شهرنوش پارسی‌پور – در شماره‌های پیشین تا حدودی با تاریخچه داستان گیل‌گمش آشنا شدیم. همچنین آغاز داستان را دنبال کردیم. به اینجا رسیدیم که که شمهت روسپی انکیدو را، که از کوهستان آمده بود، اغوا کرد و با او عشق ورزید.این باعث شد تا حیوانات از انکیدو فاصله بگیرند.

شکارچیان که از دور مراقب آن‌ها هستند نزدیک شده به آن‌ها خوراک و آبجو می‌دهند. در این هنگام شمهت پیراهن خود را به دو نیمه کرده، با بخشی از آن بدن انکیدو را می‌پوشاند و با بخشی دیگر بدن خود را. در این هنگام مرد جوانی که از شهر آمده واگو ‌می‌کند که امشب شب زفاف نوعروس باکره‌ای‌ست و گیل‌گمش قصد دارد به جای داماد وارد اتاق زفاف بشود. چنین به نظر می‌رسد که این رسمی قدیمی بوده که تمامی عروسان در شب زفاف متعلق به رهبر جامعه بوده‌اند. در اینجا باید به این نکته اشاره کنم که پیش از پیدا شدن انکیدو، گیل‌کمش خواب می‌بیند که ستاره‌های آسمان متعلق به او هستند؛ و ناگهان چیزی همانند صاعقه‌ای از متعلقات آنو، خدای آسمان روی او می‌افتد. گیل‌گمش کوشش می‌کند آن را بلند کند، اما نمی‌تواند تکانش دهد. مردان شهر دور آن جمع گشته‌اند و همانند بچه‌ها پایش را می‌بوسند. گیل‌گمش همانند همسرش به او عاشق می‌شود. او را به نزد مادرش می‌برد و مادر با او همانند خود گیل‌گمش رفتار می‌کند. مادر با شنیدن این خواب اعلام می‌کند که گیل‌گمش به‌زودی صاحب یک دوست حقیقی خواهد شد که همانند همسرش به او نزدیک است. گیل‌گمش اما باز خواب می‌بیند که از آسمان تبری مسی در خیابان اوروک بر زمین می‌افتد. باز جوانان و انبوه مردم دور آن جمع می‌شوند. گیل‌گمش این تبر مسی را همانند همسرش دوست می‌دارد. تعبیر خواب مادر همانند خواب پیشین است. گیل‌گمش به‌زودی دوستی پیدا خواهد کرد که از همسر به او نزدیک‌تر می‌شود.

اینک اما انکیدو با شنیدن آنکه گیل‌گمش می‌خواهد مزاحم دختر جوان بشود خشمگین گشته و به همراه شمهت راهی شهر می‌شود و به زفافگاه نزدیک می‌شود. این درست‌‌ همان آنی‌ست که گیل‌گمش نیز از راه می‌رسد و می‌خواهد وارد بستر دختر شود. انکیدو جلوی ورود گیل‌گمش را می‌گیرد. دو مرد به نزاع برمی‌خیزند و برای زمانی دراز کشمکش می‌کنند. آنان از نظر زور بازو همسان هستند. البته عاقبت این گیلگمش است که بر انکیدو غلبه می‌کند. اما بی‌درنگ به او علاقمند می‌شود.

شهرنوش پارسی‌پور: مطالعه‌ی سردستی نشان می‌دهد که روسپیان به طور معمول زیبا و اغلب بسیار زیبا هستند. روشن است که با قربانی کردن زیبا‌ترین‌ها بقیه‌ی زنان جامعه را از خطر محفوظ نگه می‌دارند. من روند این معنا را در زندان جمهوری اسلامی برای خود کشف کردم. هنگامی که گل‌های آفتابگردان باز می‌شدند به طور حتم نخستین گل‌ها قربانی می‌شدند. گل به قدری زیبا بود که همه‌ی زندانیان دچار این حس می‌شدند که به آن دست بزنند. این‌کار با حسن نیت انجام می‌شد، اما نتیجه یکی بود. (+بشنوید)

دوستی عمیقی میان گیل‌گمش و انکیدو آغاز می‌شود. علاقه‌ی آن دو به هم آنقدر شدید می‌شود که به نزد نین‌سون، مادر گیل‌گمش رفته و زن طی تشریفاتی انکیدو را تطهیر می‌کند. دوستی و ماجراجویی‌های گیل‌گمش و انکیدو آغاز می‌شود. گیل‌گمش به انکیدو پیشنهاد می‌کند تا برای آوردن چوب‌های کاج برای باروی شهر و کشتن هوم بابا، نگهبان جنگل کاج یا سدر متعلق به ایشتار به کوه‌های لبنان بروند و هوم بابا، نگهبان ترسناک جنگل کاج را بکشند (توجه کنید که در بعضی از متون کاج و در بعضی دیگر سدر آمده است). این جنگل ازآن ایشتار بانو، خدای عشق است. البته کشتن هوم بابا پیشنهاد انکیدو است. 
در خواندن داستان تا اینجا چند نکته برای من بسیار جالب است. نخستین نکته رابطه‌‌ی شمهت و انکیدوست. چنین به نظر می‌رسد که در این مقطع روسپیان از اهمیت وافری برخوردارند. البته در متن از واژه‌ای استفاده می‌شود که سنگین‌تر از روسپی‌ست. علت این امر باید این باشد که مردان بیابانی و شکارچی دائم به شهر‌ها هجوم می‌آورند. این مقطع درست قابل مقایسه با شرایط تهران در آغاز سده‌ی چهاردهم هجری‌ست. شهر در سال ۱۳۰۰ شمسی دارای ۲۰۰ هزار نفر جمعیت است. از عکس‌هایی که از آن دوران باقی مانده می‌توان دریافت که بخش اعظم مردم پوشیده در لباس‌های روستایی هستند. جمعیت تهران اما می‌ترکد تا برسد به امروز که میلیون‌ها نفر ساکن این شهر هستند. در اوروک ۴۵۰۰ سال پیش اما شهر از سوی روستائیان تهدید نمی‌شود، بلکه این بیابانیان و شکارچیان هستند که به شهر هجوم می‌آورند. به نظر می‌رسد که آن‌ها اغلب همانند انکیدو برهنه هستند. پس در نتیجه فاصله‌ی آن‌ها با اهالی شهر اوروک بسیار زیاد است و نسبت به آن‌ها حالت انفعالی دارند.

به‌راستی چه علتی دارد که گیل‌گمش مردی قوی همانند انکیدو را به چهره‌ی زنی ببیند و او را از همسر بیشتر دوست داشته باشد؟ آیا می‌توان فرض کرد که به این مردان وحشی تجاوز جنسی می‌شده تا از عصبیت رفتاری آن‌ها بکاهند؟ در سیستم‌های بعدی نیز می‌بینیم که چنین اتفاقی می‌افتد. چنگیز خان پس از شکست دادن هر خانی طی تشریفاتی با او به بستر می‌رفت تا قدرت خود را ثابت کند. نکته‌ی دیگر اما این است که بخشی از زنان را به فحشا می‌کشاندند تا با این مردان همبستر شوند و جلوی هجوم آن‌ها به زنان به اصطلاح نجیب و باکره گرفته شود. این سیاست امروز هم پیاده می‌شود. مطالعه‌ی سردستی نشان می‌دهد که روسپیان به طور معمول زیبا و اغلب بسیار زیبا هستند. روشن است که با قربانی کردن زیبا‌ترین‌ها بقیه‌ی زنان جامعه را از خطر محفوظ نگه می‌دارند. من روند این معنا را در زندان جمهوری اسلامی برای خود کشف کردم. هنگامی که گل‌های آفتابگردان باز می‌شدند به طور حتم نخستین گل‌ها قربانی می‌شدند. گل به قدری زیبا بود که همه‌ی زندانیان دچار این حس می‌شدند که به آن دست بزنند. این‌کار با حسن نیت انجام می‌شد، اما نتیجه یکی بود. اگر ۲۰۰ زندانی هر کدام جداگانه دستی به چهره‌ی یک گل بکشند روشن است که گل پژمرده شده و از رشد باز می‌ماند. در اسطوره‌ی گیل گمش نیز می‌بینیم که او دستور می‌دهد تا شمهت فاحشه را به نزد انکیدو ببرند. در نتیجه می‌توان باور داشت که سازمان فحشای اوروک زیر نظر خود فرمانده شهر بوده است.

گیل‌گمش در خواب‌هایش صاعقه‌ای را که بر سرش می‌افتد و تبر مسی را که از آسمان می‌افتد از «همسر» خود بیشتر دوست دارد. این هر دو، صاعقه و تبر مسی، کنایه از ظهور انکیدوست. می‌توان باور کرد که ما در این اسطوره در آستانه‌ی ارتباط عاطفی میان دو مرد هستیم.

نکته‌ی دوم اما این است که بخشی از مردان را نیز به فحشا می‌کشاندند تا جلوی تندروی‌های آن‌ها را بگیرند. اسطوره‌ی گیل‌گمش به صراحت روشن می‌کند که گیل‌گمش در خواب‌هایش صاعقه‌ای را که بر سرش می‌افتد و تبر مسی را که از آسمان می‌افتد از «همسر» خود بیشتر دوست دارد. این هر دو، صاعقه و تبر مسی، کنایه از ظهور انکیدوست. می‌توان باور کرد که ما در این اسطوره در آستانه‌ی ارتباط عاطفی میان دو مرد هستیم. جالب است که در ادامه داستان که بعد خواهد آمد روشن می‌شود که گیل‌گمش و انکیدو دست در دست یکدیگر علیه الاهه‌ی ایشتار قیام می‌کنند. پس ما نه تنها در آغاز ارتباط عاطفی دو مرد با یکدیگر هستیم، بلکه اما حذف زن به عنوان حضور بسیار مهم در دستور کار قرار گرفته است. این در کشتن گاو آسمانی نیز نمود پیدا می‌کند. این نکات در برنامه‌های بعدی مورد بررسی قرار خواهند گرفت. تا اینجا اما ما با چند نوع زن در داستان آشنا گشته‌ایم. نخستین آن‌ها مادر گیل‌گمش، نین سون است که با عنوان «گاو وحشی» توصیف می‌شود. او اقتداری خدایی دارد، البته بی‌آنکه کار مردانه‌ای انجام دهد. در مرحله دوم از بانو خدا آرورو گفتار در میان می‌آید که پس از «شستن» دست‌هایش خاک و آب را با هم ورزو داده و انکیدو را با «گیسوان زنانه» آفریده و در شکم طبیعت گذاشته است. از به لت-ایلی نیز سخن در میان می‌آید که خداوندگار زهدان است و قالب انکیدو را می‌سازد. داستان به صورت روشن نشان می‌دهد که در آن مقطع از زمان، نه تنها زنان –حداقل- از نظر روانی از اهمیت زیادی برخوردار بوده‌اند، بلکه اما در کار خلق و آفرینش نیز هستند. مقام خدایی دارند و کار زیادی از آن‌ها برمی‌آید. اما نکته مهم دیگر نیز به طور تلویحی در داستان ذکر می‌شود. این نکته بسیار پوشیده می‌آید، اما روشن است که زنان در ایجاد این فکر که به مردان تجاوز جنسی بشود سهم دارند. مادر گیل‌گمش با پافشاری فراوان به گیل‌گمش تلقین می‌کند که انکیدو‌‌ همان زوج آسمانی اوست. البته همین مادر گیل‌گمش است که به درگاه آنو التماس می‌کند تا پسرش را سربه‌راه کند.
باز در این‌باره گفت خواهیم داشت.
 

در همین زمینه:
:: اسطوره‌ی گیل‌گمش، بخش دوم، به روایت و با تفسیرهای شهرنوش پارسی‌پور::