مجتبا صولتپور – روبرتو بولانو (یا بولانیو) بیش از هر چیز عصیانگر است. به قیافهی معصوم و عینکیاش و ظاهر خوشپوشی که دارد نگاه نکنید، او عصیانگر بودن را شاید از سرزمین مادریاش، شیلی، به ارث برده، شاید هم در میان یکی از انبوه روزهایی که در تبعید، در خاک مکزیک و جاهای دیگر دنیا به سر برده، عصیان را فراگرفته باشد.
او متولد آمریکای جنوبی، و یک شیلیایی اصیل است. در کودکی، با خانوادهاش به مکزیک مهاجرت میکند، و گرچه بعداً چندباری به شیلی برمیگردد، اما اقامتش در وطن به درازا نمیکشد و بیشتر عمر را در مهاجرت و یا تبعید میگذراند. بولانو داستاننویسی را بیشتر بهخاطر درآمدش شروع کرد. زمانی که به نانآورِ خانواده تبدیل شد، بهطور حرفهای به نوشتن داستان روی آورد.البته تا پیش از آن، به ادبیات نزدیک و با آن درگیر بود، اما شعر مینوشت، و در این راه هم رادیکال بود. در محافل شاعران چپگرا رفتوآمد داشت و بعدها گفت که آن گروه از شاعران، ترکیبی بوده از سورئالیسم و دادائیسم. اخیراً دو کتاب از این نویسنده به فارسی ترجمه شده است. مجموعه داستان «آخرین غروبهای زمین» یکی از این دو کتاب است که اکنون به بررسیاش میپردازیم.
شکستخوردهها
شخصیتهای مورد علاقهی بولانو، عموماً نویسندهها و شاعران درجه دو و شکستخوردهای هستند که با وجود نوشتنهای مدام و تلاشِ بسیار، چیزی عایدشان نمیشود و روزبهروز بیشتر در جلد یک فرد شکستخورده فرو میروند. در کتاب «آخرین غروبهای زمین» هم آدمها با هر طبقه و شمایلی، رابطهی دردناکی با ادبیات دارند؛ رابطهای که گاهی دار و ندارشان را به خطر انداخته است، اما عشقِ دیوانهوار به ادبیات، همان عشقی که بولانو هم آن را تجربهگر کرده است، همیشه در میان است و رهایی از آن ممکن نیست. بولانو همچنین در بیشتر داستانهایش روایتگر زندگی و تجربههای خودش است.
مجتبا صولتپور: بولانو عموماً به نویسندگان و شاعران درجه دو و شکستخوردهای که با وجود تلاشِ بسیار چیزی عایدشان نمیشود و روزبهروز بیشتر در جلد یک فرد شکستخورده فرو میروند، علاقمند است. در «آخرین غروبهای زمین» هم شخصیتهای داستان رابطهی دردناکی با ادبیات دارند. ادبیات گاهی دار و ندارشان را به خطر انداخته، اما با اینحال به خاطر عشقِ دیوانهوارشان نمیتوانند خود را از موقعیت دشواری که در آن بهسر میبرند برهانند.
او در داستان «خنزرپنزری» روایتگر پسربچهایست که مدرسه نمیرود و در عوض وقتش را در کتابفروشیها و سینماها به کتاب خواندن، فیلم دیدن و گاهی دزدی کردن میگذراند، و این یادآور بولانوی کودک است، وقتی از روی فقر مالی و عشق به کتاب، دست به دزدی از کتابفروشیها میزد، یا در داستان «آخرین غروبهای زمین» شاهد حضور پدر بولانو هستیم. و بهطور ویژه، آخرین داستان کتاب با نام «فهرست» اساساً فهرستیست مشتمل بر اطلاعاتی دربارهی نویسندهی کتاب.
تبعید در بارسلون
از هیچ فرد تبعیدی انتظار نداشته باشید داستانهایی بنویسد دربارهی آدمهایی که همهی عمر یکجا نشین بودهاند و در طول سالهای پیاپی، در یک خانه، در یک کشور، و در یک فرهنگ بزرگ شدهاند. بولانو که یک تبعیدیِ واقعیست، همیشه دربارهی تبعیدیها نوشته است. او از شیلیاییهایی نوشته، که در بارسلون، در کاتالان مجلههای ادبی میخرند به دنبال مطلع شدن از تازهترین جوایز ادبی هستند، (داستان «سنسینی») یا دربارهی دو شیلیایی مینویسد که تمام عمر را در کشورهای مختلف آمریکای لاتین و اروپا سرگرداناند تا سرانجام یکدیگر را در آلمان ملاقات میکنند و از گذشتهها و همهی رنجهای ماندگارش حرف میزنند (داستان «مورسیو سیلوا ملقب به چشم»)،… و این سیر نوشتن از آدمهای بیکاشانه، در نوشتههای بولانو تا انتها ادامه دارد.
نوشتن، و چیزی فراتر از آن
در کتاب «آخرین غروبهای زمین» با داستانهایی شخصیتمحور روبهرو میشویم، که از دل دیکتاتوری و آمریکای لاتینزاده شدهاند. شخصیتهایی که خشونت بر آنها تحمیل شده و با همهی رنجها و شکستهایی که تجربه میکنند، در نهایت تبدیل به قهرمان میشوند. این اوج هنر نویسنده است، که از دل کوچکترین نمونههای جامعهاش، به کشف قهرمانها پرداخته است. شاعران درجه دو، نویسندههایی که سرانجام برای مجلههای دستِ پایین مطلب مینویسند، نوجوانهای سرکش و پیرمردهای معمولیِ شیلی، همه از قهرمانهای مورد علاقهی بولانو هستند.
آخرین غروبهای زمین، روبرتو بولانو، چشمه، چاپ اول: ۱۳۸۹، ۱۵۰۰ نسخه، ۲۱۱ صفحه، ۴۴۰۰ تومان.
نویسندهی کتاب بینهایت به شخصیتهایش نزدیک شده است آنقدر که نمیتوانیم نپذیریم که آدمهای کتاب «آخرین غروبهای زمین» بیش از هر وقت زندهاند و تأثیرگذار. لحن گزارشگر و راویِ گزارشدهنده، که عین دوربینی خستگیناپذیر و بیروح، ماجراها را دنبال میکند، توانسته زندگی واقعی چند شیلیایی مانده در تبعید، مانده در مکزیک و اسپانیا و جاهای دیگر را نشان بدهد و در نهایت همهی ماجراهای کتاب، جوری با حقیقت زندگی نویسندهاش پیوند خورده که خواننده نمیتواند مرز بین داستان و خودزندگینوشت (اتوبیوگرافی) را تشخیص دهد. بعضی از نویسندهها، مینویسند تا کمتر کابوس ببینند، آنها بزرگترین کابوسهایشان را به داستان تبدیل میکنند، و احتمالاً روبرتو بولانو هم به این گروه از نویسندگان تعلق دارد.
او در آمریکای لاتین با همه بهجز بورخس مشکل داشت. کاری کرد که ایزابل آلنده از او متنفر شود، مارکز را فردی عاشق جلبتوجه دیگران توصیف کرد، از رئالیسم جادویی بد گفت، و در داستان «فهرست» دربارهی نرودا مینویسد: «یک اعتراف: نمیتوانم بیآنکه واقعاً احساس مریض بودن کنم، خاطرات نرودا را بخوانم.» به همین دلیل است که در داستانهایش کمتر میتوان رد مستقیمی از دیگر نویسندههای بزرگ آمریکای لاتین یافت. او خودش است. همان جوانِ عینکی شرور، که نمیخواهد مثل هیچکس بهنظر برسد. داستانهایش قطب دیگری از ذهنیت نویسندههای آمریکای لاتین را نشان میدهد، که اینبار به جای داستانهایِ پُر از شگفتی مارکز، و فضای سیاستزدهی رمانهای یوسا، دنیایی واقعی و درگیر با حس تلخ همهی چیزهاییست که یک انسان در طول زندگیاش میتواند از دست بدهد. پذیرفته شدن ترجمهی انگلیسی این کتاب در آمریکا، زمینهی چاپ دیگر آثار مهم او به زبان انگلیسی را فراهم کرد، و سرانجام محبوبیت و تاثیرگذاری او در آمریکا و اروپا بالا گرفت.
بولانو بسیار زود مرد؛ در سال ۲۰۰۳ و در حالی که پنجاه ساله بود. با اینهمه، در دههی پایانیِ زندگیاش، به شکل دیوانهواری مینوشت، آنقدر که توانست حکایتهای اغراقآمیزی از روند نوشتنهای بیوقفهاش را بر سر زبانها بیندازد. بههر حال، بیشتر از ۱۰ رمان و مجموعه داستان از او بهجا مانده است. دو رمان «کارآگاهان وحشی» و «۲۶۶۶» از معروفترین آثارش هستند و بهخصوص این آخری، از تأثیرگذارترین رمانهای تاریخ ادبیات آمریکای لاتین بهشمار میآید.
شناسنامهی کتاب:
آخرین غروبهای زمین، روبرتو بولانو، چشمه، چاپ اول: ۱۳۸۹، ۱۵۰۰ نسخه، ۲۱۱ صفحه، ۴۴۰۰ تومان.