برای آنکه این فرمانده بتواند قابلیتهای خود را بگستراند نیازمند اعتماد کامل رهبر خویش است، که باید تا زمانی که جنگ ادامه دارد با سرباز ارشد خود با اعتماد کامل برخورد کرده و به او مسئولیت تام بدهد. اما جنگ همیشه کار خطرناکیست و با خود خرابی و ویرانی به همراه میآورد. از این قرار نباید بیمهابا به جنگ پرداخت، بلکه باید به آن به مثابه دارویی سمی نگاه کرد، که به عنوان آخرین چاره مورد استفاده قرار میگیرد.
برای توجیه علت جنگ و هدفهای آن باید از طریق یک رهبر با تجربه توضیحات روشن و قابل فهمی در اختیار مردم گذاشت. مگر آنکه هدف جنگ کاملاً معلوم باشد، به نحوی که مردم بتوانند خود را آگاهانه درگیر کنند، که اتحاد و توانمندی عقیدتی که راهبر به پیروزی در جنگ است، به تنهایی پاسخگو نخواهد بود. اما در عین حال رهبر باید به جنگ به گونهای نگاه کند که شور جنگی و شعف پیروزی باعث انجام اعمال غیر درستی نشود که با تأئید عمومی همراه نیست. اگر عدالت و پشتکار مبنای عمل باشد، همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت.
انگاره
در میانه زمین آب قرار گرفته است
انگاره ارتش.
از این قرار رهبر، با بخشندگی نسبت به مردم
برانبوه طرفداران خود میافزاید.
آبهای زمینی، به نحوی نادیدنی، در میانه زمین حاضر هستند. به همین شکل نیروی نظامی مردم به نحوی نادیدنی در دل توده مردم قرار گرفته است. هرگاه خطر تهدید میکند هر یک از روستائیان به یک سرباز تبدیل میشود. جنگ که تمام میشود او به نزد گاوآهن خود باز میگردد. آن کس که در قبال مردم بخشنده است عشق آنها را به دست میآورد، و مردمی که در سایه یک رهبر عادل قرار گرفتهاند قوی و نیرومند میگردند. تنها مردمی که از نظر اقتصادی نیرومند هستند میتوانند در نیروی نظامی قدرت پیدا کنند. از این قرار چنین قدرتی باید از طریق یک حکومت انسانگرا، در جهت بهتر کردن شرایط اقتصادی مردم پرورانده شود. تنها زمانی که چنین تعهد نادیدنی میان حکومت و مردم موجود باشد، مردم، همانند آبهای زمین که در آن ذخیره شدهاند، به حکومت خود تکیه کرده و مبارزه را تا پیروزی ادامه میدهند.
خطها
شش در خط آغازین یعنی:
یک ارتش باید با ترتیب درست حرکت رو به جلو را بیاغازد.
اگر ترتیب درست نباشد خوب نیست، بداقبالی تهدید میکند.
در آغاز هر حرکت نظامی نظم اجباری ست. برای انجام عملیات یک دلیل حقیقی و با ارزش باید وجود داشته، اطاعت و همکاری همگانی گروه باید به خوبی سازماندهی شده باشد، چون در غیر این صورت نتیجه به نحوی غیر قابل احتراز شکست خواهد بود.
نه در خط دوم به معنای:
در میانه ارتش.
خوشاقبالی. سرزنشی نیست.
شاه یک نشان سهگانه اعطاء خواهد کرد.
رهبر میبایست در میانه ارتش، و در تماس با آن بوده، و بد و خوب را با تودهای که رهبری میکند بخش کند. این کار به تنهایی باعث خواهد شد تا درخواستهای سنگینی را که از وی انتظار میرود به خوبی انجام دهد او در عین حال نیازمند قدردانی رهبر خود است. نشان افتخاری که او دریافت میکند موجه است، چرا که اینجا ابداً گفتوگو از ترفیع شخصی نیست: در اینجا تمامی ارتش، که او در مرکز آن قرار دارد، در تبلور شخصیتی او افتخار را از آن خود میکند.
شش در خط سوم یعنی:
شاید ارتش اجسادی را در گاری حمل میکند.
بداقبالی.
در اینجا این گزینش را داریم که به دو صورت تفسیر به دست دهیم. یک تفسیر برشکست تأکید دارد، چرا که یک نفر به غیر از رهبر گزیده شده در کارها دخالت میکند. تفسیر دیگر نیز مشابه نخستین است، اما مفهوم: «اجساد را در گاری حمل میکند» به شکلی متفاوت تفسیر شده. در چین در مراسم تدفین و قربانی کردن برای مرده رسم بر این بود که پسری از افراد خانواده به جای فرد متوفی، در مکان افتخار مینشست و وظیفه او را انجام میداد. متن با تکیه بر این سنت چنین تفسیر شده است که «پسری که جسد است» در گاری نشسته، یا شاید هم به معنای دیگر، قدرت از طریق رهبران حقیقی اعمال نمیشود، بلکه به وسیله دیگران غصب شده است. شاید مشکل حل بشود اگر که فرض کنیم این یک اشتباه در هنگام نسخهبرداری از کتاب بوده است. نقش-واژه «فان» به معنای «همه»، را میتوان به گونهای خواند که نقش-واژه شیه، جسد را به ذهن تداعی کند. اگر چنین اشتباهی را بپذیریم، معنای جمله را میتوان چنین تفسیر کرد که اگر عوام رهبری ارتش را در دست گیرند (در واگن سوار شوند) نتیجه آن بداقبالی خواهد بود.
شش در خط چهارم یعنی:
ارتش عقبنشینی میکند، سرزنشی نیست.
در رویارویی با یک دشمن قوی، که امکان جنگیدن را عملاً ناممکن میکند، یک عقبنشینی توأم با نظم تنها کار درست خواهد بود، چرا که این عمل ارتش را از شکست و تلاشی نجات خواهد داد. این علامت شجاعت و قدرت نخواهد بود اگر که، به رغم شرایط، درگیر جنگی محکوم به شکست شویم.
شش در خط پنجم یعنی:
شکاری در میدان است.
شخص با گرفتن آن پیشرفت خواهد کرد.
بدون سرزنش.
بگذارید پیرترین ارتش را هدایت کند.
جوانتر اجساد را حمل کند،
از این قرار پایداری بداقبالی به همراه خواهد آورد.
شکار در میدان است. با تقلاها و رفت و آمدهای معمولی خود درجنگل همه جا را ویران کرده است. این اشارتیست بر هجوم دشمن. در اینجا جنگ و تنبیه و ویرانی توجیه شده است، اما چنین حالتی نباید منجر به آنچنان هرج و مرجی شود که افراد تک تک در بروند. بهرغم استقامت و شجاعت به خرج دادن بسیار، عاقبت بداقبالی دامنگیر خواهد شد. ارتش باید به وسیله فرماندهی با تجربه هدایت شود. این یک جنگ حسابشده است و نه آنکه اجازه داده شود تا اشرار هر کسی را که به دستشان افتاد سلاخی کنند. اگر آنها چنین کنند شکست پیآمد کار خواهد بود، و بهرغم هر پشتکار و استقامتی خطر بداقبالی وجود دارد.
شش در خط ششم یعنی:
شاهزاده بزرگ فرمانها را صادر میکند،
ایالتهایی بنیان گذاشته میشود، تیولهایی به خانوادهها اعطاء میشود.
عوام نبایستی به کار فراخوانده شوند.
جنگ با موفقیت به پایان رسیده است. پیروزی به دست آمده است، و شاه ولایتها و تیولها را میان صاحبمنصبان وفادار بخش میکند. اما این نکته مهمیست که عوام نباید به قدرت برسند. اگر آنها کمک رساندهاند بایستی پاداش مالی دریافت کنند، اما نباستی زمین یا امتیازات رهبران در اختیار آنها قرار گیرد، مبادا که از قدرت به نحوی بد استفاده شود.
در همین زمینه: