آزاده دواچی- گراناز موسوی از آن دسته شاعرانی است که تنها شعرش بیان احساسات خالصانه زنانه‌ی صرف نیست. او از شعرش به عنوان بیانی برای نقد رویکردهای اجتماعی و سیاسی نسبت به زنان استفاده می‌کند.

هنر او در چیدمان کلمات به صورت استعماری، آشنایی‌زدایی از کلمات و جایگزینی و ارتباط متقابل کلمات با یکدیگر و از سوی دیگر برقراری این ارتباط منطقی با دنیای حقیقتی است که می‌تواند فضایی را در نقد رویکردهای مردسالارانه جامعه‌ی ایرانی پیدا کند. از منظر سیاست فمینیستی شعر زنان وقتی اهمیت پیدا می‌کند که تنها بیان یک رویکرد عاطفی و یا احساسات عمومی زنانه نباشد، بلکه زیر ساخت‌های جامعه‌ی مردسالار را به نقد بکشد و منتقد رفتارهایی باشد که به عنوان یک زن حساس تجربه‌اش کرده است:

آری پنجره‌ای را که تو آوردی بست
دستی که امضا کرد
پای تمام در‌ها را برید
از ما چه مانده است
جز سایه‌ای که گل‌های ملافه را آب می‌دهد (خط خطی روی شب، ۹۵)

سطرهایی در بیانِ مفهومِ اعتراف به ازدواج و سرخوردگی در زندگی مشترک که از دید شاعر تنها امضای محضری به آن معنا می‌دهد. اما در همین شعر شاعر نتیجه‌ی این نوع زندگی مشترک را به تصویر می‌کشد. تصویری که او ارائه می‌کند از زندگی اجباری و تحمیل شده به زندگی اکثر زنان در جامعه‌ی ایرانی نشان دارد. تصویر‌سازی‌های شعری گراناز موسوی و به چالش گرفتن کلیشه‌های رایج زبانی و اجتماعی نمای خوبی از شعر اعتراضی او را نشان می‌دهند:
 

دیشب نیمی از صورتم را خدا صدا کرد و عینکم
آسمان را اشتباهی رفت
دیشب انگشتانت نیمی از آینه را کبود کرد و پنجره را بست (خط خطی روی شب، ۹۵)

نقدی بر اجتماع مردسالار و خشونتی که به شاعر به عنوان یک زن تحمیل شده است و در این شعر به خوبی به تصویر کشیده می‌شود. در ادامه‌ی همین شعر این نقد را گسترده‌تر اجرا می‌کند به‌گونه‌ای که پایان‌بندی شعر در واقع نتیجه‌ای است که از روایت سطرهای آغازین به دست می‌آید:

در بن‌بست کدام کهکشان مردی است
که دست روی ماه بلندنمی کند؟
دیشب تمام کوچه‌های بی‌گنجشک می‌گفتند:
در را ببند و بیا
کلید در جیب هر رهگذری راه می‌رود
و عسل به یاد سیزدهمین ماه می‌ماند (خط خطی روی شب، ۹۶)
 

نقد شاعر که بر بستر اجتماع شکل می‌گیرد، از بافت اجتماعی و فضای ذهنی غالب بر مخاطب فاصله نمی‌گیرد، بلکه با فضاسازی‌هایی که نزدیک به ذهن مخاطب و تجربه‌های او در اجتماع است، در هر سطر از شعر، انتقاد او را به تصویر می‌کشد.

آوازهای زنان بی‌اجازه

هر شاعری نسبت به رفتار اجتماعی که به او تحمیل شده، واکنش متفاوتی نشان می‌دهد. در بیشتر شعر‌ها شاعر از کلماتی استفاده می‌کند که عیناً انتقال‌دهنده‌ی‌‌ همان معنا در جهان واقعی‌ست. نقد شاعر از جامعه و اعتراض به اکثر رویکردهای اجتماعی تنها به خاطرات شاعر محدود نمی‌شود، بلکه او به حافظه‌ی جمعی زنان سرزمینش تکیه دارد. شاعر به جای استفاده‌ی مستقیم از کلمات مشخص و حقیقی که ممکن بود شعر او را با بافت و گفتمان‌های سیاسی و اجتماعی نا‌متجانس کند و کارایی متنی را از دست بدهد و از سوی دیگر برای مقابله با سانسور، از کلمات استعاری استفاده می‌کند و این امر در نهایت کارکرد اعتراضی متنی را افزایش می‌دهد. شعر موسوی دارای لایه‌های تو درتو و پیچیده‌ای است که از برآیند کلمات و تأثیر متقابل آن‌ها بر هم به نقد روشن جامعه‌شناختی می‌رسد. در این میان شاعر هیچ‌گاه به طور مستقیم در شعرش نمایان نمی‌شود. با این‌حال روایتی که در شعرش به‌دست می‌دهد، اعتراض او را را بدون حضور شاعر هرچه محکم‌تر بیان می‌کند.

نه تو روی ماه قالی شدی
نه من از شر این شهر
حلق‌آویز
یکی به شوهر رفت و دیگری به کوه
تا آن تخته‌سنگ
که روزی از دارآباد دزدیدیم و
سربرهنه نشستیم تا غروب
نه کافه مال ماست
نه کوه (آواز‌های زن بی‌اجازه ۱۵)

آزاده دواچی: اشعار گراناز موسوی از آن جهت اهمیت دارند که از مرز کلیشه‌های تحمیل شده گذشته‌اند و در برابر سنت‌های تحمیل‌شده‌ی متنی و اجتماعی قیام کرده‌اند و توانسته‌اند از ورای زیرساخت‌های متنی به روایت‌های واقعی اجتماعی نقب بزنند. شاعر از امکانات مختص خود همچون آشنازدایی در کلمات، بیان استعاری، استفاده از لایه‌های چندگانه‌ی متنی و زبانی در شعر و همینطور استفاده از کلمات ممنوع به تملک تن اعتراض کرده است. اشعار گراناز موسوی را می‌توان یکی از نمونه‌های مقاومت فمینیستی در ادبیات زنان دانست.

 جای جن و خانه‌های خراب

تن شاعر بر متن و رفتارهای متنی تسلط ندارد. او به‌راحتی تن‌اش را در سطرهای شعر آزاد می‌کند و این‌‌ «رهایی‌ تنانه» در میان سطرهای شعر است که قدرت اعتراضی‌ شعرهای او را افزایش می‌دهد. با این‌حال اعتراض شاعر تنها به موقعیت‌های اجتماعی در رابطه با زنان معطوف نیست. او حضور سیاسی هم دارد و گاهی از فضای زنانه فاصله می‌گیرد تا این حضور را بیشتر به اثبات برساند. حضور سیاسی شاعر در کنار هویت زنانه‌اش حضوری منحصربه فرد است؛ حضوری که با روایت‌های کلامی محکم و در عین حال بدون درگیر شدن شاعر با روایت‌های سیاسی شعارگونه است. نگاه شاعر به موقعیت‌های سیاسی اجتماع هم نگاهی تلخ و انتقادی است.

هوا هوای احتیاط است و شک میان دو و سه
شعبان‌های علاف و جام جمی که رستم را از فارسی قلم گرفت
پای دسته‌گل‌های بر عکس
لای اوراد و عزائم
جای جن و خانه‌های خراب
دیوار‌های یک‌ریز
و سقفی که هوای آغوش و زلزله داشت
هوا هوای دربند است و تمشکی که یک تیغ
حافظه را به قرمز می‌برد
کوچه را به خشخاش تن به تن (از مجموعه شعرهای منتشرنشده)

جدا ازشگردهای روایی و موسیقی کلامی که در اشعار گراناز موسوی به چشم می‌خورد، ابداعات نحوی و زبانی نیز نوعی دیگر از زبان اعتراض را در شعر او شکل می‌دهند برای مثال وقتی در شعر «قهر» می‌نویسد: بید بید می‌لرزم به نوعی لرزش را با تکرار دوباره بید آغاز می‌کند. تجانس‌های آوایی که برای اولین بار در شعر او استفاده می‌شود بیان اعتراضی شاعر رامستحکم‌تر و منسجم‌تر پیش می‌برد. این ترفند بی‌تردید از دیگر خصوصیتات نحوی برای بیان شعر اعتراضی است.

در خطوط نا‌شناس گفت
بید بید می‌لرزم و
دلم گم گم
گم‌تر از حشره‌ای بی‌ربط
از حاشیه می‌رود (آوازهای زن بی‌اجازه؛ ۲۳)

باران سنگ

مهارت شاعر در انتقال معنا و به عبارت دیگر توانایی او در مقابله با سانسور، آن هم هنگام نقد رویکردهای اجتماعی به شاعر این فرصت را می‌دهد که در جامعه‌ای که زنان کمتر فرصت نقد می‌یابند، با رمز گشایی از متن و کلمات به تک تک روابط اجتماعی نقب بزند. هرچند که اشعار گراناز موسوی همگی از یک سویه‌ی انتقادی- اجتماعی قوی برخوردارند، اما هرگز شعریت‌شان را از دست نمی‌دهند، بلکه به بستری برای اعتراض تبدیل می‌شوند. در شعر چهار صد ضربه شاعر از تمامی ظرفیت‌های شعری‌اش برای نقد سنگسار استفاده می‌کند:
 

می‌زنم پس زنم
و هستم تا آخر ساران بنگ
باران سنگ
دیگر سر از خودم نیست
بزن وای تنم پر از انار می‌شود
سرم به سنگ نمی‌خورد
بزن دنگ دنگ
زمان نمی‌ایستد (آوازهای زن بی‌اجازه، ۴۱)

گذر از سنت‌های تحمیل‌شده‌ی جامعه، حرکت ورای این سنت‌ها و سر خم نکردن در برابر کلیشه‌های جنسیتی و از سوی دیگر گشودن روایت‌های تازه از تن زنانه و استفاده از کلماتی که این تن را به تصویر بکشند را می‌بایست به عنوان قیام شاعر در برابر تسلط بر تن در نظر گرفت. این قیام به‌شکل عبور از کلیشه‌های جنسیتی و استفاده از فضاسازی و شکستن تابوهای کلماتی نمود پیدا می‌کند که مدام این کلیشه‌ها را تقویت می‌کنند و شاعر به خوبی از آن‌ها پرده برمی‌دارد:
 

از دکمه و ملافه که بگذریم
گاهی چه می‌ماند
جز آهی که هی خودمانی تر
و زخم که نرم نرم
به دل می‌نشیند
بعد
همیشه‌ای که سنگین و سلانه
دیر می‌شود (آواز‌های زن بی‌اجازه، ۵۶)

تقلای تن و دودوی چشم‌ها

در شعرهای گراناز موسوی با دو رویکرد مواجه هستیم: یکی رویکرد زبانی و استفاده از شگردهای متنی و روایی است که در انتقال معنا به مخاطب از زیرلایه‌های شعری گرفته تا ارتباط نحوی و گسترده‌ی معنانی کلمات بهره می‌جوید و دیگری زیرساخت‌های معنایی است که موازی و در عین حال همراه با‌‌ همان روساخت‌ها در انتقال بخشی از دغدغه‌های شاعر به عنوان یک زن عمل می‌کنند. درگیری زیرساخت‌های شعری او با معضلات اجتماعی نه تنها از شعریت زبان شعری او نمی‌کاهد، بلکه از این فضا حداکثر استفاده را به نفع خود می‌کند.

کنار شانه‌هایی که بالا می‌اندازند
در کفش‌های حراجی
تقلای تنی‌ست
که هی کبود می‌شود
و دو دوی چشمانی که از نگاه خریدار
سر درنمی‌آورد
هنوز گره سفت می‌کند
هنوز دکمه می‌بندد (آوازهای زن بی‌اجازه، ص ۶۳)

در پایان می‌توان گفت که اشعار گراناز موسوی در عین حال که به نقدهای اجتماعی و سیاسی عمومی از دیدگاه زنانه حساس بوده‌اند، ساخت متنی و کارکردهای زبانی خود را نیز از دست نداده‌اند. اشعار گراناز موسوی از منظر نقد فمینیستی و سیاست‌های متنی و تن از آن جهت اهمیت دارند که از مرز کلیشه‌های تحمیل شده گذشته‌اند و در برابر سنت‌های تحمیل‌شده‌ی متنی و اجتماعی قیام کرده‌اند و توانسته‌اند از ورای زیرساخت‌های متنی به روایت‌های واقعی اجتماعی نیز نقب بزنند. شاعر از امکانات مختص خود همچون آشنازدایی در کلمات، بیان استعاری؛ استفاده از لایه‌های چندگانه‌ی متنی و زبانی در شعر و همینطور استفاده از کلمات ممنوع در برابر تملک تن اعتراض کرده است. اشعار گراناز موسوی را می‌توان یکی از نمونه‌های مقاومت فمینیستی در ادبیات زنان دانست که با شگردهای خاص خود و با حفظ هویت خود توانسته‌اند خواست‌ها و نقد‌های خود را به جامعه‌ی مردسالار به تصویر بکشند و تا حدود زیادی میان مخاطب و این نقد‌ها ارتباط برقرار کرده و در نتیجه در بیان اعتراض به تسلط بر تن زنانه موفق عمل کرده‌اند و در عین حال از باورپذیری ذهن مخاطب خود هم فرا‌تر نرفته‌اند. شاعر تنها به کلماتی که محدود به فضاهای خانگی است قناعت نمی‌کند؛ بلکه او از طریق شعر این قدرت را یافته است که به درون فضای اجتماعش نقب بزند و با فراهم کردن بستر نقد در شعرش، حضور خود را در گفتمان‌هایی که از آن منع شده بود به ثبت برساند. موسوی از ادبیات این استفاده را برده است و شعر او نمایه‌ی کاملی از مشارکت آگاه او در اجتماع و از طریق ادبیات است.

منابع:
موسوی، گراناز. پابرهنه تا صبح. نشر سالی، چاپ چهارم، ۱۳۸۷.
موسوی، گراناز. آوازهای زن بی‌اجازه. نشر سالی، جاپ دوم، ۱۳۸۷.

در همین زمینه:

::آوازهای زنان بی‌اجازه، آزاده دواچی، بخش نخست جستار:شگردهای زبان و متن در نقد روایت‌های اجتماعی در دو مجموعه شعر از گراناز موسوی::

  ::