در آخرین بررسیها از اوضاع زندگی در یمن، سازمان بهداشت جهانی اعلام کرده است که تلفات ناشی از شیوع بیماری وبا به ١٥٠٠ نفر افزایش یافته. این در حالی است که حدود ٢٥٠ هزار مورد جدید ابتلا به وبا گزارش شده و انتظار میرود اوضاع از این نیز که هست وخیم تر شود. جنگ داخلی میان حوثیهای مورد حمایت ایران و ائتلاف نظامی به رهبری عربستان سعودی – که در مارس ٢٠١٥ آغاز گردید – بحران فقر و گرسنگی در کشور را شدت بخشیده و به مرگ بیش از ١٠ هزار و زخمی شدن ٤٠ هزار نفر انجامیده است.
طبق آمار سازمان ملل حدود سه و نیم میلیون نفر از مردم یمن، شامل بیش از دو میلیون کودک، از سوءتغذیه شدید رنج میبرند. حدود بیش از ٤٦٠ هزار نفر از این قربانیان کودکان زیر ٥ سال هستند که به بدترین نوع سوءتغذیه دچارند و هر لحظه ممکن است بر اثر ذات الریه یا اسهال شدید بمیرند. (توضیح بیشتر در این مقاله).
با این اوصاف، میتوان ادعا کرد که یمن یک کشتارگاه مرگ تدریجی و به گفته استیون اوبرین، معاون دبیرکل سازمان ملل در امور بشردوستانه، نمایانگر “وخیمترین بحران انسانی” در جهان پس از جنگ جهانی دوم است.
بحران انسانی یمن در حالی تشدید میشود که جنگ داخلی مدتهاست به بن بست رسیده و به ویژه ائتلاف به رهبری عربستان به اهداف اصلی خود – از جمله تصرف صنعا و بازگرداندن رئیس جمهور مخلوع عبدربه منصور هادی به قدرت – دست نیافته است. حتی گزارشهایی از بروز اختلافات جدی در درون ائتلاف نظامی عربی به خصوص میان نیروهای اماراتی و نیروهای وفادار به منصور هادی در جنوب یمن منتشر شده است.
وب سایت خبری-تحلیلی میدل ایست آی اوایل می٢٠١٧ فاش کرد که عبدربه منصور هادی طی سفری کوتاه به ابوظبی در اواخر ماه فوریه، محمد بن زاید ولیعهد امارات و جانشین فرمانده عالی نیروهای مسلح اماراتی را متهم کرده است که مانند یک نیروی اشغالگر در یمن عمل میکند. گفته میشود که مشاجره بین این دو از اختلاف بر سر کنترل فرودگاه عدن نشأت گرفته، که از شاهراههای اصلی برای تامین آذوقه و مهمات برای نیروهای اماراتی مستقر در جنوب یمن به شمار میرود. بنا به این گزارش، منصورهادی فرماندار عدن عیدروس الزبیدی و یک فرمانده نظامی بلندپایه را که گمان میرفت به اماراتیها نزدیکند از کار برکنار کرده و دو بار میانجی گری سعودیها برای حل اختلاف نیز نتیجه ملموسی در پی نداشته است.
یمن یک کشتارگاه مرگ تدریجی و به گفته استیون اوبرین، معاون دبیرکل سازمان ملل در امور بشردوستانه، نمایانگر “وخیمترین بحران انسانی” در جهان پس از جنگ جهانی دوم است.
با توجه به تحولات مذکور، پرسش مهمی که همچنان بی پاسخ مانده آن است که چرا عربستان با وجود چالشهای فزاینده میدانی و سیاسی جنگ یمن را رها نمیکند. چرا عربستان نه تلاشی جدی برای تصرف صنعا میکند، نه به دنبال راه حلی موثر برای حل بحران انسانی ست، و نه به طور کلی به مداخله نظامی در یمن خاتمه میدهد؟
در ادامه مقاله به سه عامل یا انگیزه روانی-سیاسی کلیدی که به نظر میرسد بر تداوم جنگ فرسایشی و در عین حال پرهزینه و ویرانگر عربستان در یمن تاثیرگذارند میپردازیم. این عوامل عبارتند از: ١) ایجاد موج ناسیونالیستی، ٢) مردانه گرایی در سیاست ورزی، و ٣) تحکیم داعیه رهبری بر جهان عرب.
بازتولید ناسیونالیسم
با وجود هزینههای هنگفت اقتصادی، سیاسی و معنوی جنگ یمن برای عربستان، نمیتوان انکار کرد که مداخله نظامی برای سرکوب شورشیان شیعه مذهب حوثی – که از طرف رقیب اصلی سعودیها در منطقه یعنی ایران حمایت میشوند – موجی از حس ناسیونالیستی در عربستان به راه انداخته. یکی از مزایای اصلی تشدید و بازتولید ملی گرایی در داخل جامعه سعودی افزایش محبوبیت حاکمیت است، به ویژه بخشی از حاکمیت یا افرادی که هدایت جنگ یمن را به عهده دارند و بدین گونه تصور میشود که از کشور و ملت در برابر دشمنان دیرینه و خطرناکش پاسداری میکنند.
مزیت دیگر آغاز جنگ و تقویت احساسات ناسیونالیستی، چنانکه در نظریه روابط بین الملل به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته، منحرف ساختن توجه مردم و افکار عمومی از مشکلات و اختلافات داخلی است. این بعد از مداخله نظامی ریاض در یمن زمانی بیشتر به چشم میآید که سقوط قیمت نفت – به منزله منبع اصلی درآمد اقتصادی عربستان – در بازارهای جهانی را در نظر گیریم، به نحوی که حاکمان سعودی را مجبور به اعمال سیاستهای ریاضتی بی سابقه در کشور کرد. با توجه به مسائل مذکور، به راحتی میتوان ادعا کرد که جنگ یمن و ملی گرایی شدت یافته ناشی از آن نقش قابل توجهی در اقبال عمومی به ولیعهد شدن محمد بن سلمان – وزیر دفاع عربستان و معمار اصلی جنگ – داشته است. به بیان دیگر، اغراق آمیز نخواهد بود اگر بگوییم که ولیعهدی بن سلمان ٣١ ساله – در حالی که احتمال مرگ قریب الوقوع پدرش ملک سلمان به خاطر بیماری چندان بعید نیست – بر پایه اجساد هزاران یمنی اعم از زنان و کودکان بنا شده است.
مردانهگرایی در سیاست خارجی
سیاست خارجی عربستان یکی از آشکارترین نمونههای مردانهگرایی، پدرسالاری و عصبیت مردانهگرا در تنظیم روابط بین الملل است. مداوی الرشید، عرب شناس و استاد مطالعات خاورمیانه در مدرسه اقتصادی لندن، در کتابی با واکاوی ریشههای تاریخی، سیاسی و مذهبی پدرسالاری در جامعه سعودی و پرداختن به وضعیت زنان در آن، عربستان را “مردانهترین کشور” جهان مینامد. این مردانه گرایی در سیاست خارجی عمدتا در قالب رویگردانی از دیپلماسی و راه حلهای دیپلماتیک، روی آوردن عجولانه به اقدامات تهاجمی یا به اصطلاح “دست به ماشه” بودن، و اصرار لجوجانه بر سیاستهای اتخاذ شده با وجود اثبات ناکارآمدی و مخرب بودنشان بروز مییابد.
یکی از نمونههای چنین رویکردی تنش دیپلماتیک میان عربستان و سوئد در اوایل مارس ٢٠١٥ بر سر سخنرانی مارگوت والستروم، وزیر خارجه فمینیست سوئد، در مقام “مهمان افتخاری” در نشست اتحادیه عرب در قاهره بود، سخنرانی ای که ریاض در نهایت از برگزاری آن جلوگیری کرد. یک روز پس از لغو سخنرانی و همزمان با تصمیم سوئد برای خاتمه دادن به یک قرارداد فروش تسلیحات به عربستان، ریاض و امارات سفیران خود را از استکهلم فرا خوانده و اعلام کردند که دیگر ویزای تجاری برای اتباع سوئد صادر نمیکنند. چه بسا، حاکمان عربستان چنین واکنش تندی نشان نمیدادند اگر سخنرانی مذکور قرار میبود از طرف یک سیاستمدار مرد برگزار شود.
رد هر گونه مذاکرهای بر سر اختلافات دوجانبه با ایران از سوی محمد بن سلمان، تحریم ناگهانی قطر به خاطر ناخالصیهای سیاسی و ایدئولوژیکی آن و عدم همسویی کامل با سعودیها در مسائل منطقه ای، و در نهایت اصرار لجوجانه بر ادامه جنگ پیشاپیش فرسایشی یمن – که صرفا باعث مرگ و میر بیشتر یمنیها شده و بحران انسانی در کشور را تشدید میکند – نمونههای دیگر مردانه گرایی مخرب و تهاجمی در سیاست خارجی سعودی ست. با توجه به ناکامی ریاض در رسیدن به اهدافش از لشگرکشی به یمن، مشارکت ادامه دار آن در جنگ به یک معنا نوعی تلاش مردانه گرا برای نشان دادن آن است که در واقع عربستان “کم نیاورده” است.
داعیه رهبری اعراب
در واکاوی انگیزههای روانی-سیاسی ریاض برای دست نکشیدن از جنگ یمن، نمیتوان تلاش حاکمان سعودی برای تثبیت داعیه رهبری بر جهان عرب را در افکار عمومی منطقه نادیده گرفت. با تلاش برای حصول توافق هستهای میان ایران و قدرتهای جهانی از یک سو و ورود نظامی روسیه به جنگ داخلی سوریه به نفع بشار اسد در سپتامبر ٢٠١٥، جایگاه ایران در جامعه بین المللی و به ویژه در خاورمیانه تقویت گردید. این تحول به همراه نارضایتی سعودیها از دولت اوباما – که آن را به پشت کردن به متحد دیرین ایالات متحده متهم میکردند – باعث نگرانی شدید عربستان درباره تضعیف موقعیتش در منطقه شد. بدین ترتیب صرفا دو ماه پس از آغاز سلطنت ملک سلمان و در بحبوحه مذاکرات هستهای ایران، عربستان دست به مداخله نظامی در یمن زد تا نه تنها ضربهای مخل کننده به روند مذاکرات وارد آورد، بلکه به مخاطبان خارجی از جمله ایران و آمریکا نشان دهد که در قبال تضعیف جایگاه منطقهای و بین المللی اش دست روی دست نخواهد گذاشت و هزینههای سنگینی را بر دیگران تحمیل خواهد کرد.
موقعیت امنیتی و استراتژیک عربستان پس از قدرت گرفتن حوثیهای یمن در اوایل سال ٢٠١٥ را میتوان از جهاتی (البته نه به طور کامل) به وضعیت ایران در سال ١٩٩٨ و اوج گیری طالبان سنی مذهب در افغانستان تشبیه کرد. (در این مورد نگاه کنید به این مقاله). دو سال پس از سقوط کابل در سال ١٩٩٦، شورشیان طالبان با حمایت پاکستان و تا حدی عربستان شهر مزارشریف، که مقر نیروهای عمدتا شیعه مذهب اتحاد شمالی به رهبری احمدشاه مسعود بود، را تصرف کردند و ده دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی مستقر در کنسولگری جمهوری اسلامی را به قتل رساندند. ایران که به شدت از ناحیه افغانستان احساس تهدید کرده بود، بیش از هفتاد هزار نیروی نظامی را با هدف حمله به حکومت طالبان در مرز شرقی کشور مستقر نمود اما در نهایت با میانجی گری سازمان ملل از اقدام نظامی منصرف شد.
با درنظر گرفتن این قیاسی تاریخی و در عین حال واکنشهای متفاوت دو بازیگر مذکور، یعنی ایران (در برابر پیروزی طالبان) و عربستان (در مقابل پیشرویهای حوثی ها)، شاید بتوان گفت که هجوم سعودیها به یمن بیشتر از آن که بعد امنیت سرزمینی داشته و پاسخی به تهدید امنیت ملی باشد، بعد امنیت روانی و هستی شناختی (ontological) دارد و در واقع پاسخی منفعلانه-پرخاشگرانه (passive-aggressive) به احساس افول و تقلیل جایگاه است.
به بیان دیگر، یمنیها به نوعی هزینه عقده حقارت یا خودکم بینی سعودی را که با قدرت گیری رقیب اصلی اش ایران در منطقه شکل گرفته است میپردازند.
بنظر میاد مثل معروف با منی در یمنی دیگه مصداق نداره . ههه
البته عربستان شکست خورده این داستانه
رهبری / 16 July 2017