سهراب رحیمی – بورخس به روایت از آگوستین تعریفی از شعر به دست میدهد. میگوید: «اگر از من نپرسند شعر چیست میدانم، ولی اگر بپرسند نمیدانم.» این شاید بهترین تعریفیست که تاکنون دربارهی شعر شنیدهام.
وقتی خواستم دربارهی شعر دههی هفتاد در ایران و تجربههای شاعران پستمدرن آن دهه تعریفی بهدست دهم دچار شک و تردید شدم که نکند هنگام توضیح مشخصات شعر فارسی در آن دهه، از نظر زمانی و کیفی شعر این دهه را محدود کنم به تعاریف از پیش تعیینشده و بیانیههای جستهگریختهی از هم گسیختهای که به شعر ربطی ندارند. بنابراین پیش از هر تعریفی بهتر است برویم سراغ خود شعر.
دههی هفتاد دههی تحولات مهمی در تاریخ شعر ایران بود. در این دهه بود که برای نخستین بار حضور شاعران زن شاخص شد. مهمترین خصیصهی این شاعران، این بود که هرکدام سبک مستقل؛ زبان مشخص و سیاق و روش مخصوص به خود در نگارش را داشتند. در آن میان عدهای بودند که شاخصتر از بقیه بودند. اینان با تلاشی خستگیناپذیر در جستوجوی کشف زوایای پنهان کلمهها و ظرفیتهای تازهی زبان بودند. رویا تفتی از شاعرانیست که در سالهای دههی هفتاد نخستین آثارشان را نشر دادند. او با زبانی دیگرگونه و دنیایی خاص، به زبان شعر و جهان کلمات پا گذاشت؛ نه اینکه قبلا شعر نگفته باشد؛ که اینبار پا جای پای دیگران نگذاشت، بلکه زبانی شد در راه کشف جهانی نو.اینکه این تلاش چقدر مفهوم خواننده است و اینکه رویا تفتی تا چه اندازه توانسته در اجرای زبانی کلمات موفق باشد بحثی پیچیده است؛ چرا که اصولاً شعر او با هیچکس قابل مقایسه نیست. سایههایی از سمت تاریک کلمات میافتند در سایه روشن معانیای که هنوز جا نیفتاده؛ معنای دیگری را در زبانی غیر معمول تداعی میکند؛ هرچند تداعی معانیهای او از نوع خودش است و منتظر کشف و تعریف و تأویل
قطرهای سفید فرو در بطنی افتاده
او باخت یا افسانهها فقط شکل تکثیر گرفتند
و اسطورههای بیدانه چشمها را مسئول گذاشتند
«قطرهی سفید» تصویر زیباییست و فروافتاده در بطن سفید هم میتواند تداعیکنندهی معنای مرگ باشد. شکل تکثیر میتواند تصویری از زایش باشد و باختن یعنی همأغوشی یا مرگ یا هر دو یا هیچکدام. اما وقتی شاعر از اسطورههای بیدانه میگوید که چشمها را مسئول میگذارند کمی تعبیر این سه سطر دچار مشکل میشود. این مسئله البته میتواند نقطهی قوت شعر باشد و در همان حال نقطهی ضعف شعر هم بهشمار میآید. اما هر چه هست، ضعف یا قوت، در هر حال این واقعیت دارد که این پرسش در ذهن خواننده بیدار میشود که منظور شاعر چه بوده است؟
«کن فیکون»، شعر دیگری از این شاعر را میخوانیم:
آغاز هیچ پایانیست
فکرتر میکند دوباره خدا
«بگویم کن فیکون؟
بگویم»
تا اینجا، شعر مقدمهایست برای داستان آفرینش. منظور شاعر از خالق خداوند نیست. او در شعرش خالق را در معنای «شاعر» میآورد، چنانکه متون کهن هم بر این معنی تأکید کردهاند که خلقت از کلمه بود و شاعران که نگارش کلمه میکنند به رقابت با خالق پرداختهاند و سعی دارند طرحی نو دراندازند:
پوچیم دانه دانه به نخ که شاید بشود وردی به دستهایت
شد؟
گُل دادم بشود شدنت راگ ُل دادم
دوباره گفتی بشود
نخی میان دستم و بویت که پاره پارهام
فقط شماره عکست میان قاب مبادا
اگر به آهنگ این کلمات دقت کنید میبینید شبیه وردیست که جادوگران میخوانند. اما چگونه میشود پوچی را دانه به دانه به نخ کرد و این سؤالیست که خود راوی نیز میپرسد. شاعر میداند که نمیداند. اما از حیرت باز نمیایستد. میداند نقش او میان تصویرها گم شده است و نگارش نمیشود مگر به طلسم اورادی که جز حیرت برنمیانگیزند و میداند که گمشدگی آغاز رستگاریست. اما رستاخیز کلمات در غیر معمولی بودن استفاده از ظرفیت واژه تمام نمیشود. راوی میخواهد از کلمات عبور کند؛ آنها را بشکند؛ آنها را له کند و آنگونه که دلش میخواهد بنویسد نه چنانکه از او انتظار میرود؛ انتظار مخاطب مثل تعریف شعر و توقع نویسنده مفاهیمی مجردند که چیزی به شعر اضافه نمیکنند و شاعر این را میداند و برای مخاطبی مینویسد که شاید نباشد و شاید شکلی غریب از دیدنی عجیب در دنیای وارونه باشد منتظر کشف شدن یا مستعد کشف کردن:
با هر دو دستم مینویسم امشب برای چشم سومت
اما مثل این است که حتی از چشم سوم هم انتظاری نمیتوان داشت. پس مینویسد:
عادت کردهام به این دیوار به این در که تا راه دارد باز نمیشود
رویا تفتی در سال ۱۳۴۵ در تفتِ یزد به دنیا آمد. فارغالتحصیل مهندسی الکترونیک است و فعالیت ادبیاش را به طور جدیتر از سال ۷۲ ادامه داد. از او یک مجموعه شعر با نام «سایه لای پوست» در سال ۷۶، توسط نشر خیام به چاپ رسید و مجموعه دیگرش «رگهایم از روی بلوزم میگذرند» در بهار ۸۳ توسط نشر ویستار انتشار یافت و در سال ۱۳۸۵ برندهی جایزه پروین اعتصامی شد. رویا تفتی یک مجموعه شعر آمادهی چاپ دارد که مدتیست در صف اجازه از ارشاد خاک میخورد.
مادرانگی و زنانگی در شعرهای رویا تفتی خیلی هم واضح نیست. اما آنقدر وضوح دارد که بدانیم زنیست مادر نیز هست و این باز برمیگردد به مسئلهی کلیدی شعرهای او که تکنیک و فشردگی کلام از خصیصههای اصلی آن است؛ نگارشی که راه برای تأویل باز میگذرد و در همان حال مانعی میشود برای تعبیرهای ساده. یک دوگانگی هست که خواننده به هنگام مواجهه با متنی که همهگونه پیشفرضی را نامحتمل و ناممکن فرض کرده با آن درگیر میشود؛ و به همین جهت است که تلاش میکند فرضیههای نوین ایجاد کند، یا دستکم گرایش دارد به سمت ایجاد هاشورهای سایهدار که در نوع خود میتواند معنا را به تأخیر بیندازد. در این نوع خوانش وظیفهی خواننده بسیار سنگین است و لزوم ایجاد ارتباط با اثر این است که مجبور شویم نوشتار را ترجمه کنیم به گفتار؛ گفتار درونیی شاعر در لحظهی ثبت. آنگاه میتوانیم حتیالامکان به محتوای متن نزدیک شویم:
اتاق هم نمیفهمد
اینکه میمالانیش بر زهدان دیگرم
به گردی زمین میخورد
بگذار تغذیه شود
«زن»، «زهدان»، «تغذیه»، «زهدان دیگر»، «گردی زمین» دارای تأویلهای بسیار هستند. در شعر رویا تفتی از اینگونه واژگان که بیانگر مفاهیم پیچیده و انتزاعی و دور از دسترساند، زیاد یافت میشود. جستوجوگر اگر باشی، در شعر تفتی لحظههای نابی هم هست که به ناگهان آن گرفتگی باز میشود و آن پیچیدهگویی، زبان شعر را فرامینهد تا شعر زبان شود و این رمز تنهایی شعر اوست و اینکه برایش آرزوی شعرهای بهتر دارم با تأویلهای بیشتر و اضافات کمتر؛ که پروسهی شاعری او نشان از هوش سرشارش در بازآفرینی لحظات در قالب کلمات و خاطرات زبانی با زبان خاطره میدهد:
برای ما که خاطرهایم
سرعت فراموشی نمیآورد
شعر تفتی جستوجوی حقیقت است؛ نه حقیقت واقعیتها که حقیقت رؤیاها و خوابها. او میداند که حقیقت چیزیست پنهان در خوابها و لذتها زودگذرند و آنچه ماندنیست نوشتار است در حرف و کلام.
فشردهترین نوع گفتار و نوشتار، شعر است. ورق میزنم تورق شعرهای او را و در رنگ درنگ میکنم در فاصلههایی از شعرهای او که واسطهی کلام اوست و سایههای من مخاطب او تا مخاطب من او که در سرعت دچار فراموشی نمیشود و میرود تا قطاری که پنجرههاش را تکثیر میکند.
سهراب رحیمی- مادرانگی و زنانگی در شعرهای رویا تفتی خیلی هم واضح نیست. اما آنقدر وضوح دارد که بدانیم زنیست مادر نیز هست و این باز برمیگردد به مسئلهی کلیدی شعرهای او که تکنیک و فشردگی کلام از خصیصههای اصلی آن است؛ نگارشی که راه برای تأویل باز میگذرد و در همان حال مانعی میشود برای تعبیرهای ساده
برای ما که واسطهایم
سرعت فراموشی نمیآورد
مثل سنکوب قطاری که یکی یکی مسافرهایش را تف میکند
خودم را لای دندانهایم احساس میکنم
اما شاید دقیقترین و بهترین مشخصهی شعر تفتی نگاه پر از طنز اوست. فکر میکنم یکی از بهترین شعرهای طنزدار پرقدرت سالهای اخیر را او نوشته. زبانش از کلیشه بیزار است و سعی او در شکستن هژمونی زبان مردانه است؛ کاری که او در آن بسیار موفق است و به همین دلیل است که او را یکی از بهترین شاعران معاصر میدانم:
و ماندگیم از همین دوامیست که ندارد
دعا کنم
دعا کنم اینبار آمدی
سفید مُد باشد
و دست خدا هنوز هم درد نکند که روی حکمت است
تا اینجا که مردها هدایت شدهاند
ترجیح را میدهند به عروسک
جای توده در سرشان هواست؟
فرق زمانه راست بود و راست رفت و
این چین تا کجاها که نیامد
ماهوارگی میکنیم ناچارگی
و اطلب العشق ولو به حال!
و اطلب الاحال ولو به فرض محال!
گیریم عیب دارد یک جای این کار
پس یا محول الحول والاحوال!
حوّل حالنا از همین دوامی که ندارد…
معتقدم این شعر، شعر بسیار خوبیست که جای تأویلهای بسیاری را خالی گذاشته است. روان و یکدست است و دور از بازیهای معمول و غیر معمول. و لحن شاعر ایجاد شادی در متن میکند. شعر اینجا دارای نوعی دیالوگ درونیست که پتانسیل نمایشی دارد و غیر قابل پیشبینی است. استفاده از کلمات آرکائیک، شاعر را مقهور قدرت کلمه نکرده و این خیلی مهم است.
ممنون از تشویقهای جناب کاربر مهمان که باعث دلگرمی ما منتقّدان هستند.در نقد شعر قرار نیست ما تمام کلمات شعر را عینا و کلمه به کلمه نقل کنیم. کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ. کار ما بازنویسی و تاویل است. در این تاویل، منتقد آنطور که میخواهد نگاه میکند. من حد اقل به اسم خودم مینویسم اما شما پشت یک نام جعلی برچسب میزنید و نمره میدهید و حکم صادر میکنید، دوست من. باز هم ممنون از غلط گیری، هر چند این بار تیرتان بد جور خطا رفت دوست من !
sohrab Rahimi / 21 July 2011
اقای سهراب رحیمی: آن نقل قول بالا از آگوستین قدیس در باره شعر انیست بلکه در باره ماهیت زمان است از آنجائیکه فکر نمی کنم بورخس اشتباه کرده باشداین اشتباه احتمالا از طرف جنابعالی رخ داده است. لطفا تصحیح اش کنید . با یه کلیک در گوگول هم می توانید آن نقل قول را پیدا کنید.
ع.دهقانی / 19 July 2011
“قطرهای سفید فرو در بطنی افتاده
او باخت یا افسانهها فقط شکل تکثیر گرفتند
و اسطورههای بیدانه چشمها را مسئول گذاشتند
«قطرهی سفید» تصویر زیباییست و فروافتاده در بطن سفید هم میتواند تداعیکنندهی معنای مرگ باشد. شکل تکثیر میتواند تصویری از زایش باشد و باختن یعنی همأغوشی یا مرگ یا هر دو یا هیچکدام. اما وقتی شاعر از اسطورههای بیدانه میگوید……”
“بطن سفید” کجای این فراز شعر “بطن سفید” آمده است؟ سه خط یک غلط. با چنین دقتی نمیتوان نقد آنهم برای شعر نوشت!
کاربر مهمان / 20 July 2011
کتاب؛ این هنر شعر نوشته ی بورخس ترجمه ی میمنت میرصادقی نشر نیلوفر ؛ صفحه ی 27 سطر هفدهم تا بیستم:
گفته ای از از سنت آگوستین نقل می کنم که فکر می کنم خیلی مناسب است.
گفته است: زمان چیست؟ اگر مردم از من نپرسند
زمان چیست؛ می دانم؛ اگر بپرسند چیست؛ نمی دانم.
در مورد شعر هم همینطور احساس می کنم.
sohrab Rahimi / 20 July 2011