مهسا صارمی –حذف و سانسور از مشخصه‌های جامعه مردسالار است؛جامعه‌ای که قرن‌ها دیکتاتوری و استبداد را درپیشینه خود دارد. سانسور و تبعیض در همه عرصه‌ها برای ایجاد ثبات و پیاده کردن وضعیتی اجرا می‌شود که سیطره جامعه مردمحور را محقق کند.

معمولاً سانسور زمانی که بیان دیدگاهی را در تضاد با عقاید خود سانسورچی ببیند،با ابزارهایی به کنترل عواطف، اندیشه و بیان حقایق در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و هنری دست می‌زند.

 
هم‌بسته با پدیده اعمال سانسور از طرف قدرت مسلط، بهویژه زمانی که شدت آن در این عرصه‌ها به اوج می‌رسد، پدیده خودسانسوری است. خودسانسوری نیز ریشه در ناخودآگاه دارد و پس از ارجاع دادن استبداد و حذف بیرونی به درون، به پدیده استبداد درونی تبدیل می‌شود.
 
بر این روال، زن ایرانی نیز که سال‌ها تحت استبداد و جامعهمردسالار بوده است، استبداد بیرونی را به درون خود ارجاع می‌دهد و نتیجه این ارجاع چیزی جز خودسانسوری و حذف نخواهد بود.
استفاده ابزاری از جنسیت در جامعهایران برای استثمار و توجیه رفتارهای مردسالارانه و همچینن ادبیات عرفانی تن‌ستیز و جسم‌ستیز که پرداختن به امر تن و زیبایی را امری سخیف می‌داند، در دوره‌های تاریخی به این خودسانسوری دامن زده است.
 
در این نوشته به حذف زنانگی در سینما و جامعهمردسالار ایران می‌پردازیم:
 
 
مردان بدون زنان در سینما
سینمای زن‌محور، بیشتر معرف سینمایی است که زنان آن را کارگردانی می‌کنند. این کارگردان‌هادر فیلم‌های خود از زنان استفاده می‌کنند و موضوعات زنانه را به تصویر می‌کشند.
این اصطلاح می‌تواند شامل حوزه‌های دیگر هم بشود که زنان در آن‌ها مشغول به گریم، طراحی، فیلمنامه و نمایشنامه‌نویسی هستند.
 
پس از سال ۱۸۹۶زنان فیلمنامه‌نویس مانند فرانسیس ماریون و آنیتا لوس وارد عرصه سینمای صامت شدند و بعد از آن زنان به سینمای کلاسیک هالیوود و سینمای تجربی پا گذاشتند.
در ایران، در سال ۱۳۳۵شهلا ریاحی با کارگردانی فیلم مرجان اولین کارگردان زن ایرانی بود.از دیگر سینماگران زن در ایران می‌توان به رخشان بنیاعتماد، پوران درخشنده و تهمینه میلانی اشاره کرد. آیا این زنان می‌توانند در سینمای ایران تجربه‌های شخصی و زنانه خود را به تصویر بکشند؟
زنانگی و زن بودن در جوامعی که سینمای ایران آن‌هارا به تصویر می‌کشد محدود به شرایط و حالتهایروحی خاص و برداشت‌های فیزیولوژیک می‌شود.
 
پس از ادبیات، عرصه سینما نیز در ایران و دیگر جوامع مردسالار عرصه‌ای است که مردان به بیان
ارزش‌های هنری و جهان مردانه خود می‌پردازند و زندگی و ارزش‌های زنانه به عنوان نیمی از جامعه همواره در حاشیه‌‌ رها شده است.
 
بعد از انقلاب ۵۷ و اسلامی شدن قانون و جامعه ایران، نگاه زنانه و زنانهگی در سینما و ادبیات ایران حذف شد و در روزهای پس از جنگ زن‌ها علاوه بر خاموش شدن در فرهنگ و سینما و سایر عرصه‌های هنر، جنسیت‌زدایی نیز شدند. سال‌های پس از جنگ و اوایل دهه ۷۰سینمای ایران تماماً تبلیغ و یادآوری روزهای جنگ بود.
 
امیرمحمد بهرامی‌نوا، منتقد سینما می‌گوید: «سانسور ناشی از نگاه حاکمانی است که در این سی سال بر ایران حکومت کردند. اینان نمی‌خواستند که آن دسته از تصاویر زنان که به بیرون از مرزهای ایران دست پیدا می‌کند، تصاویر واقعی باشد. در دهه شصت ما با یک جنگ خانمان برانداز روبهرو بودیم که در این سال‌ها سینما و تلویزیون ایران تصویر زن را کاملاًسانسور و نگاه زنانه را در فیلم‌ها حذف کردند. در اواخر دهه شصت بود که سینما کمی تلاش کرد تا این تصویر را واقعی‌تر کند. با فیلم‌هایی مثل نرگس ساخته رخشان بنیاعتماد که اساسا بیشتر دغدغه کارگردان بود تا نگاه کلی در یک روندی که تصویرسازی در آن سال‌ها می‌شد دنبالش باشد. در دهه هفتاد وضعیت کمی بهتر شد؛ با نگاه فیلمسازانی که به دنبال نشان دادن واقعیت‌های اجتماع بودند. اما در دهه هشتاد و بعد از دولت اصلاحات، ما دوباره به یک نگاه کلیشه‌ای و یک نگاه سراسر فرمایشی نسبت به زن برمیگردیم؛ کما اینکه می‌بینیم تصاویر مستندی که از ایران به بیرون ارائه می‌شوند، واقعی‌تر هستند، اما در فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی خیلی تصاویر مشخصی نمی‌بینیم. کسانی در رأس مدیریت سینما و تلویزیون ایران هستند که نمی‌گذارند این تصویر، تصویر درستی باشد.
 
می‌خواهند که تصویر ذهنی خودشان را در قالب مشخص از زن تصویر کنند و به بیرون بروز دهند و بگویند که زن ایرانی زنی است که مادر نمونه است، در خانه خیلی تلاشگر است، و بسیار در جامعه می‌تواند موثر باشد، اما این تصاویر کاملا تبلیغاتی و فرمایشی می‌شود. در یک نگاه کلی می‌شود در نظر گرفت که این حذف و این سانسور، بسیار تابع شرایطی بوده که حاکمان ایران، در ایران در طول همه این سال‌ها رهبری کردند جامعه را و در نگاه نسبت به زنان هم به تبع آن خواستند آن چیزی را که فکر می‌کنند تصویر کنند نه آن چیزی که واقعیت جامعه هست.»
 
پس از حضور زنان در سینمای ایران و پس از تثبیت و قدرت گرفتن در این مسیرنمی توان زنان را در جامعه مردانه سینما نادیده گرفت.
 
در سینمای سال‌های بعد حضور پرقدرت احساسات و غرایز مردانه به چشم می‌خورد. احساساتی مانند عاشق شدن، طلب‌کردن یک زن، میل جنسی، غیرت و تعصب مقابل زنان خانواده که ناموس نام می‌گیرند و گاه خیانت به همسر که هیچکدام از این احساسات را در زندگی زنان در سینما نمی‌بینیم.
 
همواره مسائلی مانند بکارت، عادت ماهانه، نیازهای جنسی، خواسته‌های زنانه، تخیل، شخصیت و هویت مستقل یک زن از سینمای ایران حذف شده است.
سانسور، عاملی برای مقابله با ظهور هستی زنانه، عمق زندگی و زن در سینما،همواره وجود داشته است. زن در سینما تنها نمادی از وجود یک شخص است.
 
تاکنون در سینما، مسائل زنانه و زندگی‌های آنان توسط زنان و مردانی مطرح شده‌اند، اینجا باید پرسید:زنانی که به تعریف آن‌ها می‌پردازند آیا به‌‌ همان شکل در واقعیت جامعه وجود دارند؟
سینمای تهمینه میلانی را می‌توان سینمایی دانست که به طور عریان از حقوق زنان دفاع می‌کند،اما نمی‌توان دیدگاه طبقاتی و منش بورژوایی را که در سینمای میلانی به چشم می‌خورد، نادیده گرفت.در این فیلم‌ها همواره جبهه‌بندی شده است:مردانی که شر هستند و مردانی که هرگز ظلم نکرده‌اند. سینمای میلانی را شاید بتوان فمینیسم افراطی دانست که جامعه مردسالار را علیه سینمای فمینیسم می‌شوراند.
 
زن‌های سینمای میلانی همه زنانی از طبقه  مرفه جامعه هستند که در بهترین نقطه از شهر در دفتریمدرن مشغول به شغلی مدرن‌اند.
 
میلانی تفاوت‌های زن و مرد در ایران و تبعیض حقوق زنان را از تولید و مالکیت و پوست زیرین جامعه به سطح رویی و تنها تفاوت‌های جنسیتی آورده است.
 
در مقابل این نگاه، می‌توانیم نگاه متفاوت به زن در «باشو غریبه کوچک» ساخته بهرام بیضایی را ببینیم؛زنی رنج‌ کشیده که منتظر مردی است که قرار است از جنگ برگردد و زن همه امیدش را به بازگشت مرد گره زده است. در سینمای بیضایی ما با کارکتری جنسیتمحور که در مقابل مردان ایستاده است رو به رو نیستیم و همچنین در «گیلانه» ساخته بنی‌اعتماد زنی متفاوت را می‌بینیم؛زنی رنج کشیده، قهرمان و مستقل.
 
رضا صدیق، روزنامهنگار و منتقد سینما می‌گوید: «تفکیک نگاه به زن یا مرد، در سینما خود یک نوع نگاه تفکیک جنسیتی است. در سینمای دنیا ما هیچ وقت این تفکیک را نمی‌بینیم و به صورت جدا به مبحث جنسیت پرداخته نمی‌شود.شخصیت و روایت در فیلم‌ها بر اساس انسان و نوع رویکرد در زندگی‌اش تعریف می‌شود و سوژه مورد نظر از دنیای زن یا مرد، روایت می‌شود.یعنی در ابتدا معضل انسان را مطرح می‌کنند و بعد بر اساس آن معضل از دنیای زن یا مرد روایت می‌کنند.
 
نمونه‌اش هم در تاریخ سینمای دنیا و سینمای امروزه اروپا به شدت دیده می‌شود،اما در سینمای ما این نگاه مانند باقی مسائل‌مان به صورت رادیکال در آمده است و به گونه‌ایکاملاًگنگ و سردردآوری دیده می‌شود.این نوع مسائل و این نوع نگاه به زن و روایت زنانه را در برخی فیلم‌های تهمینه میلانی می‌توان دید. البته روایت انسان در سینمای ما از دید و دنیای زن، چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب درگیر هنجارهای فرهنگی ایران بوده است. به صورتی که حتی در فیلم‌های پیش از انقلاب هم، زن نقش خود را هیچ وقت نداشته است و تنها از جنبه اروتیکیحضور دارد تا جریان فیلم ادامه پیدا کند. این نوع نگاه و سیل این نوع روایت را در فیلم‌های فارسی به شدت می‌بینیم. از سوی دیگر در فیلم‌هایی مانند قیصر، که از اتفاق‌های سینمای ایران حساب می‌شود، حضور زن را تنها سببی می‌دانیم تا رفتار اعتراضی مرد فیلم را روایت کند و نه انسان فیلم را. یعنی باز هم در این فیلم که در سینمای ایران ماندگار است، دیدگاه و وجود زن در فیلم از دیدگاه حریم و ناموس مطرح می‌شود. در‌‌ همان دوره نیز ما در بحث جنسیتی روابط زن و مرد فیلم‌هایی داریم مانند در امتداد شبکه دوره‌ای توقیف بوده و بعد هم با حذف فراوان اکران شده است. همچنین خسرو هریتاش سال ۱۳۵۵فیلمی ساخته به نام برهنه تا ظهر با سرعت“.این فیلم در سینمای ایران هیچ وقت نمایش داده نشد.»
 
 مسائلی مانند بکارت، عادت ماهانه، نیازهای جنسی، خواسته‌های زنانه، تخیل، شخصیت و هویت مستقل یک زن از سینمای ایران حذف شده است
 
این منتقدهمچنین می‌افزاید: «این نوع نگاه و این روند مخصوص به پیش از انقلاب یا پس از انقلاب نیست.وابسته به فرهنگ است و ریشه در فرهنگ ایرانی و هنجار‌ها و ناهنجاری‌های موجود در ایران و بست‌های موجود در ذهن مردم دارد. اتفاقاًدر چند سال اخیر حتی شکسته و بسته و الکن می‌توان فیلم‌هایی را مثال زد که مسائل انسانی را از دنیای زن مطرح می‌کند. مانند فیلم کنعانیا به همین سادگی، یا از سوی دیگر و نگاه دیگر می‌توان به گیلانهاشاره کرد. اما هنوز در ایران علیرغم شعارهای روشنفکری حتی از سوی هنرمندان‌مان، چه زن و چه مرد، ناخودآگاه نگاه جنسیتی به صورتی افراطی زنانه و چه به صورت ریشه‌دار مردانه را داریم. همین مسائل باعث می‌شود کمتر به موضوع انسان و دنیای انسانی در دنیای زنانگی پرداخته شود. به نظر من در سینمای ایران خلایی وجود دارد از پرداخت به مسائل انسانی که هر از گاهی فیلمی دیده می‌شود که از این دید ساخته شود؛اما انسان که‌گاه از دید زن روایت می‌شود و‌گاه از دید مرد در جهان هستی از هم جدا نیستند و در هم تنیده‌اند. غیر ممکن است که شما بخواهید یکی را مجزا روایت کنید و چه حضور فیزیکی، معنوی و داستانی و روایی جنس مخالف را در فیلم لحاظ نکنید. این دو کاملاً تنیده در هم هستند و در سینمای ما باید به این موضوعات انسانی، صرف نظر از جنسیت پرداخته شود تا در درازمدت هم با هنجار‌های اجتماعی دست و پنجه نرم کند و و بتواند هنجار‌ها و نا‌هنجاری‌های اجتماعی که تنیده شده از ذهن ایرانی‌ها هست را برطرف کند و ما بتوانیم سینمای انسانی را چه از دیدگاه زن و چه از دیدگاه مرد و چه از دنیای زن و چه از دنیای مرد تنیده در هم روایت کنیم و بتوانیم ببینیم و از آن لذت ببریم.»
 
وجود نگاه جنسیت محور و دیدگاه برتری‌شناسی چه در زنان و چه در مردان، تنها به زخم‌های عمیق مردسالاری در پوسته زیرین جامعه ایران دامن می‌زند. با این حال تلاش مردان و زنان برای جایگزینی تضاد جنسیتی و اصلاح نگاهی که زن را به مالکیت در آورده است، ناگزیر است که در تمام لایه‌های جامعه ایران ادامه داشته باشد تا برابری و دیدگاه انسانی را در سینما و ادبیات جایگزین تضاد عمیق جنسیتی کند.