حسین نوش‌آذر- یکی از مهم‌ترین دوره‌های شکوفایی ادبی در آلمان و در تاریخ ادبیات جهان دوران درخشان رمانتیک است. این دوران از اواخر قرن هجدهم در اروپا به‌تدریج به شکل یک خیزش فرهنگی عظیم آغاز شد و به‌زودی به همه‌ی شاخه‌های هنر و ادبیات تسری پیدا کرد.

نویسندگان، شاعران و هنرمندان رمانتیک که زندگی روزانه را خوار و پست می‌شمردند، خواهان زندگی تازه و اندیشه‌ای نوین بودند. آن‌ها به جای آنکه مانند دیگر شهروندان یک زندگی روزانه و متعارف را در پیش بگیرند، به رویدادهای اسرارآمیز، به ماجراجویی‌های خطرناک، به فرهنگ‌های ناشناخته، به «فانتزی» و چیزهای شگفت‌انگیز و خیال‌انگیز علاقه داشتند. شاعر و نویسنده‌ی رمانتیک شب را به روز و تاریکی را به روشنایی ترجیح می‌داد. او شب‌ها در قمارخانه‌ها، فاحشه‌خانه‌ها، میکده‌ها و کوچه‌های تاریک زندگی می‌کرد و روزها می‌خوابید. شیفته‌ی دنیای ملوان‌ها، قوادها، جادوگرها، کف‌بین‌ها و ولگردها و فاحشه‌ها بود و از زندگی یکنواخت و خسته‌کننده‌ی شهروندان شرافتمند بیزار بود. شاعر و نویسنده‌ی رمانتیک همچنین به فرهنگ عامه و به فولکلور و به داستان‌های شفاهی که سینه به سینه نقل شده بودند علاقه داشت و بزرگی و شکوه و جلال را در گذشته‌ی ملتش جست‌و‌جو می‌کرد، به آینده بدبین بود و غایت زندگی را در لذت‌جویی و ماجراجویی می‌پنداشت. او گمان می‌برد که آدمی همواره نقابی بر چهره دارد و تنها در پناه تاریکی شب است که نقاب‌ها از چهره می‌افتد و انسان چهره‌ی پلید اما واقعی خود را آشکار می‌کند.

ارنست تئودور آمادئوس هوفمن آغازگر دوران رمانتیک و بی‌تردید مهم‌ترین نویسنده‌ی رمانتیک در جهان است. در مجموعه برنامه‌های «ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه» که با هومر آغاز شد و با فیلیپ راث به پایان می‌رسد، امروز به تئودور آمادئوس هوفمن به‌عنوان آغازگر دوران رمانتیک می‌پردازیم.

مدارود، قهرمان «اکسیر شیطان»: تصمیم گرفتم لباسم را عوض کنم. با یک قیچی کوچک و یک شانه که در خورجین پیدا کرده بودم، ریشم را زدم و موهایم را تا آنجا که ممکن بود منظم کردم. ردای کشیشی را که در جیبش آن چاقو نکبت‌آور، و همچنین بطری «اکسیر شیطان» با در چوب‌پنبه‌ایش قرار داشت به کناری انداختم، لباس شهروندان را پوشیدم و کلاهی را که مسافران به سر می‌گذاشتند، سر کردم و وقتی که به مدخل جنگل رسیدم و خودم را در آب برکه دیدم، خودم را نشناختم. آب برکه بخار می‌کرد و از دور صدای ناقوس کلیسا به گوش می‌رسید. احتمالاً دهکده‌ای در همان نزدیکی‌ها بود…
ارنست تئودور آمادئوس هوفمن، اکسیر شیطان(متن کامل به آلمانی)
 

زندگی شبانه و دوگانه‌ی هوفمن

ارنست تئودور آمادئوس هوفمن یک زندگی دوگانه داشت. او که در یک خانواده‌ی مرفه برآمده بود، در رشته‌ی حقوق تحصیل کرد و وکیل دعاوی شد، و در برلین، پایتخت آلمان به عنوان وکیل شروع به‌کار کرد. اما او که از سیزده‌سالگی عاشق موسیقی بود، گمان می‌برد زندگی‌اش فقط با موسیقی معنا پیدا می‌کند. برای همین در کنار کار روزانه آهنگسازی می‌کرد و در نشریه‌های آن زمان هم کار موسیقی‌دانان را نقد می‌کرد. او از یک‌سو کارمند عالی‌رتبه‌ی ذولت آلمان بود و از سویی دیگر به موسیقی و نقاشی و نویسندگی علاقه داشت و بیش از همه‌ی این‌ها دلباخته و سرسپرده‌ی مشروبات الکلی بود. هوفمن در مشروبخواری و استفاده از مواد مخدر توهم‌زا آنقدر زیاده‌روی می‌کرد که کارش از بدمستی می‌گذشت و به جنون می‌کشید.

اعترافات یک کشیش شهوت‌ران، ماجراجو و نیمه‌دیوانه

در سال ۱۸۱۵ یعنی در همان سالی که هوفمن به استخدام دولت آلمان درآمد، نخستین رمانش را نوشت. این رمان «اکسیر شیطان» نام داشت. «اکسیر شیطان» داستان کشیشی بود که درگیر ماجراهایی خطرناک و اسرارآمیز می‌شود. رمان از منظر اول شخص مفرد، به شکل اعترافات یک کشیش شهوت‌ران، ماجراجو و نیمه‌دیوانه روایت می‌شود و نویسنده هر چند گاه یک بار در مسیر داستان دخالت می‌کند. این رمان از قلمرو ادبیات وحشت می‌آید و بیشتر ماجراهایش، شب‌‌هنگام در مکان‌هایی مانند دیرهای دورافتاده، جنگل‌های خوفناک و کوهستان‌ مرتغع آلپ اتفاق می‌افتد. از نظر فضاسازی و بازآفرینی صداها «اکسیر شیطان» دستاوردی در ادبیات جهان به‌شمار می‌آید. هوفمن در این رمان پرتگاه‌های روحی انسان و سویه‌های پلید و شیطانی او را به خوبی نشان می‌دهد. 
 

بحران‌های روحی یک دانشجوی خودخواه  

«اکسیر شیطان» همچون داستان دیگری از هوفمن که با نام «دیگ طلایی» منتشر شده بود، با اقبال گسترده‌ی خوانندگان کتاب مواجه شد. آثار بعدی هوفمن هم با اقبال زیادی روبرو شدند. «برادران سروپین» (۱۸۲۱-۱۸۱۹) مجموعه‌ای بود از افسانه‌های تمثیلی و داستان‌های کوتاه. «عقاید گربه‌ی نری به نام مور» دومین رمان هوفمن بود که در دو جلد منتشر شد و جلد سومش ناتمام ماند. این رمان از منظر یک گربه روایت می‌گردد و در واقع تلفیقی‌ست از افسانه‌های تمثیلی و طنز و هزل اجتماعی. «مرد ماسه‌ای» داستان بلند (نوول) و یکی از مهم‌ترین آثار هوفمن است. در این داستان که در «قالب نامه» روایت شده، هوفمن کابوس‌ها و بحران‌های روحی یک دانشجوی خودخواه و سرگردان به نام «ناتانائل» را که در چنبره‌ی نیروهای اهریمنی گرفتار آمده روایت می‌کند.

حسین نوش‌آذر: هوفمن در رمان «مرد ماسه‌ای» در آستانه‌ی نخستین انقلاب صنعتی در جهان به رابطه‌ی انسان با ماشین می‌پردازد و تصویر روشنی از «زن» در دوران روشنگری به‌دست می‌دهد. زیگموند فروید در تحلیل کابوس‌های یک شخصیت خودخواه به این رمان استناد کرده است. «ناتانائل» قهرمان خودشیفته و ویرانگر این رمان هر کسی را که به او عشق می‌ورزد، تباه و ویران می‌کند. (+بشنوید)

در این داستان «کلارا» معشوقه‌ی ناتانائل یک زن زیبا، خوشبین و خردمند است، اما ناتانائل در پایان به او خیانت می‌کند و به اولیمپیا که در واقع یک ماشین است دل می‌بندد و سرانجام کارش به خودکشی می‌کشد. هوفمن در این اثر که هنوز هم توسط انتشارات سورکامف در آلمان تجدید چاپ می‌شود، و خوانندگان زیادی دارد، در آستانه‌ی نخستین انقلاب صنعتی در جهان به رابطه‌ی انسان با ماشین می‌پردازد و همچنین تصویر روشنی از «زن» در دوران روشنگری به‌دست می‌دهد. زیگموند فروید در تحلیل کابوس‌های یک شخصیت خودخواه به این رمان استناد کرده است. روایت سینمایی «مرد ماسه‌ای» در سال ۱۹۹۲ توسط کارگردان آلمانی، اکهارد اشمیت به نمایش درآمد. خیزش اکسپرسیونیسم در سینمای آلمان با فیلم‌های درخشانی مانند «مطب دکتر کالیگاری» (۱۹۲۰ ) ساخته‌ی روبرت وینه ( Robert Wiene ) یا مترولوپولیس (۱۹۲۷ ) اثر جاودانه‌ی فریتس لانگ از رمان «مرد ماسه‌ای» هوفمن تأثیر پذیرفته بود. اصولاً درک اکسپرسیونیست‌ها بدون مطالعه‌ی دوران رمانتیک امکان‌پذیر نیست.

استاد شپش و اداره سانسور

هوفمن در مجموع نویسنده‌ی موفقی بود. تا پایان زندگی در برلین به‌سر برد و هر چند که خودش کارمند دولت بود اما از کارمندان بیزار بود. «استاد شپش» بر اساس یک پرونده‌ی قضایی در برلین از منظر کارمندی به نام کارل آلبرت فن کامپتس روایت می‌شود. این رمان که در سال ۱۸۲۲ نوشته شد، توسط اداره‌ی سانسور ضبط شد و دردسرهایی برای هوفمن به وجود آورد. آخرین رمان او که گفت‌و‌گویی بود بین یک نویسنده‌ی فلج و پسرعمه‌اش ناتمام ماند. هوفمن در ۲۵ جولای سال ۱۸۲۲ در اثر مشروب‌خواری و خوشگذرانی و شب‌گردی در چهل و شش سالگی در برلین درگذشت.

بدبختانه هیچیک از آثار هوفمن به فارسی ترجمه نشده و با وجود آنکه هوفمن بنیانگذار یکی از مهم‌ترین دوران‌های ادبی در تاریخ ادبیات جهان است و آثار او، به‌ویژه «اکسیر شیطان» ادبیات وحشت و ادبیات اعترافی در جهان را تحت تأثیر قرار داده، زبان نسبتاً ساده و روان و همه‌فهمی دارد، ما در ایران احتمالاً به لحاظ پیوندهایی که با ادبیات فرانسه و ادبیات انگلیسی‌زبان داشتیم از ترجمه‌ی آثار این نویسنده‌ی بزرگ آلمانی غافل ماندیم. اگر ادبیات وحشت در ایران پیشینه‌ای ندارد و تاکنون اثر قابل تأملی در این عرصه پدید نیامده، شاید یکی از مهم‌ترین دلایل آن ناآشنایی ما با آثار هوفمن و سنت رمانتیک در ادبیات جهان است.

م.لِ صادقی و «مدارود» هوفمن

در ادبیات معاصر ایران نزدیک‌ترین اثر از نظر فضاسازی و لحن و شخصیت‌ها به «اکسیر شیطان» بی‌تردید «ملکوت» نوشته‌ی زنده یاد بهرام صادقی‌ست. بهرام صادقی با تأثیرپذیری از نویسندگان روس و همچنین پیر آندللو به‌گونه‌ای با واسطه با سنت ادبیات رمانتیک در آلمان و دنیای ذهنی نویسندگانی مانند هوفمن ارتباط گرفته بود و در یک فضای شهرستانی، با زبانی ساده اما در همان حال شیوا و با تسلط بر فضاسازی همچون هوفمن موفق شد نقاب از چهره‌ی انسان‌ها برگیرد و سویه‌ی ویرانگر و اهریمنی او را در «ملکوت» نشان دهد. م. ل، شخصیت به‌یادماندنی «ملکوت»ِ بهرام صادقی از بسیاری جهات به «مدارود»، شخصیت اول رمان اکسیر شیطان نوشته‌ی هوفمن شباهت دارد. خویشاوندی روحی بین م. ل و دکتر حاتم در ملکوت و اعترافات او که با زبان کتاب مقدس پهلو می‌زند از بسیاری جهات به اعترافات «مدارود» شباهت دارد. پیش از بهرام صادقی در آثار عام‌پسند نویسندگانی مانند ربیع انصاری، محمد مسعود، و سعید نفیسی و به‌ویژه محمد حجازی رگه‌ها و سویه‌های خفیفی از رمانتیسم دیده می‌شود. در هر حال چه از طریق آشنایی با ادبیات روسیه و چه از طریق ادبیات فرانسه ارتباط ما با این سنت ادبی که هوفمن بنیانگذار آن است هرگز بلاواسطه نبوده و به سرمنشأها دسترسی نداشته‌ایم. 

در همین زمینه:
::مجموعه برنامه‌های ادبیات غرب در ده دقیقه در رادیو زمانه::