ایرج ادیبزاده – «طنز و تندزبانی سیاسی در دورهی مشروطه» موضوع سخنرانی محمدعلی همایون کاتوزیان در «انجمن توسعه و تجدد» در پاریس، در روز دوشنبه ۲۵ ژوییه ۲۰۱۱ (سوم تیرماه ۱۳۹۰) بود.
کاتوزیان تاریخنگار، اقتصاددان، منتقد ادبی و از دانشمندان علوم انسانی و سیاسی است که در حال حاضر در دانشگاه آکسفورد، در بخش مطالعات ایرانی مشغول بهکار است.
طنز، فاخرترین گونهی شوخطبعی است که در ادبیات فارسی پیشینهی دیرینه دارد. طنز را گاه به چاقوی جراحی هم تشبیه کردهاند که در پی اصلاح و درمان دردها و مشکلات جامعه است.
ادبیات انقلاب مشروطه و دوران ۲۰ سالهی پس از آن، از ۱۹۰۵ تا ۱۹۲۵ از نظر طنز، میزان هجو و تندزبانی سیاسی، در تاریخ ایران بینظیر است. میرزا آقاخان کرمانی، نسیم شمال، دهخدا، میرزاده عشقی و فرخی یزدی سرآمد این شاعران و طنزگویان هستند که شعر و طنزهای آنها به میان مردم راه یافت. در نسلهای بعدی جمالزاده، هدایت، بهرام صادقی و ایرج پزشکزاد نویسندگانی بودند که طنز را در برنامهی کارشان قرار دادند. در میان معاصران هم هادی خرسندی و عمران صلاحی جایگاه ویژهای در طنزگویی دارند.
همایون کاتوزیان در پایان سخنرانی خود، در بارهی اهمیت آن دورهی ۲۰ سالهی مشروطه، از نظر میزان تندزبانی سیاسی و میزان هجو، به زمانه گفت:
همایون کاتوزیان: یکبار محمد علی شاه بر اثر یک فحش ناموسی که در نشریهی «مساوات» به او داده شده بود، مذبوحانه رفته بود به دادگستری شکایت کرده بود که سید محمد رضا شیرازی، صاحب روزنامهی «مساوات» به من فحش خواهر و مادر داده، شما جلوی او را بگیرید. بعد که احضاریه را برای محمدرضا شیرازی برده بودند که به عدلیه برود و جواب بدهد، او در ملاء عام، ورقهی احضاریه را پاره کرده بود، ریخته بود دور. حدود اشرافی که بعضی از انقلابیهای ما به حکومت و قانون پیدا کرده بودند، در این حدود بود. بنابراین خارج از دورهی کودتا و استبداد صغیر، نوعی لجامگسیختگی وجود داشت که تا سالهای ۱۳۰۳-۱۳۰۴ ادامه پیدا کرد. (عکس: محمد علی شاه) (+ بشنوید)
همایون کاتوزیان – اگر توجه کرده باشید، من مقدمهای گفتم از طنز، تندزبانی و هزل و هجو در ادبیات قدیم فارسی و همچنین در دورهی «بازگشت» که دورهی قاجار است و دورهی تجدید شیوههای ادبیات قدیم. البته ما در ادبیات قدیم طنز داشتیم و شاعرانی که بسیار ظریف طنز میگفتند، مانند سعدی، حافظ و در مواردی مولوی. در جاهای دیگر هم شاعرهایی داشتیم که بیشتر طنزشان هزل و هجو بود و به دلایل گوناگون، یا با کسی دشمنی داشتند، میخواستند اخاذی کنند یا … هزل و هجو میگفتند. قرن نوزدهم هم چون دورهی بازگشت بود، همان الگوها تکرار شد. وقتی به عصر مشروطه میرسیم، دوره عوض میشود. یعنی دیگر طنز، هزل و هجو اساساً شفاهی نیست که فقط در یک جامعهی کوچک اختصاصی و به اصطلاح الیت (نخبگان) منتشر شود. کمااینکه شعر و همهی چیزهای دیگر آن موقع بیشتر شفاهی بود و بعد هم اگر شاعری ارزش و اهمیتی داشت، بعد از ۳۰-۴۰ سال یک دیوان منتشر میکرد. اما وقتی به عصر مشروطه میرسیم، شرایط بهکلی عوض میشود. یعنی محمل شعر و نثر روزنامه میشود. امروز شعر را میگفتند و فردا در روزنامه درمیآمد و روزنامه هم دست به دست میگشت و آن را میخواندند؛ حتی برای مردم بیسواد در قهوهخانهها خوانده میشد. بنابراین دورهی خیلی جدید و جالبی است. البته نکتهای که بهخصوص میخواستم در ارتباط با تاریخ بگویم، مسئلهی لجامگسیختی و هرج و مرجی بود که بعد از انقلاب مشروطه پیش آمد. انقلاب مشروطه به خاطر حکومت قانون صورت گرفت، ولی وقتی انقلاب موفق شد و یک قانون اساسی هم نوشته شد، جامعه خود را مقید به قانون ندانست و رفتاری کرد که معنای آن لجامگسیختگی بود. مثلاً وقتی ما در شعر به شاه، وزیر، وزرا و غیره بد و بیراه بگوییم و بعضی موقعها حتی به آنها فحش ناموسی بدهیم، این به معنای لجامگسیختگی است. اهمیت تاریخی این مسئله به خاطر آن بود که ما در حوزهی ادبیات این هرج و مرج و لجامگسیختی را میبینیم، اما به حوزهی سیاست یا حتی خارج از آن توجه زیادی نکردیم. در حالیکه حتی در مجلس هم هرج و مرج بود. برای اینکه بیشتر حواس زمامداران به سمت قیام ایلات و یاغیگری در مرزها متمرکز بود.
با انقلاب مشروطه، طنز جنبهی تفننی خود را از دست داد، کاملاً سیاسی شد و به صورت یکی از مهمترین ابزار مبارزهی سیاسی درآمد. اما چگونه عرضهی عمومی پیدا کرد؟
البته نه فقط در حوزهی طنز، بلکه بهطور کلی شعر سیاسی در دورهی مشروطه، در سطوح مختلف، خیلی نقش مهمی را بازی میکرد. به خصوص شعر اشرفالدین حسینی یا گیلانی یا سید اشرف که روزنامهی «نسیم شمال» را منتشر میکرد و تقریباً همهی آن را خودش مینوشت، همهی نشریه تقریباً شعر بود که آنها را خودش میگفت. با زبانی که سیداشرفالدین شعر میگفت، خیلی بین عامه بیشتر انتشار پیدا میکرد تا زبان ملکالشعرای بهار که او هم در همان دوره شعر سیاسی میگفت. ولی شعر او را بیشتر خواص میفهمیدند. اما طنز، هجوگویی و شور و حرارت اشرفالدین برای انقلاب مشروطه و کوبیدن مخالفان انقلاب مشروطه، حوزهی خیلی وسیعتری را در بر میگرفت.
گفتید که در زمینهی هجو، هتاکی و هرزهدرایی سیاسی در دورهی مشروطه، لجامگسیختگی بهوجود آمد. بهویژه در اشعار پرشور و حرارت میرزادهی عشقی، عارف و فرخی یزدی. این لجامگسیختگی مرزی نداشت؟
همایون کاتوزیان: ایرج میرزا اصلاً سیاسی نبود. اگرچه گاهی در اشعارش صحبت مسائل سیاسی را میکند. ما فقط دو قطعه شعر از او داریم که دقیقاً سیاسی است و به شکل و شیوهی دیگران. ولی ایرج شاعر طنزسرای بسیار بزرگی بود و یکی از بزرگترین طنزگویان تاریخ ادبیات فارسی است و در دورهی خودش هم با ملکالشعرای بهار، دو تن از بزرگترین شاعرهای زمان خودشان بودند و او طنزی بسیار قوی داشت. در سیاست خیلی کمتر طنز میگفت، بلکه بیشتر در مسائل خصوصی یا اجتماعی و… مینوشت. (عکس: ایرج میرزا)(+بشنوید)
در واقع نه! همانطور که گفتم یک حالت لجامگسیختگی وجود داشت. غیر از دورهی استبداد صغیر. یعنی وقتی محمد علی شاه کودتا کرد تا بعد که انقلابیها آمدند و تهران را گرفتند. مثلاً فرض کنید سید محمدرضا شیرازی روزنامهی «مساوات» را بیرون میداد که روزنامهی تند و رادیکالی بود و افکار دمکراتها را نمایندگی میکرد (اسم روزنامه مساوات بود و بعدها هم سید محمدرضا شیرازی به مساوات معروف شد و اصلاً اسم خانوادگیاش را هم بعداً مساوات گذاشت). این روزنامه خیلی انقلابی و تند و تیز بود، ولی در آن به ناموس محمدعلی شاه فحش داده میشود. منبع من در این مورد احمد کسروی است که طرفدار انقلاب مشروطه و انقلابیها بود. بر این اساس، یک بار محمد علی شاه بر اثر فحش ناموسیای که در این نشریه به او داده شده بود، مذبوحانه رفته بود به دادگستری شکایت کرده بود که این آدم به من فحش خواهر و مادر داده، شما جلوی او را بگیرید. بعد که احضاریه را برای محمدرضا شیرازی برده بودند که به عدلیه برود و جواب بدهد، او در ملاء عام، ورقهی احضاریه را پاره کرده بود، ریخته بود دور. حدود اشرافی که بعضی از انقلابیهای ما به حکومت و قانون پیدا کرده بودند، در این حدود بود. بنابراین خارج از دورهی کودتا و استبداد صغیر، لجامگسیختگیای وجود داشت که تا سالهای ۱۳۰۳-۱۳۰۴ ادامه پیدا کرد.
گفتید که ایرج میرزا شاعر سیاسی نبود، طنزسرای بزرگی بود. آیا شعرهای سیاسیای که او گفته، از موارد نادر آثار او بوده است؟
ایرج اصلاً سیاسی نبود. اگرچه گاهی در اشعارش صحبت مسائل سیاسی را میکند. ما فقط دو قطعه شعر از او داریم که دقیقاً سیاسی است و به شکل و شیوهی دیگران. ولی ایرج شاعر طنزسرای بسیار بزرگی بود و یکی از بزرگترین طنزگویان تاریخ ادبیات فارسی است و در دورهی خودش هم با ملکالشعرای بهار، دو تن از بزرگترین شاعرهای زمان خودشان بودند و او طنزی بسیار قوی داشت. در سیاست خیلی کمتر طنز میگفت، بلکه بیشتر در مسائل خصوصی یا اجتماعی و… مینوشت.
نکتهای از ادبیات فارسی گفتید و گفتید که دفتر پنجم مثنوی به قلمرو پورنوگرافی نزدیک میشود. آیا پورنوگرافی را هم میشود جزو انواع طنز به شمار آورد؟
نه همهی دفتر پنجم. دفتر پنجم مقدار زیادی شعر پرنوگرافی به اصطلاح امروز دارد. قدما به پورنوگرافی میگفتند «الفیه شلفیه». مثنوی از این قبیل داستانها چندتایی دارد که یکی از آنها هم خیلی مشهور است. داستان آن زن و آن خر: «مُرد مردی با فضیحت ای پدر، خود شهید دیدهای از چیز خر» از این شعرها مقدار زیادی هست که طولانی هم هستند. جالب هم این است که از آنها نتیجهی عرفانی میگیرد. اما وقتی داستانهایی از این قبیل نقل میکند، زبانش طبیعتاً طنزآلود است.
نمونهای هم از کارهای ایرج را هم میفرمایید…
ایرج اصولاً شاعر سیاسی نبود؛ از هر نظر. چون هم شاعر فصیحی بود و تقریباً در حد سعدی، شعرش سهل و ممتنع بود. بعد هم طنزش فوقالعاده قوی بود. مثلاً:
«انقلاب ادبی خواهم کرد
فارسی را عربی خواهم کرد
انقلاب ادبی برپا شد
فارسی با عربی برجا شد.
بسکه در لیور و هنگام لته
دوسیه کردم و کارتون ترته
پونس و پنس به اوراق زدم
هی پاراف هشتم و امضا کردم
خاطر مدعی ارضا کردم
به خدا من ز آمور افتادم
از شر و شعر و شعور افتادم
با همه جفت و جلا و تک و پو
دان مَه پُش ایل نی یا مِم اَن سُل سو…»
Dans ma poche il n» y même un seul sou
در جیبام، حتی یک شاهی هم نیست.
ایرج در یکی از نمایشنامههایش «زهره و منوچهر» هم طنز را مایهی کارش کرده است. شما این نمایش را هم جزو کارهای طنز ایرج میرزا میشناسید؟
این اثر آخرین منظومهی بزرگ و یکی از بهترین شعرهای ایرج است. بله؛ این اثر طنزهای کلامی است.
مثلاً:
«گربه صفت ورجه و گازم بگیر
ول ده و پرتم کن و بازم بگیر
من نه شکارم که زتو رم کنم
زحمت پای تو فراهم کنم
طفل شو و خُسب به دامان من
شیر بنوش ازنوک پستان من …»
اینها چیزهایی است که ونوس به آدم یا زهره به منوچهر میگوید. بله؛ این کار به آن معنی، زبان خیلی زیبایی دارد.
آقای دکتر کاتوزیان، ضمن سپاس از شما، اگر ممکن است کمی هم از خودتان بگویید؛ از آثارتان، کارهایی که انجام دادهاید و کتابهایی که دارید.
در یک کلام باید بگویم «از مذهب من گبر و مسلمان گله دارد» چون من در رشتههای گوناگون کار کردهام.
بیشتر خودتان را تاریخنگار میدانید یا نویسندهی مسائل دیگر؟
کار من علوم انسانی و علوم اجتماعی است. در علوم انسانی، نقد ادبی و در فارسی بهخصوص شعر و ادب فارسی، هم ادبیات قدیم و هم ادبیات جدید. در تاریخنگاری، من بهتازگی در کتابی به زبان انگلیسی کل تاریخ ایران را نوشتهام. ولی تخصصم در دو قرن اخیر، یعنی در دورهی جدید و از زمان فتحعلی شاه تا امروز است. در اقتصاد و جامعهشناسی تاریخی، بهخصوص جامعهشناسی تاریخی ایران زیاد کار کردهام. از جمله نظریهی استبداد، جامعهی کوتاهمدت و… در زمینهی اقتصاد، من یکی از سه نفری بودم که حدود ۴۰ سال پیش اقتصاد کشورهای صادر کنندهی نفت را «رانتیر» اعلام کردیم. حالا دیگر همه میگویند: رانتی، رانتیر، رانتخور… ولی تا حدود ۱۰ سال، حتی اقتصاددانها و جامعهشناسهای غربی، این مطلب را قبول نمیکردند. وقتی آنها تحویل گرفتند، آن وقت خودمونیها هم تحویل گرفتند. من الان در دانشگاه آکسفورد تاریخ ایران و ادبیات فارسی درس میدهم. دیگر در اقتصاد و جامعهشناسی کار تدریسی نمیکنم.
عکس نخست: ایرج ادیبزاده
اقای کاتوزیان اول بگویند چقدر پول گرفتند تا دردانه بیسواد رفسنجانی از ایشان پذیرش گرفت
کاربر مه نادر محمودی / 09 August 2011
دوست عزیز ایرج جان. این عکس را که ضمیمه مطلب محمدعلیشاه کرده ای، مظفرالدین شاه است! مواظب باش به این خاطر از خودت به عدلیه شکایت نکنند!
با ارزوی سلامتی و موفقیت
حمید فدوی / 07 August 2011